598 به نقل از کیهان: سايت ميهن وابسته به علي
كشتگر (از سران گروهك منحله فدائيان خلق) و گروهي از روزنامه نگاران زنجيره
اي فراري نوشت: جايزه گلدن گلوب به فيلم اصغر فرهادي مبارك است اما...
هيجان و هلهله و برخود تبريك گفتن و از خود متشكر بودن ما در اين ماجرا از
چه حكايت مي كند؟ از فقدان مطلق تفكر انتقادي تا جايي كه منتقدي مي نويسد
«چه اشكالي دارد جوگير شديم ها». خوب، انتظار از روشنفكر اين است كه جوگير
نشود. هلهله ها همچنين از تك صدايي كاذب حكايت مي كند و اينكه هيچ كسي
ننوشت كه شايد اين جايزه آن قدر هم مهم نبود. اين كه مقدمه اسكار است، تا
چند سال پيش خود اسكار هم جدي گرفته نمي شد. صفت اسكاري و هاليوودي تا مدت
ها صفت هاي منفي تلقي مي شدند و حالا چطور مظهر افتخار شده اند.
در
ادامه اين تحليل قيد شده است: هيجان و هلهله ما از اين حكايت مي كند كه
چقدر نيازمند تأييد ديگرانيم؛ از بذل و بخشش صفات حسنه بدون انديشيدن به
معني كلمات. يكيش سينماي مستقل. هم اسكاري و هم مستقل. اصلاً اين اصطلاح
مستقل با چه منطقي به فيلم «جدايي نادر از سيمين» يا سينماي فرهادي اطلاق
مي شود؟ استقلال اقتصادي؟ اين طوري بايد نصف فيلم هاي سينماي ايران را
مستقل به حساب آورد و بيشتر از همه فيلم هاي بازاري را. استقلال سبكي و
گرايش به سينماي آوانگارد و تماشاگر خاص؟ كه فيلم «جدايي نادر از سيمين» آن
هم نيست. هيجان ما از اين هم حكايت مي كند كه ما چه قدر نياز داريم به
چيزي افتخار كنيم و روحيه بگيريم و به همين دليل نيز ماجراهايي كه آن قدر
مهم نيست، مهم مي شود.
«ميهن» تصريح كرده كه اعطاي اين جايزه به نوعي
سياسي بوده و براي زنده نگاه داشتن حوادث پس از سال 1388 اعطا شده حالا آن
كه فيلم ربطي به آن ندارد.
در همين حال هوشنگ اسدي در گويانيوز
انتقادهاي ديگري را از جوگيري اپوزيسيون سرخورده مطرح كرده و نوشت: در خلوت
گلوي هم مي دريديم. جوري مي دريديم كه كيهان تهران حيرت مي كرد و طائب از
سرخوشي بر صندلي تاب مي خورد. به جان هم افتاده بوديم. تا... ناگهان نجات
بخش از راه رسيد. فيلمي كه رسماً از طرف جمهوري اسلامي براي اسكار معرفي
شده بود، صعود براي فتح اولين اسكار را شروع كرد. و «ما» دست كوبان و
شادمان براه افتاديم. نه نگاه كرديم، نه شك و نه حتي سؤالي ناچيز كه «اين
فيلم چه ربطي و جايي در مبارزه ما دارد؟ شهرتش و موفقيتش به سود منافع ملي
ايران است يا آب به آسياب جمهوري اسلامي مي ريزد؟» نه به بانك سرمايه گذار
فيلم توجهي كرده بوديم، نه به پخش كننده كه همان دفتر پخش «اخراجي هاي 3»
بود. انگار كسي متوجه نشد اين هر دو فيلم بدون كمترين ايراد و سانسور مجوز
گرفته اند و ساخته شده اند. از همين وزارت ارشادي كه كارگردان چشم و چراغش
زنان سينماي ايران را «روسپي» خوانده، سياست هايش بهرام بيضايي را به آنسوي
آبها رانده، جعفر پناهي را به زندان خانگي نشانده، اجازه سفر از بهمن
فرمان آراء ستانده و وزير محترمش روز روشن در خانه سينما را بسته است.
وي
ادامه مي دهد: موج زده نشويم... هيبيب هورا!... ما دوباره به خلوت برمي
گرديم. خنجر بر گلوي خود مي كشيم. راه هم را مي بنديم. آه مي كشيم. ]...[
ناله مي كنيم و عزا مي گيريم و به انتظار مي نشينيم تا كدام هنرپيشه برهنه
شود يا...