به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، با شروع سریال «تعبیر وارنه یک رویا» در مردادماه، نوید گرم شدن فضای رسانه ملی در گرم ترین ماه سال می رفت. دور از انتظار هم نبود: شروع خوب و پرجاذبه هر بیننده ای را به سمت تلویزیون می کشید و ذهن تماشاچی را تصرف می کرد. همه چیز خوب بود. قصه پرکشش و جذاب پیش می رفت و با عبور از کلیشه ها و تصاویر انتزاعی، نگاهی واقعی تر و البته ملموس تر از نهادهای امنیتی و مبارزه با تروریست القا می شد.
اما در اواسط راه همه چیز دگرگون شد. شخصیت های جدیدی که به داستان وارد شدند نتوانستند هیجان ابتدای فیلم را ادامه دهند و سریال شبانه شبکه یک از ریتم افتاد. نقش هایی مثل هاشم جاوید، رویا، سعید برازنده و سیاوش مشرقی هر روز پررنگ تر می شدند اما آنطور که باید جذاب نبودند. برای مخاطبی که صحنه های درخشان ابتدای فیلم را در ذهن دارد، نمایش بازی مصنوعی بازیگران و سطحی شدن و پر ایراد بودن داستان پذیرفته نبود. اشتباهات پی در پی و بزرگ ماموران اطلاعاتی و بیش از حد ساده نشان دادن جاسوس ها و نقشه هایشان هر بیننده ای را کلافه می کرد، هر چند رشته داستان را همراهی کند و از معدود اتفاقات آن لذت ببرد.
آقای جیرانی کاش چند قسمت آخر را نساخته بودید!
به یکباره همه چیز فروریخت. هاشم در رستوران همه چیز را به رویا گفت و رویا هم با کشتن هاشم و پنج شش نفر دیگر، سعید برازنده جعلی و همسرش را ربود و به ارمنستان فرستاد و امیر جعفری یک تنه و پیاده از مرز خود را به آن کشور رساند و در خانه ی حفاظت شده موریس و غاده موفاز، (به سبک فیلم های هندی) همه را کشت و دختر و دامادش را نجات داد و البته سیاوش مشرقی تیر خورد و کشته شد.
این دو خط پایان بندی آبکی داستانی جاسوسی بود که پیچیدگی های ابتدایی اش را هیچ بیننده ای نمی توانست حدس بزند. هرچند قبل از پخش سریال در خبرها بود که سریال در 30 قسمت آماده پخش است و شاید ما جبراً به یکباره در قسمت بیست و هفتم به پایان قصه سقوط کردیم اما هنوز نمی توانم بفهمم که چرا باید اینقدر خُرده داستان های بی ربط و به درد نخور برای کش دادن فیلم در فیلمنامه گنجاده می شد که همه زحمتها را به باد دهد. تعبیر وارونه یک رویایی که آنقدر سطحی تمام شد که آرزو کنیم کاش به هر دلیلی فیلم نیمه کاره رها می شد و امروز تنها با فکر کردن به قسمت های نخست آن، لذت می بردیم!
* فرهنگ نویس/ محمد غفاری