به گزارش پایگاه 598، فارس نوشت: عبدالواحد موسوی لاری، فعال اصلاحطلب و وزیر کشور دولت اصلاحات در بخشی از یک مصاحبه که سایت جماران آنرا اخیراً منتشر کرده، در اشاره به ردّ صلاحیت برخی معاریف اصلاحطلب توسط هیئتهای نظارت گفته است:
نمیشود مردم را دعوت کنیم اما اجازه حضور کاندیداها با سلایق مختلف در صحنه را ندهیم. معلوم است که این مساله باعث دلسردی مردم خواهد شد!
او افزوده است: امیدواریم شورای نگهبان به این نکات توجه کند. اینکه عدهای صرفا به خاطر دیدگاههای سیاسیشان کنار گذاشته شوند فاجعه بزرگی است.
موسوی لاری همچنین در بخش دیگری از صحبتهای خود اظهار کرده است: معتقدم در صورتی که بزرگترهای نظام توجه کنند این مساله حل خواهد شد و مردم مأیوس نمیشوند!
*متأسفانه این شبهه در روزهای جاری بسیار مطرح میشود که جریان اصلاحات در انتخابات، کاندیداهای تأیید شدهی چندانی ندارد و برخی از مردم به این واسطه مأیوس شدهاند!
در همین رابطه سخنگوی حزب اعتدال و توسعه نیز طی سخنانی که در ایسنا منتشر شده، این ندا را برآورده است که «زمانی که قانون اساسی حق و حقوق اقلیتهای دینی از جمله زرتشتیان، یهودیان و مسیحیان آشوری و ارامنه را میپذیرد، جای آن دارد که تمامی جناحهای سیاسی بتوانند خود را در معرض انتخاب ملت قرار دهند»!
در رابطه با بیان مبسوط این شبهه و غلط بودن مبانی آن، اگرچه ما اطلاعی از علت ردّ صلاحیت یکایک اصلاحطلبان ستادی نداریم اما اشاره به نکات زیر ضروری است.
یکم: منظور چهرههای جریان خاص از «ردّ صلاحیت گسترده اصلاحطلبان» صرفاً ردّ صلاحیت چند تن از چهرههای همیشگی این جریان و معاریف پر سن و سال آن هستند نه چهرههای خوشسابقه، جوانتر و ناشناخته که عموماً تأیید صلاحیت شدهاند و حتی بر اساس برخی گزارشها، تعداد آنها از جمیع کاندیداهای اصولگرا در تهران و استانها هم بیشتر است.
گفتنیست در میان چهرههای ردّ صلاحیت شده مواردی عجیبی وجود دارد.
از نمایندگان مستعفی مجلس ششم گرفته تا استانداران مستعفی دولت اصلاحات، مقامات دولتی شرکت کننده در اغتشاشات سال 88، توهینکنندگان به نهادهای نظارتی و تقنینی کشور، هواخواهان رابطه با آمریکا، توهین کنندگان به رئیسجمهور فعلی، طرفداران سران فتنه و... در بین ردّ صلاحیتشدههای ستاد اصلاحطلبان در تهران و شهرستانها به چشم میخورند.
دوم: اردوگاه جریان سیاسی خاص یا همان طیف اصلاحطلبان در سال 88 پذیرای فتنهای بزرگ شد که معاریف این جریان یا مسبب آن بودند یا نسبت به آن راه سکوت را برگزیدند.
در واقع هیچیک از معاریف اصلاحطلب را نمیتوان نام برد که از فتنه سال 88 ابراز برائت علنی کرده و یا مسببان آنرا مورد انتقاد قرار داده باشد.
بدیهای فتنه 88 و پر آسیب بودن آن برای امنیت و معیشت مردم ایران نیز مفهوم نامکشوفی نیست چه اینکه حتی برخی چهرههای اصلاحطلب نیز بعد از وقوع فتنه اعلام کردند که اگر فتنهگران پیروز شده بودند هماکنون «داعش در خیابانهای تهران» جولان میداد.
