به گزارش پایگاه 598، در چند و چون قيام مشروطيت و علل و عوامل و جهت گيري و سمت گيري آن تاكنون بحث ها و مناقشات مختلفي بين اصحاب تاريخ معاصر و جريانات سياسي وقوع يافته كه همچنان ادامه دارد. سوالات عمده اي را كه پيرامون اين حادثه تاريخي وجود دارد مي توان به صورت ذيل استقصاء كرد:
در پاسخ به سوالات مذكور كتاب ها و مقاله ها و گفتارهاي زيادي تاليف و تحرير شده است به ويژه با سقوط حكومت پهلوي و باز شدن مراكز اسنادي و آرشيوي و همچنين، انتشار منابع تاريخ شفاهي و خاطرات بسياري از دست اندركاران انقلاب مشروطيت (كه بعضاً تا دو دهه گذشته در حيات بودند) زواياي تاريك و مجهولات بسياري كشف شده است، با این حال پرونده عظيم حادثه مشروطيت و پيامدهاي آن همچنان باز و مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامي با تكيه بر منابع و اسناد و بهره گيري از تجارب دو انقلاب به رهيافت هاي جديدي دست يابند.
1- علما و مشروطيت:
قيام مشروطيت بازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حكام قاجار در طول بيش از يك قرن بوده است. قبل از آن مردم ايران در حادثه جنبش تنباكو، در واكنشي تند و سراسري به دستور رهبر ديني (ميرزاي شيرازي) با تحريم تنباكو به مبارزه منفي با انگليسي ها پرداختند و از قبل آن ضربه جبران ناپذيري به دستگاه قاجار و ناصرالدين شاه وارد ساختند. كشته شدن ناصرالدين شاه (1313هـ .ق) به دست ميرزارضا كرماني، را مي توان تتمه قيام تنباكو و مقدمه نهضت مشروطيت به حساب آورد. از آن تاريخ تا پيروزي مشروطيت (1324 هـ .ق) به مدت ده سال، فضاي سياسي ايران به طرز شگفت آوري متحول شد و در شهرهاي بزرگ و به ويژه در تهران مردم خواستار پايان بخشيدن به سلطه استبدادي و استقرار حاكميت ملت در قالب مجلس قانون گذاري شدند.
براساس مدارك و منابع فراوان تاريخي، رهبران ديني نقش اساسي و بنيادين در اين تحول داشتند به طوري كه مرجعيت شيعه و مستقر در نجف به رهبري علماي ثلاث (آخوند خراساني، ميرزاعبدالله مازندراني و ميرزاخليل تهراني) مشتركاً مسئوليت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ايران علماي تهران همچون سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و شيخ فضلالله نوري به عنوان علماي طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پيشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهاي بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني و در شيراز و فارس، بزرگاني چون محلاتي و مجتهد لاري و در تبريز، مجتهد تبريزي و ثقه الاسلام در تهييج و بسيج مردمي فعال و كوشا بودند.
عموم روشنفكران و حتي مخالفان دخالت روحانيان در مذهب، همچون تقي زاده و سيداحمد كسروي نقش بي بديل علما در هدايت جنبش مشروطيت را ستوده اند و از آن به عنوان عوامل موثر در پيروزي نهضت نام برده اند. تقي زاده از نقش روحانيت و به ويژه نقش سيدعبدالله بهبهاني به عنوان عمود خيمه انقلاب مشروطيت نام مي برد و آن را به نيكي ميستايد.
