کد خبر: ۳۴۶۷۷
زمان انتشار: ۱۸:۴۱     ۲۰ دی ۱۳۹۰
رجانیوز - بهانه‌های زیادی برای گفت‌وگو با نادر طالب‌زاده وجود دارد. دبیری دومین دوره‌ی جشنواره‌ی مردمی فیلم عمار،مجری گری و سیاست گزاری برای برنامه‌ی پر بیننده‌ی راز، تدریس در کلاس‌های آموزش مستندسازی برای نیروهای جوان حزب اللهی و حتی ثبت نام در انتخابات مجلس نهم؛ ما را به این سمت سوق داد که از نادر طالب زاده دعوت کنیم تا در ظهر یک روز زمستانی در دفتر رجانیوز با او هم‌کلام شویم.

از او درباره‌ی برنامه‌ی راز و مشکلاتش با صداوسیما پرسیدیم. از خیزش نیروهای جوان انقلابی در حوزه‌ی مستند، از مستندهای خودش و دغدغه‌‌هایی که دارد؛ و او صادقانه از سوالات بی جوابی گفت که حتی او را به دیدار خصوصی با رئیس جمهور کشانده است تا شاید جواب سوالاتش را بیابد. متن زیر حاصل گفت‎وگوی جذاب و حدوداً یک ساعته‌ی ما با نادر طالب زاده است:

متن اجمالي مصاحبه با نادر طالب‌زاده در ادامه آمده و متن كامل آن نيز در دو بخش زير قابل دسترسي است:

پیشنهاد مدیران تلویزیون صحبت کردن درباره فیلم‌های ترسناک هالیوود بود!/ باید برای انقلاب از خودمان بگذریم

همان امکانی که به دیگران می‌دهند، به نیروهای حزب‌الهی هم بدهند!/ چرا در مقابل بانک‌های ربوی همه سکوت کرده‌اند؟

* برنامه «راز» فكري بود كه سال‌هاي سال ـ‌ فكر مي‌كنم از همان اوايل پيروزي انقلاب‌ـ داشتم. فکر می‌کردم كه تلويزيون نياز به يك برنامه جامع دارد كه به بهتر شدن كشور كمك كند، مسائل را به رخ بكشد و به رو بياورد، از كارشناسان دعوت كند. انقلاب پر از مسئله است، چون ما از رژيم‌هاي گذشته وارث مسائل زيادي بوديم و با اين تحولي كه پيش آمد، خيلي چيزها بايد درست می‌شد، هم به لحاظ سلامتي‌اش، هم به لحاظ رقابتش، هم به لحاظ انحراف‌هايي كه پيش مي‌آيند. هيچ جايي هم بهتر از تلويزيون براي تصحيح اين انحراف‌ها نيست و دلم مي‌سوخت كه مي‌ديدم سال‌هاي سال اين اتفاق نمي‌افتد. تلويزيون خيلي از اوقات به عنوان جعبه سرگرم‌كننده، يك حداقلي از خبر و تحليل خبر را هم به شما مي‌دهد، آموزش‌هايي هم دارد كه اينها همه خوب است، ولي به نظرم هيچ‌وقت مأموريت ويژه‌اش را انجام نداده است و وقتي دقت كردم ديدم اكثر مسئولين رده بالاي آن به اين موضوع اصلا فكر نكرده‌اند.

* همه فكر مي‌كردند برنامه از همان هفته اول جلوتر نرود و اصلاً نمي‌دانستند منظور و هدف من در برنامه چیست. از شب اول تا شب هفتم باز هم متوجه نمي‌شدند قضيه از چه قرار است، چون موضوعات و تنوع آنها قبلاً الگويي نداشت، ولي شب دهم كه رسيد و مخاطب نشست و نگاه كرد، متوجه اين حرف شدند. «راز» هيچ شاهكاري نبود. چيزي بود كه 30 سال به آن فكر كرده بودم.

* سابقه «راز» به دو برنامه ديگري كه داشتيم، برمي‌گشت. شبكه 4 برنامه‌اي داشت به اسم «پشت‌پرده»‌ كه درباره سينماي هاليوود و رسانه‌هاي امريكا بود. قبل از آن هم اولين برنامه زنده تلويزيون به نام «شباهنگام» را در شبكه 5 حدود 20 سال پيش روي آنتن برديم كه اولين برنامه زنده تلويزيوني و گفت‌وگو ‌‌محور بود و حول محور مسائل مختلف از سينما گرفته تا سياست می‌چرخید. كل آن برنامه گفت‎وگو‌ محور هم پيشنهاد خود من به رئيس وقت سازمان بود و ايشان هم پذيرفت تا رسيد به برنامه «چراغ» در شبكه 3 و اين شكل برنامه شروع شد.

