به گزارش پایگاه 598، وطن امروز نوشت:
يك پاي برجام 3 ماهه، به قول دوست و دشمن آمريكايي و اروپايي لب گور «نقض عهد» است و پاي ديگرش نيز از بخت بد در چاله تغييرات سريع جهاني گير كرده و دقيقا معلوم نيست آيا از قدرت انطباق با شرايط هولناك جديد برخوردار است يا خير! با اين وصف چيز زيادي از برجام باقي نمانده اما عاقل در هر وضعيتي به پايش تحولات ميپردازد تا در ميان گزينههاي متعدد، تصميمساز باشد نه تصميمپذير!
راهي كه طي شد
از ابتداي ماجرا شروع كنيم... هنوز ديرزماني از دوراني كه محمدجواد ظريف، نماينده ايران در سازمان ملل بود نميگذرد. دورهاي كه يك لابي ناشناخته از كساني كه لفظ مليت «ايراني» را به صورت تزئيني و با اهداف سياسي- اقتصادي خاص، مكرر نشخوار ميكردند، تحتالحمايه كنگره آمريكا و بنياد برادران راكفلر به ديپلماتهاي ايراني نزديك شدند و تخم اميد به «مصالحه آمريكا و ايران» را در دل آنها كاشتند و در طول 10 سال آبياري كردند. اتفاقا در آن دوران جانكري نيز نماينده كنگره بود و از دوستان نيويوركي اين لابي به شمار ميرفت.
هدف اين لابي، ارتباطگيري نامحسوس و ايجاد تاثيرات عميق سياسي، فرهنگي و بينالمللي بر ديپلماتها و مهرههاي خاص جامعه حريف از مسير دلالي تجاري- سياسي همزمان بود. اهميت اين تحركات 10 ساله در درك اين واقعيت تاريخي است كه آمريكا اعم از دولت و كنگره و سنا بيش از آنچه ما فكر ميكرديم نيازمند توافق با ايرانيان بود. دلايل آنها نيز شامل مجموعه گستردهاي از الزامات بود كه از دغدغههاي تمدني برژينسكي و فوكوياما براي مديريت آينده برخورد نهايي نظام سرمايهداري و نظام اسلامي - همه ملتهاي مسلمانِ خواهان ايجاد تغيير در وضعيت مديريت جهان ـ را در بر ميگرفت تا مطالبات نفتي و تجاري شركتهايي مثل بوئينگ، شورون و مرسدسبنز و اپل و همه 760 غول تجاري كه خرج هزينههاي انتخاباتي نمايندگان كنگره و نامزدهاي رياستجمهوري آمريكا را تقبل كرده و ميكنند به اميد روزي كه حضورشان در ايران و كوبا با حذف تحريمها تسهيل شود.
اما اروپاييها نه به انگيزههاي تمدني آمريكا اهميت ميدادند و نه مثل صهيونيستها تماميت ارضي و وجوديشان با خطري جدي مواجه بود. اروپا با بحران اقتصادي مواجه و به منظور حفظ اتحاديه و باقيماندن زير پرچم واحد نيازمند انگيزهاي جدي بوده و هست.
همچنين براي تنظيم ميزان فشار وارده بر اعضاي اتحاديه، اروپا نيازمند گشايش بازارهاي قديمي چون ايران بود كه به علت تحريمها توسط آمريكا مسدود شده بود. از طرفي آنها از مناسبات يواشكي تجاري شركتهاي پولي- مالي آمريكايي با ايران مطلع شده و تبعيض، خونشان را به جوش آورده بود. پس حتي اگر توافقي همهجانبه با ايران صورت نميگرفت عملا با راي دادگاههاي منطقهاي اروپايي به نفع شركتها و بانكهاي ايراني، تحريمها بزودي شكسته ميشد. كما اينكه اوباما بلافاصله پس از انعقاد برجام بر صفحه تلويزيون حاضر شد و خطاب به كنگره اعلام كرد ادامه تحريمها به علت فروپاشي ساختار آنها (اشاره به راهكارهاي هوشمندانه دور زدن تحريمها) و بيانگيزگي متحدان آمريكا ممكن نبود.
