به گزارش پایگاه 598، وطن امروز نوشت: حکومت سعودي بيمار است و پادشاه آن سلمان بن عبدالعزيز هم از اين قاعده
مستثنا نيست. البته بيماري پادشاهان عربستان دستکم در ۳ دهه اخير موضوع
تازهاي نبوده است و 2 سلف تاجدار سلمان يعني برادران ناتنياش ملک فهد و
ملک عبدالله بيشتر دوران زمامداري را به جاي معالجه امراض حاد خاندان فاسد
سعودي در بستر بيماري گذراندند اما آنچه مرض ملک سلمان را در روزهاي جاري
به مسالهاي حقيقتا وخيمتر از همه مشکلات داخلي و خارجي عربستان تبديل
ميسازد اين است که 2 پادشاه قبلي با وجود ناخوشي تن، از شخصيتي قوي و ذهني
هوشيار برخوردار بودند و علاوه بر آن وليعهدهايي داشتند وفادار و با
اعتبار و اقتداري همسنگ خودشان در ميان همه عشيرههاي رقيب خاندان حاکم.
حال آنکه سلمان نه تنها خود به گواهي حاميان غربياش مشاعر درستي ندارد
بلکه با وليعهدش «مقرن» که کوچکترين بردارش نيز محسوب ميشود عداوت آشکار
دارد چنان که از بغض او براي نخستين بار يکي از نوههاي ابن سعود و هم
عشيرهاي سديري خود، «محمد بن نايف» را به عنوان ولي وليعهد وارد خط سلطنت
کرد تا رالي «خبر مرگ» سلاطين رياض داغتر شود، چه حالا ديگر اين فقط مقرن
نيست که در انتظار مرگ محتمل شاه بيمار نشسته و هر لحظه اين امکان وجود
دارد، حادثهاي سديري بر سر راه وليعهد نزديک به شاه مرده - و هم داستان با
پسرعبدالله يعني متعب - سبز شده و در عوض ولي وليعهد را - با همدستي پسر
سلمان - در يک قدمي تاج و تخت قرار دهد. همين حالا اين دو «محمد»، محمد بن
نايف و محمد بن سلمان تقريبا تمام قدرت مرئي پادشاهي سعودي را به فاصله
کمتر از 2 ماه از مرگ عبدالله قبضه کردهاند. گزارشها و شواهد متعدد حاکي
از آن است که سلمان بن عبدالعزيز بيمارتر از آن است که حتي در حد انتظار
اربابان آمريکايياش، يک نسخه موقتي براي درمان ضعف قواي مشروعه پيکره
آلسعود بپيچد. در عوض به جاي به رخ کشيدن اقتداري که اساسا فاقد آن است،
با سابقه رياست بر شوراي حل اختلافات خاندان سعودي نقش يک تقسيمکننده
غنايم را بازي ميکند و به وضوح همه اختيارات را طوري به ۴ ضلع قدرت در
عربستان تفويض کرده که در عين نامتقارن بودن سهم پسرش با محمد بن نايف،
نمايندگان مستقيم آمريکا (مثل سعود فيصل و بردارانش) و ديگر متنفذان و
قدماي سعودي، فعلا همه را راضي نگاه داشته يا دستکم طرفهاي مختلف را مجاب
کرده ثبات فعلي را قدر بدانند و اوضاع را آرام کنند اگرنه طبق پيشبينيها
توفان نارضايتيها همه را با خود خواهد برد.
آلزايمر
رسانههاي غربي در ابتدا با کنجکاوي زيادي اخبار مربوط به سلامتي پادشاه
جديد عربستان را دنبال ميکردند اما با گذشت چند هفته ناگهان سکوتي معنادار
در رابطه با سلمان بن عبدالعزيز 79 ساله جريان اصلي رسانهها را فراگرفت
که احيانا بهخاطر باج تبليغاتي وسيع دربار سعودي است. مثلا روزنامه
گاردين از معدود رسانههاي بريتانيايي بود که درباره آلزايمر سلمان گزارش
داد اما نسخه به روز شده گزارش مربوط با حذف برخي اطلاعات اوليه و اضافه
شدن تکذيبيه رسمي دربار سعودي درباره بيماريهاي پادشاه همراه شده است.
