کد خبر: ۳۸۸۰۶
زمان انتشار: ۱۹:۱۱     ۱۸ بهمن ۱۳۹۰

هفته گذشته حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر محمد ناصر سقای بی‌ریا مهمان رجانیوز بود و در گفت‌وگویی تفصیلی به بیان نظراتش درباره انتخبات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی پرداخت. سقای بی‌ریا که در سال 1354 وارد حوزه علمیه قم شده، از شاگردان ممتاز آیت الله مصباح یزدی است که در سال 1370 برای تحصیل به دانشگاه مک گیل کانادا اعزام شد و سپس مسئولیت مرکز اسلامی در هوستون امریکا را عهده دار شد. وي در سال 1384 به ایران بازگشت و پس از چند ماه به درخواست دکتر احمدی نژاد و تکلیف آیت الله مصباح یزدی، مشاور ردیس جمهور در امور روحانیت شد و تا اواخر سال 1389 در این سمت باقی ماند. زاویه گرفتن جریان نفوذی در دولت دهم از مبانی انقلاب و اسلام موجب شد تا در زمستان 1389 حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر سقای بی‌ریا از سمت مشاورت رئیس جمهور در امور روحانیت استعفا دهد و مسئولیت دفتر جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را بپذیرد.

بی‌ریا با اعلام موجودیت جبهه پایداری انقلاب اسلامی به این جبهه پیوست و در انتخابات مجلس نهم از حوزه انتخابیه تهران کاندیدا شد. بخش اول اين گفت‌وگو با عنوان "ناگفته‌اي از ديدار آيت‌الله مصباح و شاگردانش با امام خميني/ رهبر انقلاب در ديدار با طلاب اعزامي به امريكا چه فرمودند" منتشر شد، بخش دوم در ادامه آمده است:

چرا در انتخابات 84 حضرت آیت‌الله مصباح و شاگردان ایشان مثل شما به احمدی‌نژاد روی آوردند؟

مسئله سردمداری آن حرکت با حضرت آقا بود. آن طرح پنج مرحله‌ای که آقا داده بودند که هنوز هم ما باید گام چهارمش را داشته باشیم؛ پیروزی انقلاب اسلامی و سقوط رژیم، برپایی نظام جمهوری اسلامی و فرمودند که گام سوم، تشکیل دولت اسلامی است. آقا چندین سخنرانی در مورد دولت اسلامی کرده بودند که دوستان ما در کانون طلوع این سخنان ایشان را تحلیل و دسته بندی می‌کردند. روی آن طراحی می‌کردند که چه کار باید کرد و چه کسانی و چه شیوه ای را باید پی گرفت تا به این قدم سوم رسید. مدت‌ها بود که ما روی قضیه کار می‌کردیم. کانون طلوع و آن مؤسساتی که زیرنظر حاج آقا مصباح بود. تا رسید به قضیه انتخابات و خود آقا هم ملاک ها و شاخص‌های اصلح را بیان فرموده بودند. در بین کاندیداها، واقعاً یک مسئله تلخی که وجود داشت، به خاطر آن هیمنه‌ی اصلاحات که در آن زمان هنوز سایه‌اش روی سر عده ای بود، جوی ایجاد شده بود که هیچ‌کدام از کاندیداها اسم اسلام را هم در تبلیغات‎شان نمی بردند، چه رسد به اینکه بگوید هدف ما این است که مسائل اسلامی را پیاده کنیم. کشور اسلامی را تشکیل دهیم فقط یک کاندیدا بود و آن هم آقای احمدی‌نژاد بود و سوابق ایشان هم سوابق خیلی خوبی بود. یعنی با توجه به بررسی‌هایی که شده بود ایشان را اصلح تشخیص دادیم و با توجه به آن سازوکارها و ملاک های آن موقع مردم به این رسیدند که ایشان اصلح است و رأی دادند.

کسانی هم بودند که شرمنده بودند از اینکه اسم اسلام را بیاورند و رأی نیاورند.

همین‌طور بود. واقعاً چطور ما می‌توانستیم اعتماد کنیم به کسانی که حتی حاضر نیستند اسم اسلام را بیاورند از ترس آنکه گروه‌هایی به آن‌ها رأی ندهند و آرای آنها پایین بیاید. خب چطور می‌شد به این طور افراد اعتنا کرد و آنها را در رأس قرار داد و بخواهیم امیدوار باشیم که آن‌ها کاری برای اسلام و کشور اسلامی انجام دهند.

بالاخره آن انتخابات هم انتخابات ویژه‌ای بود و هم نقشه راهش به آقا بود. بنده به عنوان مشاور رئیس جمهور در امور روحانیت به خیلی از شهرها و استانها رفتم. گاهی از طرف هیأت دولت مأموریتی به سفرهای استانی داشتیم و رفتیم در بعضی از مناطق که در سخنرانی‌ها هم هست که بنده انجام دادم. همانجا بنده گفتم شخص آقای احمدی‌نژاد مطرح نیست. او یک سرباز است. چهار سال و يا هشت سال ایشان تمام می شود ولی این حرکت، حرکت ادامه داری است. اگرچه شخصیت‌ حقیقی و حقوقی آقای احمدی‌نژاد را متفاوت می دانیم. شخصیت حقیقی ایشان به عنوان رئیس دولت و رئیس جمهور باید تا آخر محترم بماند ولی انتقادات ما نسبت به عملکردها، نسبت به مسائل فرهنگی، نسبت به جهت‌گیری ها، بعضی پشتیبانی‌های مطلق و  غیرمشروط سرجای خودش هست و ما به شدت منتقد هستیم. آن حلقه انحرافی که در حاشیه دولت شکل گرفته، واقعاً با آن مخالف هستیم ولی معتقدیم که این راه، راهی است که آقا طراحی و ترسیم کردند. لذا ما روی گام چهارم فکر می کنیم و حتی من یک وقتی به دوستان می گفتم که این گام هایی که آقا طراحی فرمودند، ممکن است از نظر زمان مترتب به هم نباشد. الآن شاهد آن هستیم که گام پنجم هم کلید خورده یعنی گام چهارم جامعه اسلامی است و گام پنجم امت اسلامی است. الآن ما یک قدم‌هایی هم در تشکیل امت اسلامی برداشتیم و امت اسلامی خودشان بیدار شدند و همین حقیقت بیداری اسلامی و درحقیقت بیداری امت اسلامی است. می‌روند به طرف آنکه امت اسلامی تشکیل داده شود و پیروزی کشورهای مسلمان بر استکبار و سردمداران طاغوتی خودشان گام‌هایی است در جهت تشکیل امت اسلامی.

