* کیهان
روزنامه کیهان دریادداشت روز خود با عنوان "راهبرد اصلاحطلبان یا آمریکا؟!"به قلم مهدی محمدی آورده است: آیا اکنون چیزی به نام جریان اصلاحطلب در محیط سیاست داخلی ایران وجود دارد؟ این سؤال مهمی است و به رغم دشواری که در ظاهر آن نهفته، پاسخی بدیهی دارد: «مطلقاً خیر!»
راهبرد انتخاباتی که جریان فتنه در انتخابات مجلس نهم برگزید، اصلیترین عاملی است که باعث میشود بتوان پاسخی چنین سرراست به این سؤال داد. از سال 88 به این سو، آنچه پس از 1376 در ایران اصلاح طلبی نامیده شده بود، به حقیقت خویش بازگشت و به درستی جریان فتنه نام گرفت. به رغم بسیاری ادعاها و انکارها - چنان که خواهیم گفت- بسیاری از آنها که عادت کرده بودند خود را اصلاح طلب و بلکه سران جریان اصلاحات بنامند، از سال 88 به این سو، هیچ تلاشی برای سوا کردن خرج و تفکیک سرنوشت خود از جریان فتنه نکردند، سهل است، در مقطعی با این طمع که «کار تمام است» محافظه کاری را کنار گذاشته و آنقدر رادیکالیته مواضع خود را بالا بردند که نتیجه آن چیزی جز ملحق شدن سران اصلاحات به سران فتنه نبود و این نتیجه ای است که هنوز هم صادق است.
چگونه اصلاح طلبان در ایران که با ادعای خط امام کار خود را شروع کرده بودند، به تدریج به جریانی «تکفیری- تحریمی» تبدیل شدند؟ چه کسی به اصلاح طلبان گفت انتخابات مجلس را تحریم کنند؟ پشت پرده این سناریو چیست و بناست به چه هدفی منجر شود؟
اجازه بدهید به حدود یک سال قبل بازگردیم یعنی زمانی که پس از 25 بهمن 1389 و همراهی علنی، عمدی و اعلام شده موسوی و کروبی با راهبرد صهیونیستی «خفه کردن انقلاب های اسلامی منطقه در تهران» این نگاه در بین گروهی از اصلاح طلبان شکل گرفت که باید هر چه سریع تر از این قطار بی ترمز که بی امان به سمت پرتگاه روان است پیاده شوند وگریزگاهی از این مهلکه که عاقبت آن چیزی جز تبدیل شدن به یک مسعود رجوی دست دهم نیست، بیایند.
استدلال اصلی در میان حامیان این دیدگاه این بود که اگر بناست اصلاحات به عنوان یک جریان سیاسی در محیط سیاست داخلی ایران اجازه و امکان تداوم بیابد، تنها راه چاره آن است که بدون فوت وقت مرزی قاطع و اعلام شده میان خود و آنچه ضد انقلاب دوست داشت «جنبش سبز» بنامد، بکشد و شانه از زیر بار تمامی هر آنچه به موسوی و کروبی و خاتمی منتسب است خالی کند. کسانی این ادبیات را در پیش گرفتند که اصلاحات اگر خواهان زنده ماندن است چاره ای جز اعلام مرزبندی با تروریست ها و اسلحه به دست ها و آنها که طرف خارجی از پشت نرم افزار اسکایپ برایشان بیانیه می نویسد ندارد. تبدیل شدن جریان اصلاحات به جریان ضد انقلاب که هدف آن نه مبارزه سیاسی مسالمت آمیز و قانونی، بلکه مشارکت در پروژه دشمن برای جنایت علیه مردم است، بدل به کابوسی بزرگ شده بود. گوشه و کنار شنیده می شد که برخی از مدعیان رهبری جریان اصلاحات هشدار می دهند نباید مهر ضد انقلاب بر پیشانی اصلاح طلبان بخورد و تداوم رویه سال 88 علاوه بر سران و عوامل اصلی فتنه که حذف شده اند، منجر به حذف همیشگی تمامی جریان اصلاحات از فضای سیاسی کشور خواهد شد.
فراتر از این، بخشی از اصلاح طلبان در مقطعی به این نتیجه رسیدند که اگر ضرورت داشت مرزبندی علنی با حوادث سال 88 و نفی ادعای تقلب -که خود بهتر از هر کسی می دانستند چیزی غیر از یک دروغ بزرگ نبوده- هم اقدامی است که باید به آن تن داد چرا که اولا مردم به طور کامل پیوند خود را با ادعاهای مضحکی از این دست قطع کرده اند و مهم ترین علامت آن هم این است که کسی از آن خیل سینه چاکان کذایی احوال موسوی و کروبی را نمی پرسد و در واقع به رغم همه سر وصدای ضد انقلاب اساسا سرنوشت آنها برای کسی از مردم اهمیت ندارد، و ثانیا این موضوع برای جریان اصلاحات به خوبی روشن شده بود که راه بازگشت به نظام فقط در یک صورت گشوده است و آن هم این است که به طور جدی برای جبران ظلمی که در سال 88 به نظام کردند گام بردارند و در اولین قدم حقیقت را همانطور که بود برای همه آنها که در مقطعی در سال 88 فریفته شدند، بگویند.
بسیار جالب است که این گفتمان حامی بازگشت با وجود اینکه در مقطعی بسیار جان گرفت و فربه شد، خیلی زود هم فروکش کرد و مسیری برعکس آغاز شد که محصول نهایی آن این بود که سردمداران راهبرد بازگشت تبدیل به پیش قراولان استراتژی تحریم انتخابات شدند. بسیار مهم است که ببینیم چگونه این اتفاق افتاد؟ و چرا کسانی که می گفتند باید با جنبش سبز(!) مرزبندی کرد، سر از ائتلاف با صهیونیست ها در آوردند و راهبردی در پیش گرفتند که اگرچه نامی تحریم در آن برده نمی شود اما همگان می دانند که معنای آن چیزی جز تحریم انتخابات نیست. فاصله مرزبندی با فتنه تا پیوستن به ضد انقلاب چگونه پر شد؟
ظاهرا چند عامل مهم در این امر نقش داشته است:
نخست اینکه با تشدید فشار خارجی بر نظام ظرف حدود 3 ماه گذشته جریان اصلاح طلب -که هرگز در ادعای وفاداری خود به نظام صادق نبوده- مثل همیشه به یکباره احساس فرصت کرد و به این تحلیل رسید که چون نظام تحت فشار خارجی قرار دارد پس لاجرم امتیاز گیری از آن در داخل آسان تر خواهد شد. مدعیان اصلاحات تصور می کردند چون نظام در یک جبهه بزرگ سیاسی-امنیتی با دشمن خارجی درگیر است، می توانند آن را وادار کنند که از موضع خود درباره لزوم مرزبندی آنها با حوادث فتنه 88 کوتاه بیاید و برای حضور دوباره در صحنه رقابت های سیاسی شرطی پیش پای آنها نگذارد. در خاج از ایران هم البته کسانی بویژه منابع اسرائیلی گفتند که یکی از هدف های اصلی و البته اعلام نشده تشدید فشار خارجی بر نظام این است که فضای مانور بیشتری برای جریان فتنه فراهم شود و نظام به دلیل نیاز به وحدت داخلی در مقابل دشمن خارجی چاره ای جز تمکین به زیاده خواهی های آنها نبیند.