البته ابتلاي ملک سلمان به بيماري آلزايمر سال گذشته در ديدار او با «علي
زيدان»، نخستوزير ليبي در رسانهها پيچيد، چرا که از او خواسته بود که
سلامش را به «برادر سرهنگ قذافي» برساند! اما حقيقت را بويژه بايد در
اطلاعاتي جست که وقتي هنوز بازار گمانهزني درباره جانشين عبدالله داغ بود
منتشر شد. يکي از نخستين منابع موثق غربي که درباره ابوالامراض بودن وليعهد
عبدالله نوشت «سيمون هندرسون» از خبرگان مسائل شبه جزيره عرب در مرکز
آمريکايي مطالعات خاورميانه موسوم به «موسسه واشنگتن» بود. او به نقل از
ديپلماتهاي کاخ سفيد گفت: «او مشخصا دچار ديمنتيا (بيماري زوال عقل) شده
است. ديدارکنندگان (با سلمان) ميگويند که تنها پس از 5 دقيقه صحبت حواسش
پرت ميشود».
«ديويد هرست» سردبير نشريه «ميدل ايست آي» نه تنها اين خبر
را تاييد کرد بلکه در مقالهاي مشهور در آغاز پادشاهي سلمان تحت عنوان
«کودتاي سعودي» نوشت در عزل و نصبهاي کودتاگونه پادشاه جديد تحت نفوذ پسرش
ترديدي وجود ندارد، چرا که در سلامتي او بشدت ترديد است: «او مبتلا به
آلزايمر است اما معلوم نيست چه عاملي باعث زوال عقلش شده. شاهدان ميگويند
از آخرين سخنرانيهايش (ماه اکتبر 2014) پيداست که حرفهاي چند دقيقه پيش
خود را فراموش ميکند. ميدانم که دلايل رجوع مکرر او به بيمارستان چيست و
چرا ديگر براي پيادهروي بيرون نميرود، کاري که قبلا عادت داشت انجام
بدهد». البته ريشه مشکلات ذهني و مغزي سلمان چندان هم مبهم نيست. نخست
اينکه او در سال 2010 در آمريکا يک عمل جراحي سنگين روي ستون فقراتش داشته
است. سپس يک سکته مغزي را پشت سر گذاشته که از عوارض عصبي آن نيمه فلج شدن
دست چپش است. در عين حال برخلاف ظاهر محافظهکار و شخصيت او که در خلال 48
سال اميري منطقه رياض و رياست شوراهاي مهم خاندان حاکم، معتمد آلسعود به
نظر ميرسد، فاش شده که او به هيچ وجه فردي پايبند به اخلاق نبوده است. اگر
عبدالله در بادهنوشي سران غربي و شرقي شرکت ميکرد و فقط شربت ميخورد
اما سلمان به مدت نيم قرن ميزبان و در حقيقت پاي ثابت مجالس خصوصي
ميهمانهاي خارجي در رياض بوده است. او در عين حال پردهدار روابط پنهان
آلسعود با محافل صهيونيستي نيز شناخته ميشود. در داخل خاندان نيز اين
نقل رايج است که پس از کشته شدن فجيع 2 پسرش فهد و احمد، سلمان دچار حمله
عصبي شديدي شده است. مجتهد، افشاگر مشهور سعوديها نيز در آخرين پست توئيتر
خود نوشته است: «سلمان قبل از دچار شدن به خرفتي به پسر جوانش محمد اجازه
داد هر کاري بکند و اين پسر دست به کارهاي عجيبي زده است که در آينده به
تشريح کارهايش خواهم پرداخت. محمد پس از مبتلا شدن سلمان به خرفتي زمام
امور را از دست پدرش گرفته است و امور عربستان به دست جواني نادان افتاده
است که هر کاري بخواهد، ميکند و کسي هم نيست که بگويد چرا اين کار را
ميکني». حکومت يک چنين فردي در کشوري که قدرت در آن کاملا در شخص شاه
تمرکز يافته و فاقد بافت سياسي، مراکز تصميمگيري متعدد و نهادهاي انتخابي و
احزاب است ميتواند به منزله آغاز يک فاجعه باشد.
شاهي که نيست!
