نکات مقدماتی
موضوع بحث ما بررسی ظرفیتهای تاریخی پیادهروی در زیارت اربعین سید الشهداء (ع) است. برای شروع بحث به چهار نکته اشاره میکنم.
نکته اول: وابستگی امکان تمدنسازی به اراده الهی و اذن تاریخی امام معصوم (ع)
مقدمه اول این است که زمانی که با واژة «تمدنسازی» مواجه هستیم، باید
امکان تمدنسازی از منظر فلسفه تاریخ مورد بررسی قرار گیرد؛ زیرا اینگونه
نیست که هر مکتبی در هر دورهای امکان تمدنسازی داشته باشد. این امکانِ
تاریخی دادنی است و منشاء آن، اراده ربوبی خدای متعال و ولایت و سرپرستی
تاریخی معصومین(ع) است. اگر این اذن نباشد، امکان تمدنسازی منتفی خواهد
بود. به تعبیر دیگر، باید گشایشی در جبهه حق یا باطل صورت گرفته باشد تا
امکان ورود به تمدنسازی در جبهه حق یا باطل مهیا شود.
نکته دوم: لزوم اقامه دلیل عینی، در عرصه تمدنسازی
مقدمه دوم آن است که اقامه دلیل و احتجاج در تمدنسازی با نحوه اقامه دلیل و
احتجاج در غیر ساحت تمدنی این تفاوت را دارد که مکتبهای مدعی تمدنسازی،
می بایست در عینیت جریان یابند و خود را در مقام مدیریت پدیدههای اجتماعی
به اثبات رساند. در ساحت نظری ممکن است مکتبی مدعی باشد که مستدلترین و
مسنجمترین جریان فکری است، ولی این برای تمدنسازی کافی نیست. بنابراین،
جریان استدلال و برهان در ساحت تمدن از سنخ استدلالها و برهانهای عینی و
تحققی است، نه استدلالها و برهانهای نظری.
در ساحت نظر، حجیت و حقانیت یک مکتب با استدلالهای نظری اثبات میشود، شما
میتوانید ادعا کنید که بر فلان مکتب در فقه و فلسفه یا کلام نقدهایی حاسم
و قاطع دارید و قدرت ویران بنیانهای نظری آن مکتب را دارید، ولی زمانی که
بحث از تحقق بیرونی و نمود عینی یک مکتب میشود، قاعدتاً نوع استدلالها،
استدلالهای عینی و عملی است؛ یعنی شما باید »در مقام عمل« شان دهید که
میتوانید این تئوری را پیاده کنید. حال باید توجه کرد که استدلال نظری و
استدلال عینی در باب ضرورت، امتناع و امکان با هم تفاوت دارند. زمانی که
درباره تمدنسازی صحبت میکنیم، اگر بخواهیم ضرورت تمدن را تمام کنیم، نوع
مواجهه و مقدمهسازی برای به نتیجه رساندن مخاطب صرفاً از باب نظر نیست؛
مثلاً وقتی دولت آمریکا بعد از حوادث یازده سپتامبر با جامعه جهانی برای
ضرورت مبارزه با ترورسیم تفاهم کرد، از برهان نظری استفاده نکرد، بلکه محیط
و شرایطی را ایجاد کرد که انسانهای قرارگرفته در این شرایط، به ضرورت
همراهی با دولت آمریکا جهت مبارزه با تروریسم رسیدند؛ این مفهومِ برهان
عینی است.
برهان و استدلال عینی، از ایجاد شرایط و ساماندهی شرایط بیرون ناشی
میشود. اگر جامعهای مدعی تمدنسازی باشد، ولی وضعیت اقتصادی و فرهنگی و
امنیتی جامعه آن، دچار اعوجاج و ناهنجاری باشد، غیرممکن است دیگر جوامع به
فرآیند تمدنسازی آن جامعه بپیوندند، چرا که دیگران هرگز ظرفیت تمدنسازی
را در آنها احساس نمیکنند؛ یعنی محال وقوعی میدانند که اینها بتوانند با
این ظرفیت تمدنسازی کنند. به همین دلیل پرداختن به ساحت تمدنسازی و
جامعهپردازی نوین اسلامی و رد و نقض تمدن مدرن به عنوان تمدن رقیب، اقتضاء
و فضای خاص خود را دارد.
