به گزارش
پایگاه 598، تا پیش از کودتای 62 سال پیش [28 مرداد 32] سیاستمداران و روشنفکران
ایرانی با نگاهی توأم با خوشبینی به ایالات متحده آمریکا مینگریستند.
ایرانیها که از دخالتهای روس و انگلیس در ایران خسته شده بودند، از چند
دهه پیش از کودتا به دنبال نیروی سومی بودند که بتواند آنان را از همسایه
شمالی و استعمارگر جنوبیشان برهاند. رؤیای این نیروی سوم عمدتاً در قالب 2
کشور آلمان و ایالات متحده تصور میشد. شکست آلمان در 2 جنگ جهانی باعث شد
بیشتر توجهها به سمت ایالات متحده جلب شود. تا این زمان تصور این بود که
آمریکا کشوری بدون سودای استعمارگری است. غافل از آنکه در همان زمان ایالات
متحده در حیاطخلوت خود به نام سیاست و دکترین انزواطلبانه «مونروئه» به
استعمار و استثمار ملل قاره آمریکا میپرداخت. آمریکا تا پیش از جنگ اول
جهانی، اگرچه به حوزههای استعماری دیگر دولتهای اروپایی نزدیک نمیشد اما
اجازه دستدرازی هیچ قدرتی را به سرزمینهای قاره آمریکا نیز نمیداد و
متاسفانه این رفتار استعمارگرانه به چشم ایرانیان نیامده بود. رویکرد و
نگاه ایرانیان تا این زمان بیش از آنکه علمی و منطقی باشد، مبتنی بر بار
روانی حضور روس و انگلیس در ایران بود. رجال ایرانی، سادهلوحانه به این
میاندیشیدند که بیگانهای بیاید و آنان را از دست این 2 دشمن شمالی و
جنوبی برهاند، از تاریخ درس نمیگرفتند و به این نمیاندیشیدند که
انگلیسیها خود در زمان صفویه به بهانه رهانیدن ما از دست پرتغالیها -که
جزیره هرمز را اشغال کرده بودند- به سرزمین ما پا نهادند و پس از آن
نهتنها از این مرز و بوم نرفتند، بلکه روز به روز به دایره قدرت و نفوذ
سیاسیشان افزوده شد. در واقع رویکرد رجال سیاسی ایران بیش از آنکه
واقعگرایانه باشد، مبتنی بر «غرایز سیاسی» بود.
متاسفانه دولت
مصدق با همه گامهای مثبتی که نسبت به ملی شدن صنعت نفت برداشت، در زمینه
نگاهی که به نیروی سوم در ایران داشت، نتوانست از برداشت پیشینیانمان
فراتر برود. مصدق و یارانش اگرچه گام اول را در مقابله با دولت بریتانیا و
ملی کردن صنعت نفت در کشور محکم برداشتند اما در گام دوم ناموفق بودند.
مصدق
بیش از آنکه سعی کند به توان داخلی که او را به اریکه قدرت رسانده بود
اعتماد کند، به آمریکاییها متوسل شد و هزینه سنگین اعتماد به بیگانه را
نیز پرداخت.
«امانوئل والرشتاین»1 نظریهپرداز
شهیر و مبدع نظریه «مکتب نظام- جهان»2 بر آن است در تاریخ نظام
سرمایهداری که ذات آن بر نابرابری استوار است، همیشه یک قدرت هژمون، وظیفه
رهبری تثبیت نابرابری را برعهده دارد. در حالی که انگلستان که در قرون
هجدهم، نوزدهم و نیمه نخست قرن بیستم نقش هژمون را برعهده داشت؛ ایالات
متحده نیز از پایان جنگ دوم جهانی بتدریج به ایفای این نقش مشغول شد و جای
انگلستان را در نقاط مختلف جهان گرفت.
