متن پیام آیت الله جوادی آملی به همایش بینالمللی «شهروند مسئول در تبیین فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر»
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين والأئمة الهداة المهديين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء (عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّيٰ و مِن أعدائهم نتبرّيءُ إلي الله.
[....]
جريان امر به معروف و نهي از منكر به چهار عنصر اصلي وابسته است؛ عنصر نخست آن است كه جامعه به معروف موفق بشود، معروف را بشناسد، باور و عمل كند و تبليغ. منكر را بشناسد، باور كند كه زشت است پرهيز كند و تبليغ، اگر اين دو كار انجام شد آنگاه نسبت به ديگران وظيفه و رسالت جامعه اين است كه امر به معروف كند، چون خودش مؤتمر به معروف است، نهي از منكر كند، چون خودش منتهي است اين چهار عنصر محوري را در كتابهاي فقهي كنار هم ميبينيد. اينچنين نيست كه مسأله امر به معروف باشد ولي فعل معروف نباشد. آنچنان نيست كه نهي از منكر باشد ولي پرهيز از منكر نباشد. هم به ما گفتند چه بكنيد، هم به ما گفتند چه نكنيد. بعد به ما گفتند به چه چيز امر كنيد و از چه چيز نهي كنيد.
امنيّت جامعه را فراهم كردن، امانت عمومي را عملاً نشان دادن، شغلهاي مناسب توليد كردن، اقتصاد معتدل و معقول و مقبول را ترويج كردن، بيكاري را برطرف كردن، اينها از معروفهايي است كه همه ما به آن موظّفيم. معاصي الهي را ترك كردن و زشتی آن را درك كردن از رسالتهاي اصلي همه ماست.
اما اگر خواستيم امر به معروف و نهي از منكر بكنيم، بايد درست عنايت كنيم. معروف چيزي است كه نزد شريعت به رسميّت شناخته شده و معرفه باشد. براي كشف اينكه اين شيء نزد شريعت معروف است، معرفه است. دو چراغ در دست است يكي چراغ عقل، يكي چراغ نقل، عقل در مقابل نقل است، نه در مقابل شرع.
با دليل عقلي ميتوان دریافت چه چيزي در پيشگاه شريعت معرفه است با برهان نقلي ميتوان كشف كرد، چه چيز در ساحت مقدس شريعت معرفه است. منظور از معرفه بودن آن است، چه چيز را دين به رسميّت ميشناسد. پس از شناخت عقلي يا نقلي نسبت به معرفه بودن و به رسميّت شناخته شدن چيزي در پيشگاه شريعت، آنگاه نوبت به اجرا ميرسد.
مسأله امر به معروف در كنار نهي از منكر است كه نهي از منكر هم مثل امر به معروف عبارت از اين است چيزي كه نزد صاحب شريعت نكره است؛ يعني شناخته نشد؛ يعني به رسميّت شناخته نشد. آن ميشود منكر. براي كشف از منكر بودن چيزي در ساحت شريعت دو دليل و دو چراغ در دست داريم؛ يكي چراغ عقل و دیگری چراغ نقل. با دليل عقلي ميتوان فهميد چه چيزي در پيشگاه شريعت به رسميّت شناخته نشده و با برهان نقلي، ميتوان فهميد چه چيزي در صحنه شريعت به رسميّت شناخته نشده. آنچه به رسميّت شناخته نشده ميشود، نكره و منكر، آنچه به رسميّت شناخته شده، ميشود معرفه و معروف؛ اين مطلب نخست.
مطلب دوم آن كه جريان امر به معروف و نهي از منكر، غير از تعليم و تبليغ و غير از ارشاد و موعظه و نصيحت و پندها و اندرزهاست. امر به معروف فرمان است. نهي از منكر هم فرمان است؛ بكن و نكن. اگر جامعهاي مطلبي را نميداند، فرد يا گروهي از مطلب بيخبر است، تعليم آنها واجب است و اين تعليم از سنخ امر به معروف و نهي از منكر نيست. اگر فرد يا گروهي جاهل نيست، لكن غافل است يا ساهي است يا ناسي است يا مضطرّ و مجبور و ملجأ و مانند آن است، بايد آن عذرها را برطرف و غافل را متنبّه، ناسي را متذكّر و ساهي را متذكّر كرد، اضطرار مضطرّ را برطرف نمود، الجاء ملجي را برطرف و جبرِ مجبور را برطرف نمود تا مشكلات آنها حل بشود.
هيچ كدام اينها از سنخ امر به معروف يا نهي از منكر نيستند. ممكن است گاهي با عنايت و مجاز واژه امر به معروف و نهي از منكر را در اين امور كسي به كار ببرد، ولي هيچ كدام از اينها امر به معروف نيستند.
