سرویس سیاسی پایگاه 598 - حجت الاسلام علی جعفری/ آیت الله خامنه ای، هم بر سر نخست وزیری میرحسین و هم بر سر محدودۀ اختیارات ولی فقیه، اجتهادی متفاوت از امام خمینی داشتند؛ اما چرا خنّاس ها به رابطۀ ایشان و امام طمع نکردند؟
کم نیستند بزرگان و بزرگوارانی که در برخی یا بسیاری از امور با رهبری تفاوت رأی و اجتهاد دارند؛ کم هم نیستند خنّاسانی که هماره در کمین سوءاستفادۀ از این تفاوتها نشسته اند؛ این واقعیّات البتّه مهم است اما نکتۀ مهمتر این است که چرا جماعت خنّاس به برخی اختلافات طمع می کنند و به برخی دیگر خیر؟ چنانچه به اختلاف نظر هاشمی و رهبری طمع کرده و تا حدودی پیوندهای برادری او با رهبری را گسستند، اما از طمع به پیوند آقا و امام منصرف شدند؟
داستان نخست وزیری میرحسین موسوی نمونۀ جالبی است؛ وقتی آیت الله خامنه ای بعد از اتمام دور اوّل ریاست جمهوری، برای کاندیداتوری در دور دوم خدمت امام رسیدند و عرضه داشتند که «چون حجت شرعی برای معرفی مجدد میرحسین به نخست وزیری ندارم اگر نظر حضرتعالی بر ادامۀ کار ایشان است بنده دیگر کاندیدا نشوم». حضرت امام پاسخ دادندکه هر طور مایلید عمل کنید اما بعد از انتخابات ناگهان پیام حضرت امام مبنی بر ادامۀ کار دولت موسوی پخش شد. آقا نگران شده به هم می ریزند ونقل است که مدتی را در پشت بام نهاد ریاست جمهوری با خود و خدا نجوا می کنند. خدمت امام که می رسند پاسخی از ایشان می شنوند که حجت را بر مشروعیت معرفی میرحسین برای ایشان تمام می کند و ادامۀ داستان که می دانید ... در تاریخ موردی ثبت نشده که بعد از آن داستان خنّاسی توانسته باشد رابطۀ آقا و امام و حتی ارتباط آقا و موسوی را بلرزاند.
نمونۀ دیگر، در داستان خطبه های نماز جمعۀ آقا در سال 66دربارۀ محدودۀ اختیارات ولایت فقیه اتّفاق افتاد. ایشان بیان کردند که اینطور نیست که دایرۀ اختیارات ولی فقیه حد و حصری نداشته باشد. حضرت امام که تلقّی اجتهادی وسیع تری از دایرۀ اختیارات ولی فقیه داشتند بلافاصله موضع تندی گرفتند و تعابیر غلیظی دربارۀ ایشان به کار بردند. چند روز بعد حضرت آقا با انتشار نامه ای متواضعانه و هوشمندانه، ضمن تجدید ارادت با امام ،بر اولویّت اجتهاد امام خمینی تأکید کردند. این تواضع و تبعیّت تمام عیار نه تنها خنّاسان را ناامید کرد بلکه موجب شد که امام در نامۀ ای تاریخی، شخصیّت درخشان رییس جمهور را با افتخار روی دست بگیرد و داشتن چنین برادر متعهّدی را به رخ دشمن بکشد که: «در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانى اسلامى از جمله افراد نادرى هستید که چون خورشید، روشنى مى دهید».
اختلاف اجتهاد با رهبری، حتّی در مهمترین مسائل حوزۀ عمل (مثل انتخاب نخست وزیر) و مهمترین مسائل حوزۀ نظر (مثل محدودۀ اختیارات ولایت فقیه) نه عیب است و نه عجیب است. عجیب آنجاست که با گذشت بیش از 37 سال از همکاری با رهبری، ظرفیّت تقوایی مسؤولی در تراز «رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام» در مدیریّت اختلافات بقدری افول کند که در موسمی مثل فتنۀ 88 حتّی «خنّاس های آماتور» هم به انهدام رابطه اش با رهبری طمع کنند. مقایسۀ نامۀ آقا به امام و نامۀ بدون سلام هاشمی به آقا، افول ظرفیّت های تقوایی هاشمی را به روشنی نشان می دهد.
هاشمی آیینۀ عبرت مسؤولان ارشدی است که علی رغم همۀ «سوابق مجاهدت» و «توانمندی خدمت »و «مراتب محبّت و رفاقت» اما از ضعف در «تقوای تبعیّت از رهبری» و «مدیریّت اختلاف با ولایت» رنج می برن.