هنوز
عبدالله را در گور نگذاشته بودند که پادشاه جديد طي احکامي، کودتايي سريع
در کاخ پادشاهي به راه انداخت. سلمان ميخواست قدرت نداشتهاش را به سرعت
جبران کند، مثل روباه در مقايسه با شير. او بلافاصله پسرش محمد را به رياست
ديوان پادشاهي گماشت تا عملا جايگزين سايه متعب فرزند همهکاره شاه مرده
شود که اگرچه در سمت رياست گارد ملي (سلطنتي) باقي ماند ولي اين نهاد زير
سايه رياست شوراي سلطنت و وزارت دفاع قرار گرفته که هر دو در اختيار پسر 34
ساله جسور و غربگراي پادشاه جديد است، کسي که از او بهعنوان شاه سايه ياد
ميشود و به نظر ميرسد حتي پدر تاجدار و نيمدوجين برادرانش نيز تحت
اختيار جاهطلبيهايش هستند. سلمان در ادامه به اذن اطرافيانش نه تنها
2پسر ديگر عبدالله يعني ترکي و مشعل را از منصب امارت رياض و مکه عزل کرد و
بندر بن سلطان را از رأس شوراي امنيت کشور برداشت بلکه شماري از اعضاي
بعضا جديد کابينه عربستان و نهادهاي سلطنتي را هم کنار گذاشت و بيش از ۱۲
نهاد و شوراي دولتي تشکيل شده در دوران ملک عبدالله را منحل کرد. با اين
کار ميخواست بقاياي اقتدار عبدالله را بزدايد اگرچه خود و پسرانش هيچ
اقتدار خاصي را جايگزين آن نکردهاند. در نتيجه با سفر باراک اوباما و هيأت
عريض و طويل آمريکايي به رياض شاهد بوديم برخي از تصميمات سلمان تغيير کرد
که از جمله مهمترين آنها انصراف از برکناري سعود فيصل از وزارت خارجه
بود. اين نشانهاي از تزلزل سياسي شاه جديد در مواجهه با نفوذ کاخ سفيد بود
و در نتيجه برخي رسانهها او را شاه دستنشانده خواندند که براي بقا در
قصر سلطنتي روضه (بهشت) هر باجي به آمريکا و غرب ميدهد. اما مهمترين
نشانه سقوط جايگاه پادشاهي سعودي در دوره ناپايدار سلمان واسپاري عملي
کنترل امور دولت به 2 شورايعالي سياسي و اقتصادي است؛ اولي زير نظر محمد بن
نايف و دومي به رياست پسر همهجا حاضرش محمد. اين در حالي است که پادشاه
عربستان به طور خودکار رياست دولت را هم بر عهده دارد که گويا از عهده اين
مسؤوليت برنيامده است. همزمان کنترل سازمان اطلاعات سعودي به شکلي
شگفتانگيز به خارج از خاندان سعودي و در حقيقت مستقيما به واشنگتن
برونسپاري شده، چرا که ژنرال خالد بن علي الحميدان که فردي خارج از خاندان
سلطنتي و معاون رئيس نسخه FBI عربستان سعودي است روابط نزديکي با ايالات
متحده دارد. پيام اين اقدامات اين است که حلقه دروني سعوديها به اين
تشخيص رسيده که پادشاهيشان در حال تشديد مشکل حکمراني زير سايه سلطه افراد
مسن است بنابراين به طور قطع و شايد از طريق غير سعودي در مسير حل اين
مشکل از طريق شرکت سهامي پادشاهي است. اگرچه سلمان الدوساري، سردبير الشرق
الاوسط - مهمترين روزنامه عربي چاپ لندن که زير نظر شاهزاده فيصل پسر
پادشاه اداره ميشود- نيز اهميت تغييرات شاه را مقطعي ميداند. همه
کرنشهاي شاه جديد عربستان، از ضعف مفرط بهعنوان يک حاکم حکايت دارد. در
حقيقت او شاهي است که شاه بودنش را باور ندارد و به ديگران التماس ميکند
که تاج و تختش را حفظ کنند. تقسيم اختيارات پادشاه بين اضلاع قدرت در رياض و
واشنگتن نتيجهاي جز فروپاشي اساس پادشاهي بيمار سعودي در آينده نزديک
نخواهد داشت.
باجگذاري
بذل و بخششهاي 21 ميليارد دلاري او
به مردم در قالب 2 برابر کردن حقوق و مزاياي کارمندان، مستمريبگيران و
دانشجويان به مناسبت نخستين ماه پادشاهياش، بوي باجدهي سنگين به جامعهاي
ناراضي ميدهد تا موقتا ناتوانياش را ناديده بگيرد. اگرچه ديگر تحولات
قومي و منطقهاي در شبهجزيره حجاز جوشانتر از آن است که چنين تمهيداتي در
بلندمدت مردم را ساکت نگاه دارد. افزايش بيسابقه خريدهاي نظامي خارجي
رياض پس از به قدرت رسيدن سلمان نيز باجي است که او به قدرتهاي خارجي دخيل
در منطقه ميدهد. مثلا آخرين قرارداد تسليحاتي آمريکا با عربستان به ارزش
30 ميليارد دلار شامل 84 فروند جنگنده اف 15 با آمدن سلمان 2برابر شد و
مشابه همين اتفاق درباره قرارداد با طرفهاي انگليسي و فرانسوي هم افتاد و
حتي عربستان دست کمک به سمت شرکت تسليحاتي معروف اسرائيلي «البيت» دراز
کرده است. چنين ريخت و پاشهايي در حالي صورت ميگيرد که براي نخستين سال
مالي طي 4 دهه اخير عربستان با مشکل کسري بودجه (حداقل 38 ميليارد دلار در
بودجه 2015) مواجه است که تازه در چنين شرايطي قيمت نفت نيز با دستور
مستقيم واشنگتن به عمر عبدالمجيد مقام کليدي آرامکو- شرکت نفتي انحصاري شبه
جزيره عربي که سهام غالب آن در اختيار غول نفتي آمريکا «شورون» است - و
نماينده عربستان در اوپک به کمتر از نصف کاهش پيدا کرده و اين کشور نيمي از
درآمدهاي نفتي خود را از دست داده است. پس از اعلام کسري بودجه 2015 در
عربستان سعودي در نتيجه کاهش شديد قيمت نفت، شاهزاده ميلياردر سعودي از
سياستهاي مالي کشورش انتقاد کرد. چشمانداز اقتصادي به قدري خراب است که
شاهزاده وليد بن طلال، سرشناسترين چهره تکنوکرات سعودي با آغاز سال 2015
درنامهاي به وزير دارايي عربستان نوشت: «براي مقابله با کسري بودجه به
نقطه خطر رسيدهايم و آن برداشت از ذخاير است». از طرف ديگر واکنش وزير
اقتصاد و برنامهريزي به معضل فزاينده بيکاري که «بيکاري را سنت خدا!»
توصيف کرده صلاحيت دولتمردان کابينه سلمان را زير سوال برده است.
واپسگرايي شاه جديد در عرصههاي فرهنگي و اجتماعي به مراتب نگرانکنندهتر
است. براساس اسناد ويکيليکس، سلمان بن عبدالعزيز معتقد است دموکراسي براي
عربستان سعودي مناسب نيست و بايد محتاطانه در مسير اصلاح اجتماعي و فرهنگي
اين کشور گام برداشت، اگرنه به گفته او «مردم هر طايفه و مذهبي براي خودشان
حزب تشکيل ميدهند». محافظهکاري او به حدي است که پروژه اخير سلفش براي
تضعيف وهابيهاي تندرو را با تعويض وزير آموزش و معارف معکوس کرد. در نتيجه
افکار سلمان، براي نخستين بار حکومت رياض با شاخه سلفي اخوانالمسلمين که
دشمن سنتي سعوديها محسوب ميشوند به منظور گسترش تروريسم القاعده در يمن
طرح دوستي ريخته است. همچنين عربستان که از خطر نفوذ داعش در مناطق شمالي و
مرکزياش در هراس است در هفتههاي اخير به دنبال باجدهي محرمانه به گروهک
تروريستي تحت امر ابوبکر البغدادي بوده است تا بلکه ناامني را از مرزهاي
خود دور نگه دارد و فعاليتهاي تروريستي را به سمت کشورهاي ديگر نظير سوريه
و لبنان هدايت کند.
شروين طاهري