فيلم سينمايي «پاريس تا پاريس» ساخته اخير
محمدحسين لطيفي كارگردان پركار سينما و تلويزيون و شبكه نمايش خانگي، به
تازگي به روي پرده سينماهاي كشور رفته است.
اين فيلم داستان اسماعيل حقيقت است. شرايط، اسماعيل را كه درگذشته دانشجوي
رشته پزشكي يكي از دانشگاه هاي پاريس بوده، اكنون پس از سپري شدن سال ها از
اين ماجرا مجبور به بازگشت به فرانسه كرده است. او كه در آغاز جنگ تحميلي
به ايران برگشته و مدت ها در ايران تحصيل، كار و زندگي كرده، در سفر دوباره
به فرانسه دخترش يلدا را هم دركنار خود دارد. حضور يلدا دراين سفر سرآغاز
ماجراهايي براي اسماعيل و كساني است كه درفرانسه با او و دخترش همراه مي
شوند...
فيلم «پاريس تا پاريس» را مي توان اثري دانست كه همه چيز خود را مرهون و
مديون يك ايده نسبتا بديع كرده است كه البته با رويكردي كه در فيلم نامه و
اجرا با آن رو به رو شده و شايد بهتر باشد بگوييم بدان مبتلا و گرفتار
آمده، به شكلي نپخته و دم دستي تا به انتهاي فيلم رها مي شود و ابدا به
نتيجه اي درخور و قابل دفاعي نائل نمي آيد.
بي ترديد بايد گفت فيلم اين موقعيت خود را به دليل ضربه اصلي كه از ناحيه
فيلم نامه به آن وارد آمده به دست مي آورد و همين امر باعث مي شود تا از
«پاريس تا پاريس» اثري ضعيف، كش دار، بد ريتم، با بازي هاي سمبل شده و
البته به دليل خلاء فيلم نامه خوب و روان گردد.
ايده شباهت دخترك ايراني و همتاي فرانسوي كه در واقع مي توان گفت زمينه
دراماتيك فيلم نامه قرارگرفته به شدت گل درشت و فاقد مولفه هاي لازم براي
پرورش دراماتيك است و به همين دليل در لحظه طرح ايده در فيلم مخاطب به شدت
دچار دافعه مي گردد و آن را پس مي زند، چرا كه مطلقاً زمينه هاي ساختاري و
داستانك هاي زمينه ساز پرداخت چنين موقعيتي اصلا در فيلم وجود ندارد و همين
باعث مي شود كه فيلم تا به انتها يك دور باطل و سيكل معيوب را طي كند و
اصلا نتواند مخاطب عادي سينما را با خود درگير نمايد.
در واقع فيلم «پاريس تا پاريس» دچار يك عارضه فراگير است كه دامنه آن همه
گستره و جوانب مختلف فيلم را در برگرفته كه همانا سطحي نگري و سمبل كاري
مفرطي است كه درجاي جاي فيلم و از جوانب مختلف قابل مشاهده و ردگيري است.
اين فيلم داستان پيگيري يك جانباز شيميايي براي درمان دردهاي جسماني اش كه
باقي مانده از سال هاي جنگ است دركشور فرانسه و شهر پاريس مي باشد و همين
بستر داستاني موقعيتي مي شود براي پرداخت يك ايده روايي كه همان داستان
مشابهت دختر جانباز با دختر فرانسوي است . البته دراين ميان آنچه بيش و پيش
از همه خودنمايي مي كند عدم چفت وبست فيلم نامه درپرداخت سينما ورزانه اين
ايده و روايت هاي منشعب ازآن است. و باز نماينده و علت اصلي اين مسئله هم
چيزي نيست جز عدم جذابيت فيلم و ظاهرا كارگردان و نويسنده فيلم فراموش كرده
اند كه سينما و اثر سينمايي بيش و پيش از هر چيز نيازمند جذابيت روايي و
ساختار قابل دفاع بصري است كه در فيلم پاريس تا پاريس به شكل تكان دهنده و
تاسف باري دچار غفلت و بي توجهي قرارگرفته است.
به همين دليل است كه درست دريك سوم ابتدايي فيلم و از زماني كه تم اصلي
داستان و ايده مبنايي اش لو مي رود عملا فيلم نابود مي شود و سيم اتصال و
پيوند مخاطب با آن مي گسلد و در ادامه، فيلم صرفا دنبال مي شود تا پديد
آمده و ساخته شود والا از ابتدايي ترين و اوليه ترين بهره هاي اصيل بصري و
شاخصه ها و مولفه هاي سينماورزي كه همان جذابيت ديداري به معناي جامع و
مانع كلمه باشد تهي است و متأسفانه اين وضع تا انتهاي فيلم ادامه پيدا مي
كند و پاريس تا پاريس تبديل مي شود به فيلمي زمخت، كش دار و بد ريتم! چنين
اثري با چنين ويـژگي هايي، وقتي بيشتر موجب تأثر و تامل مي شود كه بدانيم و
ببينيم كه يك تم، درون مايه و ايده دراماتيك خيلي مهم و جدي مثل عواقب و
تبعات مسئله جنگ را مبناي ايده پردازي خود قرارداده است. و وقتي چنين موضوع
و مضمون مهمي، اين گونه دستاويز سمبل كاري و سطحي نگري و جعليات بافي عده
اي مي گردد، دل انسان از اين همه ظلم و غفلت و بي توجهي و جور و جفا، به
درد مي آيد!