کد خبر: ۳۳۷۹۱
زمان انتشار: ۰۲:۰۷     ۱۵ دی ۱۳۹۰
کیهان نوشت:
ظرف هفته هاي گذشته مجموعه اي از علائم ونشانه ها در فضاي سياسي و اقتصادي كشور ظاهر شده كه سرجمع همه آنها القاي وضعيت بحراني در كشور بوده است. ابتدا يك سناريوي هماهنگ از خارج از ايران كليد خورد كه تهران را به انجام اقدامات تروريستي، دست داشتن در حادثه 11 سپتامبر، تلاش براي ساخت سلاح هسته اي و نقض جدي حقوق بشر متهم مي كرد. پس از آن موجي از تهديد ايران به حمله نظامي به راه افتاد و مقام هاي رسمي در جاهايي مانند آمريكا و اسراييل (مانند باراك و پانه تا) كه عموما از اظهارنظر درباره چنين موضوعاتي خودداري مي كنند حتي درباره زمان اقدام احتمالي عليه ايران (كمتر از 9 ماه) هم اعلام نظر كردند. پس از آن، دولت آمريكا تقريبا با عجله بانك مركزي ايران را تحريم كرد و در حالي كه خود مي دانست چنين اقدامي عملا غيرممكن است، از امضاي اسناد حقوقي مربوط به آن امتناع نكرد. گام بعدي انتشار مجموعه اي از اخبار بود در اين باره كه اتحاديه اروپا در آستانه اجماع درباره تحريم نفتي ايران تا حدود يك ماه ديگر است و در اين صورت ايران از بخش بزرگي از درآمد نفت خود محروم خواهد شد. در مرحله بعد خبرهايي منتشر شد مبني بر اينكه آمريكايي ها مرخصي آن دسته از نيروهاي نظامي خود را كه خليج فارس و خاورميانه محل ماموريت آنهاست لغو كرده اند و يك زير دريايي اتمي مجهز به موشك هاي بالستيك هسته اي هم در راه خليج فارس است. در كنار همه اينها نوعي التهاب در بازار ارز ايران پديد آمد كه منابع غربي بلافاصله آن را به تاثير تحريم ها بر اقتصاد ايران بويژه تحريم بانك مركزي -كه تازه در صورتي كه همه چيز آنطور كه اسراييلي ها مي خواهند پيش برود 6 ماه ديگر اجرا خواهد شد- ربط دادند. جالب است كه برخي منابع غربي از جمله مقام هاي رسمي آمريكايي كه در اين باره موضع گرفته اند، رزمايش ارتش در تنگه هرمز را هم كه در واقع تمرين عملي مسدود كردن اين تنگه بود ناشي از «تاثير فشارها» بر ايران ارزيابي كرده اند. و آخرين قدم هم البته از داخل ايران برداشته شد: جريان فتنه عملا انتخابات مجلس نهم را تحريم كرد ولو اينكه به دلايلي ترجيح مي داد واژه تحريم را به كار نبرد.

پس از كنار هم گذاشتن همه اين وقايع كه به وضوح يك برنامه هماهنگ و داراي جدول زماني و تقسيم كار به نظر مي رسد، اين سوال رخ مي نمايد كه به راستي چه خبر است؟ آيا وضعيت كشور بحراني است؟ و آيا زمان آن رسيده است كه ايران درباره رفتار خود در محيط سياست خارجي و امنيت ملي به «تنظيم مجدد معادله هزينه- فايده» بپردازد؟
اين نوشته در اين باره كه از ميان همه خبرهايي كه در صدر اين نوشته به آن اشاره شد كدام يك تا چه حد واقعي است و عمليات متعدد دشمن سرجمع موفق بوده يا نه بحث نمي كند. اين مسئله، خود موضوع نوشته هايي مستقل و تفصيلي است، پيش از اين بارها به آن پرداخته شده و از اين به بعد هم خواهد شد. اما يك نكته را از ياد نبريم. رابرت گيتس كه بايد او را استراتژيست بزرگ امور ايران در آمريكاي فعلي دانست، زماني گفته بود مشكل ما با ايران اين است كه ايران اساسا نيازي به محاسبه مجدد درباره سود و زيان اصرار بر برنامه هاي هسته اي، موشكي و منطقه اي اش نمي بيند و تا وقتي ايران وادار به محاسبه مجدد نشود انتظار تغيير محاسبات آن بي جاست. گيتس مبدع استراتژي وادار كردن ايران به محاسبه مجدد است و راهبرد پيشنهادي او هم اين است كه هزينه هاي مربوط به تداوم برنامه هاي استراتژيكي ايران چنان افزايش پيدا كند كه ايران احساس كند تداوم اين برنامه ها به جاي آنكه عاملي براي تقويت قدرت و تثبيت جايگاه آن باشد، به تهديدي براي موجوديت آن تبديل شده است.ظاهرا قضيه از اين قرار است كه آمريكايي ها به اين نتيجه رسيده اند كه شب انتخابات مجلس در ايران، بهترين زمان براي القا اين موضوع به افكار عمومي و جامعه سياسي درايران است كه شرايط آنقدر بحراني است كه هر چه زودتر بايد تصميم هايي جديد گرفت و طرحي نو در انداخت.
در اين باره اتفاق نظر وجود دارد كه بخش بزرگي از آنچه اكنون در محيط امنيتي ايران مي بينيم عمليات رواني است نه اقدام واقعي و آمريكايي ها مي خواهند از تهديد نتيجه بگيرند نه اقدام چرا كه هزينه اقدام بسيار بالاست. اما مهم اين است كه بتوان از حد اين كليات فراتر رفت و در اين موضوع تامل كرد كه پس پشت اين سناريو چيست؟ آيا ما در ميانه يك بازي بزرگ نيستيم كه قرار است كساني در داخل ايران اجراي فاز نهايي آن را بر عهده بگيرند و دوران جديدي از تجديد نظرطلبي را با استناد به بحراني بودن وضعيت كشور كليد بزنند؟
اجازه بدهيد ببينيم چه كساني و چگونه از بحراني جلوه دادن فضاي كشور نفع مي برند و هر يك در پي چيستند.
مسلما بازيگر نقش اول دراين سناريو غربي ها هستند. دولت آمريكا به چند دليل مهم نياز دارد پي در پي اصرار كند: «اوضاع در ايران رو به وخامت است.» دليل اول اين است كه آمريكايي ها مي خواهند كسي به اين موضوع توجه نكند كه وضع آنها در منطقه خاورميانه از هر زمان ديگري در طول تاريخشان وخيم تر است و با هر معياري كه سنجيده شود ايران تا اينجا برنده بازي است. دومين دليل اين است كه اوباما در آستانه انتخابات رياست جمهوري 2012 در ايران درگير نوعي مسابقه راديكاليسم عليه ايران با جمهوري خواهان است پس طبعا ابتدايي ترين راهبرد رسانه اي كه در پيش خواهد گرفت اين است كه تاكيد كند سياست او در مقابل ايران جواب داده و انتقادهاي جمهوري خواهان بي وجه است. در بسياري از موارد، مخاطب اظهارات بي سر و ته و گاه به شدت مضحك مقام هاي آمريكايي در اين باره كه «ايران در آستانه كوتاه آمدن است» در واقع جامعه داخلي آمريكا و صهيونيست هاست و نبايد آنها را بيش از اين مقدار جدي گرفت. (امير اورن هفته گذشته در هاآرتص مقاله اي نوشت كه تيتر آن اين بود: مخاطب جمله همه گزينه ها روي ميز است اسراييل است نه ايران) و سومين دليل اين است كه اوباما مجبور است بگويد گزينه هاي فعلي در قبال ايران جواب داده چرا كه اگر غير از اين باشد ناچار بايد سراغ گزينه هاي بعدي برود و چيزي به نام «گزينه بعدي» اساسا وجود خارجي ندارد.
پس از آمريكا جريان فتنه در داخل و خارج بيشترين سود را از بحراني جلوه دادن فضاي كشور مي برد. اين جريان به طورمشخص در پي دستيابي به دو هدف عمده است:
اول، به حداقل رساندن مشاركت مردم چرا كه در شرايطي كه اين جريان در صحنه حضور ندارد، مشاركت بالا به اين معناست كه مردم براي قهر و اخم آنها هيچ ارزش و اهميتي قائل نيستند و مشروعيت نظام سياسي بر خلاف آنچه آنها در پي آن بودند روز به روز در حال مستحكم تر شدن است.
دليل دوم اما اين است كه جريان فتنه تصور مي كند تنها در صورتي مي تواند اميدوار به بازگشت دوباره به صحنه سياسي باشد كه وضعيت كشور به اندازه كافي بحراني جلوه داده شده و چاره اي جز روي آوردن به پروژه هايي مانند نجات و وحدت ملي براي نظام باقي نماند. در واقع نوعي تقسيم كار بين طرف خارجي و جريان فتنه جود دارد. طرف خارجي سعي مي كند محيط امنيت ملي سياست خارجي ايران را بحراني كند به اين اميد كه نظام چاره اي جز انعطاف در مقابل جريان فتنه و پذيرش مجدد آنها در جامعه سياسي كشور نبيند. شايد اين پروژه زياده از حد احمقانه به نظر برسد، ولي متاسفانه -يا شايد هم خوشبختانه- بايد گفت دشمنان ايران دقيقا به همين اندازه و بلكه بيشتر احمق هستند.
اما گروه سوم جرياني درون برخي بخش هاي حاكميت است كه اساسا تداوم بحران را شرط لازم حيات خود مي داند و كاملا مراقب است مبادا اوضاع كشور زماني حتي به مدت چند هفته آرام بگيرد. بحراني نمايي براي اين جريان دو كاركرد مهم دارد:
اول اينكه بنابر يك تجربه تاريخي اين جريان تصور مي كند بحران براي آن حاشيه امنيت ايجاد خواهد كرد و مي تواند با هزينه حداقل به اجراي پروژه هاي خود بپردازد.
و دوم، منحرفان تصور مي كنند اگر وضعيت كشور بحراني جلوه داده شود آنها در موقعيتي خواهند بود كه استدلال كنند راه حل همه اين مشكلات نزديك شدن به غرب و مذاكره با آمريكاست و به اين ترتيب نظام رابراي تعديل خط قرمز پر رنگ و راهبردي اش در اين باره تحت فشار بگذارد.
خلاصه كنيم: در واقع بحراني وجود ندارد، اما اينكه مردم باور كنند اوضاع بحراني است پروژه اي حياتي براي بازيگراني بسيار با انگيزه و پاي كار است.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها