به گزارش پایگاه 598، در بررسی و تحلیل آموزههای هر دین یا فرقه باید ابتدا به بررسی مبانی و پیش فرضهای آن پرداخت، برای شناسایی بهتر آموزههای فرقه «عرفان ضاله حلقه» نیز لازم است، به بیان مبانی فکری این فرقه بپردازیم، با مطالعه آثار مکتوب و شفاهی عرفان حلقه درمییابیم که این فرقه نیز مطالبی را از ادیان مختلف و همچنین فرقههای انحرافی برای مبانی و پیش فرضهای خود انتخاب کرده است، محمد علی طاهری با تصریح به التقاطی بودن مبانی فرقه خود میگوید:
«ادیان، یک سلسله دروس، پله پله با هم هستند و جدا شدنی نیستند، علتش را هم من متوجه شدهام؛ یعنی مثل یک چیز میماند که دامنهدار است؛ ولی نویسندهها متفاوت هستند، بدون درک عهد عتیق، {فهم} عهد جدید امکان ندارد و بدون درک آن، درک این امکان ندارد، حالا إنشاءالله این را در یک جایی جداگانه مطرح میکنیم؛ اما من یک مطلبی میخواهم بگویم، من امروز به این نتیجه رسیدهام که یک عدهای به من خبر دادهاند که ما مطلب شما را با عرفان یهودی کاوالا انطباق دادهایم. عجیب است! شاگردان کلیمی ما گفتهاند، به طرز عجیبی دریافتهای شما با عرفان کاوالا میخواند، مسیحیها هم یک طوری همین را گفتهاند؛ شما فکر نکنید که مسلمانها فقط میخواهند با قرآن تطبیق بدهند، مسیحی میخواهد برود با انجیل تطبیق بدهد و کلیمی میخواهد با عهد عتیق انطباق بدهد، ما خودمان را نگاه نکنیم؛ ما داریم یک حرف میزنیم که از اول، این، انسانشمول است، توجه فرمودید؟! من ایمان دارم دریافتها و مطالب با کتب مقدس در تضاد نخواهد بود، حالا ما با قرآنش را انجام بدهیم، دیگران هم با کتب دیگر انجام بدهند؛ اما شما بدانید که به نظر من کتب مقدس، جلد یک، دو، سه هستند که از هم جدا نیستند».
بنابر گفتههای رهبر این فرقه آموزههای او از ادیان مختلف یهودی، مسیحی و .... برگرفته شده و از همین روی در ادامه به بررسی مبانی او که از ادیان مختلف گرفته شده است، میپردازیم:
*اعتقاد به معصوم نبودن پیامبر(ص) و امامان(ع)
طاهری در این باره میگوید:
کجا امامی فرموده است که عصمت دارد؟ آیا جایی گفته است؟ هرکسی قبول میکند که انسانپرستی، سنگپرستی و... خلاف عقل است.
در واقع نظر طاهری آن است که هر کس تن واحده را درک کرده باشد، میتواند معصومیت را تجربه کند و این امتیاز خاصی برای انبیا و ائمه معصوم نیست، او در جای دیگر چنین میگوید:
یکی از ادراکاتی که کمک میکند به جدایی انسان از ظلم همین درک تن واحده است، حالا بحث مقام معصومیت که جداگانه توضیح میدهیم، مقام معصومیت زمانی حاصل میشود که این ادراکات پیش بیاید، وقتی این ادراکات پیش بیاید دیگر انسان نمیتواند به سوسک و... ظلم کند چرا؟ چون هر جزئی را میبیند پاره تن خودش است، این از اینجا به بعد این مقام حاصل میشود نه اینکه با تولد یک انسانی قابلیت گناه نداشته باشد، اگر این طور باشد گیاهان وحیوانات هم قابلیت گناه ندارند، پس معصومند!
پس طاهری علت عصمت را درک تن واحده و دلیل اجتناب از معصیت و به عبارتی معصومیت را ادراک واقعی به ظلم میداند، او که با مثالی سخیف و با تمسخر عصمت را زیر سؤال میبرد، در ادامه مطالبی را مطرح میکند که نشان میدهد مقام معصومیت زمانی ارزشمند است که اکتسابی باشد و با این عبارات، معصومیت را بیارزش جلوه میدهد:
در واقع مقام معصومیت برای انسان، زمانی ارزشمند است که با او متولد نشده باشد، در این صورت با گیاه و حیوان و درخت تفاوتی نمیکنیم، ارزش آن وقت است که ما خودمان برسیم نه به ما داده باشند.