مطلب بعدي آن است كه امر به معروف و نهي از منكر در جايي است كه كسي عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان كار واجب است، ترك ميكند. عالماً عامداً با اينكه ميداند فلان كار حرام است، انجام ميدهد. در چنين جايي، سخن از امر به معروف و نهي از منكر فرد و امّت اسلامي است كه فرد يا جامعه بايد فرمان صادر كند، به گونهاي كه اين معروف عمل بشود و آن منكر ترك بشود؛ بنابراين، امر به معروف و نهي از منكر، يك مرحله ولايت متقابلي است كه مؤمنان نسبت به يكديگر دارند كه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ﴾ اينها ﴿بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ هستند. اين ولايت متقابل به صورت ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ جلوه ميكند.
مطلب بعدي آن كه اين وظيفه مشترك میان مردم و دستگاه حكومت است. هم هيأت حاكم موظّف است، هم امّت و جامعه؛ منتها بخشي مربوط به جامعه است و بخشي مخصوص به هيأت حاكم و دستگاه حكومت. آنكه مشترك است، گفتن زباني و انزجار قلبي است؛ بنابراین، بر همگان لازم است كه نسبت به منكر و كسي كه مبتلا به منكر است، انزجار قلبي داشته باشند.
بر همگان لازم است، چه مسئولان حكومت چه افراد عادي وقتي كار زشتي را ميبينند با چهره معترض و متنفّر نگاه بكنند، نگاه معترضانه و نگاه متنفّرانه داشته باشند. در صورتي كه ميدانند اين شخص مبتلا به اين گناه عالماً عامداً دارد پردهدري ميكند، اگر براي آنها روشن نشد كه اين عالم عامد است، احتمال جهل، سهو، نسيان، غفلت، اضطرار، الجاء، اجبار و مانند آن ميدهند ديگر جا براي امر به معروف نيست بايد مقدمتاً آن امور را گذراند تا به امر به معروف رسيد.
اگر جايي مشخص شد، كسي عالماً عامداً دارد پردهدري ميكند، چه بر مسئولان نظام چه بر افراد عادي، واجب است كه با نگاه اعتراضآميز و چهره خشمآلود و صورت متنفرانه با او برخورد كنند. اين نخستين مرحله است. پس از آن، انزجار قلبي.
انزجار قلبي، آغاز اين امر به معروف و نهي از منكر است؛ برافروختگي چهره و نگاه معترضانه و نقّادانه، مرحله بعدي است و اعتراض زباني، مرحله ديگر است و اگر از اين مراحل كسي طرْفي نبست، با دست و اعضا و جوارح بايد جلوي آن منكر را بگيرد تا اين فساد رخنه نكند؛ اين مشترك است بين مسئولان نظام و امّت اسلامي.
اما آنچه ویژه مسئولان نظام است و دستگاه حكومت موظّف است، آن را انجام بدهد، جلوگيري قهرآميز است که گاه با ضرب همراه است و گاهي با بالاتر از ضرب. اگر كسي ببيند بيگانهاي درصدد انفجار مركزي و خونريزي افراد بيگانه است، اگر اين شخص دست به چنين جنايتي زد، دستگاه قضا وارد صحنه ميشود و به اين شخص مجرم ميگويد چرا كردي، ولي پیش از اينكه مرتكب بشود، دستگاه امر به معروف و نهي از منكر حكومت ميگويد نكن.
فرق جوهري امر به معروف و نهي از منكر با تعزيرات و حدود آن است كه در جريان تعزير و حدود تنبيه ميكنند. ميگويند: چرا كردي؟ در جريان امر به معروف و نهي از منكر همين كارها را انجام ميدهند، ميگويند: نكن، بنابراين، آنچه در امر به معروف و نهي از منكر هست با آنچه در دستگاه قضايي است، يكي دفع است و دیگری رفع كه فرق فراواني دارند.
اين كار را ذات اقدس الهي در قرآن كريم بر همه مؤمنان به عنوان ولايت متقابل واجب كرد (یك) گذشته از قرآن، در تورات و انجيل وجود مبارك پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ را به اين وصف ممتاز ستود و معرفي كرد (دو) وصف پيغمبر در كتابهاي آسماني اين است كه ﴿يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِندَهُمْ فِي التَّورَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ پيامبر (ص) در كتابهاي انبياي پيشين چنين وصف شده است، او خصوصيتش اين است كه امر به معروف و نهي از منكر ميكند.
