کد خبر: ۴۳۲۴۱۳
زمان انتشار: ۱۱:۴۷     ۲۵ مهر ۱۳۹۶
جلسه دوازدهم هیات ثارالله /
ایشان در این بحث بیان می کنند ظهور شفاعت کلی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در عاشورا واقع شده و عاشورا مهمترین وسایط و وسایل شفاعت حضرت است. هر سال نسیمی از عاشورای امام حسین تکرار می شود.

به گزارش سرویس اندیشه دینی پایگاه 598، آنچه پیش رو دارید دوازدهمین جلسه سخنرانی آیت الله سید محمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم است که در دهه اول محرم الحرام سال 96 در هیأت ثارالله قم (مدرسه فیضیه) برگزار شده است. ایشان در این بحث بیان می کنند ظهور شفاعت کلی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در عاشورا واقع شده و عاشورا مهمترین وسایط و وسایل شفاعت حضرت است. هر سال نسیمی از عاشورای امام حسین تکرار می شود. یکی از کارهایی که انسان قبل از محرم یا لااقل در دهه محرم باید انجام بدهد این است که واقعاً محاسبه کند ببیند کجای کار است آن نقطه ضعف هایی که همراهان حضرت را جدا کرد و در مقابل حضرت قرار داد آیا در او هم وجود دارد یا توانسته در این دهه محرم آن نقطه ضعفها را ریشه کن کند آن چیزی که در دوران ظهور اتفاق می افتد غلبه مطلق و تحقق عدالت و حیات طیبه و نورانی شدن عالم است یعنی همه آن چه که اتفاق می افتد در واقع تجلیات شئون امام و این کلمه غیبی در عالم انسانی و حیات فردی و اجتماعی انسان ها است. جامعه مومنین اگر بخواهد به حدی رشد کند که به ظهور برسد، عاشورا می خواهد و یکی از نقشهای مهم عاشورا همین است و جامعه مومنین باید دائماً با بلای عاشورا همراه شوند. در شان امام نه غلو و نه تقصیر جایز نیست و برای رسیدن به ظهور باید نسبت به جایگاه امام رفع قصور بشود...

محاسبه نفس در بهره مندی از نفحات عاشورای حسینی در محرم هر سال

اعوذبالله السمیع العلیم من همزات الشیاطین بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و اصلی و اسلم علی خاتم انبیائه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن علی اعدائهم اجمعین. ظهور شفاعت کلی نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در عاشورا واقع شده و عاشورا مهمترین وسایط و وسایل شفاعت حضرت است که یک بار در عالم بیشتر اتفاق نیافتاده است، و مثل شب قدر عالم است و مثل خورشید که یکی بیشتر در منظومه شمسی نیست اما طلوع های مکرر دارد، ماه محرم و عاشورای سیدالشهداء علیه السلام هم طلوع های مکرری دارد. هر محرمی که واقع می شود یک طلوع مجددی از آن واقعه عظیم است و نسیمی از ناحیه عاشورای امام حسین به جهان می وزد و عالم از نو احیا می شود؛ و یک حقیقتی در عالم اتفاق می افتد؛ لذا خیلی قابل جابه جایی نیست و از ناحیه معصوم این اتفاق می افتد. امام رضا ارواحنا فداه فرمودند محرم که آغاز می شد کسی لبخند بر لب پدر من نمی دیدید؛ لذا ایام حزن امام زمان علیه السلام است.

هر سال نسیمی از عاشورای امام حسین تکرار می شود؛ مثل شب قدری که هر سال تکرار می شود که گرچه شب قدر حقیقی در عالم یکی بیشتر نیست ولی تجلی عجیبی دارد و هر سال در شب بیست و سوم ماه رمضان در های آن شب قدر باز می شود و حقایقی از آن شب قدر نازل می شود. عاشورا و محرم هم اینطور است و هر سال ابوابی از حقیقت عاشورا باز می شود و نسیم رحمتی از آنجا می وزد. در روایت داریم که «أَنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»(1) لذا به ما دستور دادند خودتان را در معرض محرم قرار بدهید. در واقع در محرم نسیمی می وزد که انسان می تواند به سیدالشهداء و اصحاب سیدالشهداء ملحق بشود. امام رضا در روز اول ماه محرم به ریان بن شبیب فرمودند: «فَقُلْ مَتَى مَا ذَكَرْتَهُ يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيما»(2) ریان اگر دوست می داری به ثوابی برسی که مستشهدین و شهدا در پیش روی سیدالشهداء داشتند هر بار یاد امام حسین علیه السلام کردی با التماس به حضرت عرض کن که ای کاش من با شما بودم؛ ولو روزی صد بار یاد امام حسین افتادید این را آرزو کنید و از آن غفلت نکنید، تا راه عاشورا برای شما باز بشود و به اصحاب سیدالشهداء ملحق بشوید.

یکی از کارهایی که انسان قبل از محرم یا لااقل در دهه محرم باید انجام بدهد این است که واقعاً محاسبه کند ببیند کجای کار است؛ آیا مثل حبیب است که از سالها قبل از زمان امیرالمومنین خودش را برای عاشورا آماده کرده بود و لحظه شماری می کرد؛ یا مثل مسلم بن عوسجه است یا لااقل اگر جزو آنها نیست مثل زهیر باشد که به حسب ظاهر عثمانی بود ولی مراقب بود امام حسین علیه السلام او را نبینند چون آمده بود حج و برای خودش شخصیت و همراهانی داشت طوری پیاده و سوار می شد که حضرت با او ملاقاتی نداشته باشند. حضرت یک جایی که همه کاروان ها می آمدند ایستادند تا کاروان زهیر رسید؛ بعد حضرت دنبال او فرستادند و زهیر هم اجابت نکرد اما همسرش تأکید کرد که رحمت الهی به سوی تو نازل شده و پسر پیغمبر خدا تو را دعوت کرده، اجابت کن، پس اجاب کرد و وقتی به خیمه اش برگشت؛ آن را جمع کرد و گفت: که من دیگر خیمه ندارم هرکسی می خواهد بیاید محضر امام حسین هرکسی هم نمی خواهد برود؛ حتی همسر خودش را هم طلاق داد تا بنی امیه او را به خاطر زهیر اذیت نکنند و گفت: تو را با یک آدم عبد و قابل اعتمادی نزد اقوامت می فرستم. در واقع همه پلها را خراب کرد و محضر امام حسین علیه السلام آمد و بعد هم رسید به آنجایی که فرمانده لشکر امام حسین علیه السلام شد. این راه علیین است.