نکته سوم: لزوم شناسایی عوامل تاریخی ایجاد تمدن و جایگاه ویژه عاشورا در این میان
نکته سوم این که وقتی ما وارد چنین ساحت و گشایشی تاریخی میشویم، باید
عوامل تاریخی و عواملی که ظرفیت ایجاد تمدن را دارند، شناسایی کنیم. زمانی
که با ماهیت تمدن اسلامی عجین شویم، قاعدتاً نگاه ما باید متناسب با چنین
مقیاسی تنظیم شود؛ زیرا با هر عاملی نمیتوانیم تاریخساز باشیم و گشایش
تاریخی و ظرفیتی را که به ما داده شده است، پر کنیم.
نمیخواهم این بحث را باز کنم که یکی از مهمترین عوامل تاریخی، واقعه
عاشورا و مصیبت سید الشهدا (ع) است. این حادثه حادثهای طبیعی نیست و ظرفیت
ارتقاء جامعه انسانی را در همه زمانها و عوالم دارد. زمانی که از ظرفیت
حادثه عاشورا یا زیارت اربعین سید الشهداء (ع) صحبت میکنیم، قاعدتاً باید
درباره امکانهایی که چنین حادثهای جهت جامعهپردازی و تمدنسازی در
اختیار ما قرار میدهد، تحقیق کنیم. به همین دلیل، اگر بخواهیم به جامعه
پردازی و تمدن سازی ورود پیدا کنیم، باید توجه داشته باشیم که حادثه
عاشوراء با چنان ظرفیت تاریخی میتواند عامل ساماندهی مهندسی اجتماعی و
طراحی تمدن اسلامی شود.
نکته چهارم: پیاده روی اربعین، نشانه ظهور نشئه ای دیگر
از طرفی دیگر، باید توجه داشته باشیم که ما در این ظرف تاریخی با تمدن
مُدرن مواجه هستیم؛ تمدنی که توانسته تمام جامعه بشری را قانع کند که
نمیتوانند محیط زیست و سبک زندگی متفاوتی داشته باشند و تنها این تمدن
مدرن است که به سمت بهبود شاخصههای حیات بهتر جلو میرود. مهمترین
کارکردی که واقعه اربعین در مقابل چنین تمدنی دارد، آن است که رشحاتی از
نشئهای دیگر را بروز میدهد، به نحوی که زمانی انسانها در دامنه جاذبه
چنین حادثهای قرار میگیرند، درکهایی را تجربه میکنند که اساساً باب این
درکها در ساحت تمدنهای دیگر بسته شده است. بنابراین، در عالم وجودیِ
انسانها گشایشی در حال شکلگیری است. نشانه هایی از آن در حال بروز است.
اربعین یکی از نشانههای آن است، به نحوی که وقتی انسان در جاذبه آن قرار
می گیرد، حیاتی دیگر را تجربه میکنند.
بررسی ظرفیتهای پیادهروی اربعین، در سه سطح ملّی، منطقهای و جهانی
پس زمانی که در مورد چنین حادثه تاریخی و ظرفیتهای اجتماعی آن سخن
میگوییم، درباره ظرفیتی از ظرفیتها و کارکردهای حادثه عظیم عاشورا سخن
میگوییم. این ظرفیتها را در سه سطح بیان میکنم:
ـ کارکردها و ظرفیتهای ملّی،
ـ کارکردها و ظرفیتهای منطقهای و
ـ کارکردها و ظرفیتهای جهانی.
زمانی که از ظرفیت صحبت میکنم، منظورم آن است که اساساً این تمدن
مواجههای مستمر با تمدن رقیبش؛ یعنی تمدن مُدرن دارد و ما نمیتوانیم از
مواجهه با تمدن مُدرن شانه خالی کنیم؛ چون دقیقاً آنجایی که ادعای
فرمانروایی کرده است، محل تحقق تمدن شماست. لذا پیادهروی اربعین،
ظرفیتها، امکانها و ابزارهایی را به ما میدهد تا بتوانیم موانع شکلگیری
تمدن اسلامی را در مقابل تمدن مُدرن برطرف کنیم.
ظرفیتهای پیادهروی اربعین در سطح ملّی
ظرفیتهای پیادهروی اربعین در سطح ملّی، خود شامل سه سطح است:
ـ فرهنگ عمومی مردم
ـ فرهنگ تخصصی که ناظر به ساحت علم است
ـ و فرهنگ مدیران یا فرهنگ حاکمیت و حکمرانان.