* در ماه رمضان گذشته، چهار، پنج محور را دنبال كرديم كه كسي دنبال‎شان نرفته بود. نكته مهم براي ما عنوان كردن اين مسائل بود: تصرف زمين و زمين‌خواري كم مسئله‌اي نيست يا بحث قوه قضاييه و پرونده‌هاي ميليوني. مردم با قوه قضاييه و انجام ندادن حدّ اسلامي مشكل داشتند.

* يك خانم امريكايي آورديم را كه در يك روزنامه لبناني نويسنده است، پدرش در كارخانه‌اي در پنسيلوانيا ـ‌به قول اين خانم‌ـ شهيد شده بود، كارخانه‌اي كه مخفيانه، مواد بمب اتمي براي اسرائيل درست مي‌كرد، يعني اورانيوم غني‌شده، و كارخانه را بستند و چند هزار نفر مردند. يكي از آنها پدر اين خانم بود و خودش هم ويروسي بود. اين خانم را در برنامه آورديم و درباره كل ماجراي (Nomex Delta TA) صحبت كرد. بسيار موضوع خاصي بود. كدام برنامه تلويزيوني به چنين موضوعي مي‌پردازد؟ براي من مهم نيست كه مخاطب باشد، نباشد. حرفي را مي‌زنم كه بايد زده شود.

* لازم نيست انسان نابغه باشد تا بفهمد چه كار بايد بكند، فقط كافي است رصد كند، مطالب را بخواند، مشاهده كند و ببيند جايگاه انقلاب اسلامي كجاست؟ انقلاب اسلامي، خودش يك فضاي الهام‌بخشي دارد و به انسان مي‌گويد كه چه بايد بكند. من هم چون حوزه‌ام رسانه است و اكثراً به وسيله مجله و روزنامه و امروز هم سايت‌ها اطلاع دارم كه آنها چه مي‌گويند. پيدا كردن بعضي از سايت‌ها و مطالب، كار شما نيست و من بايد به شما بگويم كجاست تا برويد و دنبال كنيد، چون اين كار من است و من مي‌دانم، درست مثل خيلي چيزها كه شما مي‌دانيد و من نمي‌دانم، چون حوزه من نيست. رصد است. از اول انقلاب تا حالا هم همين‌طوري بوده، يعني هميشه اين توفيق را داشته‌ام كه بسياري از مسائل را قبل از وقوعش بفهمم. مثلاً 24 سال قبل از فروپاشي اقتصاد‌ي امريكا، با شهيد آويني مجموعه‌اي ساختيم به اسم «ساعت 25» كه در آنجا در 10 قسمت، به‌طور دقيق درباره فروپاشي نظام امريكا صحبت كرديم.

* ما بايد يك‌مقداري به آموزش بپردازيم، بايد تيپ‌هايي را تكثير كنيم. خود من از اول انقلاب، هم فيلم جبهه‌اي ساخته بودم، هم كار بين‌المللي مستند كرده بودم، ولي مديريت تلويزيون هيچ‌وقت به سراغ من نيامد كه آقا! بيا ده تا مثل خودت را درست كن. اولين كار من براي تلويزيون ايران زمان گروگان‌گيري بود و همكلاسي‌هايم در دانشگاه، در آمریکا  برايم مصاحبه گرفتند. من با خبرنگاران امريكايي در تهران مصاحبه كردم و گفتم اينكه شما از سفارت امريكا نشان مي‌دهيد، واقعيت در ايران اين‌جور نيست. مردم امريكا را تهييج مي‌كنيد كه مي‌خواهند اينها را محاكمه و تيرباران كنند. چرا اين‌جوري صحبت مي‌كنيد؟ از نظر ما اينها جاسوسي كرده‌اند و بايد محاكمه شوند. چرا انقلاب اسلامي را اين‌طور جلوه مي‌دهيد. انقلاب اسلامي حق دارد. كشور شما در سال 1953 آمد و در ايران كودتا كرد و همه چيز را 50 سال به عقب برگرداند. حق داريم كه يقه شما را بگيريم و 50 نفرتان را زنداني كنيم. اين در مصاحبه‌ها بود و بعد فيلمي به اسم «واقعيت» پخش شد. صحنه‌هاي مختلفي از نيوجرسي و نيويورك و جاهاي ديگر امريكا داشت. این اولين فيلم ژورناليستي تلويزيون در سال 58 يا 59 بود. تا آن موقع چنين چيزي نديده بودند. همان موقع تلويزيون اين را ديد. خبر يك تكه از آن را دائماً پخش مي‌كرد. از اكثر آدم‌هايي كه همسن من هستند، بپرسيد، آن صحنه يادشان هست. عكس امام‌خميني در تمام اتوبان‌هاي امريكا؛ كه اگر مي‌خواهيد با اين مرد بجنگيد، با سرعت كمتر برانيد و در مصرف بنزين صرفه‌جويي كنيد. همه اتوبان‌هاي امريكا پر بود. اولين علامت جنگ نرم. من آن موقع 27 سال داشتم، نه تحصيل‎كرده بودم و نه دكترا داشتم و نه پول. هيچي نداشتم، اما همان غريزه كمكم كرد.