آدم باید ببیند اگر حبیب نیست لااقل زهیر هست؟! اگر زهیر نیست لااقل حربن یزید ریاحی هست که در ساعات آخر خودش را به امام رساند چون قبل از آن محاسبه کرد؛ حق و باطل را خوب فهمیده بود و در محاسبه هم مراقبه کرده و مواظب بود که توجیه نکند؛ بعد هم تصمیم خوبی گرفت و محضر امام حسین آمد و بعد به فوز عظیم رسید. انسان باید ببیند که آیا شخصیتی مثل حر است که توانسته باشد خودش را روز عاشورا به امام حسین رسانده باشد. لااقل مثل آنهایی که در تاریخ نقل شده تعداد معدودی که وقتی به خیمه های سیدالشهداء حمله شد می آمدند مقاومت کردند کشته شدند؛ یعنی گرچه نیامدند امام حسین را یاری کنند ولی در حفظ حریم سیدالشهداء جان خودشان را دادند. ما لااقل اینطوری هستیم یا نیستیم. یا نه جزء آن کسانی هستیم که یا قبل از محرم آدم باید یک کاری انجام بدهد الان که محرم گذشت و عاشورا گذشت، ما باید حساب کنیم ببینیم جزو کدام آنها هستیم. این محرمی که آمد و این نسیم جدیدی که از محرم وزید، دعوت جدید سیدالشهداء است. تلقی حقیر این است که این تحولات محرم ناشی از همین تکرار دعوت سیدالشهداست که فضای عالم را تغییر می دهند و فضای مومنین را متحول می کنند. آیا ما توانستیم در این دعوت مجدد سیدالشهداء حبیب یا زبیر یا بریر یا لااقل حر باشیم؟! گرچه که حر خیلی بزرگ است و با عظمت است و نمی خواهم کوچک کنم.

عزیزی نقل می کرد که مرحوم کنی بزرگ که مرجعی در تهران و در زمان ناصرالدین شاه بودند یک موقعیت خیلی فوق العاده داشتند؛ یعنی هم مرجعیت و هم موقعیت ظاهری ایشان فوق العاده بود. ایشان وقتی می خواستند که به ایران بیایند، سر قبر حضرت حر می گویند من می خواهم به ایران بروم، عزت دنیا و آخرت از شما می خواهم. یک بزرگی هم نقل می کردند که آقا شیخ عبدالکریم حائری هم توفیقاتی که داشتند در احیای حوزه قم از قبر حبیب به ایشان عطا شده بود.

بنابراین آدم ببیند خودش را در آخرین لحظات به حضرت رسانده؛ و یا مثل آن کسانی بوده که دنبال دنیایشان بوده اند؛ یا طواف می کردند و مشغول عبادت های خودشان بودند و امام حسین را رها کردند؛ یا مثل کسانی که دیر حرکت کردند و وقتی آمدند که عاشورا تمام شده بود و دیر رسیدند. واقعه عاشورا منتظر کسی نمی ماند امام حسین از عالم الست عهدش را بسته و زمان و مکانش مقرر است. در روایات است که حضرت می تاختند؛ وقتی به کربلا رسیدند گفتند: توقف کنید و یک مشت خاک برداشتند و فرمودند: این همان سرزمین است. قرار حضرت با خدای متعال جابجا نمی شود؛ آدم یا از دیرباز همراه حضرت بوده و یا باید خودش را به آن قرار با امام حسین برساند و یا لااقل در آخرین لحظات همراه حضرت بشود. اینها مجاز نیست؛ بلکه حقیقتاً یک نفحاتی از عاشورای حضرت هر سال تکرار می شود و با دعوت مجدد باب جدیدی باز می شود. انسان می تواند به سمت امام حسین هجرت کند و راحل الی الله باشد و با امام حسین علیه السلام همسفر بشود؛ چون سفر حضرت و کاروان ایشان ادامه دارد.

اگر خدای متعال به انسان توفیق داد و مثل دیگران نشد مثل آنهایی که نیامدند یا دیر آمدند و تأخیر داشتند یا مثل طرماح که تا برود آذوقه زن و بچه و اهل بیتش را برساند، سیدالشهداء کار را تمام کرد. طرماح از کوفه می آمد و در نزدیکی کربلا با سیدالشهداء برخورد کرد به حضرت گفت: آقا کوفه خیلی اوضاع بد است لشکری در خیابان کوفه دیدم که تا به حال ندیده بودم و حضرت را به یمن دعوت کرد و گفت: ما در آنجا سرباز در اختیار شما قرار می دهیم و در کوهستان با آنها بجنگیم. حضرت فرمودند: ما یک قراری داریم. عهد حضرت کربلا بود نه یمن و او باید خودش را به امام می رساند در حالی که می خواهد امام را با خودش ببرد. بعد به حضرت گفت پس من بروم آذوقه را بگذارم و برگردم؛ حضرت فرمودند: زود برگرد؛ اما وقتی رسید به همان نقطه خبر شهادت امام حسین را شنید. این تأخیرها و تسویف ها و این نقطه ضعف ها است که موجب جدایی و حتی درگیری می شود. ابتدا مقابل سیدالشهداء آمدند اما کم کم سر بردن غنایم هم از هم سبقت می گرفتند؛ وقتی به آنها می گفتند: چرا می برید؟ می گفتند: اگر ما نبرم یکی دیگر می برد، بالاخره یک کسی باید این غنایم را ببرد.

آدم باید محاسبه کند و ببیند کجاست و آن نقطه ضعف هایی که [همراهان حضرت] را جدا کرد و در مقابل حضرت قرار داد آیا در او هم وجود دارد یا توانسته در این دهه محرم آن نقطه ضعفها را ریشه کن کند و نقطه قوت ها را به دست بیاورد و اگر این محرم و این نسیم رحمت و این دعوت حضرت او را احیاء کرده شاکر باشد و سعی کند این سرمایه حفظ بشود و برای محرم بعدی یک مرحله به امام حسین نزدیکتر بشود. در طول سال که از عاشورای امسال است تا عاشورای بعدی را مراقبه کند برای این که عاشورای بعدی یک پله جلوتر برود. مرحوم سید بن طاووس در روز عید فطر می فرمایند که از امروز مراقبات را برای شب قدر آینده شروع کنید؛ یعنی ماه رمضان تمام شد برای شب قدر سال بعد شروع کنید؛ محرم هم اینطور است. وقتی عاشورا تمام شد انسان اگر الحمدالله رسیده شاکر باشد و سعی کند این سرمایه را حفظ و مهیا کند برای این که محرم بعدی اجابت بالاتری داشته باشد و وقتی دعوت حضرت می آید یک قدم به حضرت نزدیکتر بشود. حضرت نزدیک شده و واقعاً دعوت می کنند.