الف) فرهنگ عمومی
مراد از فرهنگ عمومی، باید و نبایدهای هنجاری و ارتکازیِ در عرصه رفتار عمومی مردم است.
1ـ نهادینهشدن فرهنگ ایثار و احیاء ذائقه معنوی
یکی از مهمترین کارکردهای پیادهروی اربعین در فرهنگ عمومی، احیاء و
نهادینه کردن روحیه ایثار و همچنین احیاء ذائقه معنوی جامعه است.
زمینههایی که در پیادهروی اربعین سیدالشهداء، با محوریت حب الله و محبت
اولیاء الهی ایجاد میشود، سبب میگردد که آدمهایی که در زندگی روزمره خود
ویژگی از خودگذشتگی را به فراموشی سپردهاند و از آن فاصله گرفته اند، در
آن فضا یکسری لذتهای معنوی از جمله ایثار را تجربه کنند؛ در پیادهروی
اربعین نمونههای فراوان و بارزی از ایثار و دیگران را بر خود مقدم داشتن
مشاهده میشود و آدمها احساس میکنند که میتوان جامعه دیگری مبتنی بر حب
اولیاء الهی و گذشت و مودّت داشت؛ از نظر فردی هم احساس میکنند که
لذتهایی از یکسری امور میبرند که دریچه آنها سالهاست بر رویشان بسته
بوده است. به این ترتیب، ذائقه معنوی آنها نیز احیا میشود. پس، مؤلفه اول
تاثیرگذاری پیادهروی اربعین در فرهنگ عمومی، تقویت و نهادینه کردن فرهنگ
ایثار در مقابل فرهنگ خودخواهی است که بنیان تمدن مادی و زندگی دنیایی است.
2ـ درک مفهوم عقلانیت دینی
اتفاق دیگری که در پیادهروی اربعین میافتد، آن است که «مفهوم عقلانیت»،
رنگ و بویی کاملا مؤمنانه به خود می گیرد. در چنین فضایی آدمهای عاقل
کسانی هستند که به دیگران بیشتر خدمت میکنند. در سفر اربعین، تلاش برای
خدمت و حفظ حرمت و شرافت زائر سید الشهداء (ع)، کاری بسیار عاقلانه تلقی می
شود. کلیپی را پخش کرده بودند که در آن با یک عراقی مصاحبه میکردند که
شما چرا به زائران اربعین سیدالشهداء(ع) خدمترسانی میکنید. او میگفت من
کتمان نمیکنم که در سالهای اول، محاسبه مادی میکردم که هر دیناری که خرج
میکنم، سه دینار برمیگردد و سیدالشهدا (ع) به زندگی و کسب و کار ما برکت
میدهد و آن را به چشم خود میدیدیم. اما مدتی که گذشت توبه کردم و بالاتر
آمدم و این کار را به خاطر سیدالشهداء (ع) و ثواب اخروی آن میکردم، ولی
الآن به جایی رسیدهام که این کار را نه به خاطر دنیا میکنم، نه به خاطر
آخرت، بلکه همین که ارباب اجازه می دهد که در راه زایرین او خُسران ببینم،
کافی است. این یک نوع عقلانیت دینی و سنجش و محاسبه هزینه ـ فایده مؤمنانه
است. شکلگیری این عقلانیت خیلی مهم است.
3ـ شکستشدن مناسبات مادی
از اتفاقات دیگری که در پیادهروی اربعین میافتد و اثر تربیتی فوق
العادهای نیز دارد، شکستن مناسبات مادی است. تمدن غرب همانند جریان سقیفه،
به افراد هویت کاذب میدهد. شما اگر تاریخ را مطالعه کنید یکی از علتهای
اصلی که شخصیتها در دوران پنج ساله حکومت حضرت علی(ع)، مقابل ایشان
ایستادند این بود که در دوران 25 سالة سه خلیفه اول، مناسبات اجتماعیِ کاذب
به وجود آمده بود و بزرگان انصار و مهاجر امتیازات و اعتبار اجتماعی کاذب
داده بودند و همین بود که ایشان نمی توانستند عدالت امیرالمومنین علی علیه
السلام را تاب بیاورند. و همین ایجاد مناسبات مادی مانع اصلی همراهی با
حضرت علی (ع) شد. اما در پیادهروی اربعین امکانی ایجاد میشود که همه
افراد، اعم از آیت الله و روحانی و دکتر و مهندس و هر کسی که عنوانی دارد و
لقبی را یدک میکشد، خلع منصب میشود و به عنوان قطره کوچکی از دریای بی
کران زائرین سید الشهداء در عظمت حادثه عاشوراء محو می گردد. این ویژگی،
آثار تربیتی بسیاری دارد و انسانها می آموزند که بیرون از هویت کاذب خود
زیست کنند.