2- گرايشات مذهبي در قانون اساسي مشروطه:
تسلط مذهب بر حاكميت و قدرت دنيوي به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسي كه نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانين و تطبيق آن با موازين شرعي تا زمان ظهور حضرت وليعصر(عج) مقرر داشته، تضمين گرديده است. در اصل 27 متمم با صراحت كامل استقرار قوانين را موقوف بر مخالف نبودن با موازين شرعي منظور كرده است و به موجب همين اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسي، حق مداخله مستقيم در قوه قضايي را براي روحانيون باقي گذاشته است. از همه جالب تر در مورد مقوله آزادي، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسي، آزادي مطبوعات و جرايد و تشكيل اجتماعات و به عبارت ديگر احترام آزادي فكر و عقيده كه از حقوق مسلم هر فردي است به شروطي محدود مي شود كه از آن جمله موافقت آنها با موازين شرعي است، قانون گذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترويج صنايع، قيدي را متذكر شده اند كه نظارت و دخالت مذهب را كاملاً تثبيت مي نمايد. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسي فقط تحصيل علوم و صنايعي آزاد است كه در شرع ممنوع نباشد.
باعنايت به محتواي همين قانون اساسي بود كه امام همواره رژيم شاه را متهم مي ساختند كه برخلاف قانون اساسي عمل مي كند و ملتزم به اصول آن نيست:"...متمم قانون اساسي، شما عمل كنيد كه علماي اسلام در صدر مشروطيت جان دادند براي گرفتن اين و رفع كردن اسارت ملت ها، شما بنشينيد به اين قانون اساسي عمل كنيد."
3- انحراف نهضت مشروطيت:
نهضت مشروطيت ايران كه با حمايت قاطع رهبران ديني و در راس همه، آخوند خراساني به پيروزي رسيده بود، در فرآيند حركت تاريخي خود، با تهاجمات و تهديدهاي جدي از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حالي كه تنها قالب و اسمي از آن باقي مانده بود به دست كودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگي پيدايش اين رخداد تاريخي و علت يابي سقوط مشروطيت از زواياي مختلف مطالب فراواني مطرح شده است. از سوي امام خميني نيز در طول دوران نهضت و به ويژه پس از پيروزي انقلاب نسبت به اين موضوع حساسيت زيادي نشان داده شد، به طوري كه حجم قابل توجهي از فرمايشات تاريخي امام راجع به قضيه مشروطيت، به موضوع انحراف مشروطيت اختصاص يافته است.
آنچه كه تاريخ اين دوره گواهي مي دهد سياست هاي انگليس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسي داشته اند. پيدايش گروه هاي تندرو و تروريست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آينده انقلاب، انتشار تعداد كثيري روزنامه و نشريه و به تعبير برخي از محققان، فحش نامههايي كه عمدتاً عليه روحانيت و علما دست به قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفيل به داخل مجلس شوراي ملي كه همچون عمله اجنبي به كندن ريشه هاي انقلاب فكر مي كردند. سرسپردگي تعدادي از وزراء و گرايشات آنان به روس يا انگليس، سوءاستفاده دربار از اختلافهاي بين علما و دامن زدن به اين اختلافات، پيدايش احزاب و دستجات سياسي كه عموماً به اتكاء و حمايت دول خارجي، اظهار وجود مي كردند و در آشفته ساختن جو سياسي و اجتماعي موثر بودند، چهره انقلاب مشروطيت را مشوه و آن را ناكام ساختند مجموعه تلاش هاي مخالفين نشان مي دهد، كه حذف روحانيت و لكه دار ساختن چهره سياسي و مبارزاتي علما، (كه از ابتداي قاجار و در جريان جنگ هاي ايران و روس (1243- 1239 هـ .ق) و (1228- 1218 هـ .ق) پتانسيل عظيمياز خود نشان داده بود، و در قضاياي مخالفت با قرارداد رويتر 1290 هـ .ق و همچنين جنبش تنباكو (1309 هـ .ق) كمر انگليسي ها را شكسته بودند) مدنظر بوده است. حركتي كه نهايتاً علما را بر اين باور نشاند كه بايستي از سياست دوري گزينند و آن را به دنياداران و سياستمداران واگذارند.