وجود مقدس رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم «دَاعِيًا إِلَى اللَّـهِ»(احزاب/46) هستند. معنایش این نیست که یک بار آدم را دعوت می کنند و وقتی مسلمان شدی تو را رها می کنند بلکه یعنی وقتی آمدی با ایشان سیر کردی دعوتت می کنند که یک پله بالاتر بروی؛ ایشان داعی است و دائماً ما و همه عالم را دعوت می کنند که اگر اجابت کردیم دستگیری می کنند و دوباره دعوت می کنند و دوباره دستگیری می کنند.

سیدالشهداء هم داعی الله است. در زیارت اول رجب حضرت آمده است «لَبَّيْكَ دَاعِيَ اللَّه»(3)، وقتی ماه های سه گانه رجب و شعبان و رمضان شروع می شود، می گویند که به زیارت سیدالشهداء بروید و آنجا لبیک بگویید؛ زیرا حضرت شما را دعوت می کنند؛ در سال بعد هم دوباره لبیک بگویید، چون یک دعوت جدیدی است. باید خودمان را برای محرم بعدی و دعوت بعدی مهیا کنیم. و خودمان را به حضرت برسانیم و در صف شهداء و اهل بیت باشیم. بانوان مکرمه باید بدانند که آیا توانستند در صف اسرای سیدالشهداء باشند یا نه؛ ما باید ببینیم توانستیم در صف شهداء باشیم یا نه، اگر رسیدیم الحمدالله، شکر کنیم و اگر نرسیدیم واقعاً توبه و استغفار کنیم از این که نتوانستیم در این محرم خودمان را به سیدالشهداء برسانیم؛ این نسیم وزید و ما خودمان را در معرض قرار ندادیم.

درخواست از خدای متعال برای درک فیض محرم در هر سال

اگر نسیم عاشورا تکرار نمی شد تکلیف ما سبک بود؛ ولی وقتی حضرت دوباره دعوت می کنند و در را باز می کنند، نرفتن خیلی سخت است. اگر امیرالمومنین نبود هر کسی در عالم هر کاری می کرد مهم نبود؛ اما به فرموده قرآن «إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا»(انسان/3) وقتی ما را به امام رساندند نمی شود بیراهه زیرا در آنجا ترک اولایی را هم نمی بخشند؛ اما قبل از امام آزادید.

بنابراین اگر نرسیدیم یا نتوانستیم استفاده کنیم و غفلت کردیم و فرصت این ایام گذشت، باید استغفار و توبه و التماس کنیم تا ما را برای محرم آینده زنده نگه بدارند. در دعای روز آخر ماه رمضان امام سجاد به ما گفتند که التماس کنید تا خدا شما را زنده نگه دارد تا ثواب هایی که به آنهایی که در ماه رمضان خیلی کار کردند داده شده به ما هم بدهد، همان بیان در اینجا هم تکرار می شود «اللَّهُمَّ فَلَكَ الْحَمْدُ إِقْرَاراً بِالْإِسَاءَةِ وَ اعْتِرَافاً بِالْإِضَاعَةِ وَ لَكَ مِنْ قُلُوبِنَا عَقْدُ النَّدَمِ وَ مِنْ أَلْسِنَتِنَا صِدْقُ الاِعْتِذَارِ فَأْجُرْنَا عَلَى مَا أَصَابَنَا فِيهِ مِنَ التَّفْرِيطِ أَجْراً نَسْتَدْرِكُ بِهِ الْفَضْلَ الْمَرْغُوبَ فِيه وَ نَعْتَاضُ بِهِ مِنْ أَنْوَاعِ الذُّخْرِ الْمَحْرُوصِ عَلَيْهِ»(4)؛ یعنی آدم باید خدا را حمد کند که محرم آمد و ما را زنده نگه داشت؛ و ما اعتراف می کنیم کوتاهی کردیم و به محرم امام حسین نرسیدیم. اعتراف می کنیم که تو همه چیز در اختیار ما قرار دادی اما ما امکانات را ضایع کردیم؛ در حالی که آنهایی که در این محرم بارشان بسته شد با ما فرقی نداشتند. حال ما باید با ندامت گره بخورد و با زبان صادقانه عذرخواهی کنیم؛ که نتیجه اش این می شود که پرده ها کنار می رود و خدای متعال فضلش را نشان می دهد و ما امیدوار به فضل او می شویم. ما کوتاهی کردیم و مصیبت زده کوتاهی خودمان هستیم و از خدا می خواهیم که به ما مزدی بدهد که عوض همه آن ثواب هایی باشد که اهل ماه رمضان بردند؛ و از فضل تو همه آن فضیلت هایی که اهل ماه رمضان با دعوت تو به آنها رسیدند و آن گنجینه هایی که برای اهل آن ذخیره کرده بودی، به ما هم برسد.

آدم اگر نرسیده لااقل باید این حالات را داشته باشد که خدایا ماه محرم این نسیم رحمت وزید و درها باز شد اما ما نتوانستیم بهره ببریم اگر اینگونه از امام حسین عذرخواهی کرد ثوابی که به اهل محرم داده شد به ما هم داده می شود. حضرت امام سجاد در آن دعا می فرمایند که خدایا ما را تا رمضان آینده نگه دار، و به ما توفیق بده طوری راه برویم که وقتی ماه رمضان بعد می آید مهیا باشیم تا استفاد کنیم. اینها مضامین دعای وداع ماه رمضان امام سجاد علیه السلام است و به نظرم می آید عاشورا هم همینطور است؛ یعنی وقتی تمام می شود ما باید لااقل این حالات را داشته باشیم و مانند مصیبت زده ای باشیم؛ چون مثل کسانی که این عاشورا به مقصد رسیدند ما نرسیدیم؛ و از خدا بخواهیم که عوضی که به آنها داده به ما هم به خاطر مصیبت زدگی مان بدهد و ما را برای ماه محرم آینده زنده نگه بدارد و به ما توفیق دهد که بتوانیم طوری در طول سال راه برویم که ماه محرم بعدی را به خوبی درک کنیم.

این کار اقلاً یک سال مراقبه می خواهد و خوب است آدم از همان بیست و هشتم رجب که کاروان حضرت از مدینه راه می افتد دلش با این کاروان راه بیافتد و این کاروان را دنبال کند و خطرات راه را ببیند و خودش را آماده کند در هر مرحله ای که کار سخت می شود خودش را برای سختی ها آماده کند و انشاء الله محرم کنار سیدالشهداء باشد. الان هم این کاروان یک مرحله کارش تمام شده اما انسان می تواند از الان هم همراه اسرا باشد و ببیند در کاروان اسرا چه کاره است و آیا می تواند سختی ها و گرسنگی ها و تشنگی و زخم زبان ها و زندان ها را تحمل کند؟ با این کاروان روز به روز راه برود و هر روز ببیند که امروز کجا است.

تجلیات شئون امام در زمان ظهور ذیل برنامه نبی اکرم

در این طرح عظیمی که وجود مقدس نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جایگاه سیدالشهداء و امام زمان علیه السلام چیست؟ آن چیزی که در دوران ظهور اتفاق می افتد غلبه مطلق و تحقق عدالت و حیات طیبه و نورانی شدن عالم است که در قرآن و روایات هم چنین بیان شده است «اعْلَمُوا آن اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17)؛ «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69)؛ «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا» همه آن چه که اتفاق می افتد در واقع تجلیات شئون امام و این کلمه غیبی در عالم انسانی و حیات فردی و اجتماعی انسان ها است. اینها چیزی جز خود امام نیست و اینطور نیست که عدل حقیقی غیر از امام باشد؛ بلکه عدل حقیقی وقتی تحقق پیدا می کند، از شئون امام است؛ یعنی اگر همه مناسبات یک جامعه بر محور امام معصوم شکل گرفت این جامعه عادل می شود، اگر تمام قوای انسان بر محور امام حرکت کرد و توازن قوای انسان بر محور امام بود انسان عادل است. بنابراین همه آنچه در عصر ظهور محقق می شود تجلیات امام است. حقیقت از آستان امام در عالم انسانی تنزل و تجلی پیدا می کند. عصر ظهور یک همچین عصری است. آنچه در عالم و در بهشت و ظهور و رجعت عطا می شود، ظهور رحمت خداست؛ یعنی خدای متعال رحمت خودش را نازل می کند و هدایت می کند؛ ولی یک توجه باید پیدا بشود که همه آنچه از آستان خدای متعال تنزل پیدا می کند و خدای متعال در عصر ظهور و رجعت و قیامت عنایت می کند، همه به واسطه امام است و اصل آن در خود امام محقق است. نعمت عصر ظهور در حقیقت ظهور و تجلی امام است.

تحمل ولایت و رشد مومن و جامعه مومنین برای همراهی با امام

در پایان این برنامه نبی اکرم آنچه محقق می شود ظهور ولایت است. منتها ظهور ولایت یک موقعی برای انسانی مثل سلمان واقع می شود؛ و یک موقع هم برای کل جامعه مومنین در عصر ظهور واقع می شود که مقیاسش خیلی متفاوت است و لذا برای سلمان، رجعت اتفاق می افتد تا برگردد و از این عالم کسب فیض کند. در روایت فرمودند «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان»(5) ما ملک مقرب و نبی مرسل نیستیم؛ پس باید انسان عبد ممتحن بشود تا تحمل ولایت را بکند. باید عبدی باشد که امتحان های سخت را پس بدهد و ابتلائات سخت قلبی را پشت سر بگذارد. یک موقع چشم آدم را امتحان می کنند؛ اما یک بار قلب را که محور وجود انسان است می خواهند ریاضت بدهند. انسان باید آن ریاضت ها و امتحان های قلبی را پشت سر بگذارد. سهم ما از ظهور ولایت امام و این خورشید عالم تاب که وجود ما را روشن می کند، تحمل ولایت است. تمام زحماتی که می کشیم و تمام امتحان هایی که پس می دهیم برای تحمل ولایت است. اگر تحمل پیدا کردیم آن حقیقت به ما عطا می شود و ما با امام همراه می شویم. جامعه مومنین هم همینطور است. یک فرد وقتی سیر می کند می خواهد به جایی برسد که امام در همه قوای او تجلی کند و خودش مشکات نور و چراغدانی بشود که نور امام در آن ظهور پیدا کرده و ماهی بشود که نور خورشید در او می تابد و مردم نور خورشید را از آن ماه می گیرند و این اتفاق ها در امتحان های تدریجی اتفاق می افتد تا یک ظرفیتی پیدا می شود؛ یعنی باید تعلقات و آگاهی ها و تدبیر عملی یک مومن رشد کند و به هر میزانی که رشد می کند ظرفیت بالاتری از ولایت به او عطا می شود.

جامعه هم باید تعلقاتش رشد کند. انسان و جامعه ای که تعلقاتشان در سطح آرمان شهر و جامعه آرمانی دنیا طلب هاست ولو جامعه آرمانی قرن بیست و یکم باشد، به هیچ وجه ظرفیت تحمل امام را ندارد؛ باید آرمانهای انسان رشد کرده و به عصر ظهور تعلق پیدا کند. آگاهی های لازم را پیدا کند و اقدام لازم را هم بکند.

انتظار یعنی تعلقات، آگاهی ها و اقدامات باید در انسان هماهنگ رشد کند. معرفت الامام به این نحو که نور امام عالم را روشن می کند؛ تعلق به هدف امام و رشد در فهم و آگاهی ها و اقدامات لازم باید در انسان هماهنگ باشد. این امر اگر بخواهد در حیات اجتماعی مومن اتفاق بیافتد ظرفیت جامعه مومنین باید ظرفیت اجتماعی باشد. تعلقات عمومی شیعه و آگاهی هایشان رشد پیدا کند و اقداماتشان هم رشیدتر بشود. این یک امر تدریجی است و هرچه کاملتر بشود، ظرفیت تحمل ولایت بیشتر می شود و این هم با امتحان است؛ یعنی امتحانات اجتماعی پیش می آید. قرآن می فرماید «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم بِشَيْءٍ مِّنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِّنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَنفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِينَ»(بقره/155) یعنی شما را با خوف و گرسنگی و نقص در اموال و ثمرات و امتحان می کنیم. در روایات فرمودند که آن برای قبل از ظهور در جامعه مومنین است تا این ابتلائات مومنین را رشد دهد و انتظارات و تعلقات و آگاهی ها و اقداماتشان رشید شود که ظهور امام را تحمل کنند. این که بعضی خیال کردند محور ظهور و آن جامعه آرمانی اسلام خود ما هستیم که آرام آرام رشد می کنیم، اینها تحریف است. در حرف های روشنفکران است که می گویند: خود آدم ها رشد می کنند؛ البته مومنین آرام آرام رشد می کنند، اما رشد در انتظار است و تحمل است؛ یعنی ظرفیت تحملشان بالاتر می رود. حقیقت از آن طرف تجلی می کند؛ و الا ما چیزی نداریم که بتوانیم به عالم اضافه کنیم. هرچه هست از آن طرف نازل می شود. تمام ظرفیت ما ظرفیت تحمل است.

