به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، غلامحسین ابراهیمی دینانی چهره ماندگار فلسفه ایران در برنامه معرفت روز گذشته این شعر از ملامحسن فیض کاشانی را قرائت کرد:
در دل شب خبر از عالم جانم کردند / خبری آمد و از بیخبرانم کردند
گوش دادند و در آن گوش سروش افکندند / دیده دادند و سر دیده روانم کردند
آشنائی بتماشا گه رازم دادند / آنگه از دیده بیگانه نهانم کردند
مستیم را بنقات حمشی پوشیدند / زین سراپرده چو خورشید عیانم کردند
بنمودند جمالی ز پس پرده غیب / در کمالش به تحیر نگرانم کردند
شد نمودار فروغی که من از حسرت آن / آب گردیدم و از دیده روانم کردند
در زمین طربم باز اقامت دادند / مایهٔ شورش عشاق جهانم کردند
وی سپس گفت: این غزل از استاد فیض کاشانی به مناسبت ایام نوروز انتخاب شده است و از این جهت میخواهم از این ابیات حسن استفاده کنم و مطلبی را بیان کنم که زبان غزل و زبان شعر در بین عرفا خاص است، کسانی که اهل ظاهر هستند و به عالم معانی راهی ندارند مثلاً شعر حافظ یا سایر عرفا را زمانی که از می و معشوق سخن میگویند، حمل بر ظاهر میکنند.
فیض یک فقیه، محدث، عارف و محقق است و تردید نیست که میگسار نبود، وی بسیار متشرع و متعبد بود بنابراین زمانی که او از می و معشوق سخن میگوید دیگر می ظاهری مدنظرش نیست! سراسر زندگی فیض نشان میدهد که از چه قماشی بوده است.
چرا انسان در دل شب از عالم جان آگاه میشود؟ این شب هم شب ظاهری میتواند باشد فیض بسیار اهل تهجّد و عبادت بوده است معمولاً معنی تاریکی در اشعار عرفا اشاره به کثرت است عالم ماده عالم کثرت است. ما عوالم مختلف مثل عالم خواب، بیداری، جان، حس و خیال، وهم، عقل، تن و ... داریم.
عالم جان ، عالم وحدت است انسان به حسب ظاهر جنبه بیرونی کثیری چون چشم، گوش، بویایی، چشایی، لمس و ... داریم اما همه این اطلاعات که از این جنبه میگیریم در مرکز جان و مرحله تعقل یکی میشود. هر شخصی یکی است اما همین شخص گوش، چشم، ذائقه و ... دارد که در وجود همه وحدت دارند.
چه خبری است که انسان را بی خبر میکند؟ این خبر از عالم جان است که ما را از خبرهای مربوط به تن جدا میکند. اخبار این جهان بسیار است از صبح که بیدار میشویم چه قدر خبر از رسانهها میشنویم خبر جان ما را در یک خبر تمرکز میدهد که از این خبرها دورمان میکند.
*هر گوشی سروش غیب را نمیشنود
بارها قبلاً گفتهام که ما یک گوش ظاهر و یک گوش باطن داریم یک گوشی که کثرات و اخبار روزمره را میشنود که همه این را دارند و از این گوش هم میگیرند و از آن گوش بیرون میکنند، ثمرهای هم ندارد! هر گوشی سروش غیب را نمیشنود این سروش یعنی حالی از باطن و جهان غیب که این گوش باطن میخواهد. گوش ظاهری ما بس که اخبار روزمره در آن هست، جایی برای شنیدن عالم معانی نیست گوشی که معانی حقیقی غیبی را درک میکند، گوش خاصی است. این همان گوش سِر است نه گوش سَر!
کسانی که گوش ندارند ثمّ هستند، قرآنی درباره برخی از اینها به کار میبرد که حقیقت را نمیشنوند الان گوش دنیا خیلی کر است این غوغای زمانه گوش دنیا را کر کرده است! بنابراین گوشی که از عالم غیب میشنود، گوش عقل است و دیگری همان گوش ظاهری است.
اینکه ما بارها روی گوش عقل تأکید میکنیم گوش باطنی همان گوش عقل است. متأسفانه عقل باطنی الان افسرده شده است این عقل افسرده گاهی در کلمات فیلسوف بزرگ مغرب زمین، هگل است، او از عقل سوگوار یا افسرده صحبت میکند، عقل در این عالم افسرده یا ماتم زده میشود این عقلی است که به خیالات و اوهام و محسوسات و شهوات و حب جاه و مقام و ملال و مال آلوده نباشد.
متأسفانه همان هگلی که از عقل سوگمند صحبت میکند، الان دنیا را دچار مشکل کرده است او عقل را تاریخی کرده است. برخی از فلاسفه مغرب زمین که در رأسشان هگل است عقل را تاریخی میدانند این عقل یعنی هر عصری عقل خود را به وجود میآورد یعنی عقل قرن بیستم با نوزدهم فرق دارد و عقل مدرن غیر از عقل قرون وسطی است! از منظر دیگر بنده برعکس کسانی که عقل را تاریخی میدانند میخواهم بگویم که تاریخ عقلی است به عبارت دیگر زمان محکوم عقل است که اگر برعکس باشد عقل زیر چرخ زمان از بین میرود.