به گزارش پایگاه 598، هر کاری و هر چیزی استثنایی دارد. عرف معمول مصاحبه ایجاب میکند که شما مقدمه بنویسی و در آن شخص را معرفی کنی و توضیح بدهی چرا آمده و از چی قرار است حرف بزند ولی وقتی طرف شما فیروز کریمی باشد دیگر همان استثناست!
مگر فیروز کریمی نیاز به معرفی دارد؟ یا برای صحبت با او بهانه لازم است؟ آخرین مربیای که یک تیم ایرانی را قهرمان آسیا کرد و در تمام ربع قرن مربیگریاش به گواه تمام شاگردان و همکاران، فنیترین مربی ایرانی بوده که بالای یکصد شاگرد تحویل تیمهای ملی داده است.
آقافیروز یک فرق بزرگ با سایر همکارانش هم دارد و آن اینکه شاگردانش فقط درون زمین نیستند. از سال 1368 که فیروز کریمی هدایت پاس را بر عهده گرفت تا امروز، او دستیاران زیادی داشته که امروز هر کدام برای خود وزنهای در این شغل هستند و افتخارات و اعتباری دارند که حکایت از مکتب خاص مربیگری کریمی دارد.
و "آقای خاص" (نام فیلمی که از زندگی فیروز کریمی ساخته شد) این فصل ملوان را گرفت و ظرف سه ماه از تیم قعرنشین و کاندیدای سقوط یک مدعی ساخته که پس از چهارمین برد متوالیاش به گفتگو نشستیم.
با او میشود از 25 سال فوتبال ایران و هر آنچه اتفاق افتاده حرف زد اما خب فضای ما محدود است و خلاصه اینکه بخشی از مهمترین قسمتهای مصاحبه با فیروز کریمی را در این شماره میخوانید.
* آقافیروز، چرا ملوان؟
- زمانی که محرومیت من تمام شد سه پیشنهاد دیگر از لیگ برتر به جز ملوان داشتم و چهار، پنج پیشنهاد از لیگ یک و به خیلی از دلایل ملوان را انتخاب کردم.
* شاید برخی ندانند از کدام محرومیت صحبت میکنید.
- همان ماجرای دست ندادن با بازیکن خارجی فجر که متأسفانه برخی آن را با درشتنمایی جور دیگری جلوه دادند.
* انگ "نژادپرستی" به شما زدند!
- خندهدار بود. اصلاً در ایران بستر نژادپرستی وجود ندارد. شما از صد نفر بپرس نژاد و نژادپرستی چیست هیچکس نمیتواند تعریف کند. فوقش فکر میکنند داری از نژاد اسب حرف میزنی! ایرانیها از دیرباز به مهماننوازی مشهور بودهاند و اصلاً از صبح تا شب همه ما مینالیم که اینجا مرغ همسایه غاز است! بعد هم که به برکت اسلام، مساوات و برادری و برابری در فرهنگ و جامعه ما نهادینه شد. اگر هزار سال دیگر هم بگذرد و آن صحنه را شما دوباره ببینی آن را به هر چیزی میتوانی ربط بدهی جز نژادپرستی!
* تیم شما جلو بود و دقیقه 90 گل خورد. شما داشتید بعد از سوت داور با بازیکنان خودتان دعوا میکردید که طرف آمد جلو و دستش را دراز کرد. شما هم در آن حالت انگار او را ندیدید و دستش را پس زدید.
- اصلاً نفهمیدم کی بود. من عصبانی بودم و در عصبانیت آدم اشتباه میکند. هر کس بود من نباید آن کار را میکردم ولی به تنها چیزی که ربط نداشت نژاد بود! اصلاً خود من صبح که از خانه میرفتم بیرون سفید بودم، ترک موتور ظهر سبزه میشدم و شب سیاه برمیگشتم!
* هنوز هم موتور، سوار میشوید؟
- چرا نشوم؟ البته رانندگی نمیکنم ولی ترک مینشینم. در این ترافیک تهران چی بهتر از موتور؟
* داشتید از دلایل انتخاب ملوان میگفتید.
- اول؛ پرستیژ خود ملوان. استقلال و پرسپولیس اعتباری دارند که با رده و جایگاه آنها در جدول تعریف نمیشود و مهم نیست قهرمان شوند یا نه. آنها در هر شرایطی برند هستند و پرطرفدار. ما در شهرستانها هم، چنین نمونههایی داریم؛ ابومسلم مشهد، تراکتورسازی تبریز، سپاهان و ذوبآهن در اصفهان، برق شیراز، شاهین بوشهر، نساجی قائمشهر، استقلال اهواز و... که پرچمدار همه آنها ملوان است. چه از نظر قدمت و سابقه و چه تعداد جام و قهرمانی و بازیکنانی که تحویل تیم ملی داده هیچ تیم شهرستانیای قابل مقایسه و رقابت با ملوان نیست. این را که قبول دارید؟
* صددرصد.
