با شکلگیری نخستین هستههای انقلاب اسلامی، زیباترین صفحات دفتر تاریخ آن
با مجاهدت و مقاومت روحانیون و دانشگاهیان دوشادوش و هم پای یکدیگر شکل
گرفت، وحدت مبارکی که ثمرهاش چشیدن طعم گوارای پیروزی و برقراری حاکمیت
اسلامی در جامعه ایران بود.
به گزارش برهان، معمار کبیر انقلاب
حضرت امام خمینی(ره)، وحدت حوزه و دانشگاه را بزرگترین نعمت و مژده نهضت
اسلامی میدانستند. جامعه امروز اما به دلیل مواجهه با هجمههای غرب در
شاخههای مختلف علمی ـ فرهنگی و سیاسی بیش از پیش نیازمند وحدت ناگسستنی
حوزههای علمیه و دانشگاهها به عنوان مغز متفکر و قلب جامعه و بازوان
فرهنگی و علمی کشور است و بدون شک زیر بناییترین قدم در راستای بومی سازی و
اسلامی سازی علوم انسانی در سایه چنین وحدتی محقق میشود؛ هم چنان که به
فرموده مقام معظم رهبری: «وحدت حوزه و دانشگاه گمشدهای است که باید آن را
بیابیم تا مجموعه نظام آموزشی و علمی ـ فرهنگی کشور به عنوان پیکر واحد در
راستای مصالح عالیه اسلامی قرار گیرد.»
ضرورت وحدت حوزه و دانشگاه و
نقش این پیوند در چالش بومی سازی علوم انسانی پرسشهایی بود که برای یافتن
پاسخ آن به سراغ دکتر «عبدالحسین خسروپناه» از اساتید حوزه و دانشگاه رفته
و با وی به گفتوگو نشستیم.
بحث
وحدت حوزه و دانشگاه از مقولات مورد توجه و تأکید بزرگان هر دو عرصه در
دوران پس از انقلاب اسلامی بوده و هست. از نگاه شما آیا تقریب حوزه و
دانشگاه میتواند در راستای بومی سازی علوم نقش آفرینی کند؟
تقریب
حوزه و دانشگاه در راستای بحث بومی سازی و اسلامی سازی علوم است. در واقع
دانشگاهها با روشهای تجربی و عقلی به تبیین پدیدههای طبیعی میپردازند و
از راه شناخت عالم و آدم در حوزه علوم طبیعی و علوم انسانی نظریه پردازی
میکنند سپس از این علوم به صورت کاربردی و در شاخههای فنی–مهندسی استفاده
میکنند تا بعدها بتوانند از این راه به صنایع نوینی دست پیدا کنند. به
دیگر بیان، جاری شدن آموزههای اسلام در فرآیند اشاره شده میتواند نقش
مهمی در بومی سازی علوم و اسلامی سازی به عنوان زیر مجموعهای از بومی سازی
ایفا کند.
به طور مصداقی وحدت حوزه و دانشگاه چگونه میتواند منجر به اسلامی شدن علومی مانند علوم طبیعی شود؟
با
مراجعه به آموزههای اسلام در مییابیم که این آموزهها در تشویق به شناخت
طبیعت و انسان نقش بسیار مؤثری دارد و اساتید دانشگاه میتوانند از این
آموزهها، بهرهمند شوند. در آموزههای دینی وقتی بحث از طبیعت و انسان به
میان میآید از آنها تحت عنوان آیات آفاقی و انفسی یاد میشود. در واقع
عالم و آدم نشانههای اله هستند.
طبیعت شناس و انسان شناس اگر
طبیعت و انسان را نشانه اله بداند آنگاه به جای طبیعتشناسی و انسان شناسی
به سراغ خلقت شناسی میرود و میان خلقت و مخلوق از یک سو و خالق از سوی
دیگر ارتباط برقرار میکند و طی چنین روندی میتواند نوع نگاه دانشمند
طبیعت شناس و انسان شناس به جهان را تغییر دهد. در این صورت هیچگاه دانش
چنین دانشمندی، سکولار نخواهد شد. همچنین علمی که به ایمان و تعهد مزین
شود، چنین دانشی هرگز دانشمند را به انحطاط، سبعیت و درندگی نمیکشاند.
