«انسان، فقیر است. نمیتوانیم فقیر نباشیم. فقیر بودن چیز خیلی خوبی برای ماست؛ «یا ایها الناس أنتم الفقراء إلی الله».
ولی اگر این فقر را به جایی تکیه دادی، به زمین، به زبانَت، به گوشَت، به چشمَت، به آب، به خورشید، ماه، پدر، تجارت، خانه، کتاب، استاد و... [تکیه دادی،] به همین اندازه مشرک میشوی. در این حالت وقتی زمین زیر پایت سفت است، آرام هستی و وقتی زلزله شد، میترسی. طبیعی است آدمی که به سفتیِ زمین، آرام است، وقتی زمین متزلزل شد، میترسد. چرا نترسد؟ ولی کسی که اتکائش به سکونت زمین نیست و میداند اوست که دارد زمین را آرام نگه میدارد، چنین کسی وقتی زمین هم میلرزد، نمیترسد. میگوید: مگر تو قبلاً من را نگه میداشتی که حالا تکانم میدهی، بترسم؟
کسی که اتکائش به آب نیست، همه آبهای زمین هم خشک بشوند، طوری نمیشود و اتفاقی نمیافتد! [میپرسد] مگر تا به حال شما ما را سیراب میکردید، که حالا شما که نباشید ما تشنه بمانیم؟!
معنی اطمینان نفس این است: «ِأَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب». یعنی اگر کسی به مقامی رسید که خدای متعال به او توجه پیدا کرد و متوجه او شد و او هم متوجه خدا شد، این شخص به مرحله آرامش میرسد. قبل از آن، آرامشی نیست. آدمی که روی موج، خانه میسازد، او، آرام نیست. خب، موج است دیگر. موج زیر پای انسان میلغزد.»