به گزارش سرويس حوزه و مراجع 598 به نقل از خبرگزاری فارس، همه ساله در روز 27 آذر که سالروز شهادت
آیتالله محمد مفتح است به روز «وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری شده است
بهانهای میشود به پرداختن به این موضوع که با توجه به تاکید بر
پرداختن به الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت و در پی آن تولید علوم انسانی ـ
اسلامی ضرورت آن بیشتر حس میشود.
به همین منظور گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین «علیرضا پیروزمند» عضو
هئیت علمی فرهنگستان علوم اسلامی قم انجام دادیم که مشروح آن در پی میآید:
*راهکار وحدت و حوزه و دانشگاه چیست؟ آیا اقداماتی مانند حضور روحانیون در
دانشگاه در قالب دفاتر نمایندگی ولی فقیه تدریس معارف اسلامی حتی به صورت
دانشجو از یک سو و رواج علوم انسانی جدید در حوزهها، تاسیس مراکز پژوهش
مشترک و حضور استادان دانشگاه در جمع حوزویان که از نمونههای بارز و
برجسته این اقدامات بود، این کافی است؟
ـ ارتباط منطقی بین حوزه و دانشگاه در ارتباط با شأنی که در تولید علم دینی
قائل هستیم همچنان خالی است. در الگوی مطلوب نه بناست که دانشگاهیان به
حوزه بیایند و نه حوزویان به دانشگاه و در الگوی فراگیر هدف آن نیست که
حوزه تعطیل و در دانشگاه ادغام شود یا دانشگاه به حوزه تبدیل شود.
آنچه که باید صورت گیرد این است که مسئولیت و مأموریت هر کدام از نهاد علم
ساز و نهاد فرهنگساز در راستای تولید علم اسلامی مشخص شود و علاوه بر آن
نحوه تعامل حوزه و دانشگاه با همدیگر تعریف شود تا الگویی از ارتباط حوزه و
دانشگاه بسط پیدا کند به همین دلیل باید به جای تعبیر وحدت حوزه و دانشگاه، واژه «ارتباط» حوزه و دانشگاه را به کار ببریم.
به نظر میآید ارتباط حوزه و دانشگاه ایدهای قابل طرح و
بررسی است که گفته میشود حوزههای علمیه پیرو ماموریت اصلی حوزه که
اطلاعیابی و اطلاعرسانی معارف دینی و اسلامی است معارف دینی اعم از حوزه
اعتقادات، تکالیف و رفتارها در حوزه تولید علوم انسانی - اسلامی است که
باید با استفاده از این علوم به ظرفیتهایی از دانش دست پیدا کنیم که مبانی
و ارزشهای حاکم بر علوم انسانی از معارف دین اخذ شود و در اختیار
دانشگاهیان قرار گیرد.
در رتبه بعد دانشگاهیان ما وظیفه دارند بتوانند ابزار کار لازم را برای
ارزشها را در متن نظریه علمی رشته مورد نظر خودشان فراهم و مشخص کنند و
براساس آن معیارها و ارزشها به نظریه پردازی در دانش مورد نظر بپردازند.
به این ترتیب خروجی دانش در حوزه
علمیه مبنا و معیار صحت در ارزیابی نظریه علمی علوم انسانی قرار میگیرد.
دانشگاه باید بتواند آن مبانی را به معادلات عینی، کاربردی و کمیتپذیر
تبدیل کند که قدرت توصیف، کنترل و پیشبینی را بر اساس فرهنگ مذهبی به
متخصص و جامعه اسلامی عرضه کند. چنین رسالتی را دانشگاه باید بر عهده گیرد.
اگر دانشگاه قادر به انجام چنین مسئولیتی باشد به نظر میآید الگوی
مناسبی در ارتباط با حوزه و دانشگاه برقرار شده است. البته ارتباط دقیقتر
از دو طریق، روش تحقیق و تولید علم و مسائل کاربردی اتفاق میافتد؛ روش
تحقیق فعالیت بین رشتهای محسوب میشود که در حوزه علمیه و علوم عقلی و
فلسفی ریشه دارد.
* کاربرد زبان ناسازگار با فرهنگ جدید و دانشگاهی از سوی برخی از روحانیون
در قبال دانشگاهیان و عدم اهتمام لازم برخی از دانشگاهیان به پارهای از
دغدغههای حوزویان، موجب کاهش امکان همدلی و تفاهم متقابل شده است. نظر شما
چیست؟
ـ به نظرم حرف درستی است؛ طبیعتا اگر فردی که روحانی است قصد دارد به حیطه
اقتصاد وارد شود باید با ادبیات علمی اقتصاد آشنا باشد و متقابلا یک
دانشگاهی قصد دارد اقتصاد اسلامی را پایهریزی کند با معارف اسلامی حداقل
در موضوع مورد نظر آشنا باشد.
حوزه و علمای اسلامی باید در حد کمال علوم انسانی را تولید کنند و طبیعتا
برای توفیق در این زمینه باید زبان مشترک داشته باشند؛ طبیعتا دانشگاهیان
برای تولید علوم انسانی باید با معارف اسلامی آشنا باشند؛ این تذکر هم به
ارتباط حوزه و دانشگاه و هم به نظریه وحدت حوزه و دانشگاه وارد است. بنده
به نظریه دوم اعتقادی ندارم بلکه باید تفکیک مسئولیتی بین حوزه و دانشگاه صورت گیرد. هر چند برای اینکه هر کدام از دو نهاد وظیفه خود را انجام دهند همزبانی لازم است.
همچنین تحقیقات بین رشتهای میتواند حلقه واصل این دو نهاد آموزشی
باشد تحقیقات قرار بگیرد ممکن است فرد و یا جریانی این ملاحظه را بیان کند
اما اعتقادی به نظرم در ارتباط با ارتباط حوزه و دانشگاه نداشته باشد قائل
به این باشد که حوزه قادر است به صورت مستقل علوم انسانی اسلامی تولید کند
مانند دانشگاه بنده اصل این حرف را باور دارم و درست میدانم
اما دقیقتر شدن آن منوط به این است که از پشتوانه نظری قویی برخوردار است.
* با نگاه تاریخی به وحدت حوزه و دانشگاه به این آسیب شناسی میرسیم که
برخی از حوزویان و دانشگاهیان که دل به وحدت سپرده بودند بعد از مدتی دچار
انحراف شدند و به خاستگاهی که برخاسته بودند برگشتند و بر استقلال حوزه و
دانشگاه تاکید کردند نظر شما چیست؟
ـ فقط دانشگاهیان که اطلاع عمیقی از مباحث حوزوی نداشتند دچار انحراف علمی و
بعد انحراف سیاسی نشدند؛ بلکه بر عکس حوزویانی که اطلاعات حوزوی داشتند به
حیطه علوم انسانی ورود پیدا کردند، آنها هم بعضا نتوانستند تاثیرگذاری
مورد انتظار در تحول علوم انسانی به ارمغان بیاورند و برعکس خود حوزویان
نیز مدافع وضع موجود شدند.
از هر طرف ـ هم دانشگاهیانی که اطلاعات حوزوی کمی داشتند و هم حوزویانی که
تحصیلات دانشگاهی پیدا کردند ـ دچار این آسیب شدند؛ حلقه مفقوده این ارتباط
در نظریه ارتباط حوزه و دانشگاه مستتر است.
اگر من حوزوی قصد دارم در عرصه دانشگاهی ورود پیدا کنم اگر دانش با روش
تحقیق مناسب که بتواند مبانی دینی در تولید نظریه بکار میرود در اختیار
نداشته باشم و قدرت نقد نظریههای موجود و قدرت ناخالصیهای او و مجاری
تأثیرپذیری از فرهنگ مادی و التقاطی را نتوانم درست تشخیص دهم، طبیعی است
که در فرآیند زمانی انحراف فکری برای من حاصل میشود و فکر میکنم آنچه در
این نظریه علمی موجود است نظریه مشاهده شده و علمی و بدون جهت و قابل
استفاده برای جامعه علمی است.
متقابلا دانشگاهیانی که با پذیرش علوم دانشگاهی و فائق آمدن بر محتوی مادی و
جهتگیری مادی علوم انسانی به معارف دینی رجوع میکنند و سعی میکنند از
آن معارف تاثیر بپذیرند به دلیل اینکه قادر به کالبد شناسی مناسب علم موجود
نیستند و به عمق استحکام معرف دینی استنباط شده در حوزههای علمیه پی
نبردند باعث میشود به تدریج اعتماد لازم را به تأثیرگذاری معارف دینی از
دست بدهند.
استفاده از دین باید قاعدهمند باشد استفاده از چند روایت برای اسلامیسازی نظریهها کافی نیست؛ بعضا به دلیل نقص روشی بسیاری از نظریههای سکولار را رنگ و لعاب دینی میدهند
و به این تصور بسنده میکنند که اسلام همان حرفها را تایید میکند نکته
مهم و قانونی انحراف برخورد، روشنمدی لازم در مواجهه با این موضوع است تا
بتواند این نتیجه را به خوبی نشان بدهد.