در
حال حاضر علوم طبیعی بر علوم مهندسی تأثیرگذار هستند بنابراین هنگامی که
مشاهده میکنیم علوم مهندسی صنایعی را تولید میکنند که بشریت را به انحطاط
و نابودی میکشاند از آن روست که طبیعت شناسی آنها خلقت شناسی نیست.
آنها مبدأ هستی، خالق هستی و ربوبیت این خالق را از عالم طبیعت قطع
کردهاند. بنابراین مطابق میل خود در طبیعت تصرف میکنند.
در دنیای
امروز اگر میبینیم محیط زیست آلوده شده و در حال از بین رفتن است، انسان
گرفتار بحران هویت شده و دهها مشکل دیگری که امروز گریبانگیر بشر و جامعه
است و اکنون نوع بشر به این نتیجه رسیده که منشأ بسیاری از چالشهای
امروزی همین دانشی است که برای رفع مشکلاتش به وجود آمده بود.
این
جاست که در مییابیم آموزههای دینی میتواند نقش مؤثری برای طبیعت شناس و
انسان شناس داشته باشد تا او بتواند خلقت شناسی کند و طبیعت و انسان را
آیات انفسی و اله بداند. این دو دسته آیات این دیدگاه را به دانشمند میدهد
و تبیین این دو دسته آیات گفته شده توسط حوزههای علمیه انجام میشود. در
واقع حوزههای علمیه باید این دسته از آیات را برای دانشمندان تبیین کنند
تا آنها بتوانند با این نگاه و نگرش خلقت شناسی کنند و آیات انفسی و آفاقی
اله را بشناسند.
دسته دیگری از آیات نیز تئوریهایی درباره طبیعت و
انسان ارایه میدهند؛ به طور مثال وقتی خداوند میفرماید: «اذا الشمس
کورت» یا وقتی میفرماید: «و تری الجبال تحسبها جامدتا و مرالسحاب» یا
«والشمس تجری لمستقر لها» تدبر در این آیات میتواند برای دانشمندان سر
منشأ تئوریهای جدید علمی شود و دانشمند از راه این تئوری به دستآوردهای
تازهای دست یابد. در واقع تدبر و تأمل در آیات قرآن لایههای جدیدی در
شناخت خلقت و آفرینش اله به ارمغان میآورد و در سایه این نگاه جدید و این
افق پهناور، تئوریهای جدید خلق شده و دانشمند میتواند به دستآوردهای
تازهتری دست یابد.
از سوی دیگر باید در نظر داشت آیات قرآن و
روایات خود به مثابه دایرهای برای هدایت انسانها، خلقت شناسی و انسان
شناسی هستند. این دسته سوم از آیات و روایات نیز باید توسط حوزههای علمیه
ارایه شود تا دانشمندان از این تئوریها استفاده کنند. به این صورت، وحدت
علمی بین حوزه و دانشگاه برقرار میشود و در واقع این وحدت میان حوزه و
دانشگاه تحقق پیدا میکند و هم اسلامیت علوم طبیعی و انسانی تحقق مییابد.
بنابراین بهترین راهکار برای وحدت حوزه و دانشگاه اسلامی سازی علوم طبیعی،
انسانی، فنی و مهندسی است.
این
وحدت حوزه و دانشگاه از ابتدای انقلاب از سوی امام مطرح شد. چرا حاصل این
وحدت را در حوزه علوم انسانی به شکل آثار مکتوب و پژوهشی در حدی که قابلیت
تبدیل به متون درسی در حوزه علوم انسانی را داشته باشد، مشهود نیست؟
البته
از ابتدای انقلاب تعامل خوبی میان حوزه و دانشگاه برقرار بوده است، به
گونهای که اساتید دانشگاه برای طرح مباحث مربوط به حوزه میروند و
متقابلاً حضور و تدریس اساتید حوزه را در دانشگاهها شاهد هستیم به طوری که
اغلب دروس معارف دانشگاهها توسط اساتید حوزه انجام میشود و از این راه
پیوندی بسیط میان اساتید حوزه و دانشگاه و به تناسب طلاب و دانشجویان
برقرار شده است و از این جهت باید بگوییم نظریه وحدت حوزه و دانشگاه بسیار
میمون، مبارک و کاربردی بوده است ولی اگر بخواهد کار مبنایی و اساسیتری
انجام شود باید به اسلامی سازی علوم نیز اقدام کرد.
چرا
امروز در رابطه با بومی سازی علوم انسانی به نتایج خوبی نرسیدهایم و
مطابق فرمایشات مقام معظم رهبری انتظارات در حوزه بومی سازی علوم انسانی بر
آورده نشده است؟
نباید انتظار داشت علوم در یک شب اسلامی و
بومی شوند، این مهم کاری بسیار زمان بر است و برای تحقق آن ابتدا باید
تئوریهایی تدوین شود سپس این تئوریها به مرحله عمل برسد و در نهایت
امکاناتی در اختیار گذاشته شود تا این تعامل برقرار شود، بنابراین نباید
مأیوس و نا امید شد.
بنابراین ارزیابی شما این است که وحدت حوزه و دانشگاه اتفاق افتاده و روند بومی سازی و اسلامی شدن در حال طی شدن است.
وحدت
حوزه و دانشگاه اجمالاً اتفاق افتاده و در یک مقایسه میان وضعیت قبل از
انقلاب و بعد از انقلاب به روشنی در مییابیم ارتباطات و تعاملات بین حوزه و
دانشگاه به شکل قابل ملاحظهای بهتر شده و اگر کسی این تفاوت را انکار کند
به نظر من بیانصافی است. همچنان که در حال حاضر مقدمات اولیه اسلامی
سازی نیز انجام شده و شورای تحول و ارتقای علوم انسانی در این زمینه در حال
تلاش و برنامهریزی است. وزارت علوم هم کارهای بسیار ارزشمندی انجام داده
که تلاش همه آنها قابل تقدیر است. در نهایت نیز باید به نهادهای تصمیم ساز
و تأثیر گذار در این امر مقداری زمان داد تا نتایج این تغییرات به شکلی
ملموستر احساس شود.
چند
سالی است که بسیاری از روحانیون به رشتههای علوم انسانی ورود یافتهاند و
شاهد این هستیم که افراد دارای مدارک حوزوی به شکل نسبتاً گستردهای به
منظور ادامه تحصیل وارد دانشگاهها میشوند و این ورود بیشتر در حوزه علوم
انسانی است. به نظر میرسد ورود حوزویها به دانشگاه فرصتی برای اسلامی
سازی و بومی سازی علوم انسانی است. ارزیابی شما از این جریان چیست؟
این
جریان از زمان حضرت «آیتالله مصباح» یعنی بیش از دو دهه گذشته و توسط آن
بزرگوار آغاز شد. ایشان با جذب و گزینش طلبههای مستعد در حوزههای مختلف
علوم انسانی اعم از علوم رفتاری و اجتماعی در مقاطع تحصیلی کارشناسی،
کارشناسی ارشد و دکترا، آنها را آموزش میدهند و در کنار فقه، اصول، فلسفه
و کلام، علوم انسانی را هم فرا میگیرند که این حرکت میتواند در وحدت
حوزه و دانشگاه و اسلامی سازی علوم بسیار مؤثر باشد و کار ارزشمندی است.
مشابه چنین حرکتی را در دانشگاه امام صادق(علیهالسلام) شاهد هستیم که
دانشجوها در کنار تحصیل علوم انسانی به کسب معارف اسلامی نیز میپردازند.
این کار بسیار ارزشمند است اما در عین حال ما باید به یک تئوری دست پیدا
کنیم که تمام دانشگاههای علوم انسانی با رویکرد متقن و قابل توجهی، اسلامی
سازی علوم را تحقق بخشند.
با تشکر از این که وقت خود را در اختیار سایت «برهان» قرار داده اید.