با این تفاسیر آیا اجازه دادن دوباره به معاریف اصلاحطلب برای عرصهیابی و امکان فعالیت دوباره در سپهر سیاست رسمی کشور امر عقلایی و مطلوب است یا امری قبیح؟!
سوم: بدیهیست که در تمام نظامات سیاسی، بهتر است که تمام جریانهای سیاسی و اقلیتهای مختلف نمایندگانی را در پارلمان و یا سایر مظاهر مردمسالاری آن نظام داشته باشند.
اما این مفهوم به هیچ وجه «الّاکلنگی» و به هر قیمتی نیست و بایستی حاضران در آن پارلمان از حداقل شرایط صلاحیت برخوردار باشند.
در واقع میتوان طیفی سیاسی را تصور کرد که هیچیک از داوطلبانش به دلایلی از اقلّ شرایط قانونی و حتی عرفی برخوردار نباشند و نتوانند در پارلمان یک کشور عضویت داشته باشند. این مسئله طبیعی است.
در عین حال میتوان اقلیتی یا اکثریتی دینی و سیاسی را هم تصور کرد که به لحاظ مبنایی دچار اغلاط مختلف و یا انحراف باشد و نتواند حائز کسب شرایط قانونی برای حضور در یک انتخابات باشد.
چه اینکه مثلاً کسی نمیتواند و نباید انتظار داشته باشد که بهائیها هم در انتخابات ایران نماینده داشته باشند. و یا مثلاً اعضای نهضت آزادی که مورد طرد امام راحل قرار گرفتند.
چهارم: حتی فرض بر اینکه تمام اصلاحطلبان نیز به صرف اصلاحطلبی ردّ صلاحیت شده باشند! رفتار دموکراتیک چه در مکتب اسلام و چه در غیر اسلام، سخنان این روزهای معاریف اصلاحطلب مبنی بر تک قطبی شدن انتخابات و یأس مردم را تأیید نمیکند.
رفتار دموکراتیک اولاً در هر شرایطی بر قبول رأی نهادهای تقنینی و نظارتی یک کشور ابتنا دارد.
ثانیاً در شرایطی که تمام نامزدهای یک جریان سیاسی یا اقلیت یا اکثریت خاص هم ردّ صلاحیت شوند؛ قاعده دموکراتیک از تنها چیزی که حمایت نمیکند «تحریم» و «یأس» است بلکه در این مواقع بایستی به نامزدهای نزدیکتر به تفکر آن جریان یا اقلیّت رأی داد.
چه اینکه جریان سیاسی خاص در سال 90 و در جریان انتخابات مجلس نهم نیز اقدام به تحریم انتخابات کرد و نه تنها هیچ طرفی از این تجربه برنبست بلکه بارها نسبت به اشتباه بودن آن اذعان کرد.
و پنجم: بعید به نظر میرسد از زمان بروز تفکر اصلاحات در ایران در سال 76 تاکنون کسی به صرف اعتقاد به اصلاحطلبی و یا نزدیکی به این جریان مورد ردّ صلاحیت قرار گرفته باشد!
به سخن دیگر اینکه، عین بیاخلاقی است که چهرههای یک جریان سیاسی خاص بدون اشاره به تقصیرها و ذنوب لایغفر خود، اینطور جلوه دهند که ردّ صلاحیت آنها از سوی نهادهای نظارتی نظام به دلیل ژن سیاسی آنهاست!
ربط دادن این مسئله به «ورود بزرگان نظام» نیز از آنجا که در تعارض با عقل و اخلاق و سیاستورزی است، کاری سنجیده به نظر نمیرسد.
اصلاحطلبان باید کلید حل این مشکل را در جای دیگری جستجو کنند.
آنچه در سال 88 رخ داد نیازمند عذرخواهی رسمی، اصلاح رفتار و جبران خسارات وارده است...