4ـ تقویت ظرفیت مواجهه با تکثر فرهنگی
یکی دیگر از آثار راهپیمایی اربعین در حوزه فرهنگ عمومی، تقویت نحوه
مواجهه با تکثر فرهنگی است. ما به نسبت شیعیان لبنان و حتی عراق یک ضعف جدی
داریم و آن این است که در درون کشور تکثر فرهنگی نداریم؛ چون ما با پیروان
ادیان و مذاهب دیگر مواجه نیستیم؛ در حالی که لازمه تمدنسازی این است که
فرهنگ عمومی به سعه صدری رسیده باشد که در عین حفظ اصول هویتی خود، قدرت
تعامل با دیگران و هضم تکثر فرهنگی را داشته باشد.
ب) فرهنگ تخصصی
سطح دوم در تراز فرهنگ ملّی، فرهنگ تخصصی است. یکی از چالشهای جدی ما در
انقلاب اسلامی، در اختیار نداشتن علوم انسانی اسلامی است. علومی که در
حوزههای علمیه تدریس میشوند، قدرت مدیریت انسان و جامعه را ندارند و آنچه
به اسم علوم انسانی در دانشگاه ما عرضه میشود نیز اسلامی نیست.
راهپیمایی اربعین میتواند از چند جهت به فرهنگ تخصصی ما کمک کند که به
برخی از آنها اشاره می کنم:
1ـ به چالش کشیده شدن مبانی مادی و سکولار علوم انسانی موجود
یکی از آنها این است که فرهنگ تخصصی ما موضوعی برای مطالعه مییابد. در
بسیاری از موارد «تحققهای دینی» بر «علم دینی» مقدم است؛ مثلاً شما با
درکهای فیالجملهای توانستهاید هشت سال دفاع مقدس را توسط فرماندهان جنگ
رقم بزنید. همین آدمها اذعان میکنند که الآن به نحو تخصصی نمیدانیم
چطور جنگیدیم و بر اساس چه نوع عقلانیتی عملیات طراحی کردیم. به همین
دلیل،در بسیاری از موارد، «تحقق» بر «علم» مقدم است؛ پیادهروی اربعین نیز
از همین موارد است. این پیادهروی نمونهای از نشئهای دیگر است که ظهور
پیدا کرده و این فرصت را در اختیار تحلیلگران ما قرار داده که با یک پدیده
زنده و ساری ارتباط برقرار کنند. این ارتباط برقرار کردن چند ثمره دارد
که مهمترین آنها این است که مواجهه با پدیدهای دینی، بی تردید ناقض
تحلیلهای مادی است و باعث اصلاح سطحی از چهارچوبهای نظریههای مادی و
سکولار میشود. وقتی دانشمند و متخصصی قصد تحلیل اربعین را دارد، اگر
دستگاه و بنیانهای نظری تحلیل او متناسب با این پدیده نباشد، در تحلیل آن
دچار اعوجاج میشود و قدرت تحلیل منسجم در ابعاد مختلف آن را نخواهد داشت.
به همین دلیل، خود این پدیده در عمل، تحلیلهای مادی و سکولار را نقض
میکند. این ویژگی یک ویژگی بسیار مهم و مؤثر در پالایش مبانی فکری جامعه
متخصص ماست.
2ـ فهم نقاط آسیبپذیر فرهنگی ما و راهکارهای ترمیم آنها
یکی دیگر از ثمرات این حادثه در فرهنگ تخصصی ما، فهم نقاط قوت و ضعف فرهنگی
مردم است. در کنار هم قرار گرفتن این سیل خروشان انسانی، به صورت طبیعی
احتمال برخوردها و تنشها را زیاد می کند. متخصصین علوم انسانی با استفاده
از فضای پر برخورد پیادهروی اربعین، می توانند از نزدیک با فرهنگهای مختلف
مسلمانان اقصاء نقاط ایران، بلکه جهان اسلام و جهان آشنا شوند و به صورت
مقایسهای به مطالعه آن بپردازند.