علت دوم به طمعی باز می گردد که برخی سران جریان فتنه و اصلاحات به منتقل شدن بحران به درون خانواده اصولگرایان و ازسر و شکل افتادن گفتمان اصولگرایی ظرف دوسال آینده (تا انتخابات ریاست جمهوری) در اثر اوج گیری اختلاف های داخلی بسته اند. بویژه پس از آنکه حلقه انحرافی شروع به طرح دیدگاه های شاذ و نامعقول خود درباره موضوعات مختلف سیاسی و اجتماعی کرد، این دید در بین برخی از برنامه ریزان جریان فتنه تقویت شد که فرصتی در اختیار دارند تا خود را از اتهام خیانت در سال 88 تبرئه کرده و با استفاده از ظرفیت های حلقه انحرافی، به گفتمان اصولگرایی که مهم ترین رقیب تاریخی آنها بوده ضرباتی کاری و بلکه تمام کننده وارد آوردند. کسانی هم البته بودند که به اصلاح طلبان توصیه کنند انتخابات 90 زمان خوبی برای ورود آنها به بازی سیاست نیست و این بار باید خویشتن داری کرده و کنار بکشند تا شاید تشدید رقابت درونی اصولگرایان و مقابل ایستادن جریان انحرافی با جریانات حزب اللهی فضا را برای بازگشت مطمئن و پیروزمندانه آنها در صحنه ای دیگر (مثلا انتخابات ریاست جمهوری 1392) فراهم آورد.
سومین علت بدون شک مربوط به تخمینی است که جریان اصلاح طلب از توان سازمان سیاسی و وزن سرمایه اجتماعی خود دارد. مجموعه تحولات یک سال گذشته به اصلاح طلبان نشان داده است که سرمایه اجتماعی آنها با شیبی بی سابقه و به سقوط است و مردم در حال فراموش کردن آنها هستند بی آنکه هزینه فوق العاده ای به کشور تحمیل شده باشد. سازمان سیاسی این جریان هم که در اثر مشارکت مستقیم در توطئه براندازی اکنون تقریبا به طور کامل متلاشی شده است. بنابراین اصلاح طلبان خوب می دانستند که حتی اگر همه ملاحظات را نادیده بگیرند و قدم در این انتخابات بگذارند هیچ شانسی برای پیروزی نخواهند داشت، در نتیجه بنا را بر این گذاشتند که عدم شرکت در مسابقه آبرومندانه تر است از شرکت در مسابقه ای که باخت مفتضحانه در آن قطعی است.
اما هیچ کدام از این عوامل در واقع توصیف کننده تام و تمام پس پرده واقعی داستان تحریم انتخابات نیست. هنوز یک عامل دیگر باقی مانده است که تا از آن سخن نگوییم این بحث کامل نیست. مجموعه ارزیابی ها نشان می دهد اصلی ترین عاملی که جریان فتنه را به سمت تحریم انتخابات سوق داد این بود که این جریان بیش از آنکه یک نیروی سیاسی در فضای داخلی کشور باشد، بازوی اجرای درخواست های غرب در فضای داخلی ایران است و بنابراین پاسخ دهی به نیازهای راهبردی غرب برای آن نسبت به تعقیب هر هدف دیگری اولویت دارد. نیاز راهبردی امروز غرب در قبال ایران چیست؟ انبوهی از شواهد وجود دارد که نشان می دهد غربی ها بسیار نگرانند که ایران پیچ تاریخی فعلی را با موفقیت طی کند و با بسط الگوی خود به سراسر منطقه وارد دوران بی پایانی از مصونیت و برتری راهبردی شود. بنابراین اولویت شماره یک غرب اکنون این است که ایران در همین پیچ متوقف شود و برای این منظور هیچ چیز برای غربی ها مهم تر از آن نیست که صحنه انتخابات مجلس در ایران آنقدر خلوت باشد که ایران توان الگودهی به انقلابیون منطقه را نداشته باشد. جریان اصلاح طلب از آنجا که بالکل مسلوب الاختیار است و باید هر طور شده اوامر واصله از بیرون را مو به مو اجرا کند، انتخابات را تحریم کرد، از جمله به این دلیل که آمریکا به کاهش مشارکت در انتخابات نیاز جدی دارد و طبعا سران و عوامل فتنه نمی توانند نسبت به این درخواست اربابان خود بی تفاوت باشند. در واقع خیانت تقلب در سال 88 با خیانتی بزرگتر به نام تحریم در پیوند کامل با راهبرد طرف خارجی تکمیل شده است بنابراین تا همین جای کار کافی است که بتوان نتیجه گرفت اصلاح طلبی به معنای مصطلح کلمه به ضد انقلاب پیوسته و دیگر یک نیروی سیاسی درون نظام نیست.
* رسالت
روزنامه رسالت درسرمقاله خود با عنوان "دوئل ما با آمریکا و غرب"به قلم محمد کاظم انبارلویی آورده است: دوئل به معنای جنگ تن به تن برای تلافی اهانت و اعاده شرف و حیثیت است. در غرب پیش از قرن بیستم، رسمی رواج داشته است به نام "دوئل" که به هنگام اوجگیری اختلافها و به بنبست رسیدن تنشها اجرا میشده است. دو نفر با اتفاق نظر بر سر یک قانون مبارزه، از یکدیگر فاصله میگرفتند و به سوی یکدیگر شلیک میکردند. در نتیجه ممکن بود یکی از دو طرف یا هر دو، زخمی یا کشته شوند؛ اختلاف دوئلرها میتوانست بر سر ناموس، ایدئولوژی و یا سیاست باشد؛ اما وقتی این اختلاف به دوئل میانجامید که دیگر بحث و مذاکره سرانجامی نمییافت.
ملت ایران و امام شهیدان که از سال 42 علم مبارزه با آمریکا را
بر افراشت تاکنون به ادب و آداب دوئل پایبند بودهاند اما طرف آمریکایی با آنکه از مرز آداب دوئل خارج شده همواره بازنده ادوار مختلف این مبارزه طی پنج دهه گذشته بوده است.
ما به تلافی اهانت به غرور ملی و اعاده حیثیت و شرف خود قیام کردیم. فریادهای امام خمینی (ره) در نطق تاریخی کاپیتولاسیون اوج این قیام و خیزش ملی را نشان میدهد. ما برای حفظ ناموس خود و دفاع از اسلام و باورهای دینی قیام کردیم. طرف مقابل فقط به منافع خود میاندیشید و به هیچ گفتگویی که طرف مقابل را به رسمیت بشناسد قائل نبود. سرانجام جوانان غیور ملت ایران لانه جاسوسی آمریکا درتهران را بستند و آنها با قطع گفتگو و قطع رابطه جنگ تحمیلی را راه انداختند. تروریستها را در داخل تجهیز و محاصره اقتصادی را تمهید کردند. 33 سال است ملت ما رو در رو و چهره به چهره آمریکا ایستاده است و آماده و فرز و دست به ماشه هر ضربهای که دریافت کرده پاسخ آن را بهنگام داده است.
عدهای در درون مردم و حاکمیت اصرار داشتند که در این دوئل نابرابر، دولت و ملت فقط نقش یک "سیبل ثابت" را بازی کنند تا طرف هر طور خواست و از هر زاویه شلیک کرد تیر دشمن به هدف بخورد اما علیرغم این شرارت بیشرمانه، دولت و ملت ایران در سه دهه گذشته ایستاد و نگذاشت نتیجه دوئل به نفع دشمن تمام شود.