- دوم؛ به خاطر خود مردم خوب گیلان. من یک سال در خدمت مردم رشت بودم و ما مردم گیلان را تفکیک نمیکنیم. ملوان نماینده کل خطه شمال، از خراسان شمالی و گلستان و مازندران تا گیلان و اردبیل است و همیشه از مسئولان شهر و استان و کشور هم خواستهام نگاهشان به ملوان ملی باشد نه شهری. حالا همه مردم از این نمایندهشان در فوتبال کشور سهم و انتظار دارند، مردم انزلی به خصوص و به ویژه. شما باید در انزلی زندگی کنید تا تأثیر ملوان در زندگی روزمره مردم را ببینید. آنها عاشق این تیم هستند و ملوان در زندگی مردم ذوب شده است. عامل سوم هم وجود شخص آقای محجوب بود که از بیست و چند سال پیش با ایشان دوست هستم و رفت و آمد خانوادگی داریم.
* همین هم سؤال است، شما کی و کجا با آقای محجوب آشنا شدید؟
- با پاس قهرمان آسیا در دبی اردو داشتیم و ایشان را به عنوان یک ایرانی علاقهمند به فوتبال و فوتبالی شناختم. بعد کمکم رفیق شدیم و حتی بعد از مسابقات جام باشگاههای آسیا در سال 1993 ایشان از دلایل دعوت من برای سرمربیگری الوصل امارات بود. من به دوستی با ایشان افتخار میکنم.
* از موقعیت ملوان در قعر جدول نترسیدید؟ ملوان از 16 مسابقه صاحب یک برد، هفت مساوی و هشت باخت بود، با 12 گل زده و 22 گل خورده و فقط 10 امتیاز در پله آخر یعنی شانزدهم و با تیم پانزدهم 3 و با تیم چهاردهم 6 امتیاز فاصله داشت! حالا بیپولی، نداشتن بازیکن و زمین خراب به کنار!
- من به همین بازیکنان ایمان داشتم. میدانستم که تغییرات درونتیمی جواب میدهد و اگر یادت باشد همان موقع به خود شما گفتم تنها شرطم برای باشگاه درست کردن زمین بوده که آنها هم پذیرفتند و میبینید که انصافاً چه زمین خوبی داریم. زمین شرط اصلی فوتبال است.
* شما 48 ساعت به بازی با صبا در هفته هفدهم معرفی شدید و آن بازی یک - یک مساوی شد. بعد در تعطیلات 53 روزه فقط فرزاد حاتمی را خریدید و محمد آبشک و روحا... عرب که سومی نیامده مصدوم شد...
- همش تقصیر محمد حبیبی بود. چشمهای او شور است و روحا... ظرف 10 دقیقه بازی چهار گل عجیب زد. او به اوج آمادگی رسیده بود و در آخرین تمرین تا محمد گفت وه ... روحا... دقیقه 89 بازی دوستانه تمرینی مصدوم شد! از آن به بعد هر وقت بازی میگذاریم محمد را میفرستیم پشت به زمین با گلرها تمرین کند تا کسی را چشم نزند!
* از شوخی گذشته، فقط یک پژمان نوری قبل از شما به ملوان اضافه شده بود و یک حاتمی و یک آبشک!
- وقتی داری برای تقویت تیم بازیکن میخری اسم و رسم ملاک نیست، باید ببینی تیمت کجاها نیاز دارد و بازیکنانی که پیشنهاد میشوند چه تواناییهایی دارند. من الان به شما نمیگویم که به بچهها چه گفتم و چه عقیدهای داشتم، بعد از پایان فصل برو از شاگردانم بپرس!
* یک روز به خود ما در همان تعطیلات گفتید ملوان دور برگشت جزو شش تیم اول جدول میشود.
- دور برگشت از هفته هجدهم شروع شد، ما در این 5 بازی، چهار برد و یک مساوی بدون گل برابر تراکتورسازی مدعی کسب کردهایم. الان در جدول دور برگشت چندم هستیم؟
* به همراه ذوبآهن در صدر!
- پس سر حرفم بودهام!
* و این ملوان آخر فصل قرار است کجا باشد؟
- فقط قرار است در لیگ بماند!
* و این پیشنهاد سه ساله چهار میلیاردی!