خب اینها به صورت همزمان انجام می‌شود. دولت اسلامی هنوز کار دارد یک مقداری باید کار بیشتری انجام شود. دستاوردهایی که دولت نهم و دهم داشتند، منتسب به فرد خاصی نیست این را نباید اشتباه بگیریم. وقتی گفته می‌شود حلقه‌ی انحرافی بعضی فکر می‌کنند که تمام کارهایی که دولت نهم و دهم کردند باطل است؛ نه. اینطور نیست. خیلی کارهای مثبتی شد. اولاً کار را فقط رئیس جمهور انجام نداده است. من شاهد هستم که خیلی از وزرایی که بعضاً کنار گذاشته شدند، کارهای خیلی بزرگی از خودشان به یادگار گذاشتند. آن کارها، آن تجربه‌ها متعلق به انقلاب است. متعلق به شخص نیست گرچه ممکن است در اسم منتسب به فردی باشد اما تجربه‌های انقلاب است و این تجربه‌ها، تجربه‌های عزیزی است. اینها باید بماند.

قدم‌هایی همچون سفرهای استانی، ارتباط نزدیک با مردم و در فکر برآوردن نیازهای مردم بودن، در فکر خدمت صادقانه به مردم بودن، اینها چیزهایی است که ما باید مثل جان شیرین از آن مراقبت و محافظت کنیم. هیچ ربطی هم به افراد و اشخاص ندارد و همه سهیم بودند. بدنه دولت، هیأت دولت در بسیاری از این کارها همه سهیم هستند و من خبر دارم خیلی از همین افراد از همان اول با آن حلقه‌ی انحرافی ارتباط نداشتند و مخالف هم بودند. منتهی بنا بر مصالحی ابراز نمی‌کردند. این دستاوردها، دستاوردهای انقلاب است در حقیقت دستاوردهای مردم است. اینها باید حفظ شود. در مناسبات آینده در انتخاب رؤسای جمهور آینده باید حفظ شود. اینکه یک کسی مردمی باشد آیا این بد است؟ یک کسی متواضع باشد بد است؟ نه. اینها خوب است. اینها چیزهایی است که باید مدنظر باشد. در انتخابات آینده هم همان ملاک‌هایی که آقا فرمودند سرجای خودش هست. منتهی اگر ضعفی هست باید بگوییم که آن ضعف را نداشته باشد. آن ضعف‌ها را نباید داشته باشد ولی آن نقطه‌های قوت باید حفظ شود و ادامه پیدا کند ان‌شاءالله.

در طول این مدتی که در هیأت دولت تشریف داشتید مواردی بود که بخواهید به آقای رئیس جمهور تذکر دهید و یا بعضاً بحثی پیش بیاید؟

متعدد بوده است. یک مصاحبه‌ای انجام دادم که خیلی پخش شد و خیلی سروصدا کرد، چون مطالب جدیدی در آن مصاحبه بود. بنده ادعایی نداشتم و خوشم نمی‌آمد بعد از آنکه از دولت بيرون آمده‌ام شروع به انتقاد کنم؛ به هرحال اینها را موقعی که من بودم مطرح كرده بودند ولی برای روشنگری فکر کردم خوب است. چون این مباحث، مباحث فکری است و بعضی ممکن است بگویند که مذاکرات هیأت دولت محرمانه است. اینها که مذاکرات هیأت دولت نبوده است. اینها حرف‌های فکری بوده که بین افرادی رد و بدل شد و ما هم اظهار نظر کردیم و بعضی از آنها واقعاً اثر داشت. حتی یکی از حرف‌هایی که گفته شد ما آیاتی از قرآن را در آنجا درباره‌ی آن مسئله گوش‌زد کردیم و گفتیم این حرف باطلی است. اتفاقاً به عنوان یک حرف ناب مطرح شد، حتی منتسب به آن فرد خاص، که فلانی حرف را می‌زند و خودش باید توضیح دهد و من خلاصه‌اش را می‌گویم این طور مطرح شد و آن این بود که ما تمدن اسلامی نداریم، ما امت اسلامی هم نداریم و این نزدیک به آن موقع بود که آقا خطبه را خوانده بودند و در خطبه از عبارات مردم مصر و امت اسلامی خیلی استفاده کردند، این حرف زده شد و من صریحاً گفتم گول نخورید. بعضی‌ که اینها را القا می‌کنند شما گول اینها را نخورید. چطور ما امت اسلامی نداریم، در حالی که قرآن در آیات متعددی امت اسلامی را مطرح کرده و امت انبیاء را به عنوان امت واحده مطرح کرده است، بعد ما بگوییم امت اسلامی نداریم چه نتیجه‌ای خواهد داشت؟ تمام حرکت‌های اسلامی در دنیا فروکش خواهد کرد. در حالی که ما هدف‌مان این است که به سمت امت اسلامی برویم و این بحمدالله تأثیر گذاشت. چون بعد از آن من ندیدم که این جایی مطرح شده باشد. ان‌شاءالله از همان اول اصلاح شده است.

خب مسائل دیگری هم بود که بنده و بعضی از اعضای  هیئت دولت آن‌وقتی که راجع به سوابق ایرانیان و مکتب ایرانیان گفت‌وگو می‌شد. آنجا صحبت کردم، اتفاقاً یکی از آقایان که آن وقت وزیر نبود و بعد وزیر شد نکته‌‌ی جالبی مطرح کردند،  او می‌گفت: من ایران قبل از اسلام را مطالعه کردم، ما چهره‌ای از ایرانیان نمی‌بینیم از دانشمندان و بزرگان و ادبا، نیست. تمام چهره‌هایی که داریم حافظ، سعدی، ابن سینا همه کسانی که به عنوان مفاخر چهره  هستند و اسمشان است و در علوم و فلسفه و ریاضیات و نجوم درخشیدند همه بعد از اسلام بوده است. یعنی اسلام بود که اینها را رشد و پرورش داده است و قبل از آن ما چیزی نمی‌بینیم. اگر هم بودند، آنقدر مهم نبوده است که ذکر شود. مقداری در آداب سیستم‌های نظامی و از این قبیل در تاریخ وجود دارد. لذا آنچه ما داریم بعد از اسلام است که بعدها آقا این را در یک جلسه تذکر دادند که اگر درباره ایران می‌خواهید صحبت کنید به ایران بعد از اسلام بپردازید. یعنی در حقیقت به ایران نپردازید؛ به تأثیر اسلام در ایران بپردازید.