رديابي سلسله احكام قضايي صادرشده در دادگاههاي اروپايي به نفع ايرانيان
در دوره پيش از برجام كار را به جايي رساند كه حتي اعضاي كنگره آمريكا نيز
در جلسه توجيهي پسابرجام اظهارات جان كري را تاييد و اعلام كردند با ادامه
اين وضع، «حفظ چارچوب تحريمها عليه ايران، كار سادهاي نبود».
كجا ايستادهايم؟
پس بهرغم انگيزههاي مذكور چرا برجام به وضعيت كنوني رسيد؟! استعمارگر از
رابطه با ديگران به دنبال سودآوري حداكثري است. سياستهايش از جنگ به
ديپلماسي به علت تغيير امكانات و اقتضائات ملي و بينالمللي تغيير ميكند
اما اهداف بعيد است به اين سرعت بدل به ضداهداف شود. تحريمها عليه ايران
اگر برداشته ميشد، اهداف تمدني نئوليبرالها تامين نميشد و به علت دست
باز ايران در منطقه، اعراب و اسرائيل در موقعيت ناپايداري حداكثري قرار
ميگرفتند كما اين كه امروز نيز بهرغم همه تلاشهاي نافرجام اوباما، داد
متحدان آمريكا از «نفوذ ايران» بلند است. تحريمها اگر باقي بماند هم ايران
و اروپاييها به برجام متعهد نخواهند ماند... پس اوباما راهكار ميانه را
در پيش گرفت.
الف- آمريكا با از خودگذشتگي اجباري عربستان سعودي و همكاري اعراب متحد
اسرائيل، قيمت نفت را به كمترين ميزان ممكن رساند تا با افزايش سطح مبادلات
نفتي در دوره پسابرجام، ايران از دستيابي به درآمدي قابل قبول باز ماند.
ب- چارچوب تحريمهاي بانكي و دلاري ضد كشورمان را با گنجاندن بندهاي حياتي در برجام، در بحبوحه غفلت حقوقي تيم مذاكرهكننده ايران، حفظ كرد تا نتوانيم در دوره پسابرجام، مبادلات تجاري گستردهاي با كشورها و شركتهاي مستقل داشته باشيم و به داراييهاي بلوكه خود دسترسي داشته باشيم. خزانهداري آمريكا نيز در همين راستا، «خطر جريمه» شركتها، بانكها و كشورهايي را كه بدون اجازه با ايران تجارت كنند مكرر يادآور ميشود.
ج- بنا بر اعتراف صريح بانك مركزي، آمريكاييها در دوره پسابرجام از ورود درآمد حاصل از فروش نفت به كشور جلوگيري كردند تا افزايش اين درآمد مستقيما در خارج از كشور به جيب متحدان مجوزدار آمريكا در مسير واردات كالاهاي غيراساسي به ايران واريز شود. مديركل امور بينالملل بانك مركزي تصريح ميكند: «اين وجوه به نفع واردكننده يا بانك ايراني مورد استفاده قرار گرفته و وارد كشور نميشوند كه بر همين اساس صرف تامين واردات براي كشور هم ميشود.»
نتيجه اينكه از عايدي 3 ميليارد دلاري ايران در دوره پسابرجام بنا به اعتراف جان كري، 4 ميليارد دلار صرف واردات لوازم آرايشي شده است و حتي ايران چند برابر داراييهاي آزاد شده احتمالي آينده نيز در معاملات يكطرفه با اروپاييها مقروض شده است! به اين ترتيب يكي از عوامل مهم ثبات اقتصادي نسبي ايران در دوره پيش از تحريم يعني «كمترين نسبت بدهي خارجي به توليد ناخالص داخلي» با سياستورزي آمريكاييها از دست رفت!
د- به نظر ميرسد آمريكا در حال آموزش نحوه غارتگري اموال ايران به دستگاه قضايي متحدان خود در فضاي جهاني است! خطر تبديل رويه غارتگري و دزدي آمريكاييها از اموال بانكها و شركتهاي ايراني، با حركت اخير اين كشور در برداشت بيش از 2 ميليارد دلار از داراييهاي ايران به بهانه غرامت حوادث نامكشوف گذشته، در ساير كشورها جدي است. حتي ميتوان ادعا كرد روند ضدتحريمي دادگاههاي اروپايي و حتي بعضا آمريكايي در دوره پيش از برجام با ارائه رويه حقوقي جديد ديوان عالي ايالات متحده، معكوس شد و طمع اروپاييها براي اتكا به ادعاهاي حقوق بشري، سايبري و ضدتروريسم، با هدف غارت اموال ايرانيان برانگيخته شد. به اين ترتيب كه من بعد به جاي تلاش براي ابطال تحريمها براي باز شدن مسير تجارت با ايران، دادگاهها ميتوانند ميزان دارايي مورد نياز اتباع خود را مستقيما از حسابهاي بلوكه ايران برداشت كنند و جرايم دوره تحريم را كه به علت مبادله تجاري با ايران، به خزانهداري آمريكا واريز كردند، جبران كنند!
هـ- جااندازي مدل توافق از مسير دلالي و ديپلماسي غيررسمي با زمينهسازي گفتماني متمركز بر قولهاي شفاهي اما بياثر در عرصه حقوق بينالملل نيز از مزاياي برجام است. وضعيت دستگاه سياست خارجي كشورمان با مهندسي نرم لابي آمريكايي اوباما، به جايي رسيده كه پيگيري نقض برجام از مسير ديپلماتيك در دستور كار ديپلماتهاي ايراني ظاهرا قرار ندارد! به نحوي كه ظريف پس از اتفاقات ناگوار 3 ماهه اخير و نقض مكرر برجام توسط دولت آمريكا، پس از پيگيري ديپلماسي مجازي «اعتراض ايميلي»، احتمالا تحت تاثير «مهندسي رفتاري آمريكاييها» با لبخندي بزرگ بر لب بدون هر نوع واكنش ديپلماتيك شايان توجه با بيش از 2 ميليارد دلار خسارت اقتصادي و يك عكس يادگاري در كنار پرچم آمريكا در آغوش جان كري، راهي تهران ميشود!
وسع ديپلماسي دلالي!
واقعيت اين است كه ديپلماسي متكي بر دلالي بيش از اين كشش ندارد، چرا كه در
مواقع نقض توافق نميتوان به طور مثال به لابي ناياك، ساختمان برادران
راكفلر يا لابي صهيونيستي جياستريت مراجعه كرد و شكايت روباه را نزد «دم
روباه» برد!
اوج آبروريزي اين لابيبازي بيپشتوانه حقوقي را در عمليات رواني توئيتري جيسون رضاييان ميتوان مشاهده كرد؛ آنجا كه يك «جاسوس سوخته»، وزير امور خارجه كشورمان را با ادبيات سطح پايين و غيرديپلماتيك خطاب قرار ميدهد كه «رفيق! آمدي شهر ما و در روزنامه من- واشنگتن پست- مقاله منتشر كردي و يك زنگ به من نزدي؟» اين سطح از ارتباط با دلالان و عوامل آمريكايي حتي شايسته نماينده ايران در دفتر سازمان ملل و سفراي جمهوري اسلامي هم نيست چه رسد به وزير امور خارجه! بويژه كه هنوز ابعاد «پرونده نفوذ جيسون رضاييان» در دفتر رياست جمهوري و نحوه عملكرد وي در ارتباطگيري با مديران عاليرتبه ايراني، براي عموم جامعه نامكشوف است.
با محاسبه بخشي از خسارتهاي وارد شده به كشورمان به واسطه امضاي توافقنامه برجام به عنوان ابزار تبديل «تحريمهاي كماثر» به «تحريمهاي هوشمند» آمريكايي متوجه ميشويم هر چند برخلاف گفته روحاني ايران به اعتراف جك استراو و ساير سياستمداران آمريكايي- اروپايي، در دوره تحريمهاي به اصطلاح فلجكننده به قرن نوزدهم سقوط نكرد اما در دوره جديد، دست كم در حوزه سياست خارجي، ايران در حال سقوط به دوره ناصرالدين شاهي است! دورهاي كه نفوذ يك دلال اقتصادي به دربار شاهنشاهي برابري ميكرد با امضاي توافقات چشمگير به نفع شركتها، دولتها و حتي اشخاص نه چندان باهوش غربي و شرقي كه تنها هنرشان دلالي از مسير صحيح بود!