تمام طرحی که قبل از ظهور است این است که ظرفیت تحمل جامعه مومنین بالا برود و الا تحمل سلمان تحمل رشیدی است؛ اما این عصر ظهور درست نمی کند. ابوذر آماده است و تحمل می کند، مقداد تحمل می کند؛ اما اینها ظهور درست نمی کند. عصر ظهور عصری است که جامعه مومنین انتظارات یعنی تحملشان نسبت به ولایت رشد می کند. تلقی حقیر این است که در طول تاریخ تدبیر امام زمان علیه السلام در عصر غیبت همین است که آرام آرام جامعه مومنین و شیعیان را رشید کند و غیر از وصف کمی که پیدا می کنند کیفیت جامعه مومنین رشد می کند؛ یعنی انتظارات مومنین و درکشان فرق می کند. هزینه دادن برای رسیدن به امام فرق می کند؛ رشید می شوند و حاضر هستند که هزینه بدهند. تحمل یعنی هزینه می دهد تا به امام برسد. هزینه عصر ظهور را مومنین باید بدهند. باید تحمل ولایتشان رشد پیدا کند تا ولایت ظهور پیدا بکند. باید درکشان رشید بشود. حجابی از سقیفه افتاد که درک عمومی مومنین از امام را نازل کرد. یک موقعی فقط دشمنان، امام را نمی شناسند، که این محل بحث نیست؛ اما یک موقع جبهه مومنین هم درکشان از امام تنزل پیدا می کند که این درک باید رشید بشود.

افزایش ظرفیت تحمل جامعه مومنین با بلای عاشورا

جامعه مومنین اگر بخواهد به حدی رشد کند که به ظهور برسد، عاشورا می خواهد و یکی از نقشهای مهم عاشورا همین است و جامعه مومنین باید دائماً با بلای عاشورا همراه شوند. ابتلاء سلمان و ابوذر، ظهور درست نمی کند؛ بلکه ماجرای سیدالشهداء و ماجرای حضرت زهرا سلام الله علیها ظهور درست می کند. وقتی بلای حضرت جامعه مومنین را می گیرد، این جامعه را رشید می کند؛ اگر همراه امام حسین شدند، به رشدی می رسند که می توانند عصر ظهور را تحمل بکنند. تلقی حقیر این است که هر سال که عاشورا می گذرد مدیران جامعه مومنین باید ابزاری داشته باشند تا بسنجند که چقدر ظرفیت جامعه مومنین در این عاشورا افزایش پیدا کرده و عطایی که به جامعه مومنین رسیده چه چیز بوده است و بر طبق این عطا برنامه خودشان را شدیدتر و کاملتر کنند. باید عاشورا را رصد کنند و بعد از عاشورا ببینند چه ظرفیتی به مومنین عطا شد و چقدر می شود برنامه اینهایی که یک قدم جلوتر رفتند را دقیق تر کرد.

عاشوراست که انتظار ظهور حقیقت و انتظار عصر ظهور و رجعت را به نحو عمومی در جامعه شیعه افزایش می دهد و رشید می کند. در طول تاریخ هم انتظارات رشد کرده است، تلقی من این است که انتظار عمومی جامعه شیعه خیلی با قرن های سابق متفاوت است. کاری با آحاد ندارم؛ بلکه به نحو عمومی عرض می کنم که جامعه شیعه انتظار تحقق یک امر عظیم جهانی را دارد و ما باید این را دائم رشیدتر و خالص تر کنیم. مدیران نباید دنبال یک جامعه التقاطی و به قول بعضی ها ژاپن اسلامی باشند؛ بلکه باید انتظارات را بالا برد. اگر دست به دست هم یک ژاپن اسلامی بسازیم، این شوخی کردن با عصر ظهور است. اینجا مومنین رشید نمی شوند؛ بلکه باید تدبیری بشود که مومنین به سمت ظهور حرکت کنند و این مأموریت حاکمان و نخبگان اجتماعی است.

یک اتفاقی در سقیفه افتاد و بعد از سقیفه حجابی روی ولایت امام افتاد که متأسفانه مومنین دچار ضعف در فهم ولایت و امامت شدند و درکشان از امامت یک درک حداقلی شد، و حتی در جامعه مومنین در کنار امام طبقات موازی شکل گرفت. اصلاً قصد جسارت به کسی ندارم بلکه می خواهم از یک واقعه تاریخی بحث بکنم که به تدریج باید این ضعف مرتفع بشود. ما در عرض ائمه، عرفا و متکلمین و دانشمندان داریم؛ اما جای امام کجاست؟! الان می گویند: این غلو شد و تو غالی هستی؛ اینها تأثیر سقیفه است.

عقل می فهمد و اصلاً نمی شود که نفهمد، حتی گاو و ماهی هم از بدیهیات شروع می کند و می رود تا می رسد؛ این که کار عقل است. در شهود هم یک ریاضاتی می کشی و پرده کنار می رود و علم حضوری پیدا می کنی. در علم حصولی هم که دانشمندان تجربی عالم را جلو می برند و نیازهای بشر را تأمین می کنند؛ اما جای انبیاء کجاست؟! بفرمایید تا بدانیم. جای این امامی که ما از ایشان بحث می کنیم کجاست؟! این ماجرای سقیفه است، دیگران که اصلاً امام را کنار گذاشتند؛ چنانچه حضرت فرمود «إنما صمد لك و لأصحابك‏»(6) آنجا که شیطان به فرموده قرآن گفت «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِّن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَيْمَانِهِمْ وَ عَن شَمَائِلِهِمْ وَ لَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ»(اعراف/16-17) یعنی راه امام را به روی آنها می بندم و از چهار طرف به آنها حمله می کنم وخواهید دید که اکثر اینها در راه امام نمی روند و نعمت امام و نعمت امیرالمومنین را شکر نمی کنند. امام صادق ارواحنا فداه فرمود با شما کار داشت؛ زیرا حساب بقیه را رسیده بود. ما را دچار تقصیر کرد.

نفی تقصیر و غلو در شأن ائمه علیهم السلام

این حدیث نورانی امام رضا که در عیون اخبار الرضا آمده و فقه الحدیث آن بحث می خواهد را ابراهیم بن ابی محمود نقل کرده که به امام رضا عرض کردم: یک عده اخباری از در فضایل شما نقل می شود که روایات مخالفین است و امثالش هم از شما نرسیده است، و مضمونش متفرد است؛ آیا ما اینها را نقل کنیم؟ حضرت فرمود که آن مضامینی که آنها دارند و در روایات ما نیست چه به نحو معین یا خاص چه به نحو عموم باشد را شما اصلاً نقل و دنبال نکنید. اینها سه دسته حدیث جعل کردند: یک دسته آن احادیثی بود که مضمون آنها غلو بود تا شما را متهم به غلو کنند؛ یک دسته مضامینش تقصیر در حق ائمه است؛ یعنی فضیلت نقل می کند اما امام را کوچک می کند. یک دسته سومی هم هست؛ البته روایاتی هم نقل می کنند که در معارف ما هم هست و عیب ندارد که یا عینش یا مضمونش را از آنها نقل کنیم و جز برای احتجاج با خودشان اصلاً احتیاج به آن احادیث نیست.