یک آماری ارائه شد که حضرت امام کلمه ایران را بیش از اسلام بکار برده‌اند. یکی از وزرای روحانی دولت دهم حرف جالبی زد حالا نمی‌دانم در جلسه‌ی هیأت دولت این حرف زده شد و یا بعد از جلسه بود گفتند که اگر امام هزار بار گفته باشند ایران ولی یک‌بار گفته باشند ایران فدای اسلام این چه نسبتی خواهد داشت؟ عدد مهم نیست، کیفیت مهم است. اسلام همیشه در فرمایشات آقا مهم‌تر بوده است. باید ببینیم نسبت این دو چگونه تعریف می‌شد. می‌گفتند هرچه ما داریم از اسلام داریم. ایران فدای اسلام باید شود و ما همه باید فدای اسلام شویم. این از فرمایشات آقا بود که ما عرض کردیم مکتب ایرانی ولو اینکه بگوییم اسلام ناب منظورمان است از مکتب ایرانی این حرف خیلی نابجایی است. چون امام و حضرت آقا همیشه می‌گفتند در اسلام بود که هم ایران عزیز شده است و هم شیعه؛ حالا ما بگوییم مکتب ایرانی؟ کدام مسلمان در دنیا می‌آید و پای مکتب ایرانی سینه بزند؟ الآن ما برویم مصر و بگوییم ایهاالناس مکتب ایرانی! نمی تواند ارتباط برقرار کند. باید همین هنری که امام فرمودند را بکار ببریم. امام فرمود "اسلام" و عزیز شد و این کلمه در دنیا پراکنده شد. اینها بعضی از شواهدی است که ما احساس می‌کنیم که آن حلقه انحرافی از جاهایی یک حرفهایی را با یک اهداف خاص القا می‌کند. نزدیکی آن با نهضت بیداری اسلام احتمالاتی را در ذهن می‌آورد. به هرحال اینها مواردی بودند که ما تذکر می‌دادیم و صحبت می‌کردیم اما کمتر نتیجه می‌گرفتیم ولی وظیفه می‌دانستیم بگوییم و گفتیم.

یکی از بحث‌هایی که در دولت نهم و بعضاً در سال‌های بعد دولت نهم هم مطرح بود ارتباط بین دولت و حوزه و مراجع بود. حضرتعالی که در بحث روحانیت دخیل و فعال بودید این را قبول دارید که بعضی سعی می‌کردند این وسط رابطه بین دولت با حوزه و مراجع را شکرآب کنند؟

هم عواملی وجود داشت که این کار را دامن بزنند و هم زمینه‌هایی در خود دولت برای این مسئله وجود داشت. یعنی یک بهانه‌هایی و یک زمینه‌هایی که بعداً هم روشن‌تر شد یعنی آن حلقه انحرافی معلوم شد که در دل و باطن خودشان آنگونه ایمانی که باید، به نقش روحانیت داشته باشند را ندارند. علائم و آثاری وجود داشت که ما هیچ توجیهی نداشتیم. چه کار می‌توانستیم کنیم؟ در قضیه ورزشگاه‌ها خود حضرت آیت‌الله مصباح اولین کسی بود که آمد و تذکر داد و محکم نامه نوشت و مرا فرستاد. دیدیم که آخر قضیه به صورت ناخوشایندی پایان یافت. گرچه باصطلاح به آن عمل نشد ولی همین باعث استخوان لای زخمی شد که باقی ماند. هنوز هم بعضی قضیه ورزشگاه را یادآوری می‌کنند. یعنی قضیه را حل نکردند و اینگونه کارها و مسائل پیش می‌آمد و گفته می‌شد و درحقیقت از آنطرف کسانی تلاش می‌کردند که این شکرآب بدتر شود و حوزه ها جهت‌گیری کنند و سفت صحبت کنند؛ از آنطرف هم واقعاً بهانه‌هایی برای این کار وجود داشت. یعنی چيزهايي بود که وجود داشت و حوزه هم محق بود که چنین انتقادهایی داشته باشد. مسئله حجاب یکی از مسائلی بود که مطالبه حضرت آقا هم بود ولی جدی گرفته نمی‌شد. یعنی می‌شد به گونه‌ای به اینها اهمیت بیشتری داده شود، اما متأسفانه این کار صورت نمی‌گرفت.

یعنی زمینه هایی در دولت بود که شیطنت‌ها را تقویت می‌کرد؟

بله هر دو طرف بود. مسئله فتنه 88 چیزی نبود که یک شبه وجود بیاید. بعضی از جاسوس‌هایی که آمده بودند و بعضی افراد را در حوزه‌ها تحت تأثیر قرار داده بودند و این کار به صورت شبکه‌ای داشت انجام می‌گرفت. تعبیری حضرت آیت‌الله مصباح در یکی از سخنرانی‌هایش داشتند که فرمودند: گویا آن دستی که از بیرون کشور داشت طراحی و برنامه‌ریزی و تأثیرگذاری می‌کرد با هر کدام از این عوامل داخلی به صورت سلولی ارتباط برقرار کرده بود که هرکدام فکر می‌کردند فقط خودشان هستند و کس دیگری نیست. یعنی یک کار بسیار پیچیده ای انجام شده بود و این را در اظهارات‌شان گفته‌اند و موجود هم هست که ما باید از حوزه‌ها شروع کنیم. تلاش هم می‌کردند و هنوز هم ممکن است این فعالیت‌ها ادامه داشته باشد. الحمدلله حوزه‌ها هشیار هستند و علما و بزرگان ما هشیارند و اجازه نمی‌دهند افرادی نفوذ کنند ولی آنها طمع دارند. این مسئله هست.