برخي اين امر به معروف و نهي از منكر را واجب عيني دانستند. معروف، واجب كفايي است آنها كه ميگويند واجب عيني است، ميگويند وقتي ديگري اقدام كرد، موضوع منتفي است، نه اينكه حكم منتفي شده باشد. بالاصاله آنها كه ميگويند واجب كفايي است و با اقدام معقول و مقبول برخي حكم ساقط ميشود، ولي گروه نخست كه آن را واجب عيني ميدانند كه ظاهراً محقق در شرايع هم از همين گروه است كه آن را واجب عيني ميدانند، ميگويند اگر يكي اقدام كرد، چون موضوع ساقط است از ديگران ساقط ميشود، نه اينكه موضوع هست و از ديگران ساقط ميشود.
به هر تقدير وصف ممتاز پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ در كتابهاي انبياي گذشته، همان جريان فرمانروايي نسبت به معروف و نسبت به منكر است. در قرآن كريم جريان امر به معروف و نهي از منكر را وظيفه و بهره كساني ميداند كه سهمي از بقا و جاودانگي دارند ﴿فَلَوْلاَ كَانَ مِنَ الْقُرُونِ مِن قَبْلِكُمْ﴾؛ اين مضمون با تفاوت گوناگون در قرآن كريم است ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ كه ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْفَسَادِ﴾ افراد ماندگار براي آن هستند كه بقيّةالسلفند يا بقيةالماضيناند و مانند آن يا براي اينكه بقيّةاللهاند البته بقيّةالماضين، بقيّةالسلف و مانند آن چنان فخري را به همراه ندارد كه لقب پرافتخار بقيّةالله آن فخر را به همراه دارد.
كلمه بقيّةالله اين لقب پرافتخار در عصر كنوني ویژه وجود مبارك وليّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ است ولي عالمان دين كه قائممقام آن حضرتند، نايبان آن حضرتند. حرف امام و معصومشان را فراگرفته و به ديگران منتقل ميكنند. اين همان است كه قرآن كريم از آنها به عنوان اولوابقيّه ياد ميكند.
اولوابقيّه نظير اولواالألباب نظير اولواالأبصار است. اگر وجود مبارك وليّ عصر ـ ارواحنا فداه ـ بقيّةالله است، عالمان دين كه راهيان راه همان حضرتند، نايبان راستين همان حضرتند. آنها اولوابقيّهاند؛ يعني بقيّةاللهاند بالتّبع در قبال بقيّةالله بالأصل كه وجود مبارك وليّ عصرند. اينها هستند كه ميمانند، چون در قرآن كريم از علماي راستين به عنوان اولوابقيّه ياد شد.
وجود مبارك اميرمؤمنان عليبنابيطالب (ع) از عالمان دين كه به توفيق امر به معروف و نهي از منكر موفقند، فرمود: «العلماء باقون ما بَقي الدّهر»؛ اگر عالمان راستين سهمي از بقا دارند، براي آن است كه خداي سبحان، نام اينها را زنده نگه داشت و زنده نگه ميدارد؛ بنابراين، كساني كه سهمي از بقا دارند، اينها اولوابقيّهاند و تلاش ميكنند بقاي خود را در جاودانگي دين جستجو كنند، براي اينكه دين جاويد بماند ميكوشند جامعه به معروف موفق شود و از منكر پرهيز كند.
نشان اين كار را شما در بيانات نوراني اميرمؤمنان عليبنابيطالب ـ سلام الله عليه ـ ميبينيد و ميبينيد كه حضرت فرمود: اگر كسي اين فضيلت را ترك كرد (امر به معروف و نهي از منكر) رسالت خود را ايفا نكرد؛ «ذلك ميّت الأحياء» در بين زندهها يك مُرده متحرّكي است. يك حركت مذبوحانه دارد و به حسب ظاهر در بين زندههاست، ولي واقعاً مرده است؛ «ذلك ميّت الأحياء».
در بيان نوراني ديگر از خاندان عصمت و طهارت آمده است: شما براي دينتان آن كوشش و تلاش را بكنيد كه «لتكون كلمة الله هي العلياء» براي اينكه كملة الله، علياء باشد و امر الهي احيا بشود. بايد جامعه را به سمتي ببريد كه معروف زنده بشود و منكر از پا درآيد و رخت بربندد.
چنين كاري را وجود مبارك اميرمؤمنان (ع) با اين دستور خاصّي كه به عرضتان ميرسد، پيشبيني كرد. فرمودش ما درباره دينتان مهمترين تصميم را بگيريد؛ «أخوك دينك فاحتط لدينك» چون اگر امر به معروف و نهي از منكر از جامعه رخت بربندد، فساد دامنگير ميشود.
هر كسي در دودمان و خاندانش مبتلا به اين رذيلتها خواهد شد، حضرت فرمود: «أخوك دينك فاحتط لدينك» اين تقديم خبر بر مبتدا نشانه حصر است؛ يعني هر انسان عاقل يك برادر دارد و آن دين اوست. نفرمود دين تو برادر توست. فرمود برادر تو، دين توست يعني تو يك برادر داري و آن دين است؛ بنابراین، احتياط بكن، احتياط كردن در دين آن است كه انسان دين را در هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد. اطرافش را حائط و ديوار بكشد تا دوستي بيرون نرود و دشمني سركشي نكند و نيايد احتياط كردن يعني ديوار كشيدن.
در روايت ديگر فرمود: «خذ الحائطة لدينك» به كميل و امثال كميل فرمود: شما ديوار دور باغ دينتان بكشيد. اين شجره طيّبهاي كه آبياري كرديد و ثمربخش شد. در دست بيگانگان قرار نگيرد. دينتان را در میان بگذاريد، دورش را ديوار بكشيد تا هر كسي طمع نكند پيشنهاد باطل به شما ندهد و براي اينكه دين از هر نظر در امان بماند، دو ديوار دورش بكشيد؛ يك ديوار جان، يك ديوار مال. دين تمام هويّت انسان را تأمين ميكند، نه تنها انسان بايد آن را با ديوارهاي ظاهري حفظ بكند، بلكه با دو جدار با دو ديوار، دين را در هسته مركزي هويّت خود قرار بدهد و نگه دارد.
آن بيان نوراني وجود مبارك اميرالمؤمنين در حديث ديگر است كه آن را هم صاحب وسائل ـ رضوان الله عليه ـ نقل كرده، فرمود: اگر حادثه تلخي رخ داد و به دين شما ميخواهد اصابت كند، «فأجعلوا أموالكم دون أنفسكم»؛ يعني آن جدار اول آن ديوار اول، ديوار مال باشد امكاناتتان، مالتان، قدرتتان، آنها را در خط مقدم و خاكريز مقدم قرار بدهيد كه دشمن به جانتان سرايت نكند با مال، جانتان را حفظ بكنيد و اگر اين رخداد تلخ جلوتر آمد، اين بليّه جلوتر آمد. اين حادثه نزديكتر شد «فأجعلوا أنفسكم دون دينكم».
در اين خاكريز دوم، در اين خاكريزي كه به دين نزديكتر است، جانتان را خاكريز دوم قرار بدهيد كه اگر حادثه آمد به جانتان آسيب برساند و دينتان محفوظ بماند، وقتي به جانتان آسيب رسيد و از بين رفتيد، ديگر كسي كاري به دين شما ندارد، با دين در امان سفر ميكنيد.
اين بيان كه شما دو جداره دينتان را حفظ بكنيد، روشنتر از آن بيان است كه فرمود براي دينتان يك ديواري رسم بكنيد؛ احتياط كردن «خُذ الحائطة لدينك» يعني با يك جدار، دينتان را حفظ بكنيد. اگر احساس خطر كرديد، دو جداره كنيد؛ يكي مال و دیگری جان تا دينتان در امان بماند.
جريان امر به معروف و نهي از منكر از همين قبيل است. هر حادثه تلخي كه ما در جامعه ديديم، نخستين فريضه و وظيفه ماست كه با نگاه منتقدانه و معترضانه با چهره متنفّرانه بنگريم. اگر كسي بيحجابي را ديد و هيچ واکنشي نشان نداد، هم آن بيحجاب گناه كرده و هم اين بيتفاوت معصيت كرده است. اين بايد با چهره منتقدانه او را نگاه كند. با نگاه معترضانه به او بنگرد كه اين شخص حجاب خود را حفظ بكند. اين شخص عفاف خود را حفظ بكند يا اگر كسي گرفتار رشا يا ارتشا يا گرفتار اختلاس و سوء استفاده از مال يا گرفتار سوء استفاده از قدرت و مقام و مانند آن شد، بر جامعه و مسئولان لازم است كه نگاه منتقدانه و چهره عبوسانه و معترضانه و برخورد زبانی اينچنين با او داشته باشند.
حالا مراحل بعدي كه اعتراضهاي دست و امثال دست است، حساب ديگري است. با اين كار فرمود درهاي رحمت الهي به روي شما باز ميشود، فساد از جامعه رخت برميبندد، اگر ساير امور را مسئولان ـ انشاءالله ـ رعايت بكنند، اين دو فريضه ميتواند بسياري از مشكلات را حل كند.
«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»