بلاگستان 598/ وبلاگ خاکریز اندیشه نوشت:
قرار بود تا در عصر یک روز پاییزی با دوستان عزیز دانشجو راجع به جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم صحبت کنیم. بعداز ظهربود و هوای گرفته پاییز و دوستان خسته و من هم کلی یادداشت برده بودم که برخوردم به همه این چیزای منفی و خسته کننده.
صحبتم را با بحث از آسیبشناسی علم در ایران شروع کردم و بعد میخواستم با کمک خود عزیزان دانشجو راجع به ریشههای آسیبها گفتگو کنیم.اما هر بار که نگاهم از نگاه دوستان رد میشد چیزی جز بیحوصلگی و بیتفاوتی پیدا نبود.
من هم خسته شدم و جلسه به یک شکنجه برای هر دو طرف روضهخوان و مستمع تبدیل شده بود.یه لحظه بحث رو قطع کردیم و از همه دوستان خواستیم که راجع به علل همین بیانگیزگی و خستگی جلسه نظرشون رو اعلام کنن. بعضیها به اینکه ساعتش خوب نیست و عصر پاییز و هوا بس دلگیر و اینا اشاره کردن اما اکثرن گفتند که موضوع جلسه، موضوع اونها نیست و چقدر این جواب جالب و دقیق بود و نشون از صراحت لهجه و دقت دانشجویی داشت.گفتم: خب از اول که شروع کردم میگفتید. گفتن که روشون نشده و گفتن که من از راه دور آمدم و خواستن که تو ذوقم نخوره.
گقتم:حالا موضوعتون چیه تا یه کم راجع به اون با هم گپ بزنیم؟
یه پسر حاضرجواب مشهدی گفت: ازدواج. این کلمه سحرآمیز نیش همهرو باز کرد(آقایون تا بنا گوش و خانومها کمی کمتر و با حفظ حیا و زیر حجاب) و همه از خواب بیدار شدن و جاشون رو روی صندلی جابهجا کردن و تازه انگار آمده بودن تو بحث.
خلاصه تیکه پراکنی شروع شد و از چپ و راست و سیاسی و قومیتی لطیفه و تیکه و ... گفته شد. فضا که آروم شد قرار شد فرصت بدن تا من هم که مثلاً به عنوان سخنران دعوت شده بودم چند تا جمله بگم. پیش خودم گفتم که همه حرفای ریز و درشت رو که آقای دهنوی و دکتر انوشه فرمودن دیگه چیزی برای بقیه نگذاشتن و من که متخصص نیستم و نمیدونم چی بگم.خلاصه چند تا نکته که فکر میکردم کلیدی و یادگاری میمونه گفتم که خدا رو شکر نشنیده بودن و براشون جالب بود.
بعد از این گفتگوی جذاب و وقتی کاملاً سرحال و بانشاط شده بودند، از دوستان عزیز دانشجو وقت گرفتم تا چند دقیقه هم راجع به موضوع اصلیمون یعنی ضرورت جنبش نرمافزاری و تولید علم صحبت کنیم.
قرار شد که فضا تو همون قالب ازدواج بمونه که دوستان هم با نشاط وارد صحبت بشن.اول از آسیبشناسی ازدواج تو جامعه خودمون گفتیم.یکی گفت کار.یکی دیگه خونه.یه خانومی گفت که مساله فقط مادی نیست، مشکل فرهنگی هم داریم. اصلاً درکی از مفهوم زندگی مشترک نداریم و دوستان برای ایشون دست زدند.
اما جمع بندی بنده در اون جلسه:
ببینید دوستان عزیز؛ شما به چند دسته از موضوعات اشاره کردید که همگی هم در مساله ازدواج تاثیر دارند. اما برای رفع یه بیماری باید ریشه زخم رو پیدا کرد.اگه یه بیمار سرطان داشته باشه و روی پوستش لکههای سیاه پیدا بشه و موهاش بریزه کسی اون بیمار رو پیش دکتر پوست نمیبره که پوستشو لیزیک کنه و براش مو بکاره. چون آزمایشها و دقتهای پزشکی نشون میده که اینا دردهای جانبیه و مساله اصلی جای دیگه است و تا اون غده سرطانی هست، این عوارض هم هست. پس باید اول اون غده اصلی از بین بره.
