لكل نَبَإٍ مسْتَقَر، لكل نَبَإٍ مسْتَقَر، لكل نَبَإٍ مسْتَقَر...
خبر آمدن شهدا، ديگر برايمان عادي شده بود در همهمه گرانيها و نرخ بنزين و خبر قطع يارانهها و توافقها و عدم توافقها!
«پيكرهاي مطهر 270 شهيد دفاع مقدس، كه طي عمليات اخير تفحص كشف شدهاند از طريق مرز شلمچه وارد كشور شدند.
فرمانده كميته جستوجوي مفقودين ستادكل نيروهاي مسلح، از كشف پيكرهاي
مطهر 175 شهيد غواص عمليات كربلاي 4 خبر داد». تا اينجاي خبر همه چيز مثل
هميشه بود! حالا حدود يك هفته از انتشار خبري كه ابتدا ظاهرا قرار بود مثل
باقي خبرها در روزمرگي رفتن ارديبهشت و آمدن خرداد گم بشود، گذشته است اما
صفحات فضاي مجازي پر شده است از ارادت به حقانيت آشكار اين خبر.
«شماري از اين پيكرهاي مطهر متعلق به غواصان عمليات كربلاي است كه با
دستان بسته به شهادت رسيده و برخي پيكرها زماني كه كشف شدند، هيچ جراحتي
نداشتند و متوجه شديم كه آنها زنده به گور شدند».
اينجا بود كه حقيقت، بُرنده و تلخ همه را ميخكوب كرد: زنده به گور با دستان
بسته پس از 29 سال! و درد تكثير شد... «موجي كه حيران ميكند دريا دلان
را»
با سرعتي باور نكردني همه در درد اين مظلوميت شريك ميشويم با همه
اختلافاتي كه در مذهب، عقيده، مرام يا مسلك داريم. و نقطه اشتراك ما
اينجاست؛ همه سوگواري ميكنيم براي جواناني كه بعد از 29 سال با چشماني باز
و دستاني بسته ميآيند تا آكنده كنند اضطراب اين روزهايمان را از عطر گل
محمدي تا با افتخار بايستيم و بگوييم ديروزمان اين بود، امروز سر خم
نخواهيم كرد تا فردايي سربلند داشته باشيم.
اما همه در بهت و حيرت ميمانيم كه بعد از 29 سال بايد ميآمدند؟ چرا حالا؟
قرار بود كه با اين بهار برگردي؟
پس از «هزار و دو شب» انتظار برگردي؟
قرار بود پلاكت به سينهات باشد
نه اينكه با ستاره دنبالهدار برگردي
آهاي ساكن تابوت اينكه رسمش نيست
صنوبري بروي، لالهزار برگردي
29 سال بايد چشم مادرانشان به در خشك ميشد و پشت پدرانشان خميده تا در سكوت اين انتظار راهي ديار باقي شوند؟
اما ماجرا براي آنان كه به اتفاقي بودن هيچ چيز در عالم معتقد نيستند، پايان نيست! يك آغاز است.
آغاز اين باور كه «لكل نَبَإٍ مسْتَقَر وَ سَوْفَ تَعْلَمُونَ/ براي هر خبري قرارگاهي است و بهزودي خواهيد دانست».
و خداوند چه آشكارا ميگويد هر خبري را هنگامه وقوع و رويدادن است كه در
آن هنگام آشكار ميشود و هنگامه وقوع اين خبر همين روزها بود كه «جنگ از
وطنم سفر نكردهست هنوز...»