* آن موقع مديريت تلويزيون و ارشاد مي‌دانستند من دارم چنين كاري مي‌كنم. بايد مي‌گفتند فلاني تو هيچ كار ديگري نكن. بيا ده نفر ديگر را آموزش بده. بچه‌ها خيلي‌هايشان از من بهترند، ولي تكثير نشد. هدفم اين بود كه به آنها درس بدهيم و آنها توپ را بردارند و جلو بروند.

* براي من فرق نمي‌كند جايزه بدهد يا ندهند، تشويق بكنند يا نكنند. ما كار خودمان را مي‌كنيم. آن‌قدر موهاي‌مان سفيد شده كه اين چيزها براي‌مان مهم نباشد. به نظرم براي انقلاب بايد از خودمان بگذريم. بايد اهداف بالاتر را ببينيم. هدف غايي را ببينيم. تا وقتي كه بتوانيم حرف‌مان را بزنيم و فرصت باشد و مديريت نهايي آنجا متوجه باشد، كارمان را مي‌كنيم.

* بالينجر (Bollinger) كسي نبود كه بيايد به رئيس‌جمهور ما اهانت كند، شخصيت فرهنگي نبود. يك استاد ساده دانشگاه كلمبيا اين‌قدر عقلش مي‌رسيد كه شما رئيس‌جمهور كشوري را دعوت كرديد كه به دانشگاه شما بيايد و يك هفته مهمان سازمان ملل هست، نبايد به او توهين كند. در مستند «مهمان کلمبیا» اول خواستم بگويم كه سطح عقل اين آدم در چه حد است و صهيونيسم چقدر عقل را تحقير و مهار مي‌كند كه اهداف خودش را انجام بدهد. مي‌خواستم اين حرف را بزنم، به همين جهت با افرادي كه در خيابان‌هاي دو طرف دانشگاه كلمبيا بودند، مصاحبه كرديم. اكثر كساني كه عليه احمدي‌نژاد جو نفرت درست كرده بودند، همه اسرائيلي بودند. در (Y-Tube) خودشان مي‌گويند كه من فلاني هستم از اسرائيل، من اسرائيلي‌ـ‌امريكايي هستم يا مي‌گويند كاهن ... هستم. ما حزب صهيونيستي فلان هستيم. اينها را در مستند آورده‌ام. تمام جوسازي‌هاي اطراف دانشگاه كلمبيا را نشان داديم. كاش بيشتر به رخ مي‌كشيدند كه آن تجمعي كه وسط دانشگاه كلمبيا بود كه من در چهار سالي كه آنجا درس خواندم، هرگز نديدم بيشتر از 100 نفر آنجا جمع بشوند، كل آن سطح كه اندازه يك ميدان فوتبال بود، جمع شده‌ بودند، آن هم در دانشگاهي كه بايد كارت نشان مي‌دادي تا اجازه ورود به تو بدهند، گوش تا گوش از جمعيت پر بود، اما هيچ خبرگزاري‌اي اين را نشان نداد. همه بيرون جمع شده بودند تا با يك (Video Screen) حرف‌هاي احمدي‌نژاد را بشنوند.

* اينها هر سال كه مي‌خواهند يك هواپيما ببرند به امريكا، تنها كسي را كه نمي‌برند من هستم. مني كه آنجا دانشگاه رفته‌ام، درس خوانده‌ام، فاميل دارم و لازم نيست بروم هتل، بلدم كه اينها چه مي‌گويند، اساتيد را مي‌شناسم، اين همه سابقه رسانه دارم، ترفندهاي‎شان را مي‌شناسم، ولي مرا نمي‌برند. اين را هم بايد زيركانه بپرسيم كه تشريفات رياست جمهوري‌ يا حوزه‌هاي داخل رياست جمهوري، چرا كسي را كه مي‌تواند كاري بكند، نمي‌برند؟ آن كاري كه ما كرديم به اسم «مهمان كلمبيا» كه چندين بار صدا و سيما پخش كرد و براي حيثيت و آبروي رئيس‌جمهور ساخته شده بود. ايشان در دانشگاه كلمبيا، حرف بدي نزد. جوسازي صهيونيست‌ها سنگين بود، ولي آخر هم به نفع ما تمام شد. آن فيلم را كه همه ديدند. اصلاً به سفارش دفتر رئيس‌جمهور ساخته شده بود. چرا بعد از آن سه سال رفتند سفر، ولي ما را نبردند؟

* من هميشه آموزش داده‌ام. دو سه تا دوره خيلي خوب داشتم. يك دوره لبناني‌ها را درس داديم. اولين آموزش عزيزان حزب‌الله به عهده ما بود. همان كساني كه در حزب‌الله كارهاي ويژه مي‌كردند و جنگ رواني و كليپ‌سازي، منجمله كارگردان روح‌الله از شاگردان خود من بود.

* يك دوره براي افغاني‌ها گذاشتم. لبناني‌ها در واقع توفيقي براي من بود، از من خواستند و من قبول كردم و خيلي هم خوشحال شدم و يك دريچه را برايم باز كرد. افغاني‌ها را خودم درخواست كردم كه از افاغنه‌اي كه در ايران هستند، 40 نفر نخبه در هنرها انتخاب شود كه سابقه هنر و ژورناليسم داشته باشند و دو سال به آنها درس بدهم، چون مدير باغ فردوس‌ـ ‌مركز آموزش فيلم‌سازي ارشاد‌ـ‌ بودم، اينها را درس داديم و الان اكثر مديران رسانه‌اي خصوصي و دولتي افغانستان اينها هستند و در جاهاي ديگر و در اروپا هم همه دارند فيلم مي‌سازند، يعني كسي را درس نداديم كه مثلاً بعدش برود ماشين‌فروشي كند، همه فيلم‌ساز شدند. دوره سوم هم از بچه‌هاي داخل ايران بود كه كلاس ويژه‌اي گذاشتيم و همه كلاس فيلم‌ساز شدند.

* شاگردان قدیم هم متعهد بودند ولي از جنس بچه‌های امروز نبودند. كه تحصيل‌كرده رشته مهندسي باشند و به يك پختگي رسانه‌اي هم رسیده باشند. من واقعاً نمي‌دانستم اين‌جوري هستند. ما فقط كلاس را گذاشتيم كه درس بخوانند. بعد به‌تدريج كارهاي‌شان درآمد و از بعضي از آثار، خودم تعجب كردم.

* چند وقت پيش بحثي پيش آمد درباره دانشكده هنر كه چرا در رشته‌هاي ما، مثل دانشجوهاي قديم را بيرون نمي‌دهند؟ من گفتم اشكال از گزينش است. اينها از طريق كنكور مي‌آيند و مثلاً مي‌گويد من اينجا و آنجا قبول نشدم و بالاخره به رشته هنر رفتم. اين ورودي خوبي نيست و كنكور هم اصلاً به درد اينها نمي‌خورد. هنر نبايد از طريق كنكور و گزينش‌هاي فعلي صورت بگيرد. بايد از طريق ديگري وارد شوند. اولاً بايد عشقي از آن طرف باشد. در گزينش بايد كسي كه واقعاً استعداد دارد انتخاب شود. بعد هم بايد وقت گذاشت و درس داد. ورودي‌ها اشكال دارد.

* آنجايي كه انقلاب را جلو مي‌برد، وظيفه‌مان است كه ويژه كار كنيم، نه مي‌خواهيم بيشتر پول بدهيم، نه مي‌خواهيم به آنها مقام بدهيم. بايد توجه كنيم آموزشي را كه مي‌خواهد به او بدهيم. آموزش مي‌خواهد. نیروهای حزب‌الهی مي‌گويند همان امكاني را كه به ديگران مي‌دهيد و فيلم‌هاي آن‌جوري مي‌سازند، به ما هم بدهيد. سي سال است دارند همين حرف را مي‌زنند. چيز بيشتري از آنها نمي‌خواهد. اين ما هستيم كه مديريت نكرده‌ايم. اول گفته‌ايم اينها بچه‌هاي خودمان هستند. بچه‌هاي خودمان هستند يعني چي؟ ما گفتيم به همه اينها نفري يك ميليارد پول بدهيد؟ گفتيم براي همه اينها نفري يك بنز (Elegance) بخريد؟ گفتيم همان سرويسي را كه به دیگران مي‌دهيد، به اين‌ها هم بدهيد.

* در جشنواره عمار از واحد مركزي خبر كسي را ديديد كه آنجا برود؟ در جشنواره پروين‌ اعتصامي بودند، اما در جشنواره عمار نبودند، پروين اعتصامي مهم‌تر است يا وضع انقلاب اسلامي ايران؟ پروين اعتصامي بنده خدا هم آمده بود در زماني كه تاريك بود، جرقه‌اي روشن كند. اگر واقعاً بخواهيم قدر او را هم بدانيم، بايد كاري را كه جشنواره عمار مي‌خواهد بكند، بيشتر قدر بدانيم. چند شب پيش قبل از برنامه هفت، دوستان از من پرسيدند: «راستي اين جشنواره عمار چي بود؟» جواب دادم: «فيلم‌هايش فوق‌العاده بود. دست‌كم ده تا از فيلم‌ها فوق‌العاده بودند». پرسيدند: «مگر مي‌شود؟» گفتم: «بله، مي‌شود. شما نديديد». پرسيدند: «جداً؟» گفتم: «جداً!» پنج تا از آنها را دارم به دست خودم مي‌فرستم جشنواره الجزيره. به مديرش هم گفته‌ام. به جاهاي ديگر هم مي‌فرستيم. اين تازه اول كار است. داريم رايزني مي‌كنيم كه بعضي از اينها به امريكا و اروپا برود، چون آنها بايد (Dialogue) انقلاب اسلامي را بشنوند.

* مهم‌ترين چيز، تربيت است. ما نيرو تربيت نكرده‌ايم. دائماً مي‌گوييم چرا اين‌ جور فيلم‌ها؟ يك عده از بچه مسلمان‌ها رفتند و فيلم‌هاي جشنواره‌اي ساختند. بعضي‌ها كه اصلاً آن طرفي افتادند و با اصل موضوع مخالف شدند، بعضي‌ها هم در همان حوزه گير كردند. شما كه بچه بسيجي هنرمند بااستعداد مسلمان براي سينما تربيت نكرديد. اگر اين كار را کرده بودید من در جريان بودم. در اين بيست و چند سال درست در وسط ميدان بوده‌ام. ما اين كار را نكرده‌ايم. نه دانشكده هنر اين كار را كرد، نه حوزه هنري، نه صدا و سيما و الان ما دنبال اين كار هستيم.

* نمايندگي را فقط اسم نوشتم. يك‌كمي مي‌رويم جلو بعد ببينيم چه مي‌شود. من كارم رسانه است. تازه اگر احساس كنم كه آنجا نمي‌توانم كاري بكنم كه نمي‌مانم. در ظرف همين يكي دو ماه معلوم مي‌شود كه قرار است آنجا چه خبر باشد. مي‌دانيد كه برنامه «راز» يك (Talk Show) عادي نبود. فكر مي‌كرديد يك برنامه سرگرم‌كننده است، ولي ما هدف داشتيم. در اينجا هم يك هدفي داريم و اگر احساس كنيم كه نمي‌شود، نمي‌رويم و برمي‌گرديم سر كار اصلي‌مان. هدفم مهم‌تر از هر كاري است.

* من فقط دغدغه كار فرهنگي ندارم، آموزش و پرورش، آموزش عالي، بحث اقتصاد مردم، تأمين اجتماعي، بيكاري، بهداشت مردم و...، چون دوستان مستندساز و برنامه‌ساز زياد داريم، همه اينها را به‌وسيله كمك از آنها بايد مطرح كرد. در بحث سياست‌هاي خارجي، ارتباط، يعني اينكه چگونه بايد تعامل كنيم؟ من در اين زمينه نظر دارم. كجاها كوتاه آمديم؟ از ظرفيت‌هاي جمهوري اسلامي در خيلي جاها استفاده نشده. نسبت به همه اينها نظر و فكر دارم. سال‌هاست به اينها فكر كرده‌ام. حالا اگر رفتيم داخل مجلس و توانستيم كاري بكنيم كه كار مي‌كنيم، اگر ديديم نمي‌شود، راهي براي فرار پيدا مي‌كنيم!، چون آمديم كمك كنيم نه اينكه نماينده بشويم.

* فتنه 88 چند تا حسن داشت. يكي اينكه حوصله همه سر رفت. آنهايي كه 30 سال شعار مي‌دادند و در رأس قدرت بودند، يك‌كمي رفتند كنار. وقت همه را این همه مدت گرفتند. بحث ولايت به شكل جدي مطرح شد. ولايت‌مداري به شكل جدي مطرح و تفكيك شد. آنهايي كه ولايت‌مدار نيستند، اصلاً حزب‌اللهي‌ نيستند.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
ناشناس
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۲۱:۲۲ - ۲۱ دی ۱۳۹۰
۰
۰
احسنت
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها