سرویس سیاسی پایگاه 598 - محسن دنیوی/ سخنان روز 15 اردیبهشت 1395 حجت الاسلام دکتر روحانی، ریاست محترم جمهور
در جمع معلمان عزیز، دارای چند بخش بود که این یادداشت قصد ندارد به تمامی
آن بخش ها بپردازد. پرداختن به بخش اول که مربوط به تفاوت اسلام انقلابی و
انقلاب اسلامی بود و همچنین اشاراتی که به استاد شهید مطهری و آشنایی
ایشان با جهان کنونی شده بود نیاز به یادداشتی دیگر دارد.
اما حجت الاسلام دکتر روحانی دربخش دوم سخنان خود به بیانات رهبر معظم
انقلاب در مورد آموزش زبان های خارجی اشاره کردند که در این رابطه چند
نکته نیازمند دقت و توجه است:
1. ریاست محترم جمهور اشاره کردند که در کشورهای اروپایی دو زبان را
باید کودکان در کنار زبان اصلی خود یاد بگیرند. به نظر می رسد اینگونه
شواهد ارائه دادن، مبهم و کلی است و بهتر است برای مقدمات بحث خود، شواهد
را دقیق تر بیان کنیم. دقیقا کدام کشورها چنین رویه ای دارند؟ به طور مشخص
دولت فرانسه به عنوان یکی از پیشرفته ترین قدرتهای فرهنگی، اقتصادی و
سیاسی اروپا، چنین سیاستی را در آموزش و پرورش خود دنبال نمی کند و حتی
مردم فرانسه اغلب به غیر از زبان فرانسوی، زبان دیگری را نمی دانند.
دانشگاهیان فرانسه نیز بسیاری تاکید دارند که کتابهای خود را ابتدا به
زبان فرانسوی بنویسند و در گام بعدی این کتابها از فرانسوی به انگلیسی یا
زبانهای دیگر ترجمه شود.
یا به عنوان مثالی دیگر؛ سطح زبان انگلیسی در
کشور ایتالیا بسیار معمولی است و حتی در جامعه علمی نیز کیفیت مکالمه و
نوشتن به زبان انگلیسی چندان بالا نیست. در کشوری مانند هلند هم که حدود
نود درصد مردم انگلیسی بلد هستند، زبانی که شما در سطح شهر و روی کالاها
مشاهده می کنید زبان هلندی است و حتی در دانشگاه های این کشور که اغلب به
انگلیسی تدریس می شود، کلاسهای به زبان هلندی نیز پا به پای کلاسهای به
زبان انگلیسی در حال برگزاری است. پس منظور کدام کشورهای اروپایی هستند که
کودکان آنها باید دو زبان بیاموزند؟ بهتر است اینگونه جملات کلی را دقیق
تر و جزیی تر بیان کنیم تا پایه های استدلالمان محکم تر باشد!(البته این
مساله در مورد دانشجویان مصداق دارد و اغلب به اقتضاء شرایط تحصیلی، دو
زبان را بلد هستند اما این در مورد دانش آموزان و عموم مردم رایج نیست)
2. در ادامه ایشان فرمودند که هر چه بتوانیم جوانان را با زبان های
بیشتر آشنا کنیم دریچه های بیشتری از علم به روی آنها گشوده می شود. این
نکته نادرست نیست اما شرط ضروری و قطعی پیشرفت علمی هم نیست. هم اکنون در
کشورهای اروپایی، افراد به دلیل سکونت در کشورهای مختلف گاه تا پنج زبان
را به طور طبیعی یاد می گیرند. اما تمام کسانی که این ویژگی را دارند، در
پیشرفت علمی موفق نیستند و گاه شخصیت آکادمیک نیستند و فعالیت علمی
ندارند. پس این تلقی که جزء پذیرفته شده های جامعه ماست که هر کس چند زبان
بلد باشد یعنی علم و دانش زیادی دارد بر اساس شواهد عینی موجود نادرست
است.
چند زبان بلد بودن می تواند به پیشرفت علمی کمک کند؛ اما اینگونه
نیست که هر کس چند زبان بلد بود پس ضرورتا به پیشرفت علمی خواهد رسید.
راننده تاکسی متولد آلمان که مدتی در هلند و فرانسه کار کرده باشد، حداقل
چهار زبان را یاد می گیرد(آلمانی، فرانسه، داچ(هلندی) و انگلیسی)!
3. نکته سوم سخنان ایشان خود دارای دو قسمت است. ایشان فرموده اند:
اینکه بخواهیم چند زبان بیاموزیم علاوه بر اینکه به معلمانی برای آموزش آن
زبانها نیاز دارد، به خواست مردم هم بستگی دارد. مردم خودشان باید تصمیم
بگیرند که چه زبانی را می خواهند یاد بگیرند. قسمت اولی نکته ای منطقی است
که برای تحقق یک امر در سطح وسیع، نیاز به امکانات است. اما مساله اینجاست
که این امکانات و داشته ها از طریق سیاست حکومتها تغییر می کند. به عنوان
مثال شاید در چند سال قبل اگر کسی تمایلی به یادگیری زبان چینی داشت،
اسباب تمسخر خانواده اش در شهر می شد.
اما امروز فارغ التحصیلان زبان چینی
به دلیل توسعه ارتباطات کشور با چین، دارای شان و اعتبار و وضعیت اقتصادی
بسیار خوبی هستند که قابل قیاس با برخی از پزشکان و مهندسان محترم نیست.
در این مثال؛ سیاست های حکومت سبب ارزشمند شدن یادگیری زبان چینی شد. پس
بخش قابل توجهی از ارزشمند شدن یادگیری یک زبان هم تابع سیاست های دولت
است.