4- فرجام انقلاب مشروطيت:
با خروج روحانيت از صحنه سياست، عملاً جريان امور به دست روشنفكران غرب زده و مستبدان مشروطه نما افتاد. و مجلس شوراي ملي، تنها سنگر و كانون مقاومت ملي، به مرور زمان از افراد انقلابي و روحانيون متعهد تهي شد. به استثناي افراد نادري همچون مدرس، كه امام دائماً وي را به عنوان الگوي روحانيت بيدار و سياستمداري وارسته معرفي مي نمايد، سايرين قابل اعتماد و اتكا نبودند. به همين دليل با سقوط قوه مقننه و نبودن هيچ مانع و رادعي در برابر افزون طلبي هاي استعمار و استبداد، به تدريج زمينه هاي تضعيف نهادهاي كشور و از هم پاشيدگي امور فراهم گشت. اين مساله در نهايت افكار و اذهان عمومي را به سمت پذيرش حكومت ديكتاتوري و پيدايش "ديكتاتور مصلح" سوق داد، ديكتاتوري كه بتواند به ناامني و آشفتگي كشور خاتمه داده و اصلاحات داخلي را انجام دهد. انگليسي ها از همين فرصت به دست آمده سود جسته و با گزينش رضاخان به عنوان عامل و مجري كودتا، پس از يك دهه و نيم از وقوع مشروطيت، به انديشه و هدف استحاله مشروطيت در قالب كودتاي سوم حوت جامه عمل پوشاندند.
امام جريان تضعيف مجلس را پس از دوره اول، از پيامدهاي خروج روحانيت از صحنه سياست دانسته اند:"...تمام كارهايي كه بعد از مشروطه انجام گرفت و انحرافاتي كه به تدريج پيدا شد تا زمان رژيم پهلوي كه به اوج خودش رسيد، يكي از عمال بزرگ كه بايد بگوييم كه مادر عمال بود، مجلس بود مشروطه را منحرف كردند. مجلس را مجلس قلدري كردند ملت را از اينكه راي بدهند محروم كردند."
"...نكند مثل مشروطه شود كه آقايان تلاش كردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آن وقت چند نفر از سياسيون مستبد، مشروطه خواه شدند و حكومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكيل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شايد هم خوب بود، ولي بعدها كم كم رسيد به جايي كه خودشان افرادي را انتخاب مي كردند."
تنها مجتهدي كه از ابتداي مشروطيت تا آغاز سلطنت رضاشاه (1304- 1285هـ .ش) همواره در حوادث و جريانات سياسي حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشيب ها با قامتي استوار و صلابتي وصف ناشدني به دفاع از دستاورد مشروطيت و قانون اساسي مي پرداخت، شهيد مدرس بود. وي در مجلس دوم به عنوان يكي از مجتهدين طراز اول و از آن پس تا پايان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضوري بي نظير از خود به نمايش گذاشت.
مدرس در ماجراي جنگ جهاني اول و مهاجرت دولت موقت به عثماني نقش اول را داشت در ماجراي قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوق الدوله، پرچمدار مبارزه با انگليسي ها و خنثي كننده توطئه مملكت برانداز آنان بود. در ماجراي كودتاي رضاخان تنها مجتهد سياستمداري بود كه شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تريبون كودتا را مخالف با قانون اساسي و مغاير با قرآن مجيد خواند و مخالفت خود را با كودتاگران اعلام كرد. در ماجراي طرح جمهوري كردن كشور توسط رضاخان وي به تنهايي به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وي را خنثي و برملا كرد. با شهادت مدرس و سقوط آخرين سنگر مقاومت روحانيت در مجلس، دوران افول مشروطيت به پايان مي رسد و عصر ديگري از استبداد سياه كه مشخصه اصلي آن دين زدايي بود در قالب اسم بي مسماي مشروطيت به ظهور مي رسد عصري كه بيش از نيم قرن حاكميت رژيم پهلوي را بر ايران اسلامي شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانيت به رهبري بي بديل امام خميني(ره) حيات ننگين آن خاتمه يافت.
منبع: نشریه بیرجندامروز استان خراسان جنوبی/محسن بهشتي سرشت