و این در حالی است که طاهری به معنای ذاتی بودن عصمت که در قرآن کریم مطرح شده، یعنی بر خلاف قول طاهری، عصمت ملکهای است که خدای متعال از همان ابتدای تولد به ولی خود میدهد؛ اما به شرط تقوا و این مطلب را آیات قرآن کریم نیز تأیید میکند، خداوند میفرماید:
«إِنَّما یرِیدُ اللّهُ لِیذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛ خدا فقط مىخواهد آلودگى را از شما خاندان [پیامبر ]بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
علامه طباطبایی(ره) ذیل آیه تطهیر میفرماید:
با در نظر گرفتن اینکه کلمه رجس در آیه شریفه الف و لام دارد، که جنس را مىرساند، معنایش این مىشود که خدا مىخواهد تمامى انواع پلیدیها و هیأتهاى خبیثه و رذیله را از نفس شما ببرد، هیأتهایى که اعتقاد حق و عمل حق را از انسان مىگیرد و چنین ازالهاى با عصمت الهى منطبق مىشود و آن عبارت است از صورت علمیهاى در نفس که انسان را از هر باطلى، چه عقاید و چه اعمال حفظ مىکند، پس آیه شریفه یکى از ادلّه عصمت اهل بیت است.
براى اینکه قبلاً گفتیم اگر مراد از آیه، چنین معنایى نباشد، بلکه مراد از آن تقوى و یا تشدید در تکالیف باشد، دیگر اختصاصى به اهل بیت نخواهد داشت، خدا از همه بندگانش تقوى مىخواهد، نه تنها از اهل بیت و نیز گفتیم که یکى از اهل بیت خود رسول خدا(ص) است و با اینکه آن جناب معصوم است، دیگر معنا ندارد که خدا از او تقوى بخواهد.
پس چارهاى جز این نیست که آیه شریفه را حمل بر عصمت اهل بیت کنیم و بگوییم: مراد از بردن رجس، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است و مراد از تطهیر در جمله «یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً» که با مصدر تطهیر تأکید شده، زایل ساختن اثر رجس به وسیله وارد کردن مقابل آن است و آن عبارت است از اعتقاد به حق، پس تطهیر اهل بیت عبارت شد، از اینکه ایشان را مجهز به ادراک حق کند، حق در اعتقاد و حق در عمل و آن وقت مراد از اراده این معنا، (خدا مىخواهد چنین کند)، نیز اراده تکوینى مىشود، چون قبلاً هم گفتیم اراده تشریعى را که منشا تکالیف دینى و منشأ متوجه ساختن آن تکالیف به مکلفین است، اصلاً با این مقام سازگار نیست، (چون گفتیم اراده تشریعى را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بیت)
در این مورد دلایل نقلی و عقلی و روایات بسیاری وجود دارد که در ادامه به برخی اشاره میشود:
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً»؛ و خداوند کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمىدانستى به تو آموخت و فضل خدا بر تو بزرگ بود.
صاحبان تفاسیر مختلف، همنظر هستند که این آیه از آیاتى است که به مصونیت پیامبر(ص) از خطا و اشتباه و گناه اشاره کرده، لازمه گمراه نشدن پیامبر را امدادهایالهی میداند که با وجود این امدادها دیگران نمیتوانند ایشان را گمراه کرده، هیچگونه زیانی به ایشان وارد سازند، برای مثال در تفسیر نمونه آمده است:
در ذیل آیه یکى از دلایل اساسى مسأله عصمت به طور اجمال آمده است و آن اینکه خداوند علوم و دانشهایى به پیامبر(ص) آموخته که در پرتو آن در برابر گناه و خطا بیمه میشود؛ زیرا علم و دانش (در مرحله نهایى) موجب عصمت است، مثلاً پزشکى که آب آلودهاى را که به انواع میکربهاى: وبا، مالاریا و دهها بیمارى خطرناک دیگر آلوده است و آن را در آزمایشگاه در زیر میکروسکوپ مطالعه کرده و اثر کشنده آن را به روشنى دریافته است، ممکن نیست از آن آب بنوشد؛ یعنى این علم به او مصونیت در برابر ارتکاب این عمل مىدهد، در حالى که جهل به آن ممکن است موجب ارتکاب شود. همچنین سرچشمه بسیارى از اشتباهات جهل به مقدمات یا لوازم و عواقب یک کار است، بنابراین کسى که از طریق وحى الهى و تعلیم پروردگار آگاهى کامل از مسائل مختلف دارد، نه گرفتار لغزش میشود، نه گمراهى و نه گناه.
ولى اشتباه نشود با اینکه چنان علمى براى پیامبر(ص) از ناحیه خدا است؛ ولى باز جنبه اجبارى به خود نمىگیرد؛ یعنى هیچ گاه پیامبر مجبور نیست به علم خود عمل کند؛ بلکه از روى اختیار به آن عمل مىکند، همان طور که طبیب مزبور با داشتن آگاهى از وضع آن آب آلوده اجبارى به ننوشیدن آن ندارد؛ بلکه از روى اراده از شرب آن خوددارى مىکند و اگر گفته شود چرا پیامبر(ص) مشمول چنین فضل الهى شده است نه دیگران، باید گفت: این به خاطر مسئولیت سنگین رهبرى است که بر دوش او گذاشته شده است و بر دوش دیگران نیست؛ زیرا خداوند به همان مقدار که مسئولیت مىدهد، توان و نیرو مىبخشد.
همچنین استاد مصباح یزدی در مورد عصمت انبیاء و ائمه(ع) میگوید:
عصمت یعنی خدا در میان انسانها بعضی را آنچنان مستعد قرار داده که میداند آنان به اختیار خودشان مرتکب کار زشت نمیشوند و اوامر خدا را اطاعت میکنند. با آن علم غیبی که خداوند دارد از سرنوشت همه آنها آگاه است... خدا به همه مؤمنان و همه کسانی که در راه خیر قدم بر میدارند، مدد میرساند؛ منتهی مددی متناسب با تلاششان و بر اساس ضوابطی که دارد. چون پیامبران آنچه را در توان دارند، در راه بندگی خدا مایه میگذارند و کوتاهی نمیکنند. این است که آنجا هم که نیاز به کمکهای فوقالعاده دارند، خدا از ایشان دریغ نمیکند؛ ولی این کمکها چنان نیست که ایشان را مجبور کند و اختیار را از ایشان سلب نماید. مانند نشان دادن برهان به حضرت یوسف(ع) در لحظهای که احتمال وقوع گناه برای ایشان وجود داشت تا ایشان را از گناه منصرف کند.
از مجموع مطالب بیان شده، این نکته به دست میآید که عصمت انبیا ریشه قرآنی دارد و آیات فراوانی در قرآن وجود دارد که به عصمت انبیا اشاره دارد، از سوی دیگر چون مسئولیت اصلى امام، حفاظت از شرع است، از نظر عقلی لازم است که معصوم باشد؛ مگر آنکه کسى مدعى شود که حفاظت از دین، تنها وظیفه امام نیست و دیگران هم وظیفه دارند، پرسش مهم این است که آیا بدون امام، حفاظت از دین تحقق پیدا مىکند یا خیر؟
راههایى که ممکن است به کمک آنها دین حفظ شود، قرآن، سنت، اجماع، قیاس و اصل برائت است. اما آیا این موارد، میتواند دین را حفظ کند؟ طبق دلایل محکم و تفسیرها و تأویلهای مختلف از منابع یاد شده میتوان به دست آورد حفاظت از شریعت را تنها امام معصوم بر عهده دارد تا دین از خطر سقوط و انحراف مصون بماند.
دلیل دیگر اینکه اگر امام، معصوم نباشد، بحث تسلسل پیش مىآید. یعنی اگر امام خطا کند، براى رفع خطا باید به امام دیگر مراجعه کرد و اگر او هم معصوم نباشد، رجوع به امام دیگر لازم مىشود و هیچ وقت رفع خطا و اشتباه ممکن نخواهد بود. از آنجا که تسلسل، باطل است، ضرورت وجود امام معصوم مشخص میشود.
از دیگر دلایل عقلی عصمت آنکه اگر امام، مرتکب خطا یا گناهى شود، یا باید از او پیروی کرد که این، باطل است؛ چنانکه قرآن مىفرماید: «در گناه و ستمکارى، همدیگر را کمک نکنید» و یا اینکه نباید از او پیروى کرد، که در این صورت، زمینه بهرهگیری از امام نخواهد بود.
بنابراین عصمت پیامبران و اهل بیت یکی از امور مسلم است که متأسفانه طاهری آن را انکار میکند، البته گر چه این دیدگاه را وهابیون افراطی به این شکل مطرح نمیکنند، ولی نتیجه دیدگاه طاهری، رد معصومیت ائمه و امکام معصومیت برای همه امت است که با نظر وهابیت مشابهتهایی دارد.
ابن تیمیه-که ریشه تفکرات وهابیت در سخنان او است- در یکی از گفتههایش مدعی شده است که هیچ کس معصوم نیست، نه پیغمبر نه غیر پیغمبر؛ او در جایی دیگر میگوید: «فإنه لا معصوم بعد الرسول و لاتجب طاعه أحد بعده فى کل شیء»؛ به درستی که هیچ معصومی بعد از رسول نیست و طاعت هیچ کسی بعد از پیغمبر در هیچ چیزی واجب نیست.
او میگوید: امت پیغمبر جمعاً معصوم هستند و چون امت معصومند دیگر نیازی به عصمت امام نیست و مینویسد: «أحدها أن یقال لا نسلم أن الحاجه داعیه إلى نصب إمام معصوم وذلک لأن عصمه الأمه مغنیه عن عصمته».
منبع: کتاب «حلقه اسارت» به قلم جمعی از استادان حوزه و دانشگاه