دشمن گاهی با ترفند حاکمیت دوگانه به مصاف ما آمد اما جز اقتدار ملی و پایگاه مستحکم و قوی ولایت فقیه به عنوان اصلیترین رکن حاکمیت چیزی ندید.
دشمن گاهی با ترفند تفرقه قومی و مذهبی، تفرقه بین نخبگان، تفرقه بین قوا و تفرقه بین مردم و بازی تعارض بین سنت و مدرنیته به میدان آمد اما با مشت محکم اقوام و مذاهب و نخبگان و مردم و روشنفکران اصیل روبهرو شد. دشمن گاهی با جنگ سخت و تروریسم به میدان آمد اما با تغییر جغرافیای سیاسی و نظامی منطقه روبهرو شد و مجبور شد خودش با دست خودش متجاوزین به خاک عزیز ایران اسلامی را به جهنم بفرستد. دشمن گاهی با جنگ نرم و تغییرات نرم به مقابله با ملت آمد اما دیری نپایید تمام شرکای منطقهای خود را با همین جنگ نرم از دست داد. دشمن گاهی با فشار اقتصادی و ایجاد بحران اقتصادی و تحریم به سراغ ما آمد عینا همین فشار به صورت بحران و رکود در اقتصاد خودش نمود پیدا کرد و اسیر جنبش ضد سرمایهداری وال استریت شد. هر فشار به ملت ایران عینا و حتی به طور مضاعف به خود آنها برگشت. این یک تجربه تاریخی بزرگ است که طی سه دهه گذشته بارها آزموده شده است و هر بار به لطف خدا با پیروزی نهایی ملت ایران همراه بوده است.
از مسائل مضحک و عجیب این دوئل این است که آمریکاییها و غرب در وسط معرکه دوئل هم در مرحله دست به ماشه بودن و هم در مرحله شلیک که قصد جان ما را کردهاند، تقاضا میکنند "بیایید سر میز مذاکره بنشینیم" و چه ساده لوحند کسانی که به این تقاضا گوش میکنند و چه جاهل هستند کسانی که پاسخ مثبت میدهند.
ملت ایران به رهبری شجاعانه امام خمینی (ره) در اوایل دهه چهل کار بزرگ خود را شروع کرد و در کمتر از دو دهه به بزرگترین قدرتهای مسلط جهانی پیروز شد و در نگاه ناباورانه مردم جهان یک حکومت جدید با فلسفه سیاسی جدید در 22 بهمن سال 57 تاسیس کرد. نهالی که در ایران اسلامی توسط ملت تحت عنوان حاکمیت اسلام و قرآن غرس شد امروز قد کشیده و انوار نورانی آن جهان را روشن کرده و مایه اصلی امید ملتهای جهان شده است. دنیا در این پنج دهه تغییرات زیادی کرده است. یک قدرت مسلط جهانی به طور کلی از صفحه روزگار حذف شد، قدرت دیگر نیز امروز در سراشیبی سقوط و فروپاشی است. قدرت دیگر مسلط جهان تولید گفتمان ندارد. قدرت سیاسی و نظامی او در حال فرو کاهش است اما در عوض اسلام و انقلاب اسلامی در حال نضج و در نهایت سربلندی است. امروز سحره فرعون زمان هرچه از دستش برآمده بر زمین ریختهاند، فکر میکنند شعبدهبازی آنها در شبکههای ماهوارهای و سایتهای خبری و ارتش رسانهای میتواند کار را پیش ببرد اما عصای موسای ما همه آنها را بلعیده و آنها راهی جز تسلیم ندارند.
عصای صبر و بصیرت در دست موسای ما و ملت ما طی سه دهه گذشته بر همه توطئهها غلبه داشته است. اگر خدا با موسای ملت ما نبود نابودی ما به دست فرعونیان زمان قطعی بود.
اگر ما با خدا باشیم خدا با ماست و تنهایمان نمیگذارد.
دوئل ما با غرب ادامه دارد و در دهه چهارم انقلاب وارد فاز جدیدی شده است. شرط تداوم توفیق در این مبارزه این است که هر کس در سرجای خود محکم بایستد و در هنگام عمل "یک صدا" و "یک حرکت" از دولت و ملت ما صادر شود.
هر ایرانی با شرفی که مواضع خانواده شهید مظلوم مصطفی احمدیروشن را پس از ترور میبیند و میخواند بیاختیار حاضر است بر دستان پدر او و گوشه چادر مادر و همسرش که نماد عفت و پاکدامنی و شرف آنهاست بوسه زند. دانشگاه شریف اگر تنها همین دانشمند مسلمان و با شرف را تربیت کرده باشد باید به خود ببالد که در خط ملت حرکت کرده است. دانشگاهها و حوزههای ما پر از علما ودانشمندان بیادعا، گمنام و پرکاری است که هر روز به مجد و عظمت ایران میافزایند.
مزارع و کارخانجات ما مملو از انسانهایی است که به پیشرفت کشور میاندیشند و دامن آنها از آلودگیهایی که دشمن از طریق جنگ نرم در جامعه ما تولید میکند پاک است.
بازار اسلامی مملو از انسانهای متدینی است که فقط به سود خود نمیاندیشند بلکه استقلال اقتصادی و ملی را آرمان خود میدانند و دامن آنها از بازیهای دلال مآبانه پاک است. رهبری هوشمند انقلاب چه در زمان امام (ره) وچه در زمان مقام معظم رهبری حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای مستظهر به پشتیبانی چنین ملتی است و لذا در جنگ نابرابر با آمریکای جهانخوار هیچگاه کم نیاورده است.
انتخابات نهمین دوره قانونگذاری در راه است. ملت ایران با علم به توطئههای دشمن در این انتخابات پس از شرارتهای اهل فتنه در سال 88 حساب ویژهای برای حضور در انتخابات باز کرده است.
انتخابات آینده تنها رای به یک یا چند نامزد برای ورود به خانه ملت نیست. انتخابات آینده تنها رای برای رسیدن به مطالبات قانونی نیست. انتخابات آینده میدانی برای تثبیت انقلاب و دفاع از حیثیت ملی و پاسخ اهانتهای آمریکا به مبانی مردمسالاری دینی است.
حضور در انتخابات آینده یعنی عبور از توطئههای نرم و سخت دشمن. حضور در انتخابات آینده یعنی شکست مدلهای انقلابات مخملی از نوع مدل روسی، مدل ترکیهای و مدل وال استریتی است.
حضور در انتخابات آینده یعنی پاسخی قاطع به تحریمهای نفتی و تهدیدات
تو خالی نظامی.
حضور در انتخابات آینده یعنی بر هم زدن تمرکز دشمنروی فروکاهش مشارکت سیاسی به منظور علامت سئوال گذاشتن بر روی مشروعیت سیاسی نظام.
حضور در انتخابات یعنی تجلیل از دانشمندان شهید هستهای بویژه شهید مصطفی احمدیروشن که جان خود را در راه استقلال علمی کشور فدا کردند.
*آفرینش
روزنامه آفرینش درسرمقاله خود با عنوان "آلودگی آب مصرفی در پایتخت"به قلم حمیدرضا عسگری آورده است :در حال حاضر آلودگی آب شهر تهران یکی از مهمترین موضوعاتی است که سلامت شهروندان را به خطر انداخته است. این موضوع آن قدر مهم و جدی است که تعدادی از مردم را به خرید آب معدنی واداشته و در این میان بیش از همه اقشار ضعیف و محروم را که توانایی خرید آبهای تصفیه شده ندارند را- نشانه گرفته است.
استفاده ازآبهای زیرزمینی یکی مهمترین منابع تامین آب مصرفی مردم تهران می باشد. اما در سالهای اخیر در بسیاری از مناطق شهرتهران به دلیل استفاده روز افـزون مـواد شـیمیایی محلول و همچنین نشت فاضلابهای خانگی و صنعتی به داخل سفره هـای آب زیرزمینـی کیفیـت آبهـای زیرزمینی به شدت کاهش یافته است . یون نیترات از جمله مهمترین آلاینده های منابع آب های زیرزمینـی می باشد و با توجه به حلالیت بالای آن، زدودن آن از آب آشامیدنی بسیار پر هزینه است.
نیترات عـلاوه بر چرخه طبیعی ازت در اثر ورود فاضلاب انسانی ، مـواد زایـد شـهری و صـنعتی و همچنـین فعالیت هـای کشاورزی وارد منابع آب و خاک شده و اثرات نا مطلوبی بر سلامتی مصرف کنند گان بر جـا مـی گـذارد . سرطان روده ، نارسایی های خونی، بیماری های گوارشی، مسمومیت و... از مهمترین خطراتی است که سلامت مردم را تهدید می کند. عمده ترین مشکلات آلودگی آب تهران به دلایل زیر می باشد:
- مهمترین مشکل آلودگی آب تهران نبود سیستم فاضلاب شهری است. هرچند اقداماتی در راه اندازی این سیستم شده است اما به هیچ وجه جوابگوی کلان شهرتهران نمی باشد و ازآنجاکه پایتخت پر از چاههای جذبی (چاههای متداول دستشویی خانهها)است، آلودگی آب های زیرزمینی امر اجتناب ناپذیر است.
- از آنجا که شهر تهران روز به روز گسترده تر شده، به همین جهت حفر چاه و استفاده از آب های زیرزمینی متداول ترین راه برای تامین آب می باشد. استفاده از چاه های کم عمق و نیمه عمیق به دلیل ورود فاضلاب های خانگی و صنعتی از دیگر موارد آلودگی آب تهران می باشد.
- فرسودگی و کمبود امکانات تصفیه آب در تصفیه خانه های تهران از دیگر علل آلودگی آب ها می باشد. به دلیل حجم بالای مصرف در تهران اولا تصفیه خانه ها توانایی تامین آب تصفیه شده مورد نیاز را ندارند. دوما به دلیل افزایش مقدار آلودگی ها در آب، این تجهیزات به سبب قدیمی بودن و گران بودن مراحل تصفیه قادر به جداسازی و تصفیه کامل نیستند.
- مورد بعدی فرسودگی و قدیمی بودن تجهیزات و لوله کشی های انتقال آب در مناطق مختلف شهرتهران می باشد. در اکثر مناطق جنوب تهران سیستم لوله کشی ها عمری بالای 30 سال دارند که این فرسودگی ها خود یکی ازعلل افزایش رسوبات موجود درآب می گردد. ضمن اینکه نزدیک به 30درصد از هدررفت آب ها به خاطرهمین فرسودگی سیستم انتقال می باشد.
- اما یکی دیگر از معضلات آب های تهران ، عدم جداسازی آب شرب از آب نوشیدنی می باشد. امروزه در بسیاری کشورهای دنیا آب نوشیدنی با لوله کشی داخلی در ساختمان ها از آب شرب جدا شده است. این روش تاثیر فراوانی در کاهش آلودگی آب ها، کاهش هزینه های تصفیه، صرفه جویی در مصرف آب نوشیدنی و از همه مهمتر حفظ سلامتی افراد دارد.
متأسفانه مسئولان شهر تهران به علتهای مختلف و شاید ترس از واقعیت از اعلام آلودگی آب این کلانشهر سر باز زدهاند و به روزمرگی افتادهاند و تنها پاسخگوی مسائل روز هستند و چشماندازی برای داشتن آیندهای سالم ترسیم نمیکنند.
* مردم سالاری
روزنامه مردم سالاری درسرمقاله خود با عنوان "درآمدی بر بسته سیاستی نظارتی جدید بانک مرکزی"به قلم عباس محتشمی آورده است: سرانجام بعد از مدتها رئیس کل بانک مرکزی بعد از جلسه هم اندیشی با مدیران عامل و اعضای هیات مدیره بانک های دولتی و خصوصی با محوریت طلا، ارز و مجموعه سیاستی و نظارتی بسته سیاستی و نظارتی نظام بانکی کشور را رسما به بانک ها ابلاغ کرد که اثرات آن در روزهای گذشته کاملا مشهود بود و طی یک روز نرخ ارزهای مختلف و قیمت سکه به طور قابل توجه کاهش یافت. لذا به نظر می رسد کمی از تنش های موجود در بازارهای ارز و سکه را کاهش دهد و در این مدت محدود باقی مانده تا پایان سال جاری منابع مالی بیشتری را برای بانکها درخصوص تامین پروژه ها تامین کند. این بسته سیاستی، پولی، اعتباری و نظارتی جدید دارای دو بخش بسیار مهم است: یکی ماده 2 آن مبنی بر اینکه تعیین نرخ سود علی الحساب سالانه سپرده های مدت دار بانکی و اوراق گواهی سپرده عام و خاص در طول دوره سپرده گذاری در اختیار بانکها خواهد بود و ماده 9این بسته مبنی بر اینکه نرخ سود عقود مشارکتی تا سررسید 2سال معادل 14 درصد و برای سررسید بیشتر از 2 سال معادل 15درصد تعیین می شود.
دامنه نرخ سود مورد انتظار عقود مشارکتی قابل درج در قرارداد بین موسسه اعتباری و مشتری، بین 18 تا 21 درصد تعیین می شود. لذا اگر این بسته جدید بانک مرکزی را با بسته سیاستی نظارتی سال 90 که ابتدای سال ابلاغ شد، مقایسه کنیم به راحتی تفاوت آن را به خصوص در زمینه نرخ سود سپرده ها و نرخ سود تسهیلات درک می کنیم. نرخ سود سپرده های سرمایه گذاری که قبلا دارای حداکثر سود 15درصد و آن هم برای سپرده های سرمایه گذاری 5 ساله بود در اختیار بانکها قرار گرفت و به صورت رقابتی که یک مزیت بسیار خوب بود، درآمد. از سوی دیگر در زمینه سود تسهیلات نرخ سود عقود مشارکتی 4درصد افزایش یافت. به هر حال به نظر نگارنده مجموع این سیاست ها در وضعیت موجود به نفع اقتصاد ایران خواهد بود. وقتی نقدینگی به سمت سپرده گذاری و پس انداز می رود، می توان تسهیلات ارائه کرد و مانع حرکت مخرب آن شد. بانک ها به کمک سیاست های اعتباری و مالی خود قادرند وسایل رشد و توسعه اقتصادی را در کشور فراهم کرده یا با اعطای وام های بازرگانی، صنعتی و تولیدی، توسعه اقتصادی کشور را فراهم کنند. آنها همچنین می توانند با اعطای اعتبارات، موجبات تشویق و توسعه صادرات، افزایش تولیدات داخل، توسعه صنعتی و کشاورزی و توسعه تجارت داخلی و خارجی و حمل و نقل و سهولت در واردات را فراهم کرده و باعث تشویق مردم برای پس انداز شوند. نقش بانک ها در جمع آوری سرمایه های کوچک و به کار انداختن آنها در خطوط تولید و مصرف بسیار حائز اهمیت بوده; به طوری که اجرای موفقیت آمیز این سیاست می تواند در رشد و توسعه اقتصادی سهم بسزایی داشته باشد و برعکس عدم اعطای تسهیلات مناسب و به موقع توسط بانک ها می تواند موجبات رکود و کاهش رشد اقتصادی را نیز فراهم کند.
*کارشناس ارشد اقتصاد
* جمهوری اسلامی
روزنامه جمهوری اسلامی درسرمقاله خود با عنوان "نوبت عربستان هم رسید" آورده است:فقط چند روز بعد از انتشار خبری که دخالت شاه عربستان در امور داخلی عراق را افشا کرد، یک شاهزاده سعودی از رویداد جدی و قریب الوقوعی سخن گفت که عربستان را در معرض یک انقلاب مردمی قرار داده و خاندان آل سعود را تهدید میکند.
ولیدبن طلال، ثروتمندترین شاهزاده سعودی که منصب رسمی در حکومت عربستان ندارد، از شاه عربستان خواست قبل از آنکه در عربستان انقلاب آغاز شود پیام انقلابهای عربی را درک کند. وی افزود: با اینکه سالها در منطقه نظام سرمایهداری حاکم بود، پس از انقلابهائی که در کشورهای عربی رخ داده، اکنون زمان بگونهای پیش میرود که اسلامخواهان، حاکم خواهند شد.
اهمیت این سخن، هنگامی بیشتر آشکار میشود که در کنار آن، به خبری توجه نمائیم که هفته گذشته درباره آرزوهای شاه عبدالله پادشاه عربستان منتشر شد. به موجب این خبر که پایگاههای متعدد خبری آن را از سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) نقل کرده اند، شاه عربستان در یک اجلاس امنیتی و اقتصادی گفته است: "در عراق نباید هیچ شیعهای حکومت کند حتی اگر شخص عادلی باشد." شاه عبدالله، که فایل صوتی او از این اجلاس موجود است و امکان انکار آن برای وی وجود ندارد، در ادامه خطاب به مسئولان امنیتی و اقتصادی حاضر در جلسه گفته است: "شما به عنوان شخصیتهای امنیتی و کارشناس باید به وظایف خود عمل کنید. نخبگان اقتصادی نیز با شما خواهند بود و من از شما درباره ایفای نقشی پررنگ در عراق گزارش تفصیلی میخواهم." براساس همین گزارش، شاه عربستان بودجه ویژهای برای تحقق این رویای ضد شیعی خود در عراق اختصاص داده زیرا معتقد است روابط ایران و عراق بر اوضاع عربستان و منطقه خلیج فارس بطور خاص و خاورمیانه بطور عام تأثیر خواهد گذاشت.
از این اظهارات شاه عربستان کاملاً مشخص است که وی از تحولاتی در منطقه خبر دارد که موجودیت خاندان آل سعود را در معرض خطر قرار داده ولی نمیداند و یا نمیخواهد بداند که این خطر دقیقاً از کجا ناشی شده است. به عبارت روشن تر، شاه عربستان، سوراخ دعا را گم کرده و به جای آنکه عوامل اصلی تهدید را در خود عربستان و در عملکرد خود آل سعود در داخل کشور از جمله کشتار شیعیان منطقه شرقیه و حمایتهای دیوانه واری که از دیکتاتور یمن و خاندان سفاک آل خلیفه در برار مردم مظلوم بحرین نموده جستجو کند، در عراق به دنبال آن میگردد. ظاهراً مبنای شاه عربستان اینست که چون عراق در قرون اولیه تاریخ اسلام، مقر حکومت بنی عباس بوده و بنی عباس اهل عربستان بودند، بنابر این، اکنون نیز باید حاکمان عراق توسط عربستان تعیین شوند! این تفکر قرون وسطائی، از یکطرف اکثریت شیعه عراق را نادیده میگیرد و از طرف دیگر استقلال این کشور را به رسمیت نمیشناسد.
عراق، کشوری است که 9 سال قبل به عنوان اولین کشور عربی از قید و بند دیکتاتوری آزاد شد و برگزاری انتخابات در آن کشور موجب حاکمیت افرادی گردید که با اراده و آراء مردم زمام امور را دردست گرفتند. آمریکا و عربستان تلاش زیادی کردند تا مسیر انتخابات عراق را تغییر دهند و مهرههای مورد نظر خود را به حکومت برسانند ولی نه ترفندهای آمریکا و نه دلارهای نفتی عربستان هیچکدام نتوانستند اراده مردم عراق را تغییر دهند. امروز در عراق، کسانی زمام امور را در دست دارند که با آراء مردم و از طریق انتخابات آزاد به قدرت رسیدهاند. درست همین نکته است که موجب وحشت شاه عربستان شده و او بشدت مایل است حاکمیت عراق را در اختیار خود بگیرد.
آنچه ملتها را در کشورهای عربی به قیام و انقلاب تشویق کرده، آزادی مردم عراق در انتخاب حاکمان خود و حاکمیت مردم این کشور بر سرنوشت خویش است. مردم تونس، مصر، لیبی و یمن، با الهام از مردم عراق توانستند دیکتاتورهای حاکم بر کشورهای خود را سرنگون کنند و مردم بحرین نیز اکنون در آستانه پیروزی بر آل خلیفه قرار دارند و درست همین واقعیت است که شاه عبدالله را دچار وحشت کرده و به تکاپو واداشته تا برای حفظ تاج و تخت خودکاری بکند. او بهتر از هر کس میداند که دیکتاتوری آل سعود در عربستان از سایر دیکتاتوریها در کشورهای عربی سنگینتر و بیرحمانهتر است و به همین دلیل هیچ تردیدی ندارد که اکنون نوبت مردم عربستان است که از یوغ دیکتاتوری خلاص شوند و اراده خود را بر کشورشان حاکم نمایند.
شاه عربستان، ساده لوحی میکند که پول دادن به مردم و افزایش رفاه را عاملی برای باقی ماندن خود بر تاخ و تخت میپندارد. کما اینکه جستجوی عوامل تهدیدی که متوجه سلطنت آل سعود است در خارج از عربستان نیز نشانه دیگری از ساده لوحی اوست. او باید این واقعیت را درک کند که دوران حکومتهای دیکتاتوری و طایفهای به سر آمده و ملتها اکنون نمیپذیرند همچون قرون وسطی تحت سلطه یک خانواده و یک فرد باشند. شاه عربستان نه تنها هنوز موفق به درک این واقعیت روشن نشده، بلکه فکر میکند با تکیه بر دلارهای نفتی، که متعلق به مردم عربستان است، میتواند دیکتاتورهای دیگری همچون علی عبدالله صالح و آل خلیفه را نیز حفظ کند و حتی در عراق نیز مهرههای دلخواه خود را روی کار بیاورد!
این، یک واقعیت جامعه شناختی و یکی از اصول علم سیاست است که افرادی که خارج از دایره مسئولیتهای حکومتی قرار دارند، بهتر از دست اندرکاران حکومتی میتوانند شرایط را درک کنند و خطرها و تهدید را ببینند. بنابر این، به شاه عربستان توصیه میکنیم هشدار ولید بن طلال که گفته است: "عربستان منتظر انقلاب باشد" را جدی بگیرد و به جای آنکه رؤیاهای کودکانهای از قبیل تعیین حاکم برای عراق در سر بپروراند، به تاج و تخت خود بچسبد که سخت در معرض تندبادهای آزادیخواهی مردمی و اسلام خواهی است.
*تهران امروز
روزنامه تهران امروز در یادداشت خود با عنوان "الگوی بیداران اسلامی"به قلم فروز رجاییفر* آورده است: موجی که 33 سال پیش انقلاب اسلامی ایجاد کرد، سرکوب و نسلی را زمینگیر کرد. هم اکنون نسل بعدی که شاهد کاهش توسعه و رشد اقتصادی جهان اسلام بهخاطر سرکوب شدن نسل انقلاب است، مقابل این سرکوبی ایستاد و به نحوی شایسته بیداری اسلامی شکل گرفت. جنگ تحمیلی نیز به منظور ایجاد فاصله بین انقلاب و جهان اسلام شکل گرفت تا صدور انقلاب کنترل شود. بحث شهادتطلبی و قرائت انقلاب اسلامی از اسلام که زندگی در شرایط ذلت را نمیپذیرفت به مرور زمان در جهان اسلام فراگیر شد. این نهضت از لبنان آغاز شد و پیروزی مسلمانان در جنگ 33 روزه و خروج رژیم اشغالگر قدس از لبنان نقطه عطف آن بود.
این نهضت در ادامه به فلسطین و اخیرا به سایر کشورهای اسلامی صادر شد تا اینکه امروز شاهد فراگیر شدن این موج هستیم.
پیش از این در منطقه یک محور سازش با قطبیت مصر و در اضلاع آن حکام دستنشانده عربی داشتیم، در مقابل این محور، محور مبارزه با قطبیت جمهوری اسلامی ایران و اضلاع حزبالله و حماس قرار میگرفتند.
جهان اسلام احساس کرد که این محور مبارزه است که همیشه پیروز است، محور مبارزه یعنی جمهوری اسلامی ایران ریشه در فرهنگ بومی و اسلامی منطقه داشت و این امر برای مسلمانان منطقه الگو شد. شاید بحثهایی که در ابتدای انقلاب اسلامی ایران برای ما مطرح بود، هماکنون مطرح نباشد ولی این مسئله که مردم منطقه حاضر به تحمل حکام دستنشانده نیستند، نشاندهنده تاثیر انقلاب اسلامی ایران است. در خصوص تاثیر جمهوری اسلامی ایران بر انقلابهای مردمی منطقه و نیز توانایی مدیریت آن باید گفت که ما با دو بخش روبهرو هستیم، در حوزه دیپلماسی رسمی با ضعفهای بسیاری در دولتهای گذشته و همچنین دولت فعلی مواجهایم.
تلاش این دولتها برای برقراری رابطه با فردی مثل حسنیمبارک از جمله این نقطهضعفهاست ولی در حوزهای دیگر تلاش شد این ضعف را برطرف سازند.احساس میشود برای خنثی کردن دیپلماسی آنان باید بسیار قویتر از اینها عمل کنیم. مثلا نمیدانیم دولت ایران برای مردم بحرین چه اقدامی کرده است.درباره اجلاس بینالمللی جوانان و بیداری اسلامی که از روز گذشته به میزبانی بخش غیردولتی در تهران برگزار میشود، باید گفت که سالها حضور این بخش مغفول مانده بود. بارها از بخش غیردولتی خواسته شد که در جهت معرفی و صدور انقلاب، وظایفی را برعهده بگیرند، به همین خاطر از اجلاس جوانان و بیداری اسلامی و نیز حضور آقای دکتر ولایتی که چهره شناختهشدهای در عرصه بینالمللی هستند استقبال میکنیم. جوانان کشورهای اسلامی باید از نزدیک با فضای آزاد ایران و جمهوری اسلامی آشنا شده و بدانند که در ایران به راحتی میتوان استکبار جهانی و رژیمصهیونیستی را نقد کرد.
البته باید طی همین اجلاسها نقاط ضعف خود را نیز صادقانه با آنان در میان گذاشت.
*دبیر ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهان اسلام
* حمایت
روزنامه حمایت دریادداشت خود با عنوان "رعایت اخلاق اسلامی لازمه انتخابات سالم"به قلم سید رضا اکرمی* آورده است:مشارکت در امور اجتماعی و سیاسی در مکتب اسلامی، امری شرعی، عرفی، عقیدتی و اخلاقی است، یعنی همه باید در مسایل اجتماعی و سیاسی مشارکت داشته باشند تا نتیجه مطلوب به دست آید.انتخابات یکی از نمونه های برجسته و مهم مشارکت است، حال این انتخابات، میخواهد انتخابات مجلس باشد، ریاست جمهوری یا خبرگان رهبری. یکی از ملزومات انتخابات سالم و پرشور، نیز التزام نامزدها و هواداران آنان به رعایت قانون است.بر این اساس، نامزدها باید در تبلیغات انتخاباتی خود قانون را کاملاً رعایت کنند و به مردم وعده های بیپایه و بی اساس ندهند؛ چون وقتی وعده میدهند باید بدانند که این وعده در فهرست مطالبات مردم قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، وقتی وعدهای داده میشود، باید در یک بازه زمانی معقول تحقق یابد؛ زیرا اگر نامزدها نتوانند وعدههایشان را عملی کنند، نه تنها در آینده مورد بازخواست مردم قرار میگیرند، بلکه باعث بی اعتماد شدن مردم نیز خواهند شد؛ بنابراین یکی از مصادیق رعایت الزامات اخلاقی انتخابات آن است که نامزدها آن چیزی را وعده دهند که از عهده انجامش برمی آیند به عبارت بهتر در حیطه مسئولیت و توانشان قرار دارد.افزون بر این، باید خاطرنشان کرد که داوطلبان نمایندگی مجلس باید از مزایا و امتیازات خود بگویند و به دیگر سخن از اندیشه، ایده و تجربه ای که دارند، مایه بگذارند، نه آنکه به سمت تخریب و تضعیف یکدیگر سوق پیدا کنند و از این راه به دنبال کسب رای و جلب نظر مردم باشند.در واقع انتظار از داوطلبان نمایندگی مجلس که خود را در معرض آرای عمومی میگذارند، در وهله نخست این است که بکوشند زمینه مشارکت مردم را به حداکثر برسانند و تلاش کنند انتخاباتی پرجاذبه و با حداقل دافعه برگزار شود. بنابراین نامزدها باید تلاش کنند که در جریان تبلیغ برای خود و کشاندن مردم به پای صندوقهای رای، اخلاق اسلامی و انسانی را رعایت کنند که همه چیز کشور و نظام ما وابسته به این است. باید بدانیم که با رعایت اخلاق، دلها به هم نزدیکتر میشود و فاصله بین افراد به حداقل میرسد.کشور ما یک تجربه تلخ از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 دارد که متأسفانه با وجود این که حدود 3 سال از آن میگذرد، هنوز آن توهینها و نفی نامزدها مخصوصاً در مناظرات، خاطرات تلخی را در ذهن مردم باقی گذاشته است؛ بنابراین باید از اتفاقاتی که در انتخابات دوره دهم ریاستجمهوری افتاد، درس عبرت بگیریم و بدانیم که اگر لطمه یا صدمه ای به دیگری بزنیم خواه ناخواه گریبان خود ما را خواهد گرفت و موجب میشود کدورت در دلها به وجود آید و مردم از نظام دلسرد شوند.از سوی دیگر، باید به هواداران نامزدها هم متذکر شد که آنان نیز باید قانون را رعایت کنند و به دلیل هواداری نامزد مورد نظر خود، گرفتار بی اخلاقی و ناهنجاریهای اجتماعی نشوند و بدانند که رعایت قانون از جانب آنان، به همان اندازه که نامزدها باید رعایت کنند، اهمیت دارد و موجب میشود آرامش بر فضای انتخابات حاکم شود و دشمنان نتوانند سوء استفاده کنند.
*نماینده تهران و عضو کمیسیون فرهنگی مجلس
* دنیای اقتصاد
روزنامه دنیای اقتصاد درسرمقاله خود با عنوان "جذابسازی بازارهای رسمی؛ تنها راه حذف بازار غیررسمی"به قلم محمدصادق جنانصفت آورده است:خبرگزاری فارس ظهر روز گذشته خبری با تیتر «دلار آزاد 1850 تومان» را برای اطلاع مخاطبان خود مخابره کرد.
همان طور که از متن خبر یادشده برمیآید- و در صورتی که قیمت یادشده درست یا حتی 5 درصد پایین یا بالا باشد- اولا و برخلاف اراده اعمال شده از سوی بانک مرکزی، بازار ارز «تکنرخی» نشده است، ثانیا فاصله نرخ دلار در بازار آزاد هنوز 50 درصد بالاتر از نرخ اعلام شده توسط بانک مرکزی است. چرا بازار ارز با حرف و فرمان تصمیمسازان پولی با بیاعتنایی برخورد میکند؟ آیا همان طور که مقامهای دولتی میگویند، گروههایی از افراد آنقدر قدرت سیاسی، اقتصادی و تبلیغاتی دارند که میتوانند بازار ارز را برخلاف اراده مقامهای پولی، مالی و ارزی و سیاسی آرایش دهند؟ به نظر میرسد کسانی که این فرضیه را قبول کنند به دلایل گوناگون شمارشان زیاد نخواهد بود. چرا؟
واقعیت این است که در همه دهههای پس از تاسیس بانک مرکزی از سال 1339 تا امروز، دولت و بانک مرکزی انحصارگر کامل در عرضه ارز به حساب میآیند. علاوه بر این، موسسهها، شرکتها و سازمانهای دولتی در سمت تقاضا نیز بازیگر پرقدرتی به حساب میآیند. از سوی دیگر و با توجه به توزیع قدرت سیاسی در جامعه ایرانی این احتمال را که دولت و دستگاههای نظارتی و سازمانهای پرقدرت دیگر توانایی کنترل کارکرد یک گروه ناشناخته را نداشته باشند کم و اندک میکند. بنابراین برای شناخت تلاطم و عدم تعادل در بازار ارز باید به سمت عرضه و تقاضای ارز در بازار رفت. تا وقتی که این دو نیرو در بازار به تعادل نرسند، تک نرخی شدن ارز در شرایط عدم تعادلی کنونی یک آرزوی ناکام خواهد بود. با توجه به اینکه عرضهکننده ارز مشخص است، به نظر میرسد سمت تقاضای ارز باید با دقت بیشتر بررسی شود و عنصر ناشناس وارد شده به این بازار و رفتار و حرکات آن را شناخت. در حالی که تا چند ماه پیش، تقاضای ارز به فعالان اقتصادی دولتی، شبه دولتی و دولتی منحصر میشد و تا اندازه زیادی قابل شناسایی و مهار بودند، در ماههای اخیر، گروه پرشماری از «خرده پاها» در سمت تقاضای ارز خودنمایی میکنند. این خریداران خرده پا توانایی خرید ارز در اندازههای بالا را ندارند، اما آنها پرشمارند و برخلاف فعالان اقتصادی و صنعتی، با احساس عمل کرده و تقاضای خرید ارز را به میزان قابلتوجهی افزایش دادهاند. واقعیت این است که این گروه پرشمار تا زمانی که بازار ارز جذابیت درآمد آنی و قابلتوجه برای آنها دارد و همچنین تا زمانی که آنها تصور میکنند با خرید ارز از ارزش پساندازهای خود حفاظت میکنند از بازار خارج نخواهند شد. سخنان رییسکل بانک مرکزی و سایر مقامات مبنیبر اینکه ذخایر ارزی ایران پرقدرت و نیرومند است و به هر میزان که در بازار تقاضا وجود داشته باشد، ارز عرضه خواهد شد، نه تنها کمکی به بیرون رفتن خریداران خردهپا نمیکند، بلکه آنها را مشتاق به حضور پایدارتر خواهد کرد.
این گروه پرشمار تنها زمانی از بازار و سمت تقاضا بیرون میروند که بازارهای جانشین برای حفظ ارزش پولشان را پیدا کنند. کاش دولت توضیح میداد چرا به سخنان اقتصاددانان که خواستار منطقی شدن نرخ سود سپردهگذاری با نرخ تورم بودند عمل نکرد تا کار از کار بگذرد؟ اکنون نیز راه کاهش تقاضای ارز، جذابتر کردن سایر بازارها است و تا این کار برای شهروندان محسوس و ملموس نشده باشد، بازار ارز به تعادل بلندمدت نمیرسد. اگر به هر دلیل، بازار ارز بر خلاف اراده دولت و بانک مرکزی حرکت کند و داوریها و پیشنهادها و توصیههای این مسوولان را بیاثر کند، پیامدهای ناشناس را مشاهده خواهیم کرد. رفتار دستوری با بازار ارز به دلایل تاریخی و جهانی شاید در کوتاهمدت موثر باشد – که البته این روزها خلاف آن را میبینیم – اما در بلندمدت باید با ابزارهای اقتصادی از متلاطم شدن بازار ارز جلوگیری کرد. تنها راه، به تعادل رسیدن عرضه و تقاضا است و دنبال راههای دیگر رفتن جز خستگی و فرسودگی چیزی به ارمغان نمیآورد.
* ابتکار
روزنامه ابتکار درسرمقاله خود با عنوان "اعتقاد به آزادی بیان یا اقدام نمایشی؟ "به قلم فضل الله یاری آورده است:این روزها، در فضای سیاسی کشور وتحتتاثیر بازیگران اصولگرا، انتقاد جایگاه مهمی پیدا کردهاست. از انتقادات تند و تیز از رئیسجمهور، رئیس دفتر رئیسجمهور و وزرا گرفته تا فعالان سیاسی جبهه متحد اصولگرایی و جبهه پایداری و انتقاد ازمدیریت جهانی تا بحث بازار ارز و سکه.
همین انتقادات تند وتیز است که شور خاصی به فضای سیاسی کشور دادهاست، به گونهای که بخشهایی از جامعه احساس میکند که دلمشغولیها و دغدغههایش در حال مطرح شدن در فضای سیاسی کشور است؛ به همین اعتبار، پیگیر مطالبات خود شده و به دنبال انعکاس آن در مواضع برخی سیاسیون است. بدون تردید، این شیوه سیاستورزی، مطلوب و مورد نظر فعالان سیاسی معتقد به دموکراسی است؛ هم آنهایی که از آموزههای مذهبی فراگرفتهاند که همه سخنها را بشنوند و صحیح ترین آنها را انتخاب کنند و هم، آنهایی که دل در گرو آزادی بیان دارند و معتقدند که تا انتقادات مطرح نشود؛ دردها و مشکلات از زیر پوست جامعه بیرون نمیزنند و درمان آنها آسان و به موقع انجام نمیشود.
اما برخی، به این روزهای پرشور اردوگاه اصولگرایی بدبیناند؛ گروهی، آن را دعوایی انتخاباتی میدانند که در آستانه برگزاری انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی، برای شلوغ کردن فضای جامعه و تحریک مردم برای حضور در پای صندوقهای رای و به تبع آن، جمعآوری آرای آنان صورت میگیرد؛ گروهی دیگر نیز، این انتقادات را نه از سر اعتقاد به گفتمان انتقادی بلکه نوعی تسویهحساب سیاسی گروههای مختلف اردوگاه اصولگرایی، بر سر غنائمی میدانند که رقیب اصلاحطلب راهی برای جمعآوری آن ندارد.
موضوعی که برخی تحلیل گران علت آن را برخورداری اصولگرایان ازموهبتی به نام «آزادی پس از بیان» میدانند.
کارنامه اصولگرایی در این زمینهها، نه تنها این گمانهها را تقویت میکند بلکه به بدبینیهای دیگری نیز، دامن میزند. شواهد این موضوع بسیار است؛ سکوت و حتی همراهی برخی از این اصولگرایان، در برخورد با انتقاداتی که حوزه تحت مسئولیت خودشان را نشانه رفته بود، از آن جمله است.
کارنامه این جناح سیاسی کشور، آنچنان که علی مطهری پیش از این نیز گفتهاست، در دفاع از آزادی بیان، خالی است. گروههای مختلف این اردوگاه، چندان توجهی به مسئله"تحزب" نداشتهاند و برخی از این گروهها هنوز از قرار گرفتن در زیر تابلوی حزبی امتناع میکنند. افراد و گروههایی از این جناح، در شکایت از احزاب مطبوعات و رسانههای منتقد، ید طولایی دارند. انتقادات بیشتر چهرهها ی این جناح از برخورد با مطبوعات، تنها زمانی اتفاق افتادهاست که رسانههای نزدیک به خودشان، در معرض تهدید وشکایت قرار گرفتهاند.
در چند سال اخیر، انتقادات این گروهها از همدیگر در زمانی اتفاق افتادهاست که چشم رقیب اصلاحطلب را دور دیدهاند و البته، بزرگان این جناح، بارها بر این موضوع تاکید کردهاند که این انتقادات، تا زمانی حق مطرح شدن دارد که حریف سیاسی دیرینه در میدان نباشد. حتی، گاهی نیز اعلام کردهاند: انتقادات تا جایی مجاز است که موجب استفاده حریف نشود. مثلا؛ در نگاه این گروه، انتقاد به وضعیت معیشت مردم، تنها به شرطی مجاز است که حریف از آن بهرهای نبرد.
به نظر میرسد، اصولگرایان در بیان انتقاد، بیش از حد به چیزی به نام"مصلحت" میاندیشند. درحقیقت، موضوع مورد انتقاد، چندان محلی از اعراب ندارد؛ مثلا، فشار اقتصادی وارده بر مردم، خود به تنهایی شرایط لازم برای ابرازبه عنوان یک انتقاد را ندارد، بلکه به رقیب یا دشمنی مشترک وابسته است؛ مثلا، درحضور رقیب انکار میشود و درغیاب وی، به موضوعی برای انتقاد شدید مبدل میشود.
به همین خاطر است که افکارعمومی، نمیداند که انتقاد فلان نماینده اصولگرای مجلس از التهابات بازارارز و سکه را اقدامی برای الزام دولت به بهبود اوضاع اقتصادی کشور بداند یا - درغیاب رقیب اصلاح طلب- اقدامی تبلیغاتی و نمایشی برای فتح کرسیهای مجلس نهم ؟
* گسترش صنعت
روزنامه گسترش صنعت درسرمقاله خود با عنوان "راه سوم برای بانک مرکزی"به قلم روح الله میرصانعی* آورده است:بازار سکه از چند ماه پیش در تب و تاب است گاهی پیش میرود و گاهی هم عقب مینشیند، بیشتر روزهایی هم که نرخها رو به صعود داشت و دارد، کارشناسان و حرفهایهای بازار از وجود حباب در قیمتها میگویند.
واقعیت این است که در فرمول قیمتگذاری سکه دو عامل نقش اساسی ایفا میکند اول ارزش هر اونس طلا در بازارهای جهانی و بعد ارزش دلار.
اولین فاکتور یعنی قیمتهای جهانی قابل تغییر نیست و به طور طبیعی از صعود و سقوط بینالمللی تبعیت میکند اما درخصوص ارزش دلار اما و اگرهایی وجود دارد. ارزش دلار در بازار با مشکل چند نرخی بودن مواجه است هر چند که در حال حاضر با اعلام قیمت مصوب توسط بانک مرکزی این بازار به سوی تکنرخی شدن در حرکت است.
اما به هر حال دلار به قیمت دولتی در حال حاضر تحت شرایطی در اختیار گروهی خاص شامل مسافران، بیماران و دانشجویان قرار میگیرد و بازارهای غیررسمی با وجود گذشت سه روز همچنان در مقابل کاهش قیمت و رسیدن به نرخ مصوب مقاومت میکنند این مشکلی بود که در ماههای گذشته هم وجود داشت و در نهایت نرخها در بازار سکه را هم تحت تاثیر خود قرار میداد.
در چنین شرایطی متولی بازار که به دنبال قیمتگذاری سکه است نرخ دلار را ۱۲۲۶ تومان در نظر میگیرد اما بازار آزاد نظر دیگری دارد و چشم به قیمتهای غیررسمی برای دلار دارد.
به همین دلیل هم، دربازار آزاد کماکان ارزش سکه بیش از ۸۰۰ هزار تومان قیمت میخورد.
در این شرایط به نظر میرسد بانک مرکزی دو راه برای بهبود بازار سکه پیش رو دارد، نخست اینکه با تزریق دلار در بازار غیر رسمی نرخها را در مسیر نزول قرار دهد و مانع جولان دلالان شود و دوم اینکه عرضههای خود در بازار سکه را نیز افزایش دهد چون به گفته وزیر اقتصاد و رئیسکل بانک مرکزی محدودیتی در عرضه سکه و دلار وجود ندارد.
البته بانک مرکزی از حدود دو هفته پیش روش پیشفروش سکه در بانک ملی را تغییر داد و مشتریان هم چندان استقبال گرمی از این تغییر روش بهعمل نیاوردند، به عبارت دیگر مشتریان سکه دیگر روشهای خرید را به پیشفروش در شعب بانکی ترجیح دادند.
در حال حاضر سه روش در معاملات سکه وجود دارد: معاملات نقدی، پیشفروش سکه و معاملات آتی سکه در بورس کالا.
بانک مرکزی در دو روش اول وارد عمل شده اما مشخص نیست چرا با وجود توصیههای زیاد کارشناسان بازار سرمایه حتی برای یک بار به معاملات آتی ورود نکرده است.
این درحالی است که معاملات آتی شباهت زیادی به طرح پیشفروش دارد با این تفاوت که هر خریدار و فروشندهای از تحویل گرفتن سکه ودریافت وجه معامله اطمینان دارد چون بورس واسطه معاملهگران است و با دریافت وجه تضمین امکان منصرف شدن یک طرف معامله در این بازار وجود ندارد.
به این ترتیب اگر بانک مرکزی بهجای اجرای طرح پیشفروش سکه در معاملات آتی، سکه عرضه میکرد اعتماد مردم به این بازار باعث میشد همه به بورس بیایند و با اطمینان خاطر اقدام به خرید و فروش سکه آن هم به نرخهای معقولتر و قابل کنترلتر از بازار آزاد کنند.