چه شد حضور حضرتعالی در دولت به پایان رسید؟ از جانب خودتان بود یا مسئله‌ی دیگری هم دخیل بود؟

بنده گله‌مندی‌های خود را داشتم؛ این حلقه‌های فکری ناصوابی و رفتارهایی را که در گوشه و کنار می‌دیدم، در جنبه‌های مختلف هم کارهایی که با گروه خون انقلاب نمی‌ساخت انجام می‌شد؛ نگران بودیم. حتی فکر می کردیم که آیا ماندن ما مصلحت هست یا نیست؟ در این بحبوحه سال گذشته در همین ایام بود که حضرت آیت الله یزدی بنده را دعوت کردند به جامعه مدرسین. دعوتنامه‌ای دادند و در آن گفته بودند که شما بیایید و دفتر جامعه را اداره کنید، من گفتم مشورت می‌کنم من در کارهایم با حضرت آیت‌الله مصباح مشورت می‌کنم. ایشان گفتند اشکال ندارد مشورت کنید. من با حضرت علامه مشورت کردم اولاً فرمودند جامعه مهم‌تر است و بعد هم فرمودند ماندن‌تان هم ممکن است بلااشکال نباشد. بعد نظر خودم را خواستند؛ من هم گفتم به هرگونه که وظیفه‌ام ایجاب کند انجام می‌دهم. درحالی که از مشاورت رئیس جمهور منتقل شدن به رئیس یک دفتر ولو دفتر جامعه مدرسین باشد خیلی افت به نظر می‌رسید. حتی بعضی دوستان ما در هیأت دولت وقتی این را شنیدند به شوخی گفتند ما فکر کردیم شما می‌خواهید رئیس جامعه مدرسین شوید. گفتم نه وظیفه خود دانستم که این کار را انجام دهم. واقعاً هم از نظر ظاهری کسر شأن بود. البته اینکه می‌گویم کسر شأن، نه اینکه جامعه مدرسین اینگونه است. نه واقعاً جامعه در سطح بالایی است ولی خوب بالاخره یک کارمند جامعه مدرسین، کارمند جامعه مدرسین است. بالاخره ما رفتیم آنجا که کمکی کنیم. این باعث افتخارم بود. اما این را از نظر ظاهری ارزیابی می‌کنم. یک فردی ممکن است بگوید من که در حد مشاور رئیس جمهور هستم بروم! ولی من این را پذیرفتم. حتی وقتی حضرت آیت‌الله یزدی حکم بنده را  زدند در استعفانامه‌ام منعکس کردم که من معذورم و عذر مرا موجه بدارید که پذیرفته شد و تمام شد و کنار کشیدن من از مشاورت به حالت آرام و نرمی انجام شد. گویا خداوند می‌خواست که این قضیه اینگونه تمام شود. خود بنده هیچ طراحی برای آن نداشتم. یعنی این پیش آمد و فرصت مغتنمی بود که بدون تنش خداحافظی کنم و بیایم. اما خدا را شکر می‌کنم که در یک موقعیتی که مؤید بعضی از مسائل نشدم و بیرون آمدم و حرف و وظیفه خود را فکر می‌کنم در آن شرایط انجام داده بودم و به این بخش منتقل شدم.

آشنایی شما با آیت‌الله یزدی به سال‌های قبل برمی‌گشت؟

بله. من از همان اوایل انقلاب ایشان را می‌شناختم و خدمت ایشان رسیده بودم. منتهی هیچ وقت همکاری یا فعالیتی در کنار ایشان نداشتم. چون ایشان مدت‌ها در قوه قضائیه بودند. بنده خیلی به ایشان ارادت داشتم و دارم و ایشان را از استوانه‌های انقلاب می‌دانم.

ایشان همیشه در صحنه بودند.

بله. الحمدلله ایشان از شخصیت‌های بی‌نظیر هستند و محکم و اصولی. منتهی هر عالم و بزرگی ممکن است سلیقه‌ای داشته باشد. من بیشتر با حضرت آیت‌الله مصباح محشور بودم و با سلایق ایشان دم‌خوری بیشتری داشتم. به هرحال این هم تجربه‌ای بود که خدمت حضرت آیت‌الله یزدی رسیدم و در این مدت خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم.

در این قضیه انتخابات مجلس نهم چه انتقاداتی نسبت به حرکت جامعه مدرسین داشتید و فکر می‌کنید جامعه مدرسین چگونه باید عمل کند؟

سؤال خیلی خوبی است. شأن جامعه مدرسین شأن ورود به جزئیات این مسائل نیست و نبوده است. اگر هم در بعضی برهه‌ها اظهارنظرات شخصی و جزئی شده است حتماً خیلی ضرورت داشته است. ولی جامعه مدرسین بعد از ولایت فقیه عالی‌ترین نهادی است که ولو در سیستم تعریف نشده است، نهادی فراتر از سیستم است. چون جامعه مدرسین قبل از جمهوری اسلامی شکل گرفته است که اینها مدرسینی بودند که قبل از امام بودند. زمان آیت‌الله بروجردی شکل گرفتند و بعد مدرسین انقلابی حمایت از امام و مرجعیت امام را اینها تثبیت کردند. در انقلاب تأثیر داشتند. یکی از نیروهای محرک اصلی انقلاب جامعه مدرسین بوده است و هست. الآن جامعه مدرسین مراجع را اعلام و تعیین می کند، خبرگان را به مردم معرفی می‌کند؛ در یک سطح کاملاً عالی عمل می‌کند و به فرمایش حضرت آقا درخت کهنی است که در جمهوری اسلامی بدیل ندارد؛ فلذا کارهای آن در یک سطح بالا و کلی و کلان کشور تأثیرگذار است.

تا آنجایی که من اطلاع دارم جامعه مدرسین آن چیزی که موافقت کرد که به نام جامعه مدرسین انجام دهد تنظیم منشور اصول‌گرایی بود که با همکاری جامعه روحانیت مبارز انجام دادند و کار را بعد از اینکه آن منشور تنظیم شد جامعه مدرسین تمام یافته تلقی کرد و به عنوان جامعه مدرسین در سازوکار 7+8 حضور پیدا نکرده است. شما می‌دانید شخص آیت‌الله یزدی و آیت‌الله مهدوی کنی نماینده دارند و این سازوکار کاملاً از جامعه مدرسین مستقل است. گرچه عزیزانی که در جبهه متحد هستند، مرتب می‌گویند جامعتین، ولی این واقعیت ندارد. جامعتین نیست. در اصل، منشور جامعتین حضور داشته است. این یک کار فکری و مبنایی است و یک منشوری تدوین کردند که همه با توجه به آن کارهای خود را تنظیم کنند و یک ملاک دادند. این خیلی کار خوب و سنگینی است، اما اینکه بیایند در جزئیات در لیست دادن و در حضور کاندیداها دخالت کنند واقعاً در شأن جامعه مدرسین نیست و حتی جامعه مدرسین از جامعه روحانیت مبارز شأن بالاتری دارد. یعنی واحد بی‌بدیل است. جامعه روحانیت مبارز بیشتر جنبه سیاسی دارد ولی جامعه مدرسین هم جنبه علمی عریق دارد و هم جنبه سیاسی. لذا شأن جامعه مدرسین خیلی شأن بالایی است و این شأن باید حفظ شود.