این بستر موجب می شود که نقاط آسیبپذیر فرهنگی ما شناخته شده و امکان بهینه کردن آنها مهیا شود.
3ـ امکان تعمیم حماسه پیادهروی اربعین به سایر عرصه ها، به کمک فرهنگ تخصصی
نکته سوم اینکه فرهنگ تخصصی میتواند این حادثه را تکرارپذیر و تعمیمپذیر
کند. پدیدههایی که از بستر تخصص عبور نمیکنند، تکرارپذیر و تعمیمپذیر
نیستند؛ مثلاً ما در عرصه رفتار اقتصادی دچار کاستیهای بسیاری هستیم، این
درحالی است که راهپیمایی اربعین گردش مالی سرسامآوری دارد. برای هر زائر
به طور متوسط بین 500 تا 600 هزار تومان خرج میشود و درعین حال، فضایی
کاملا مبتنی بر مدارا، ایثار و برادری بر قرار است. ما چرا این هنر را
نداریم که این افراد را مبتنی بر چنین انگیزه دینیای در حوزه اقتصاد
مشارکت بدهیم؟! به تعبیر دیگر، این اتفاقی که در سطح فرهنگ عمومی میافتد،
در فرهنگ تخصصی باید خوب تحلیل شود. فرهنگ تخصصی باید انسان تراز دینی را
بشناسد و تحلیلش کند تا بتواند اقتصاد مبتنی بر انسان تراز دینی، نه انسان
اکونومیک مُدرن را طراحی نماید و پیادهروی اربعین چنین امکانی را در
اختیار جامعه علوم انسانی ما قرار میدهد.
ج) فرهنگ حاکمیت و حاکمان
اما محور سوم کارکردها و ظرفیتهای پیادهروی اربعین مربوط می شود به فرهنگ
حاکمیت و حاکمان. مقام معظم رهبری سخنی دارند به این مضمون که بسیاری از
مدیران ضعفهای خود را به مردم نسبت میدهند؛ خودش خسته اند، میگوید ملت
خسته است؛ خودش کم آورده اند، میگوید ملت کم آورده است و خودش تحت فشار
اند، میگوید به مردم فشار آمده است.
حادثه پیادهروی اربعین و تحلیل انسانها و ظرفیت خطرپذیری و مشارکت و
همزیستی مسالمتآمیزشان، یک درس و تذکر جدی برای مدیران است که درک درستی
از مفهوم «مردم» و مفهوم «دینداری» پیدا کنند. یعنی تحلیل واقعیت
پیادهروی اربعین باید مورد توجه مدیران ما قرار بگیرد تا وقتی وارد بحث
«مردمسالاری دینی» میشوند ـ که مقام معظم رهبری آن را «نقشه راه انقلاب
اسلامی» میدانند ـ ، درک کنند که اگر مردمسالاری دینی در عرصهای تحقق
پیدا نکند، امکان بازشدن گرههای آن عرصه وجود نخواهد داشت. این یکی از
ضعفهای جدی مدیران ماست که اصل آن تابع محیطشان است؛ زیرا بسیاری از
همینها در زمان جنگ آدمهای خوبی بودند، ولی بعد از جنگ در محیطهای
مدیریتی بسته و طبقه اشرافی خاصی قرار گرفتهاند و منافعشان به منافع دسته
ها و گروههای خاصی گره خورده است که به صورت طبیعی انسان را زمین گیر و
نگاه انسان را به بهانه واقعگرایی، مادی و دنیایی می کند. زبیر هم که
باشیم و در کوچههای بنیهاشم دست به شمشیر ببریم، وقتی در محیط خاصی قرار
بگیریم، همان شمشیر را مقابل حضرت علی(ع) علم میکنیم. به هر حال، این
اتفاق باید فرهنگ مدیران را به شدت متأثر کند.
آنها باید این تجربه را به خوبی درک کنند و به نظرم مدیری که این تجربه را
درک میکند، نگاهش نسبت به انسانها و رعایایی که باید مسائل آنها را رعایت
کند و در عرصههای سخت بر حمایت آنها تکیه نماید، متفاوت میشود. این
اجمال ظرفیت سوم در مقیاس ملی است.