یک استاد عزیزی می گفت: از یک نفر می پرسند که فلان عالم چطور است؟ می گوید: ادبیاتش بد نیست. مثلاً در مورد مرحوم آیت الله العظمی بروجردی می گوید که رجال ایشان خوب بود! آیا توصیف مرحوم آیت الله بروجردی اینطوری است؟ تعریفی می کند که این تعریف کوچک کردن است. حضرت در این حدیث هم فرمودند که از آنهایی که متفرد هستند نگیرید ولو مدح ما باشد؛ چون در تقصیر ما حدیث جعل کردند تا شما بخوانید و باور کنید و امام در نظرتان کوچک بشود. بعد حضرت فرمود که کسی که به حرف ناطقی گوش می دهد، او را عبادت می کند. اگر از طرف خدا حرف می زند عبادت خداست و اگر از طرف شیطان حرف می زند عبادت شیطان است. حواستان جمع باشد که کلمات آنها را اصغاء نکنید. بعد حضرت فرمودند «إِذَا أَخَذَ النَّاسُ يَمِيناً وَ شِمَالًا فَالْزَمْ طَرِيقَتَنَا فَإِنَّهُ مَنْ لَزِمَنَا لَزِمْنَاهُ وَ مَنْ فَارَقَنَا فَارَقْنَاه»(7) مردم این طرف آن طرف و یمین و شمال می روند؛ اما تو ملازم ما باش، و از ما جدا نشو، و این طرف و آن طرف نرو؛ اگر از ما جدا بشوید ما هم شما را رها می کنیم و اگر ملازم ما بشوید ما هم از شما جدا نمی شویم. حتی در فهم، اگر یک جایی انسان از امام جدا شود، امام هم از انسان جدا می شود. چنانچه در حدیث دیگری فرمودند «مَثَلُ الْإِمَامِ مَثَلُ الْكَعْبَة»(8)، اگر جدا شدی، از تو جدا می شود. بعد حضرت در ادامه حدیث یک هشداری دادند «إِنَّ أَدْنَى مَا يَخْرُجُ بِهِ الرَّجُلُ مِنَ الْإِيمَانِ أَنْ يَقُولَ لِلْحَصَاةِ هَذِهِ نَوَاة» کمترین چیزی که آدم را از وادی ایمان بیرون می برد این است که بگوید این ریگ، هسته است. ریگ که گندم یا هسته خرما نیست که آدم به آن نسبت بیخود بدهد و بگوید: این ریگ هسته خرما است. بعد هم به این اعتقاد پیدا کند و ملتزم بشود و جزو اعتقادات و دینش قرار بدهد و به واسطه او تولی و تبری پیدا کند، به طوری که اگر کسی گفت: این ریگ حبه گندم نیست، بگویید: تو خلاف می گویی و این خلاف دین است؛ این شخص از دایره دین بیرون می رود. حال چطور چنین کلامی صحیح است که عامه نقل می کنند: «اصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمُ اقْتَدَيْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ» بعد در ادامه حدیث حضرت فرمودند «يَا ابْنَ أَبِي مَحْمُودٍ احْفَظْ مَا حَدَّثْتُكَ بِهِ فَقَدْ جَمَعْتُ لَكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» ابن ابی محمود آنچه به تو گفتم حفظ کن زیرا خیر دنیا و آخرت را در این کلامم جمع کردم.

من این حدیث را فقط از این جهت می خوانم و نمی خواهم جهات دیگر حدیث را بحث کنم. بنابراین دستگاه سقیفه دو تلاش کرده است: یکی القاء غلو که بگوید شیعیان قائل به غلوند؛ در حالی که نیستند کدام شیعه ای قائل به غلو است؟ شخصی به من گفت این حرفها چیست که در باب ائمه می گویی؟! من گفتم: من چیزی نگفتم و تازه اول راهیم؛ صبر کن بقیه آن را بشنوی، این که غلو نیست. شما خدا را کوچک می کنید و نمی توانید ببینید؛ در حالی که خدا عبدی مثل امیرالمومنین دارد. چرا به من می گویید غالی هستی، شما نه خدا را می شناسید و نه امیرالمومنین را؛ البته من هم نمی شناسم و نمی خواهم از خودم تعریف کنم، فقط مضامین روایات را می گویم. این مطالبی که در روایات معصومین در شأن ائمه آمده است را اگر کسی قبول نکرد نه خدا می شناسد و نه امیرالمومنین؛ آن وقت می گوید که اینها غلو است! سوال من این است که آیا تو خدا را شناختی که می گویی این غلو در حق امام است؟! آیا این توصیف ها توصیف خداست و خدا را می شود اینطور توصیف کنی؟! در واقع آنها غلو درست کرده اند و حرفهایی در مقامات ائمه زده اند و بعد هم به ما نسبت دادند که غلو است؛ و الا شیعه که غالی نیست. اگر کسی قائل بشود که ائمه خدا و اله و شریک خدا در خلق و اداره هستند، این غلو است؛ و الا کدام شیعه ای ائمه را شریک خدا می داند؛ ائمه نه شریک و نه اله هستند؛ ولی به فرموده معصوم علیه السلام «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك»(9)، یعنی غیر از این که بنده و عبد هستند فرق دیگری نیست. سخن مخالفان در شان ائمه یک طرفش تقصیر و یک طرفش غلو است. اگر گفتی مخلوق و عبد خدا نیستند، این غلو است و اگر بعد از این که گفتی معبود و عبد هستند نگفتی «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا» این تقصیر است؛ والا امام با من و شما چه فرقی می کند؛ چرا او امام باشد. این که شریک برای خدا قرار دادن نیست ما نمی گوییم شریک خداست و یا خداست؛ بلکه مخلوق است اما مخلوقی است که نه خدا توانمش گفت نه بشر توانمش گفت. همین یک جمله «لَا فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلَّا أَنَّهُمْ عِبَادُكَ وَ خَلْقُك» تمام مطلب است یک طرفش نفی غلو است و یک طرفش نفی تقصیر است.