پس حضور آیت الله یزدی به عنوان جامعه مدرسین نیست؟

نه. حضور ایشان در این انتخابات به عنوان جامعه مدرسین نیست. ایشان سمت‌های متعددی دارند اگر ما بخواهیم نام ببریم باید به سمت‌های دیگر هم منتسب کنیم. صحبت درباره شخص ایشان است. نمایندگان شخص ایشان هستند، کار خوبی هم هست به هرحال در مجمع اگر کار درست انجام شود و مشکلی در آن پیش نیاید کار خوبی است ولی در شأن جامعه مدرسین نبوده است. شورای عالی جامعه مدرسین هم رأی نداد که این مسئله تحت عنوان اسم جامعه مدرسین انجام شود.

یعنی درگیری شد؟

بله.

علت اینکه آیت‌الله مصباح در انتخابات مجلس در این سطح ورود کردید و شما و یک‌سری از شاگردان ایشان هم کاندیدا شدند چه بود؟

این نکته را عرض کنم که بالاخره فکر به مکتب تبدیل می‌شود. مکتب به مدل تبدیل می‌شود و مدل باید تبدیل به طرح اجرایی شود. در انقلاب و این سی‌و‌سه سالی که انقلاب رشد کرده است در جنبه‌های فکری و علوم انسانی خیلی رشد داشتیم، تلاش‌های زیادی شده است، گرچه کامل نیست؛ گاهی یک نظریه‌پرداز، کل عمر خود را می گذارد برای اینکه یک نظریه ارائه دهد. حالا در یک رشته علمی ده‌ها نظریه و فکر وجود دارد. این روند یک روند ادامه‌دار است. ولی به هرحال تولیدات فکری باید تبدیل به یک سیستم فکری شود و این سیستم باید تبدیل به یک مدل‌هایی شود و خودش را نشان دهد. الآن دوستان ما در جنبه اقتصاد کلان و خرد و بانک‌داری صاحب‌نظر هستند و از دل اسلام سیستم‌ها را استخراج می‌کنند. بالاخره یک‌جایی باید کار شود. یعنی خودش را در عمل و اجرا نشان دهد. در روانشناسی و سیستم خانواده و علوم تربیتی و آموزش و پرورش و آموزش عالی این فکرها که فکر اسلام هم هست اجرایی شود. آقا برای چه فرمودند آیت‌الله مصباح تئوری پرداز و عقبه فکری نظام هستند؟ بخاطر این جنبه‌های فکری و مسائلی که در سال‌های اخیر در علوم انسانی هم خیلی تمرکز پیدا کردند ما باید این‌ها را در جامعه ببریم و این‌ها را به نهادهای جمهوری اسلامی متصل کنیم. نمی‌شود که ما جدا باشیم و حکومت هم برای خودش کارهایی را انجام دهد. بالاخره باید در تصمیم‌گیری‌ها ورود پیدا کرد.

البته آن چیزی که باعث شد حضرت آیت‌الله مصباح به‌رغم اینکه هیچ‌وقت مستقیم از اول نهضت تا پیروزی انقلاب و تا حالا ورود پیدا نکرده بود و شاگردهای ایشان کارها را انجام می‌دادند -اما اینجا ایشان احساس نیاز کردند- این بود که نیروهایی ساخته و کادرسازی شده مثل تعداد زیادی از فارغ التحصیلان و دانش آموختگان طرح‌های مختلف در بدنه کشور را با دانش‌آموزان و دانشجویان و مرتبطینی که در این سالهایی که کارهای  اجتماعی انجام شده است را یک‌روزی به همدیگر متصل کنند و یک جبهه واحد را به وجود بیاورند. به‌رغم اینکه ما در این 33 سال افت و خیزهایی داشتیم و به قول آقا ریزش‌ها و رویش‌هایی داشتیم، اما الآن رویش‌ها طوری هستند که می‌توانند طرح جدیدی را رقم بزنند. چه کسی باید این رویش‌ها و این جوانان را به هم متصل کند و از آنها یک نیروی عظیمی را به وجود بیاورد؟ باید نیروهای فکری و اجرایی به هم متصل شوند. من فکر می کنم یک پیوند خیلی مبارکی در اینجا شروع شده است و این را عرض کنم که مسئله جبهه پایداری بسیار عظیم‌تر از مسئله انتخابات مجلس است، یعنی در حقیقت یک ورود و اتصال عمیق و عریق جنبه‌های فکری و اجرایی نظام است. یک ورود جدی‌تر و جدید "فکر در مرحله اجرا" است.

یک زمانی در اوج اصلاحات آقا به علامه مصباح فرمودند که شما سعی کنید برنامه خودتان را تکثیر کنید. ایشان یک برنامه‌ای ریختند و کانون طلوع را به وجود آوردند و امروز ده‌ها نفر که آن آموزه‌ها را فراگرفتند و تجربه‌ها را کسب کردند، تجربیات خوبی را در زمینه کارهای اجتماعی و کارهای فکری و در اتصال به بدنه دانشجویان و متفکرین ایجاد کردند، اینها امروز هستند و در صحنه آمدند و در اینجا باید فکر و عمل به هم متصل شود. من فکر می‌کنم این مسئله ورود به مجلس شورای اسلامی نقطه شروع بسیار خوبی باشد که ما بتوانیم این طرح‌ها و فکرها و سیستم‌ها و مدل‌ها را از جایگاه قانون‌گذاری و تصمیم‌سازی کلان برای کشور که ماندگار هم خواهد شد یک‌سری خلأها را پوشش دهیم تا برسیم به جنبه‌های دیگر و کمک کنیم. این یک شروع برای یک ساختار جدید است.

من یک جایی تشبیهی کردم که نمی‌دانم تا چه اندازه ممکن است مناسب باشد و ممکن است از جهاتی مقرب یا مبعد باشد. مسجد جمکران در گذشته مسجد کوچکی بود با آن محراب خاص، اما سیل جمعیتی که می‌آمدند پاسخ‌گو نبود و مردم هم اغلب در حیاط می‌ایستادند، هم مردها و هم زن‌ها در عسر و حرج بودند؛ بعضی با توسعه مسجد مخالف بودند و می‌گفتند اصلاً این بافت باید همین‌گونه باشد. این آن چیزی است که از اول تأسیس شده است و جایز نیست آن را عوض کرد. آمدند یک سازه بسیار عظیم‌تری را از بیرون شروع به ساخت کردند و همان مسجد سر جای خودش بود. شروع به ساختن این سازه کردند؛ بعد که ساخته شد مردم مشتاق شدند که سازه جدید بیاید و زمینه فراهم شد که آن مسجد قدیمی برداشته شود و یک مسجد نو و کاملتری برسرکار بیاید. من فکر کنم در انقلاب ما غیر از پیچ تاریخی که حضرت آقا فرمودند که ما درحال گذار از پیچ حساس تاریخ هستیم در ضمن همه کارهایی که انجام می‌شود در یک پیچ فکری و اجرایی هم هستیم که إن شاءالله این بدنه فکری و اجرایی به همدیگر جوش داده شود و نزدیک بشود و إن شاءالله آثار مبارک آن را در دهه‌های پیش رو ببینیم.

اینکه شاگردان آیت الله مصباح به صحنه آمدند را خود ایشان دستور می‌دادند؟

نه. عرض کردم که نوع تربیتی که ایشان دارند دستوری نیست و عیناً همین رفتار را در جبهه پایداری هم ترویج و تزریق می‌کنند که مسئله دستوری نیست، بلکه تکلیفی است. همیشه به ما می‌گفتند که شما تکلیف خود را تشخیص دهید و بعد از مشورت با ایشان با دلیل و مدرک می‌گفتند که تکلیف‌تان این است. براساس تشخیص یک کاری را انجام می‌دادیم، هیچ وقت امر در کار نبوده و نیست، مسئله جبهه پایداری هم گفتند همین‌طور است. اصلاً سازوکار حزبی ندارد و باید سعی کنیم این سازوکار را نداشته باشد، یعنی افرادی که در جبهه پایداری می‌آیند طوری برنامه چیده شود که اینها به وظیفه شرعی خودشان عمل کنند. اگر چیزی را حتی خلاف تصمیم افراد بزرگ‌تر دانستند راه باز شود که اینها انجام دهند و این مخالفت با جبهه حساب نشود.  یعنی یک مناسبات کاملاً جدید و متناسب با اصول اسلام است که ان شاء الله امیدواریم موفق شویم این را اجرایی کنیم. آن مناسبات ناصحیح و ناصوابی که در اتصال ارباب قدرت و ثروت در انتخابات و دیگر جاها پیش می‌آید این مناسبات زمینه برچیدن آن بشود. یعنی اگر مردم دنبال انجام تکلیف باشند آنهایی هم که می‌خواهند کاندیدا شوند درصدد انجام تکلیف بزرگتری باشند، مناسبات غلط به‌کار می‌رود و این زمینه ایجاد می‌شود که إن شاء الله رأی ها، رأی دل‌ها و فکرها باشد و افراد براساس صلاحیت‌ها و لیاقت‌ها حضور پیدا کنند.

یعنی دلیل حضور جبهه پایداری این است که آن سازوکارهای قبلی برچیده شود؟

واقعاً باید برچیده شود. آقا هم مطالباتی در این زمینه دارند. حزب یعنی بت. ما برای حزب نباید کار کنیم ما باید برای خدا کار کنیم. ما باید برای تکلیف الهی‌مان کار کنیم و به قول آقا، بالا باید کانال کشی شود که مردم وظیفه خودشان را بتوانند انجام دهند.

برای مجلس نهم اولویت هایی قائل هستید؟ با توجه به رشته تحصیلی که در آن تخصص دارید زمینه‌ها و ذهنیت‌هایی برای ورود به مجلس دارید؟

بنده در زمینه کار قانون‌گذاری به لحاظ آن پنج‌سالی که در هیأت دولت بودم تقریباً با همه مباحث به نوعی آشنایی پیدا کردم؛ مخصوصاً این‌که می‌توانم تصور کنم وقتی مجلس قانونی را می‌گذارد چه تأثیری در هیأت دولت و  جنبه‌های اجرایی می‌تواند بگذارد.

معمولاً یکی از اشکالات نمایندگان همین است که درک درستی از وضعیت اجرایی ندارند.

بله، حالا اینجا برعکس شده است. اینکه از مجلس به دولت بروند بوده است ولی اگر کسی از دولت به مجلس برود این دید را می‏تواند داشته باشد. فکر می‌کنم برای این ایفای نقش در مجلس تجربه ارزنده‌ای بوده است؛ حالا باید دید که وظیفه ما چیست، البته با آن تحصیلاتی که بنده داشتم و ورودی که به روانشناسی و علوم انسانی و امثالهم دارم بیشتر باید به جنبه‌های تربیتی و فکری و آموزشی ورود پیدا کنم.

اینکه این‌همه اصرار در بحث ورود ساکتین فتنه وجود دارد به چه جهت است؟ آیا مسئله ما با اینها یک عملکرد در انتخابات یا در یک فتنه است یا نه اساساً رویکردهای متفاوتی را شاهد هستیم؟

اینها روحیات افراد است، در قرآن هم این مسئله هست که کسانی موقعی که جنگ اعلام می‌شد از زیر بار مسئولیت در می‌رفتند. می‌گفتند خانه‌هایمان خالی است تجارت‌مان کساد است. یا رسول الله اجازه بدهید ما به زن و بچه‌های‌مان رسیدگی کنیم. به عناوین مختلف از زیر آن در می‌رفتند. بعد که جنگ پیروز می‌شد و صحبت غنائم بود حاضر می‌شدند و به قول قرآن "بالسنتهم حداد" یعنی با یک زبانهای تند و تیزی می‌آمدند و می‌گفتند بگذارید ما هم از غنائم استفاده کنیم. در مسائل سیاسی این خودش بدین‌گونه که ذکر شد نشان می‌دهد.

قرآن اینان را به صفت و اسمی اطلاق نمی کند؟

در قرآن تحت عنوان "منافقین" نام برده شده است. "فی قلوبهم مرض؛" یعنی آنانی که در دلشان مرض دنیاطلبی و شهوت است. کسی که در عرصه سیاسی وارد می‌شود و آن چیزی که نقطه تمرکز ذهنی او است رأی خودش و رأی گروه خودش است نمی‌تواند به مصالح انقلاب و مردم فکر کند و اگر جایی اینگونه نشان داده شود در بزنگاه‌ها شانه خالی می‌کند. من اشاره هم کردم بعضی افرادی که مشهور به ساکتین هستند در انتخابات ریاست جمهوری اینها همانانی هستند که دم از اسلام نمی‏زدند. یعنی این محافظه‌کاری کار دست‌شان می‏دهد. یعنی مشکل این نیست که این فرد مشهور است یا نیست یا حسادت به او می‏کنند یا نمی‏کنند. مسئله این است که شخصیت این فرد یک شخصیت محافظه‌کار است و این شخصیت یعنی اینکه اگر خطری پیش بیاید، خطر نمی‏کند و حاضر نیست فدا شود. حاضر نیست منافع خودش را فدا کند وقتش که بشود در می‏رود. ما برای انقلاب آیا به اینگونه افراد نیاز داریم؟ یا نیاز داریم مثل شهید احمدی روشن‏ها بیایند در صحنه و پای شهادت هم بایستند. یعنی کسی که حاضر نیست به حزب خود خدشه‏ای وارد کند و این حزب برای او درجه اول را دارد چطور می‏توانیم به او اعتماد کنیم که در آینده درست عمل کند؟ با اینکه در نمونه‏هایی دیدیم در چندین امتحان خودش را نشان داده است و درست عمل نکرده است و توجیه کرده است و گفته که من مثلاً  به این خاطر این کار را کردم. بعد هم موقع تقسیم غنایم همیشه حاضرند. مشکل این است، مشکل محافظه‌کاری و دیدن منافع و هزینه فایده است. یعنی همان ایده غربی و سکولار. ولو اینکه چهره‏اش یک چهره صددرصد مذهبی نشان دهد ولی اگر شخصیت یک شخصیت شکل گرفته براساس هزینه وفایده است پس مذهبی بودنش فایده ندارد. به آن نباید خیلی اعتماد کرد.

آقای مطهری بیانی داشتند که من ولایت فقیه را آنگونه که جبهه پایداری می‌گوید قبول ندارم و ما نباید به صورت مداوم دنبال کسب نظر رهبری باشیم. نظرتان درباره این جمله چیست؟

واقعاً اشتباه می‌کند. الآن دشمن هم روی این نقطه قوت سرمایه‌گذاری می‌کند. رفتند مطالعه کردند آنچه که در جمهوری اسلامی باعث شکسته شدن ما [دشمن] شده است چیست؟ چه عاملی باعث می‌شود که هرکاری می‌کنیم موفق نمی‌شویم و لحظه آخر می‌بینیم که شکست خوردیم و مردم به صحنه آمدند؟ یک کانونی در جمهوری اسلامی وجود دارد که کانون بیدار است که مردم را نسبت به نقشه‌ها هشیار می‌کند و مردم را به صحنه می‌آورد و کار ما خراب می‌شود. ما باید آن کانون را بزنیم.

افرادی ناخواسته به این هجمه کمک می‌کنند. نکته این است که چرا ما در سیستم‌های دیگر می‌گوییم نباید دیکتاتوری باشد؟ اولا در رأس امر سیستم‌های دیگر یک کسی باید باشد. یک مقاله‌ای در این زمینه نوشتم فرانسه و انگلیس و امریکا را ببینید هر کشوری را ببینید بالاخره یک کسی در رأس قرار دارد که اختیاراتی شبیه اختیارات ولایت فقیه دارد. یعنی صدور فرمان صلح و جنگ، مسئولیت‌های گسترده برای نصب مسئولین درجه اول در خیلی از کشورها وجود دارد. اینطور نیست که همه چیز را مردم بگویند. مردم انتخابات می‌کنند یک کسی را در رأس می گذارند و آن کسی که در رأس هرم قرار می گیرد باید به او اختیارات هم بدهند. یا می خواهد رئیس جمهور باشد یا نخست وزیر. بالاخره کسی هست که چنین اختیاراتی دارد. ما که می گوییم ولایت فقیه یک ویژگی و شرایطی دارد که ضریب اطمینان بسیار بالایی دارد. به قول تالی تلو معصوم است. از نظر رعایت تقوا، حلال و حرام، دلسوزی، مدیریت، شجاعت و آن شرایطی که برای ولی فقیه گذاشتیم و به نوعی مردم هم در انتخاب و تعیین او از طریق مجلس خبرگان شریک و سهیم هستند. مثل همه نظام های دیگر که تصمیمات اصلی را می دهند دست یک نفر ما این را دست ولی فقیه دادیم و ولی فقیه بخاطر اینکه در او حب نفس نیست و منافع شخصی کار نمی کند، چشم بیدار و ذهن هشیاری است برای اینکه خطر را تشخیص دهد و خوب عمل کند. دنبال منافع خودش نباشد.

یادم است وقتی آقای کلینتون مفاسد اخلاقی به بار آورده بود مردم امریکا سرشکسته شده بودند. می‌دانید تنها پاسخ مردم به او این بود که There is no saint یعنی آدم مقدسی وجود ندارد که شما توقع داشته باشید که کلینتون باشد. می‌گفتند این کشور را خوب اداره کند فاسد باشد. چرا به این رضایت می‌دهند. چون که ندارند اگر آدمی داشتند که پاک و صالح باشد و آن را سر کار بیاورند دنیا تشنه چنین فردی است. ما این را در ولایت فقیه داریم. این سازوکار را هیچ کشوری ندارد و ولی فقیه بالاترین و مترقی‌ترین اصلی است که در هیچ سیستمی به غیر از نظام خودمان نداریم. همه کار نمی شود مشورتی و شورا باشد بالاخره آخر آن باید کار را دست یک نفر بدهند. این مسئله ولایت فقیه ما این اهمیت را دارد و متأسفانه بعضی یا اهمیت این قضیه را نمی‌فهمند که چقدر این مسئله صالح است برای حکومت اسلامی و یا اینکه واقعاً گول دشمن را خوردند.