- آقای محجوب به بنده لطف دارد. ایشان میگوید با این همه پتانسیل و استعداد که در جوانان انزلی و شمال هست و با این جایگاهی که ملوان در قلوب مردم دارد، حق آنهاست که سهمیهای در آسیا به دست آورند و خواست که من در یک برنامهریزی سه ساله این آرزو را محقق کنم.
* قبول کردید؟
- من هم به توانمندی بچههای کشورم و قدرت ملوان ایمان دارم.
* نگفتید میمانید یا نه؟
- فعلاً هر دو طرف داریم جوانب را بررسی میکنیم و انشاءا... تا قبل از نوروز 94 خبر نهایی و قطعی اعلام میشود.
* قضیه پیشنهاد خارجی که در برنامه ورزش و مردم اعلام شد چه بود؟
- چه قضیهای؟ یک پیشنهاد از یک باشگاه کشور آذربایجان طبق قانون و عرف حرفهای به دفتر باشگاه ملوان رسید. آقای محجوب هم خواستند که من بمانم.
* خودتان هم دوست دارید بمانید؟
- معلوم است. من مال همین آب و خاک هستم و از پایینترین سطح اجتماعی و مالی شروع کردم. زحمت کشیدم و بالا آمدم و حاصل تمام برد و باختها و رفت و آمدها شده تجربه که حیف است این تجربه خرج بچههای خودمان نشود. به زعم خودم، مسئله مالی مهم نیست چون با چند میلیون کمتر من بدبخت نمیشوم و با چند 10 میلیون بیشتر تفاوتی در زندگیام ایجاد نمیشود. من و امثال من باید بمانیم و به جوانان خودمان خدمت کنیم. الان پسر من عباس در رده جوانان زیر نظر یک مربی دیگر بازی میکند و اسم پسرم علی را هم در مدرسه فوتبال نوشتهام. همان طور که من توقع دارم همکارانم بهترین آموزش و سرویس را به بچههایم بدهند، خودم هم باید به بهترین شکل در خدمت جوانان دیگر باشم.
* این شائبه ایجاد شد که چون تیم چهار برد پیاپی آورده این پیشنهاد را دادهاند.
- این پیشنهاد پس از هفته سوم حضور من در انزلی ارائه شد. آن روز هنوز دو مساوی و یک برد داشتیم و تیم روی دور نیفتاده بود. ضمناً شاید برای مردم عادی «نتیجه» ملاک خواستن یا نخواستن یک مربی یا بازیکن باشد اما در داخل یک تیم این طور نیست. بچهها که هر روز دارند با من کار میکنند و خودشان متوجه تغییرات (حالا چه مثبت، چه منفی) میشوند و مدیران هم همینطور. ممکن است شما یک روز ببازی، شانس یا هر اتفاقی میتواند در نتیجه مؤثر باشد اما عملکرد چیز دیگری است.
* گفتید عباس، پسرتان الان چند ساله است؟
- 19 سال.
* خاطرهای از او و شما داریم. زمانی که در راهآهن بودید با آن بلندگوی معروف یک روز وسط زمین گفتید آقایان، همه به عباس ما پاس بدهند. بعد یک توپ را بچه لو داد، شما پشت همان بلندگو گفتید "آقایان توجه کنید، این عباس ما در فوتبال هیچی نمیشود!"
- آن موقع عباس 8 یا 9 سال سن داشت و من گفتم کسی حق ندارد روی پای او برود. هر گلری هم از عباس ما گل بخورد هفته بعد فیکس است و البته به عهدم وفا هم کردم!
* چرا مثل سایر مربیان پسرتان را به تیم خودتان نمیبرید؟
- به لطف دوستان مدتی که نبودیم، این دو سال هم در ذوبآهن و ملوان آخر فصل آمدم و تیم را من نبستم.
* یعنی اگر از اول فصل جایی باشید عباس را میبرید تیم خودتان؟
- چرا نبرم؟
* معمولاً این کار را نمیکنند!
- من آدم معمولی نیستم! این چه بدعت غلطی است که پسر مربی و وکیل و وزیر و تیمسار نباید فوتبالیست شود؟ من همین جا اعلام میکنم در خدمت تمام مسئولان لشکری و کشوری و مدیران عامل و مربیان فوتبال و تمام مدیران بانکها و مسئولان ادارات هستم! هر کس فکر میکند پسرش استعداد دارد او را بفرستد تیم من، هر کس هم ناراحت است، از ناراحتی دق کند! اینکه چند نفر بنشینند گوشهای و از سر حسادت یا نادانی یا هر چه، بخواهند پشت سر این و آن حرف بزنند مرا نمیترساند. من از حرف نمیترسم، پسر سردار نجار در صبا بازیکن من بود و انصافاً آینده خوبی هم داشت ولی از ترس همین حرفها پدرش اجازه نداد ادامه بدهد. من از همین جا به حسین محمدنجار میگویم فوتبالیست خوبی میشدی و استعدادت سوخت چون پدرت وزیر بود. برو اگر ناراحتی یقه سردار را بگیر!