یک غلو هم در عمل بوده که ائمه به شدت با آن هم مقابله کردند و این هم کار سقیفه بود. در این امر نفوذ کردند که عمل لازم نیست؛ ائمه را دوست داشته باش و بعد هر کار کردی، اشکالی ندارد. ائمه به شدت با آن مقابله کردند. و فرمودند «عَلَيْكُمْ بِالْوَرَع»(10) باید عمل داشته باشید و متقی باشید. شیعه ما نمی تواند غیر متقی باشد؛ با عملتان دیگران را به ما دعوت کنید. باید اتقی و امین ترین باشید؛ ولی این غلو خیلی نفوذ در شیعه نکرده و غالی نشدند. من مومنی نمی بینم که بگوید: امیرالمومنین خداست؛ یا شریک خدای متعال است؛ بلکه می گویند: «ها علىٌّ بشر كيف بشر * ربه فيه تجلى و ظهر» و چنانچه در روایات آمده است «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَه»(11)؛ هیچ شیعه ای غالی نیست. حضرات فرمودند ما را از خدایی بیاندازید؛ بعد هر چه که گفتید صحیح است. مثلاً بگویید: در همه جا واسطه فیض هستند یا واسطه خلق هستند. قرآن می فرماید «أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّـهِ»(آل عمران/49) حضرت عیسای مسیح به اذن الله گل را به صورت پرنده خلق می کرد و به اذن الله در آن می دمید و یک پرنده زنده می شد. حالا یک بار یک پرنده است و یک بار پرنده اش بزرگ و به اندازه کل کائنات است. در دستگاه خدای متعال چه تفاوتی دارد که باذن الله در تخلق صورت عالم بدمد و تبدیل به عالم شود. چنین کسی که خدا نمی شود که مدام می گویند: غالی؛ این غالی گفتن در واقع کوچک کردن خداست و حال آنکه «اللَّهُ أَكْبَرُ مِنْ أَنْ يُوصَف»(12). اینها خدا نیست بلکه خدای متعال به یک مخلوقی اجازه می دهد که در کل کائنات بدمد و کل کائنات را زنده کند؛ یا «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّـهَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(حدید/17) در عصر ظهور در عالم بدمد و عالم زنده شود؛ یا «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا»(زمر/69) تجلی می کند و عالم روشن می شود. اینها غلو نیست. غلو را رها کنید و بروید مقصر را بگیرید.

ما به سمت ظهور که حرکت می کنیم تحمل ولایت باید زیاد و تقصیرهای شیعه کم بشود. مقابل امام دستگاه موازی معنی ندارد؛ یک راه اینکه عقل مستقل می فهمد؛ یک راه اینکه شهود هم مستقل می فهمد؛ پس امام چه می شود؟! اینهایی که امام را کنار گذاشتند بدیهیات واضحات عالم را نفهمیدند. منکرین انبیاء واضحات عالم را نفهمیدند؛ یعنی همانها که می گویند: بدیهیات را عقل می فهمد. قرآن می فرماید «أَفِي اللَّـهِ شَكٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(ابراهیم/10)؛ اما اینها اثبات می کنند که خدا نیست. شما به اینها عاقل می گویید؟! وقتی از امام جدا شدی کار به اینجا می کشد که اثبات کنی حقایق عالم نیستند و هر چه هست همین عالم ماده است. اینها فیلسوف و عاقل و متفکرانی هستند که دهن ها را پر و خالی می کنند و اسمشان را می برند؛ همین افراد می گوید که باید خدا در زندگی دخالت نکند و خودتان عالم را بسازید.

دوره ای به تاریکی دوران روشنفکری نبوده است، در غرب به آن دوران روشنفکری می گویند در حالی که در هیچ دوره ای بشر اینقدر تاریک فکر نمی کرد. تمام همشان این است که خدا را نفی کنند. کارشان به جایی رسیده که می گویند: بشر مطلق گرایی می کرد و اصلاً خدا ساخته ذهن بشر است. در فلسفه و علوم اجتماعی و علوم انسانی و روانشناسی آنها می خواهند خدا را نفی کنند. دوران تاریک فکری بشر همینجا است. وقتی از خدا جدا شدی واضحات عالم را نمی فهمی، چطور می گویید عقل خودش شروع می کند تا آخر گاو و ماهی می رود. بعد علم خدا را هم منع و وزن می کنید که اینطور نیست و آنطور است؛ مگر نقاشی کردن است. «كلّ ما ميّزتموه بأوهامكم في أدقّ معانيه مخلوق مصنوع مثلكم، مردود إليكم» این نقاشی ها چیست که برای خودتان می کنید؛ بروید ببینید امیرالمومنین چه گفتند در آن تأمل و تدبر کنید.

رفع قصور در حق اهل بیت برای آمادگی ظهور

ما هرچه به سمت عصر ظهور می رویم باید تقصیرها کم بشود. این تقصیر در حق ائمه را شیعه کرده است؛ امام احکام را در عالم محقق می کند؛ اما آیا امام مجری احکام است؛ در حالی که همه احکام فرع امام هستند. تا این حرف را بزنی می گویند: غلو شد؛ پس روایت تفویض دین به امام را چه کار می کنید؟!

امام را در حد مجری احکام و معلم اخلاق پایین می آوریم. مدیریت امام را به یک حاکمیت سیاسی تبدیل می کنیم و در حد یک حکومت سیاسی مدیریت امام را تنزل می دهیم؛ طوری حتی می گویند معلوم نیست خیلی از این اطلاعاتی که ما داریم امام داشته باشد. یک آقایی بود که یک کمی اختلال حواس داشت و می گفت: من از حضرت ابالفضل بالاترم من امام جماعت هم بودم اما حضرت ابالفضل که امام جماعت نبود. می گویند: معلوم نیست پیغمبر خدا این علوم روز را می دانسته یا نه؛ یعنی می خواهد به خودش اشاره کند و بگوید: پیغمبر به اندازه من بلد نبود. خاصیت دوره روشنگری همین است. اگر می توانست، می گفت: معلوم نیست این چیزهایی که من می فهمم خدا هم به این خوبی بفهمد؛ مثلاً من نسبیت فیزیک را می فهمم؛ آیا خدا هم این چیزها را می فهمید؟ یک مشت مزخرفات سر هم می کنند و بعدی ها هم می آیند و می گویند: همه اش مزخرف بود؛ بشورید و در دریا بریزید. همین حرفی که شما راجع به طب سنتی می زنید، الان کم کم آنها راجع به طب سلولی می گویند و قرن بعد یک چیز دیگری جای آن می گذارند و می گویند: کتابهایتان را بشورید و در دریا بریزید. آن وقت اینها چیزی است که انسان پای آن بایستد و بگوید: واقعاً خدا هم اینها را بلد بوده یا ما فقط این نظم سلولی بدن انسان را می فهمیم!