اگر بخواهیم سؤال را به یک معنا جزئی‌تر کنیم ما ولایت فقیه را پذیرفتیم. حالا ولایت‌مدار چه کسی است و نسبت شخص ولایت‌مدار با رهبری باید چگونه تعریف شود؟ آقای مطهری می‌گوید ما باید کار خودمان را انجام دهیم ولو اگر مخالف حرف رهبری باشد اگر حکم حکومتی کردند، نهایتاً این حکم را می‌پذیریم. تا قبل از اینکه حکم کنند می‌توانیم خیلی صریح مقابل حرف ایشان حرف بزنیم. ولایت‌مداری را چگونه تعریف می‌کنید؟

معنای ولایت‌مداری این نیست که ما فکر نداشته باشیم. ولی فقیه در جزئیات هیچ وقت حرفی بزند. آن راهبردهای کلی که ولی فقیه می‌دهد باید بپذیریم. ولو خلاف نظر خودمان باشد. چرا؟ چون که عامل وحدت می‌شود. دلیل هم داریم به لحاظ اینکه ولی فقیه از نظر مسائل مدیریتی، آگاهی‌های مسائل روز، دلسوزی‌ها و درجه تقوا از هر کس دیگری ممکن است کمتر تحت تأثیر مسائل جنبی واقع شود. لذا چون درصد خطا و اشتباه او بسیار پایین است اگر در امور کلانی که او دستور می‌دهد در 99 درصد آن کشور به سمت صلاح و سداد می‌رود تا اینکه هرکسی بگوید من هرکاری می‌خواهم می‌کنم تا اینکه آقا مجبور شود، بیاید جلوی من را بگیرد. این که ولایت‌مداری نمی شود! ولایتمداری باید طوری باشد که در آن محور و در آن کانونی که رهبر انقلاب را پیش می برد جلو برویم که براساس قران و اسلام هم هست. ما باید با هوای نفس خود مقابله کنیم اگر جایی خلاف حرف ولی فقیه بود ما کوتاه بیاییم چون دلیل داریم که 99/99 درصد آن درست است. حالا آن یک مورد را من کوتاه می‌آیم. اگر هرکسی بخواهد این حرف را بزند سنگ روی سنگ بند نمی‌شود.

البته آقا هم فرمودند این‌طور نیست که ولایت فقیه هم هیچ سازوکار قانونی نداشته باشد. خیلی مسائل در سازوکار و قانونی انجام میشود. ولی در عین حال اختیارات ولایت فقیه فراقانونی هم هست. یعنی طوری است که اگر موقعی نیاز شد که دخالت کند، کلید دست ولی فقیه است که بیاید درهای بسته و به بن بست رسیده باز کند؛ معنای آن این نیست که ولی فقیه می تواند خلاف قانون هم رفتار کند. اصلاً اینگونه نیست. ولی فقیه براساس قانون اساسی و ضوابط رفتار می کند و وظیفه خود را انجام می دهد. بله یک اختیارات فراقانونی یعنی فراتر از جمهوری اسلامی این موقعیت دارد که آن هم نیاز نظام هست. برای اینکه بن بستی نداشته باشیم.

درباره بحثی که آقای افروغ در تلویزیون داشتند و مطهری هم همین را مطرح کرد که ولایت فقیه ولایت فقه است و ولایت شخص نیست اینکه ولایت فقه است را شاید به نوعی بشود روی آن بحث کرد ولی احساس می‌شود یک مقدار روی شخص بحث دارند.

اتفاقاً این شبیه حسبنا کتاب الله است. فقه در شرایط مختلف از خودش که تصمیمی نمی‌سازد. ما باید تصمیم‌ساز داشته باشیم. این دقیقاً مثل این است که بگوید حسبنا کتاب الله، فقه هم یک علم است. ما نمی‌توانیم یک علم را برای اداره جامعه کافی بدانیم. ما باید یک عالم را تصمیم‌ساز کنیم. اینها در مفهوم اشتباه می‌کنند. فقه نمی‌تواند خودش حکومت کند. فقیه می‌تواند حکومت کند. یعنی یک شخص است که می‌تواند تصمیم سازی کند و در مسائل سیاسی تصمیمات جزئی لازم است. یک بزنگاه‌هایی باید بگویند که این کار را بکنید و یا این کار را نکنید. فقه فتوا است و کلی؛ اما این کلی چگونه در مصداق پیاده می‌شود؟ تصمیم‌ساز می‌خواهد و آن تصمیم ساز فقیه است.

وکالت فقیه یعنی چه؟ یعنی هر چه مردم گفتند، باید ولی فقیه انجام دهد و این خلاف قرآن است. قرآن می‌فرماید یا رسول الله اگر تو از اکثریت مردم زمین تبعیت می‌کردی از راه خدا تو را گمراه می کردند. اصلاً فرق مردم‌سالاری دینی با دموکراسی غربی همین است که قاعده‌ای که دموکراسی دینی و الهی سوار می‌شود خود اصل دین و اسلام است. یعنی مردم خودشان را باید با مردم‌سالاری دینی منطبق کنند و به پیش بروند. منتهی در این زمینه مردم نقش‌هایی ایفا می کنند. همان نقش هایی که در جمهوری اسلامی وجود دارد. منتهی هر چه مردم گفتند، مسئولین باید عمل کنند ناخودآگاه این را می‌گویند که مردم باید بگویند ولی فقیه چه کار کند. چون ولی فقیه وکیل مردم است. این‌طور نیست! هرگز ولی فقیه وکیل مردم نیست. یک سمت عالی‌ترین است که مستمد از ولایت و امامت است. از این جهت است که می‌تواند ولایت داشته باشد.

یک پدر در یک خانواده مسئولیت خود را از فرزند نمی‌گیرد که بگوییم که پدر وکیل فرزندان است. نه! پدر ولی فرزندان است. این حرف‌ها که می‌گویند ما صغیریم که ولایت بخواهیم اصلاً اینگونه نیست؛ در یک جامعه که افراد نمی‌توانند تک تک در مورد مسائل کلی اظهار نظر کنند تصمیمات کلان را یا باید به بدنه واگذار کنند که در دنیا همینطور است و یا باید به شخص واگذار کنند. مگر مردم دنیا صغیر هستند که رئیس جمهور و نخست وزیر می‌خواهند. این همان حرف است. دقیقاً همان اختیاراتی که آنها به شخص اول مملکتشان می‌دهند ما با سازوکار و سیستم خودمان به ولایت فقیه می دهیم. اینها مغالطه است که می‌گویند مگر ما صغیر هستیم که نیاز به ولایت داشته باشیم. ولایت بر صغار نیست ولایت بر جامعه در امور کلان است.

اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها