آويني فيلم: ثريا، خانه اش را فروخته و پولش را داده تا رضا با آن كار كند و
سودش را ماهانه بدهد. اين وسط، جنس هاي قاچاق هپلي هپو مي شود. او تا
موضوع را مي فهمد، كاسه آش از دستش مي افتد و در حياط خانه بيهوش مي شود...
طاها مشكل قلبي دارد و عاشق شده ولي دختر جواب رد مي دهد. از طرفي
شوهر خواهر قمارباز طاها كه پدري معتاد هم دارد، مي خواهد كله طاها را زير
آب كند تا سهمش را بالا بكشد...
پيمان، در تصادف كشته شده. پدر و
مادر و برادرش هم كه در اين تصادف درب و داغان شده اند در بيمارستان مي
فهمند كه پيمان كشته شده و آه و ناله راه مي اندازند و تازه داستان نامردي
ها شروع مي شود...
پدر معتاد است و تازه بچه دار شده. منتظر است تا
همسرش از خانه بيرون رود تا برود پاي سيخ و ... . نگاه هاي معصومانه بچه و
مظلوميت زن همراه با اين تصميم شوم كه پدر معتاد مي خواهد فرزندش را
بفروشد تنها بخشي از ... .
اين ها، تنها چند تصوير از سريال
هاي"تاثريا"، "شيدايي"، "پنجره" و "شايد براي شما هم اتفاق بيافتد" بود كه
اين شب ها روي آنتن شبكه هاي ۱ تا ۵ مي رود؛ در هيچ كدام از اين سريال ها
نه آرامشي وجود دارد و نه حتي يك آدم و رابطه طبيعي و انساني.
تازه
در كنار اين سه سريال، سه سريال ديگر هم از شبكه آي فيلم پخش مي شود كه
درست اوج قسمت هاي بدبختي اند! در "مدار صفر درجه" حبيب توسط نازي ها
دستگير شده و دارد زير شكنجه آن ها خرد مي شود. در "پس از باران" دايي
بدجنس به دنبال انتقام از خان و خانوم كوچيك است و در "ستايش"، ستايش برادر
مرده! شوهر و مادرش را هم از دست داده و ... .
كافي است مخاطبي بعد از يك روز كاري پر فشار و پر استرس به خانه برگشته، از عصر پاي تلويزيون بنشيند و اين سريال ها را ببيند.
تماشاي
اين چند قصه پر از بدبختي و فلاكت، اگر او را به سكته نياندازد، بايد به
سلامت روانش شك كرد! چاره اي ندارد جز اينكه با رواني آزرده و پريشان به
تخت برود يا به كل قيد تماشاي تلويزيون را بزند.
جالب اينجاست كه
مسئولان صدا و سيما ۹ ماه قبل در سخنراني ها و بخشنامه هايي اعلام كرده
بودند ساخت سريال تلخ ممنوع است. اگر اين سريال ها تلخ نيستند پس واي به
حال ما اگر مسئولان دستور ساخت سريال تلخ بدهند!