قسمت دوم سخنان ایشان بسیار عجیب و قابل تامل است. آیا یادگیری زبان، به
خواست مردم بستگی دارد؟ آیا ما در مورد تمامی مسائل اجتماعی می توانیم این
حکم را صادر کنیم؟ مثلا مردم می توانند تصمیم بگیرند از چه نوع انرژی
استفاده کنند؟ مثلا اگر مردم بخواهند از انرژی خورشیدی استفاده کنند چه
کاری باید انجام دهند؟ چگونه از دولت بخواهند که کل تاسیسات انرژیهای فعلی
را جمع کند و برای تحقق خواست مردم تغییر دهد؟ دولت چه واکنشی به این
خواست مردم نشان خواهد داد؟
سوال این است که اینگونه مسائل با کارشناسی و
بررسی اقتضائات و شرایط بومی تنظیم می شود و یا اینکه دولت از مردم می
پرسد که شما چه خواسته ای دارید؟ یا به عنوان مثالی دیگر، ممکن است مردم
الان تمایل داشته باشند دولت با قرض از بانک مرکزی و برداشت از ذخائر ارزی
کشور و از طریق وام هایی شبیه وام خودرو، نقدینگی مضاعفی را وارد بازار
کند تا قدرت خرید به صورت موقتی افزایش یابد. آیا کارشناسان دولت حاضر
هستند برای تحقق خواست مردم از سیاستهای انقباضی خود در مقابله با رکود
تورمی دست بردارند و به خواست مردم عمل کنند؟
به نظر روشن و شفاف می رسد که کارشناسی در این امور و تصمیم گیری برای بسط
و گسترش یک زبان، امری نیست که به خواست عمومی مردم واگذار شود!
4. نکته بعدی این بخش از سخنان حجت الاسلام دکتر روحانی اشاره به
شبه قاره هند و رشد این کشور در زمینه آی تی در اثر توسعه آموزش زبان
انگلیسی بود. در این رابطه این سوال مطرح است که چرا در اغلب موارد، شاهد
مثال مشاوران دولت تدبیر و امید برای توسعه یافتگی و الگوگیری در امر
توسعه، کشورهای اروپایی بودند، اما به ناگاه سر از هند در آوردیم؟!
واقعا قصد داریم به جایگاه هند برسیم؟ آیا مختصات سرزمینی، تاریخی، جمعیتی
و ...ایران و هند با هم قابل مقایسه است؟ علی رغم اینکه هند در سالهای
اخیر رشد اقتصادی بسیار چشمگیری داشته است و سیاست های مانهومان سینگ منجر
به تحولات ملموس شده است، اما همچنان مساله اصلی این کشور فقر و اختلاف
طبقاتی است. به نحوی که حدود دو سوم مردم این کشور کمتر از دو دلار درآمد
روزانه دارند و جمعیتی نزدیک به 4 برابر ایران هم زیر خط فقر و در فلاکت
محض زندگی می کنند. اما سیاست های کشور هند به شکلی است که ترجیح داده است
به جای پرداختن به رفاه عمومی، در حوزه های دیگر که منجر به افزایش شاخص
رشد اقتصادی این کشور می شود سرمایه گذاری کند. آیا ما نیز باید مانند هند
عمل کنیم؟
آیا هند را می توان کشوری مستقل محسوب کرد یا همچنان زیر سایه
استعمار تنفس می کند؟ آیا هند در حال پیشرفتی که امروز می بینیم، بر داشته
های تاریخی، فرهنگی و تمدنی خود تکیه زده و در حال احیا و گسترش آنهاست؟
آیا در دهه های آینده، رویکردهای لیبرالی چیزی از فرهنگ مردم هند چیزی
باقی خواهند گذاشت؟ و چندین و چند سوال دیگر...
5. آخرین نکته نیز مربوط به مهمترین بخش از سخنان حجت الاسلام دکتر روحانی
است. ایشان به عنوان آخرین نکته، به رابطه آموختن زبان انگلیسی و توسعه و
همراه شدن و هم نوا شدن با اقتصاد جهانی و نظام بین الملل اشاره داشتند. ایشان یادگیری زبان را یکی از عوامل بهبود اشتغال در اثر بهبود رابطه
اقتصاد کشور با جهان عنوان کردند. این نکته کاملا درست که هر کس در جهان
کنونی در سودای توسعه مدرن باشد باید آداب آن را رعایت کند و لوازم آن را
فراهم کند، و یادگیری زبان انگلیسی از جمله ی این آداب و لوازم ضروری
توسعه است و هر میزان آموزش زبان انگلیسی بیشتر در جامعه بسط یابد، می
توان به آینده و توسعه یافتگی کشور بر اساس شاخص های جهانی امیدوارتر بود.
اما سوال اساسی این است که اگر هدف، رسیدن به توسعه مدرن بود، چرا انقلاب
اسلامی شکل گرفت؟
چرا هشت سال جنگ بر کشور تحمیل شد؟ همه آنچه امروز با
عنوان توسعه طلب می کنیم، در سالهای دهه سی به بعد نیز در دستور کار رژیم
پهلوی بود و ایران در کنار فرانسه و ژاپن، جزء اولین کشورهایی بود که
آمریکا و متحدانش پس از پایان جنگ جهانی دوم، برای آن برنامه ی توسعه
طراحی کردند. لازم است به این سوال پاسخ دهیم که فرق توسعه طلبی امروز ما
با توسعه طلبی آن روز چیست که ارزش چنین هزینه ای به ویژه هزینه انسانی
وسیع را داشته باشد؟ اگر پاسخ مناسبی نداشته باشیم، نه از اسلام انقلابی،
بلکه از محتوای انقلاب اسلامی نیز چیزی باقی نمی ماند...