خب حالا ریشه مشکل ازدواج کجاست؟
بعد شروع کردیم راجع به تک تک مشکلاتی که گفته بودند صحبت کردیم. مسائل اقتصادی قابل رفع نیست چون ما در یک سیستم اقتصادی جهانی قرار داریم و کاملاً تحت تاثیر نرخ دلار و طلا و نفت در بازارهای جهانی هستیم. سیستم جهانی پر با بینظمی و بیعدالتی همراهه و اصلاً بر این مبنا طراحی شده که بحرانهای جهان اول و کشورهای به اصطلاح مدرن و پیشرفته سرریز میشه تو کشورهای جهان سوم و چهارم و پنجم(هر چند اصل این تقسیم بندی هم جزئی از ظلم علم مدرنه).
سن بلوغ کم شده و رسیده به ده و دوازده سال و بچهها خیلی زودتر از نسلهای قبل درگیر مسائل جنسی میشن، اونوقت بلوغ اقتصادی به حدی رسیده که یه جوان برای اینکه بتونه یه زندگی ساده داشته باشه سنش به سی میرسه. این فاصله هجده تا بیست سال رو چی پر میکنه.
اوضاع در غرب متفاوته. تحریک بالاست و ارضا هم بدونه محدودیت. اما اینجا تحریک نسبتاً بالا و ارضا همراه با محدودیتهای متعدد. تازه اگر مشکلات اقتصادی هم نباشه که نمیشه برای پسر هجده ساله امروز خانواده تشکیل داد. چون توان پذیرش تعهد رو نداره. این یعنی اینکه معادله پیچیدهتر شد.نوع تربیت انسانها در دنیای جدید اونا رو ضعیف بار میاره.نتیجه چیه؟ افسردگی یا ارضا همراه با احساس گناه که بازم به نوعی افسردگی منجر میشه. در حالی که انسان غربی احساس گناه نداره چون مساله خدا رو جای دیگهای حل و فصل کرده.
از اون گذشته حرص و ولعی که تو جامعه نسبت به پول و ماشین و ... هست سر بزنگاه ازدواج از همه جا بیشتر خودشو نشون میده. این روحیه و حرص اجتماعی از کجا اومده. از فرهنگ شیعی؟یا از فرهنگ ایرانی ؟
هیچکدوم.
حرص و ولع هیچ وقت در فرهنگ ما ارزش نبوده اما دنیای امروز بر مبنای همین حرص به پیشرفت بنا شده.پیشرفت مالی، پیشرفت در پست و کسب و کار، رشد شهرت، رشد قدرت و نفوذ و....انسان امروز با آرزوی توسعه و پشرفت فردی و اجتماعی شب میخوابه و صبح بیدار میشه. پایین ترها میخوان به بالاییها برسن و تلاش میکنن و بالاترها هم به بیشتر و بیشتر و بیشتر.این یعنی یه مسیر که هیچوقت طبقات بالا و متوسط و پایین به هم نمیرسن.
امروز بذر خانوادههای ما در چنین فرهنگی کاشته میشه.حالا دلیل مهریههای بالا و مخارج عقد و عروسی بالا و... روشن شد.
جالب اینجاست که آمارهای جامعهشناسان و روانشناسان تحصیلکرده علوم مدرن نشون از اوضاع وخیم طلاق تو ایران نسبت به اروپا و آمریکا داره!!!
حالا یکی نیست بگه که اساساً چه میزان ازدواج رسمی در غرب ثبت میشه که چه میزان طلاق داشته باشن. مدل زندگی بر اساس تراضی باعث شده که زن و مرد غربی به زندگی مثل یه شرکت نگاه میکنن که با مشارکت در هزینهها به طور مساوی در مدت زمانی به دلخواه با هم هستند و از امکانات جنسی هم لذت میبرند. شما به این میگید خانواده؟؟؟؟؟
همگی جدی شده بودند.یکی گفت: پس ریشه مشکل از رابطه ما و غرب شروع میشه.
آره دقیقاً. ما میخواهیم با یه سری باورها و ارزشها و پیشینه متفاوت در چارچوب یه تمدن دیگه زندگی کنیم و همین اوضاع ما رو پیچیده کرده تا حدی که شاید بشه گفت که مشکلات امروز ما از خود غرب هم پیچیده تر شده.
راه حل چیه؟ راه حل تو تغییر در مدل زندگی و ساختار تمدنه. هسته و مغز تمدن هم علم. پس تا یه تحول عمیق و همهجانبه علمی و فرهنگی ایجاد نکنیم همین آش و همین کاسه است و راه حلهای مقطعی هم مثل تزریق مسکن به بیمار سرطانی میمونه. نیاز به جراحی هست وگرنه بیمار میمیره.پس باید درد رو تحمل کرد تا غده از بدن خارج بشه. برای پروانه اسیر در پیله راهی برای ماندن نیست یا پرواز بایدش و یا مرگ در پیله. امروز تمدن نوین اسلامی در پیله تمدن غربی است ...