تقصیر در حق ائمه از دوران سقیفه بود که در ادامه به این امپراطوری رسیده و در دوران روشنگری در حق دین و امام غوغا کردند؛ و چیزی برای امام نگذاشتند. ما مومنین هم کم کم قبول کردیم؛ اما هر چه به عصر ظهور نزدیک می شویم تحمل و انتظار از تحقق ولایت امام و درک و اقدام مومن و جامعه مومنین باید رشد کند و این وظیفه نخبگان است که این را رشد بدهند. نمی شود که همان راهی که می رفتیم را برویم و مرزبندی داشته باشیم و بگوییم که امام در این مرز وارد نشود؛ پس کجا برای امام می ماند؟ عصبیت ابلیس چه بود؟ می گفت: «خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ»(اعراف/12)؛ «لَمْ أَكُن لِّأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ»(حجر/33) من به کسی سجده کنم که از گل خلقش کردی؟ نمی گفت: من از آتش هستم بلکه می گفت: من را از آتش خلق کردی؛ چنانچه می گویند: خدای متعال به من عقل داده و عقل می فهمد و نباید همه چیز را فقط از امام بگیری، این همان عصبیت ابلیس است. ابلیس همین کار را کرد و به جهنم رفت و همه را هم جهنمی کرد. گفت: من را از آتش خلق کردی، احترام آتش را نگه بدار. اینها هم می گویند: خدای متعال به ما عقل داده است. ما نمی توانیم فقط ببینیم که امام صادق چه فرموده است. این حرف را همین روشنفکران فعلی می گویند که من نمی خواهم اسم ببرم و خودشان را متدین می دانند در حالی که مستضعف هستند و ما را متهم به غلو می کنند.

ما باید همه چیز را در خدمت امام بگذاریم و احیا کنیم. اگر از خدمت امام بیرون آمدید خیال نکنید قلبتان راه می رود بلکه تحت ولایت ابلیس می رود. «هرکه گریزد ز خراجات شاه * بارکش غول بیابان شود» اگر زیر چتر امیرالمومنین نرفتی زیر چتر ابلیس می روی. قرآن می فرماید «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) این نتیجه کار کسی است که کفران امام می کند. اگر قلبت را دست امیرالمومنین ندادی، شیطان نفوذ در آن کرده و تاریکش می کند مکاشفه هم داشته باشی، تاریک است. اگر عقلت را دست امیرالمومنین ندادی این عقل رشید نمی شود. فلسفه هم درست می کند اما سراسر فلسفه اش ظلمت است.

همه قوای ما باید تحت ولایت برود و اصلاً مقتضای رسیدن به عصر ظهور این است که تحمل عمومی جامعه شیعه نسبت به امام افزایش پیدا کند و این وظیفه نخبگان است که در این زمینه جامعه را رشد بدهند و همه قوا باید تسلیم شود.

این تقصیرهایی است که در حق ائمه شده و امام در حد یک حاکم سیاسی و معلم اخلاق و مجری شریعت، در کنار دانشمندان و عرفا و فلاسفه قرار گرفت که یک بخش را دانشمندان، یک بخش را حکما و یک بخش را عرفا اداره می کنند و یک قسمتش هم دست امام است. این به عصر ظهور نمی رسد؛ باید همه جا نفی غیر و فقط اثبات امام کرد و این به تدریج باید در جامعه شیعه رشد کند.

بنابراین شیعه غالی نیست و می گوید: امیرالمومنین مخلوق و عبد خداست و به فرموده قرآن «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»(انبیاء/26-27) تقوای الهی دارند. ما امام را اینطوری می بینیم و می گوییم: امام متقین است و همه تقواها مقابل تقوای امام هیچ است. ما امام را متقی و عبد می دانیم که به فرموده حضرت «بِنَا عُبِدَ اللَّه»(13) همه عبادتها مقابل عبادت امام هیچ است. ما غالی نبودیم؛ اما در طول تاریخ دستگاه شیاطین در جامعه مومنین نسبت به امام تقصیر را دمیدند و تدبیر کردند. وقتی امام را کوچک کردیم در مقابل او ما هم خان می شویم. وقتی امیرالمومنین کوچک شد طلحه و زبیر هم برای خودشان آدم می شوند. یکی از کارهای آنها این بود که حضرت را پایین آوردند و به فرمود ایشان آنقدر من را پایین آوردند تا گفتند: علی و معاویه. وقتی امیرالمومنین را کوچک کرده و برای ایشان بدلسازی کردید، آن وقت در شوری امیرالمومنین را کنار طلحه و زبیر می گذارید. خود حضرت فرمود: «مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ بِهَذِهِ النَّظَائِر»(14) من چه زمان قابل مقایسه با بزرگانتان بودم که حالا من را با اینها در یک شوری گذاشتید. این کار در جامعه مومنین یاید خیلی بد است.

شیطان باید کاری کند که در جامعه مومنین حضرت کوچک شود؛ ولو در اسم هم اینطوری نباشد ولی رسماً آدم بگوید: حرفهای شخص دیگری خیلی از حرفهای حضرت امیر شیرین تر و روشن تر و منظم تر است. یک موقعی می خواستند القرآن فی نظمه الطبیعی بنویسند که حضرت امام رضوان الله تعالی علیه جلوی آن را گرفتند. آدم وقتی بچه است قرآن که می خواند می گوید از الهیات بالمعنی الاعم شروع کنید بعد مقدمات را اثبات کنید و بعد خدا و توحید و صفات را اثبات کنید. چرا قرآن از ابتدا اینطور شروع کرده «بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین»، «الم ذلک الکتاب» همه توحیدهای قرآن را کنار هم بگذارید آنهایی که مربوط به اثبات خدا و اثبات توحید و مقدمات اثبات توحید و خدا هست را اول بیاورید! این که قرآن نیست، این کتاب من است.

وقتی امیرالمومنین کوچک شد در مقابل او همه چیز بزرگ می شوند؛ اما حقیقت این است که به فرموده امام رضا علیه السلام «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِير»(15) امام بزرگ است و احدی حتی نزدیک به امام نمی شود و تالی تلو امام معنی ندارد. چنانچه در روایات هم فرمودند «لَا يُقَاسُ بِنَا آلَ مُحَمَّدٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَد»(16).

از خدای متعال می خواهم که انشاء الله به همه ما توفیق بدهد و سعی بکنیم که این فضا به سمتی برود که کم کم درک از امام و امامت رشد کند و همه مقدمات ظهور مهیا شود و این احتیاج به یک ابتلاء عظیمی است و عاشورا محور رشد این تلقی از امامت است. وقتی عاشورا را خوب بفهمیم در مقابل دستگاه اهل بیت هیچ دستگاه دیگری قابل تحمل نخواهد بود و آن وقت ظرفیت تحمل امام علیه السلام انشاء الله پیدا خواهد شد. السلام علیک یا اباعبدالله....

پی نوشت ها:

(1) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 80، ص: 352

(2) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 300

(3) المزار (للشهيد الاول)، ص: 144

(4) الصحيفة السجادية، ص: 200

(5) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 26

(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏8، ص: 145

(7) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 304

(8) كفاية الأثر في النص على الأئمة الإثني عشر، ص: 199

(9) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص: 803

(10) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏2، ص: 76

(11) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 146

(12) الكافي (ط - الإسلامية)، ج‏1، ص: 117

(13) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 61

(14) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 49

(15) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 1، ص: 219

(16) المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب عليه السلام، ص: 399



نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها