به گزارش پایگاه 598 به نقل از تسنیم، پیش تر در مطلب «دود گناه ما در چشم نسل بعد از ما» گفتیم که: هر
گناه یک اثر وضعی دنیایی دارد و آیات متعددی را از قرآن شاهد مثال آوردیم
که نشان می داد بین اعمال و رفتار آدمیان با حوادث و پیشامدهای تلخ و شیرین
زندگی آنها، پیوندی مرموز از سنخ یک رابطه تکوینی وجود دارد که تحت تدبیر
ربوبیت الهی است و می توان از آن به «آثار وضعی اعمال» تعبیر کرد.
آثار وضعی اعمال، گاه حتی از دایره وجود فرد نیز فراتر می رود و دامن نسل
او را هم می گیرد؛ دلیل بر این ادعا، این کریمه قرآنی است که می فرماید:
وَ لْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ تَرَکوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً
خافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللَّهَ وَ لْیَقُولُوا قَوْلاً سَدیداً
(کسانی که اگر فرزندان ناتوانی از خود بیادگار بگذارند از آینده آنان می
ترسند، باید (از ستم درباره یتیمان مردم) بترسند! از (مخالفت) خدا
بپرهیزند، و سخنی استوار بگویند.) نساء/9
در نگاه نخست ممکن است این آیه با آیات دیگر قرآن ناهماهنگ جلوه کند، زیرا
قرآن کریم هر کس را مسئول اعمال خود معرفی می کند و بار وی را بر دوش خود
او می نهد: (ولاتَکسِبُ کلُّ نَفسٍ إلاّعَلَیها ولاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ
اُخری)(انعام/164) پس چگونه است که می گوییم: دود گناه ما در چشم نسل ما
نیز می رود؟!
این شبهه را علامه مجلسی پس از نقل روایتی با همین مضمون در بحارالانوار،
اینگونه پاسخ می دهد:«اشکال شده است گناه فرزندان چیست که تا نسل هفتم پدر،
لعنت پروردگار شامل آنان شود؟ جواب می تواند این باشد که این تنها در
صورتی است که فرزندان، راضی به افعال پدران باشند، همان گونه که در روایات
آمده است که امام مهدی علیه السلام فرزندان قاتلان امام حسین علیه السلام
را به جهت رضایت آنان به جنایات گذشتگان می کشد.
وی در ادامه می گوید: همچنین ممکن است مراد از تأثیر در نسل های آینده،
آثار دنیایی مثل فقر و گرفتاری ها و ابتلائات دنیایی باشد؛ چنان که بیشتر
فرزندان ستمکاران در دنیا با خواری و ذلت زندگی می کنند. این یکی از مجازات
هایی است که خداوند برای ستمکاران در این دنیا مقرر کرده و علتش آن است که
با توجه به فطری بودن دوستی فرزندان، احتمال برگشت اثر وضعی ستم به آنان،
عاملی بازدارنده از ستم شود، و دیگرانی که قصد ستم را دارند نیز، با دیدن
چنین اثری در فرزندان ستمکاران پیشین، از تصمیم خویش بازمی گردند. آیه نهم
سوره نساء نیز به همین ظرافت اشاره دارد. "وَلْیَخْشَ الَّذینَ لَوْ
تَرَکوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعافاً خافُوا عَلَیْهِمْ
فَلْیَتَّقُوا اللهَ وَلیَقُولُوا قَوْلاً سَدیدا".
ایرادی ندارد که خداوند به دلیل مصالح مهم تری عده ای را هر چند بی گناه به
سختی بیفکند، در صورتی که زیان دیده، بداند خداوند این ضرر ظاهری را به
نحوی جبران خواهد کرد، و آنان نیز در نهایت راضی خواهند شد.
اضافه بر همه این امور، گرفتاری و مشکلاتی که برای فرزندان ظالمان به وجود
می آید، شاید به مصلحت خود آنان نیز باشد؛ زیرا آنان را از ادامه راه پدران
ستمکارشان بازخواهد داشت. (1)
آثار وضعی اعمال، گاه حتی از دایره وجود فرد نیز فراتر می رود و دامن نسل او را هم می گیرد.
اینک برای تبیین بیشتر این موضوع، حکایتی مستند بخوانید از زبان استاد فاطمی نیا که اثر وضعی گناه «قطع صله ارحام» را نشان می دهد.
در کتاب هزار و یک حکایت اخلاقی از زبان از استاد فاطمی نیا آمده است: «عالمی از یکی از صلحا برایم تعریف می کرد که:
«من در قسمت بایگانی اداره ای کار می کردم و پرونده های متعدد و بعضاً بسیار مهم می آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می دادیم
یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید.
چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد.
در آن گیر و دار که کاملاً ناامید شده بودم، به بنده خبر دادند: چون شما
مسئول پرونده ها هستید اگر تا چند روز دیگر پیدا نشود، حکمی که در آن مورد
شما اجرا می شود یا اعدام است یا حبس ابد!
از این رو نزد یک نفر اهل دل رفتم، ایشان دستور ختمی فرمودند که انجام بده.
همان توسل را انجام دادم.
روزی که قرار بود نتیجه بگیریم از پرونده خبری نبود با ناراحتی از منزل
بیرون آمدم تا نزدیکی خیابان مولوی رفتم. دیدم پیرمردی جلو آمد و گفت: آقا!
مشکل تو به دست آن شخص که عرق چین به سر دارد و در حال رفتن است حل می
شود.
بدون توجه به این شخص با شنیدن این کلمات دویدم و دامن آقا را گرفتم و گفتم:
آقا جان! به دادم برس، گفته اند مشکلم به دست شما حل می شود.
پیر مرد نگاهی به من کرد و گفت: خجالت نمی کشی؟
حالتی بهت زده و متعجب داشتم.
ایشان فرمودند:
چهار سال است شوهر خواهرت از دنیا رفته، یک مرتبه هم به خواهرت و بچه هایش سر نزده ای، انتظار داری کارت هم پیچ نخورد؟!
تا نروی و رضایت آنها را جلب نکنی، مشکلت حل نمی شود.
بعد از شنیدن صحبت پیرمرد بلافاصله به منزل خواهرم رفتم.
وقتی در زدم و خواهر همراه چند فرزند رنجورش در را باز کرد، متوجه شد من هستم، گفت: چطور است بعد از چهار سال آمده ای؟!
گفتم: خواهر! از من راضی شو. بچه هایت را از من راضی کن. بعداً برایت تعریف می کنم، غلط کردم.
آن گاه رفتم مقداری هدیه گرفتم و آوردم و آنها را راضی کردم. فردا که به اداره برگشتم، به من خبر دادند که پرونده پیدا شده است.
این پیر مرد عرق چین به سر، کسی نبود جز عارف بزرگ مرحوم شیخ رجبعلی خیاط.» (2)
پی نوشت ها:
1. بحار الأنوار، 70، ص 341
2. هزار و یک حکایت اخلاقی