* ولی پسر اغلب بزرگان فوتبال ما بازیکنان موفقی نشدند.
- چون از بخت بدشان با پدرانشان مقایسه میشدند که آنها نیز بزرگان فوتبال این مملکت بودهاند ولی من میگویم باید به آنها هم مثل سایر بچهها توجه کرد و برایشان وقت گذاشت.
* فوتبال ارثی است؟
- نه متأسفانه، باید زحمت بکشی و خودت لیاقت داشته باشی! البته استثنا هم هست، مثل سعید عزتاللهی که پدرش هم فوتبالیست بزرگی بود.
* بحث را عوض کنیم. در دهه 70 فیروز کریمی مشهور بود، چون قهرمان ایران و آسیا شده و فنیترین مربی ایران بود. در دهه 80 فیروز کریمی را به طنز کلامش شناختند، ناراحت نیستید که توانایی فنی و افتخارات مربیگریتان پشت طنز و شوخی مخفی ماند؟
- چرا ولی کاری از دستم برنمیآید. به قول خودت چرا رسانههای دهه 70 با زاویه شوخی کلام من کاری نداشتند؟ این ایراد از رسانهها و تریبونهای ماست وگرنه ما ایرانیها همه در یک ساعت سخنرانی حتی خیلی جدی هم بالاخره دو تا 30 ثانیه طنز و شوخی داریم. حالا فکر کن یک شخصیت مملکتی یک ساعت حرف مهم زده و رسانهها بیایند همان یک دقیقه شوخی او را پخش کنند. این اتفاق برای من افتاد، ساعتها در مورد مسائل فنی و روانشناسی ورزشی حرف میزدم و بعد یک جمله شوخی میکردم، میدیدم تمام برنامهها همان یک دقیقه را پخش میکنند.
* سعی نکردید برای تغییر این رویه کاری کنید؟
- هر کار توانستم کردم. خواهش از خبرنگاران و مدیران رسانهها که لااقل اگر به شوخیهایم توجه دارید به موازات آن مسائل فنی را هم پخش کنید ولی چه فایده! آنها به خواست مخاطب خودشان نگاه کردند.
* همین مسئله دلیلی شد تا خیلیها افت این چند ساله شما را به حساب شوخیهایتان بگذارند و بگویند آقافیروز کار را رها کرده و بیخیال فوتبال شده و...
- سر همین اول حرفت بحث دارم. من همان فیروز کریمی هستم و علاوه بر تمام تواناییهایم باتجربهتر هم شدهام. حالا چرا میگویی افت؟ بیا با هم مرور کنیم. در داماش من با اختلاف یک امتیاز دوم شدم و صعود مستقیم را از دست دادیم و رفتیم پلیآف ولی مگر من با ابومسلم و راهآهن از همین پلیآف به لیگ برتر نرفتم؟ در آن مقطع مدیریت ناجوانمردانه و جفاکارانه مرا کنار گذاشت تا تمام خطاها و کمبودها و اشکالات خودش را پشت من مخفی کند و دلم شکست که مردم خوب رشت هم در آن مقطع باور کردند.
* اما زمستان رفت و روسیاهی ماند...
- بله ولی من 90 دقیقه تا لیگ برتر داشتم که نگذاشتند. در همان داماش، محسن فروزان را معرفی کردم. خب یک جوان باید اشتباه کند و تیم ببازد تا باتجربه شود. همین فروزان در دور رفت 3 تا گل خورد که جمع فاصله آنها یک کیلومتر میشد! از صد متری و 80 متری و 60 متری گل خورد و من با باخت تاوان باتجربه شدنش را دادم و حالا مهرهای برای تیم ملی و استقلال است؛ بعد حسادت آدمهای کوچک ما را فرستاد به لیگ یک...
* همین جا داخل پرانتز الان که به آن سالها و ماجراهای منشوری نگاه میکنید چه حسی دارید؟
- در اصفهان یکی آمد گفت حلالم کن، گفتم بابت چه؟ اگر کاری نکردی که حلالیت میخواهی چه و اگر کردی من در این دنیا و آن دنیا هر کاری بتوانم میکنم تا بیچاره شوی! آن بنده خدا گفت یک سال هر روز جمعه تو را تعقیب کردم تا مدرکی از تو به دست بیاورم و نتوانستم. آن سالها هم همین بود، نزد هر کس میرفتی میگفتند شما هیچ مشکلی ندارید و بعد از اینکه از اتاق بیرون میآمدم هر چه میتوانستند پشت سرم میگفتند! یک عده از همکاران خودمان هم که در شرایط عادی تیم نمیگرفتند و درون زمین حریف تو نمیشدند، فرصتطلبی کرده و با مجیز گفتن با این آدمهای عقدهای و حسود صاحب فرصت شدند و منافع آنها ایجاب میکرد بروند این و آن را بیاورند تا علیه امثال من مدرک جور کنند.
* آخر مدرکی جور شد؟
- هیچ! هر بازیکن مرا آوردند به او پول هم قرض داده بودم. فساد اخلاقی هم به من نمیچسبید و آخرش گفتند دوپینگ! آخر به من مربی که یک جمله انگلیسی به زور بلدم و فرق قرص و آمپول را نمیفهمم، دوپینگ چه ربطی دارد؟ مگر باشگاه پزشک ندارد؟ بگذریم ...
* داشتید از این سالها میگفتید.
- رفتم گسترش تبریز. تیم خوب نتیجه میگرفت که آن مرض به جانم افتاد و چهل روز بستری شدم و آن عکسها از بیماریام که در اینترنت منتشر شد و خانوادهام را نیز نگران کرد. سال بعد دوباره ماجرای "ف . کاف" و بعد رفتم پیکان که 4.5 تیم میافتاد. پیکان قعرنشین و تیم بسیار ضعیفی بود ...
* ملوان هم قعرنشین بود و بازیکن نداشت!
- اشتباه نکن. من پیکان را در پایان هفته 23 تحویل گرفتم. پنجشنبه معارفهام بود و جمعه بازی کردیم. اگر یادت باشد آن سال هفتههای آخر را فشرده برگزار کردند تا تیم ملی تشکیل شود. سهشنبه بازی کردیم و دوباره شنبه آیندهاش. یعنی ظرف 9 روز سه بازی و عملاً من فرصت تمرین و اثرگذاری نداشتم.
* اما در ملوان داشتید؟
- بله. پارسال ذوبآهن سه بازی فرصت داشت و 43 روز برای این سه بازی وقت داشتم. امسال ملوان 14 بازی داشت و 52 روز وقت برای القای افکارم به تیم وقت داشتم که حالا تیم ملی باخت و یک هفتهاش کم شد.
* عدهای میگویند فیروز کریمی میخواست و برایش مهم بود که به هر قیمت شده تیم داشته باشد و باشد!
- بله! فراموش نکنید آن سالها با آبروی من کاری کردند که میرفتم مثلاً دادگاه برای کمک به یک بنده خدا عدهای میگفتند: "وای، دیدی منشوری بود راست میگفتند؟" یک کلاغ و چهل کلاغ کاری کرد که برای جبران این آبروریزی و بازگشت به جایگاه قبلی باید برمیگشتم. در مقطع پارسال آقای تاج خیلی کمک کرد که برگردم و امسال هم تمام تلاشم را کردم تا بعد از همه آن داستانها و محرومیت و... بیایم. شما که نمیدانید پشت پرده این فوتبال چه خبر است و وقتی میخواهند دلالها به کسی تیم بدهند، چه میکنند و چقدر سخت است که بیایی و خودت را ثابت کنی.
* فیروز کریمی به ملوان به چشم آخرین فرصت برای ساختن اعتبارش نگاه کرد و برای همین دور همه چیز را خط کشید و دل به کار داد؟!
- من پارسال هم رفتم ذوبآهن به اهل بیت گفتم تا پایان لیگ خداحافظ! الان هم فاصلهای بین تهران و انزلی نیست ولی من بالای سر تیمم هستم و اصلاً قبول ندارم که قبلاً کار را سرسری گرفتهام. ماجراهای این سالها را گفتم و ربطی به شوخی کردن من و سهلانگاری نداشت. پارسال برادر من به رحمت خدا رفت، ساعت یک کفن و دفن کردیم و ساعت 3 سر تمرین بودم. من در طول روز با دیدن فیلم و آنالیزها 10 ساعت مطالعه دارم. یک بازی 5 ساعت وقتم را میگیرد و بعد میروم سر تمرین با بچهها این ضعفها را مرور و برای حل کار تمرین میکنیم. به جز تمرینات اجباری و ثابت برای حل ضعفهای فردی و تیمی، من در این صد روز 60 تاکتیک جدید را با بچهها تمرین کردم و آنها هم وقتی این جدیت را از من مربی میبینند، روی کار تمرکز میکنند.
* پس رمز موفقیت ملوان این است؟
- با عنایت حضرت زهرا (س) بله. کمترین پیشرفت در بچههای ما بیشتر از صددرصد بوده. این مازیار و آبشک و بقیه سالهای قبل هم بودند. نیمفصل اول هم بازی کردند ولی ببین چقدر فرق کردهاند؟
* گفتید مازیار، داستان دعوای مازیار و پژمان چیست که در هیچ گلی با هم شادی نمیکنند؟ میگویند مازیار مخالف بازگشت پژمان بوده و ...!
- من 25 سال مربیگری کردهام، در تمام ایران و تمام کسانی که با من کار کردهاند، از یکسری قوانین من خبر دارند. در تیم من، تحت هر شرایطی و با هر دلیلی، طرف هر کسی که باشد، در صورت اختلاف بین دو نفر همیشه کوچکتر مقصر است و باید اخراج شود. دلیل رد این شایعات هم حضور مازیار است، اگر کوچکترین اختلاف و برخوردی بود، الان او اخراج شده بود!
* یعنی تحقیق نمیکنید؟ شاید حق با کوچکتر باشد؟
- تحت هیچ شرایطی و به هیچ دلیلی و هیچ کسی حق ندارد با بزرگتر خودش دهان به دهان شود چه رسد به اینکه جواب بزرگتر را بدهد. از دید من همیشه کوچکتر محکوم است!
* عجب منطق جالبی دارید!
- میخواهی یکی دیگر از قوانین تیمهای فیروز کریمی را بدانی؟
* بله، همه فکر میکنند شما با این طنز بیان روحیه دیگری دارید!
- اگر کسی یک ثانیه دیرتر از بقیه در جمع حاضر شود، اخراج است. حالا فرض کن جمع قرار است بروند سینما! مهم نیست، مهم کار جمعی است و نظم تیمی که همه باید رعایت کنند. خود من نفر اول.
* قانون دیگر؟
- ربع قرن مربیگری کردم، یک شاگرد شارلاتان و ناتو ندارم. اگر دیدی فیروز کریمی رفت به تیمی و یک نفر اخراج شد، بدان طرف گوشتتلخ بوده! در تیم من آدمهای بدعنق و گوشتتلخ جایی ندارند و لطفاً خودشان نیایند!
* سالهای نبودن چطور گذشت؟
- من همیشه بودم ولی سر جای خودم نبودم ... برخورد ناجوانمردانه بود فریادرسی نبود، همه عاشق ما بودند و برایمان میمردند ولی پشت سر برایمان میزدند ...
* میگفتند حاضر شدید مجانی تیم بگیرید و اگر تیم را حفظ کردید، پولتان را بدهند!
- من عین این 25 سال مربیگری در سطح اول فوتبال ایران تمام قراردادهایم را شرطی بستهام. همه در فدراسیون هست، برو ببین! میدانی چرا؟!
* نه، چرا؟
- چون اینجوری به جای X تومان همیشه X 3 تومان گرفتهام و مدیر آن تیم نیز با رضایت و رغبت پول را داده و حلال حلال هم بوده است. نه شکایت و نه دلخوری. البته باید خیلی از خودتان و کارتان مطمئن باشید که شرطی قرارداد ببندید. خیلیها ترجیح میدهند پولشان را قطعی همان اول بگیرند! من به خودم و کارم و بچههایم ایمان دارم.
* میدانید رکورددار تیمداری در ایران هستید؟
- شنیدهام.
* خودتان میتوانید تیمهایتان را یکییکی به ترتیب بگویید؟
- (چشمهایش را میبندد و تمرکز میکند) تکاور قزوین، پاس، سپاهان، بهمن کرج، دوباره پاس، پلیاکریل، تراکتورسازی، استقلال اهواز، ابومسلم، شهاب زنجان، ابومسلم، راهآهن، استقلال اهواز، استقلال تهران، صبای قم، داماش گیلان، گسترش فولاد تبریز، سنگآهن بافق، پیکان تهران، شاهین بوشهر، ذوبآهن و ملوان.
* و چند شاگرد به تیمهای ملی دادهاید؟
- نزدیک به صد نفر.
* همیشه و در هر گفتگو وقتی میگویند بهترین شاگردتان، از مارکار آقاجانیان اسم میبرید. چرا؟!
- هم از نظر اخلاقی، هم فنی، هم تداومش در سطح بالا و هم حُسن مدیریتش به عنوان کاپیتان عالی بود.
* فنیترین مربی فوتبال ایران چه کسی را فنیترین و بهترین فوتبالیست تاریخ ایران میداند؟ لطفاً بدون تعارف و رودربایستی بگویید.
- مجتبی محرمی. شاگردم هم نبوده و سر این قضیه با کسی تعارف ندارم. من نه به عنوانی که شما گفتید بلکه به عنوان فوتبالیستی که در دهه 50 با تمام اسطورهها همبازی بوده و با علم به تمام ادوار فوتبال ایران، این را میگویم. محرمی اگر همین امروز در هر خط دفاعی بود، آن تیم در کل فصل گل نمیخورد و اگر الان در هر تیمی او را در خط حمله میگذاشتی، هر فصل بالای 20 گل میزد، محرمی با فاصله بهترین فوتبالیستی است که تاریخ این مملکت به خود دیده و دیگر مثل او نمیآید.
* و در نسل فعلی؟
- مجتبی جباری. او تنها فوتبالیست ایرانی در سالهای اخیر است که به راحتی آب خوردن میتوانست در هر تیم اروپایی بازی کند. افسوس که قدر این بچه را خیلیها ندانستند و او را به خاطر صداقت و راستگویی و پاکیاش آزردند. جباری یک ثانیه از فوتبال جلوتر بود.
* فیروز کریمی استاد خاطرهگویی و خاطرهبازی است. هر فوتبالیست و مربیای که میبینیم از شما کلی خاطره بامزه دارد، دوست داریم بدانیم بهترین خاطره خود شما چیست؟ یعنی وقتی به این چهل سال حضور در فوتبال به عنوان بازیکن و مربی نگاه میکنید، بهترین خاطرهای که به ذهنتان میرسد کدام است؟
- وقتی در جام میلز هندوستان قهرمان شدیم و مرحوم حسینیپرورش رفت که جام را از مسئولان بگیرد، متأسفانه بقیهاش نوشتنی نیست! (انصافاً این ماجرا تا ابد از یاد ما هم نمیرود و آقافیروز حق داشت!)
* و بدترین؟
- برخورد ناجوانمردانهای که مدیریت داماش با من کرد و مرا نزد مردم رشت بد جلوه داد تا روی حرکات و خطاهای خودش سرپوش بگذارد.
* پس از بازی شما با سپاهان، نامه این باشگاه و درخواست تست دوپینگ شائبه ایجاد کرد که منظور اصفهانیها شما هستید!
- از هر کس صلاح میدانند، تست بگیرند. در این که سپاهان تیم بزرگی است، شکی نیست ولی هر تیمی فراز و نشیب دارد. آنها بدشانس بودند که به روز خوب ملوان خوردند و فراموش نکنید پر کردن جای خالی برادران نویدکیا، عبدا... کرمی، وریا غفوری و سوکای کار آسانی نیست.
* بهترین مصاحبه عمرتان؟
- همانی که استارت همه داستانها را زد! شب شیشهای با آقای رشیدپور.
* نظری روی این تکهها که در اینترنت دست به دست میشود، ندارید؟
- آنها همه حقیقی بودند. مثلاً ماجرای میخ طویله یا بکش بکش، ریشه در حقیقت داشت و طنز بیان شد.
* در تلویزیون با شما و لحن و لباستان شوخی میکنند. ناراحت نمیشوید؟
- نه. من جنبهاش را دارم و ضمناً شوخی مانع کار و جدیت من نمیشود.
* مخالفان حضور شما در برنامه شام ایرانی میگویند جای شما آنجا نبود ...
- نظر هر کس محترم است ولی من عقیده دارم چنین برنامههایی لازم است. مردم باید بدانند یک وزیر یا تیمسار هم خودش در منزل کار میکند و زندگی عادی دارد. من که یک ثانیه تأخیر کسی را در تمرین نمیپذیرم، خودم سه ربع ساعت در صف نانوایی میایستم و مثل همه زندگی عادی دارم. اتفاقاً من چند سال قبل همین طرح را به یکی از مدیران صدا وسیما دادم که در هر قسمت نمایندگان اقشار مختلف جامعه حضور داشته باشند نه فقط مشاهیر.
* فیروز کریمی برای خودش مکتبی درست کرده و شاگردانش از جمله موفقترین مربیان شدهاند. تقریباً هیچ مربی دیگری نداریم که حتی به اندازه نصف شما دستیارانی موفق تحویل فوتبال ما داده باشد. از آقافرهاد کاظمی و فراز کمالوند تا ساکت الهامی و حالا محمدرضا مهاجری.
- همه این افراد باعث افتخار من بوده و هستند. این من هستم که به همکاری با این بزرگان افتخار میکنم که جملگی از بهترین و فنیترین و موفقترین مربیان فوتبال ما هستند.
* شما در انتخاب دستیار، قواعد و فرمول خاصی دارید؟
- قطعاً دارم. یعنی یکسری ویژگیهای عمومی و خصوصی باید در فرد باشد وگرنه، نه میتواند به شما کمک کند و نه خودش در آینده موفق میشود.
* میتوانید تعدادی از این المانها را بگویید؟ یعنی ویژگیهای مکتب فیروز کریمی.
- مکتب ما یعنی تحقیق، بهروز شدن علمی، نظم و انضباط، رعایت حرمت بزرگتر و شأن کوچکتر، صداقت و البته پشتکار. محبت به شاگرد و احترام به استاد، معجزه میکند و وقتی کسی آن استعداد اولیه و لازم را هم داشته باشد، معلوم است که با این قوانین پیشرفت میکند. شما از همین بچههای ملوان بپرس، در صد جلسه تمرین فقط آنها که برای رفع نقاط ضعف هستند، تکرار میشوند و بقیه نوآوری است اما به هم پیوسته و در راستای یک هدف.
* میتوانید یک مثال در یک مورد بزنید که متوجه منظورتان بشویم؟
- مثلاً میشنوی آماده کردن بازیکنان از نظر روحی - روانی خیلی مهم است و فلانی در این کار استاد. من فوقلیسانس روانشناسی دارم اما هنوز دنبال یادگیری هستم. اگر بنا به هر دلیلی در آستانه یک بازی تیم خودم را تا سطح رئالمادرید بالا ببرم، حریف هم باید اتلتیکو باشد. یعنی به یک تناسب بالا ببر یا پایین بیاور. شما نگاه کن به همین بازیکنان فعلی ملوان یا پارسال ذوبآهن که چطور کیفیت بازی آنها زیر و رو شد. این تأثیر اول روانی است و بعد فنی.
* شما بازیکن محوشدهای مثل فرزاد حاتمی را از لیگ یک برگرداندید!
- همین فرزاد اگر اسمش فردیناند بود و «فردی» صدایش میزدیم و میگفتیم با 400 هزار دلار او را آوردهایم، همه میگفتند بهبه، چه خرید خوبی! باید یک ماسک روی کله او میکشیدیم و فامیلیاش را هم میکردیم کلمنته که بتوانند او را هم «ف.ک» صدا کنند!
* حالا که عبارت "ف.ک" را میشنوید، چه حسی دارید؟ با نگاه به گذشته و علم به آنچه اتفاق افتاد...
- دلم میسوزد. برای آدمهای کوچک که حسادت، بزرگترین صفت مشخصه آنهاست. آنها که چشم دیدن توانمندیها و موفقیتهای «ف.ک»ها را نداشتند و به جای یادگیری و پیشرفت و رسیدن به آنها، دنبال پیدا کردن نقطه ضعف رفتند و چون چیزی گیر نیاوردند، تهمت زدند تا مثلاً «ف.ک»ها را پایین بکشند. دلم به حال این آدمهای کوتهفکر و کوچک میسوزد که نمیدانند خدا جای حق نشسته و آفتاب تا ابد پشت ابر نمیماند.
* به عنوان سؤال آخر؛ اگر بخواهید بدون تعارف یک تیم منتخب از بهترین شاگردانتان در این ربع قرن کار در سطح اول فوتبال ایران انتخاب و ارنج کنید، چه کسانی هستند؟
- هرگز این کار را نمیکنم چون میدانی برای من فقط توان فنی مهم نیست و به اخلاق هم اهمیت زیادی میدهم. حالا به شرطی که ترتیب و پست در کار نباشد، میگویم.
* بفرمایید، از دروازهبان شروع کنیم.
- (مکث طولانی) بهزاد غلامپور.
* دفاع میانی؟
- نه، قرار نشد ترتیب و پست بخواهی! بنویس مارکار آقاجانیان، علیرضا حکیمزاده، مهدی تارتار، اصغر مدیرروستا، محسن گروسی، هاشم حیدری، مهدی ابطحی، خداداد عزیزی، محمد خاکپور، نادر محمدخانی.
* ده نفر شدند، کافی است!
- هنوز ادامه دارد! رضا رضاییمنش، سعید رمضانی، عباس آقایی، افشین کمایی، اکبر یوسفی، حمید استیلی.
* آقافیروز، هنوز به سال 80 و رضا عنایتی و بعد استقلال اهواز و میلاد میداودی نرسیدهایم، سؤالم را پس میگیرم!
- خودت میتوانی از بین این همه ستاره و آدم بامعرفت و بااخلاق، 11 نفر که هیچ،20 نفر انتخاب کنی؟
* ممنون که وقت گذاشتید، صحبت خاصی دارید یا سؤالی که من نپرسیده باشم و بخواهید در موردش حرف بزنید؟
- نه، از شما ممنونم و امیدوارم همه هموطنانم سالی خوش توأم با سلامتی و موفقیت پیشرو داشته باشند.