درباره
ایران میتوان کودتای 28 مرداد را نماد تغییر هژمون دانست. نوع بازی آمریکا
در قبال ایران طی ماجرای ملی شدن صنعت نفت به خوبی میتواند انگیزههای
دولتی را که دوست دارد از این پس به ایفای نقش پررنگتری در کشور ما
بپردازد نشان دهد. این تغییر تدریجی در بیاعتنایی اولیه آمریکا در مقابل
خواستههای انگلستان و سپس گرایش به پذیرش آن خواستهها و کودتا در ایران
قابل رؤیت است. در واقع آمریکاییها بهعنوان کشوری که کاملا براساس منافع
خود رفتار میکردند- و هنوز هم، چنین هستند- و دیدی واقعبینانه از صحنه
بینالمللی داشتند، در تلاش بودند در مقابل حرکت علیه صنعت ملی شدن نفت در
ایران امتیازاتی را از انگلستان بگیرند. زمانی که انگلیسیها تن به پرداخت
این امتیازات دادند، آمریکاییها نیز به طراحی و کودتا علیه دولت مصدق
پرداختند.
جالب آنکه بهرغم تغییر رفتار آمریکا، مصدق همچنان
خوشبینانه امید داشت آمریکاییها در مقابل انگلیسیها به او کمک کنند! مصدق
اگر سادهانگاری را کنار میگذاشت و با نگاه واقعبینانهتری به اعلام
مواضع آمریکا مینگریست، میتوانست از پاسخ سرد «آیزنهاور» به دولت ایران
که از آمریکاییها درخواست کمک مالی کرده بود، نوع نگاه آمریکا به ملی شدن
صنعت نفت را درک کند. آیزنهاور در جواب مصدق نوشته بود: «کمک اقتصادی به
ایران بیانصافی در حق مالیاتدهندگان آمریکایی است».3 احتمالا مصدق وقتی
در زندان منتظر برگزاری دادگاه نظامی خود بود، به فهم رفتار آمریکاییها
رسیده بود؛ آن زمان که آیزنهاور در پاسخ به درخواست کمک مالی نخستوزیر پس
از کودتا- سرلشکر زاهدی- جوابی متفاوت داد: «دوستدار تشخیص میدهم تقاضای
شما فوری است...». 4
اگر تاریخ چراغ راه آینده
است، باید از رفتار ابرقدرت و هژمون جهانی درباره کشورهایی که بر
استقلالشان تاکید میکنند، درسهای بسیاری آموخت. از همین رو است که حضرت
آیتالله العظمی خامنهای، رهبر حکیم انقلاب و سیاستمدار کمنظیر دوران
معاصر، به کرات نسبت به بیاعتمادی به ایالات متحده تاکید میکنند و در
مقابل از دولتمردان ما میخواهند به جامعه و مردم ایران و در یک کلام به
خود تکیه کنند؛ توصیههایی که چندی پیش بار دیگر توسط معظمله تکرار شد و
با زبان تاریخ به رفتارشناسی دولت ایالات متحده پرداخت: «دولت مصدق که نفت
را، منبع ثروت ملی کشور را از چنگ انگلیسیها و از دست انگلیسیها با کمک
افرادی که بودند- مرحوم آیتالله کاشانی(ره) و دیگران- توانست خارج کند، یک
اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه به آمریکا بود. در مقابل دشمنی
انگلیسها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصه بینالمللی داشته باشد، این
پشتیبان آن روز از نظر او آمریکا بود، به آمریکاییها اعتماد کرد، امید او
به آمریکاییها بود. از این خوشبینی و سادهاندیشی، آمریکاییها استفاده
کردند، [کودتای] 28 مرداد را به راه انداختند».
تردیدی نیست که
بیانات رهبری عالی نظام اگرچه حول ماجرای مصدق است ولی خطاب به رجال سیاسی
امروز گفته شده است؛ آنان که تمایل زیادی برای نزدیکی و همراهی با آمریکا
دارند؛ آمریکایی که متاسفانه آن را آنچنان که خود تصور میکنند میشناسند،
نه آنچنان که هست؛ خود آمریکاییها هم از این موضوع قطعا متعجب و البته
خشنودند!
پینوشت
1- Immanuel Wallerstein
2- World System Theory
3- غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی 25 ساله ایران، تهران، موسسه رسا، 1384، چاپ هفتم، صص 76-7۵
4- مرحوم حسین مکی، کودتای 28 مرداد و رویدادهای متعاقب آن، تهران، انتشارات علمی، 1378، ص 289