ماشین ماشین بازها، بی شوخی و کاملاجدی با آنها حرف می زند. پس عجیب نیست که این دسته افراد هر کاری می کنند تا ماشینی مدل جدید و بالاداشته باشند. حاضرند از جنبه های مختلف زندگی شان بگذرند تا فقط و فقط به ماشینی که دوست دارند، برسند.
وقتی ماشین این دسته افراد با آنها حرف می زند به خودی خود نیازی ندارند، فاکتورهای خاص دیگر را وارد زندگی شان کنند. اگر هم در هر زمینه دیگری تلاش می کنند، سعی می کنند تا به هدف نهایی برسند. هدف نهایی برای این دسته افراد داشتن ماشین مدل جدیدتر است. چنین فرهنگی در میان ایرانیان، به طور خاص مردان ایرانی در چند سال گذشته تا حدی ریشه دوانده که انگار سال هاست، ایرانی ها در کورس ماشین بازی بوده اند و این در حالی است که تا چند سال قبل تنوع مدل ماشین ها در ایران به اندازه امروز نبوده است. چرا؟ چه شده که حیات عده یی در گرو داشتن ماشین مدل جدید است و هر کاری برای داشتن این ماشین می کنند؟ این فرهنگ از نیازی واقعی به وجود آمده یا اثر تبلیغات است؟ شاید هم هیچ کدام اینها نیست و دلیل ماشین باز شدن مردهای ایرانی موضوع دیگری است. برای کند و کاوی ساده حول این موضوع با ماشین بازهای مختلف، از اقشار و گروه های مختلف حرف زدیم تا بدانیم چه شده که ماشین بازی، یکی از خصوصیات جدایی ناپذیر عده یی شده: عده یی که تعدادشان، رو به بیشتر شدن است و به سرعت رو به تکثر دارند.
جوانان و ماشین بازی
شاید فکر کنید، جوانان ماشین باز به جیب شان نگاه می کنند و ماشینی می خرند. شاید هم فکر کنید جوانان ماشین باز، تنها حسرت و عشق ماشین های مختلف را همراه خود دارند تا رویای شان را به واقعیت تبدیل کنند و فکر می کنند: «آرزو، بر جوانان عیب نیست.» اما از همین اول کار بدانید برای جوانان ماشین باز، داشتن ماشینی که به آن عشق می ورزند شوخی نیست. این عشق، جدی ترین عشق زندگی آنهاست پس تنها با رویا و آرزو دل خوش نمی شوند. هر کاری می کنند تا به آرزوی شان برسند. برای رسیدن به این آرزو گاهی هزار و یک توجیه پیدا می کنند و گاهی صادقانه می گویند عشق ماشین است که آنها را به سمت خرید ماشین مدل بالابا به جان خریدن همه مشکلاتش می برد و گاهی هم صادقانه اعتراف های دیگری هم می کنند. اعتراف های صادقانه ماشین بازها جذاب تر و عجیب تر از آن است که فکرش را می کنید.
کارمند ساده بانک و تویوتای کمری
مردی ٣٠ ساله که کارمند ساده بانک است و به تازگی ماشین قبلی اش را عوض کرده و «تویوتا کمری» مدل جدیدی خریده است، یکی از ماشین بازهایی است که با من هم کلام می شود. نمی تواند خوشحالی اش را از اینکه توانسته این ماشین را بخرد، به هیچ وجه مخفی کند. مدل ماشینش ٢٠٠٨ است و حدود ١٢٠ میلیون برای آن پول داده است. حرف ماشینش که می شود، فقط از یک موضوع ناراحت است: اینکه ماشین «کارکرده» است. این موضوع ظاهرا بزرگ ترین غصه حال حاضر این مرد ٣٠ ساله است. از او در مورد ماشینش می پرسم و اینکه چرا آن را خریده؟ اول از کلیشه ها شروع می کند: «ایمنی خوبی دارد. رفاه بیشتری را برایم با خودش می آورد.» بعد که از درآمد ٩٠٠ هزارتومانی اش می گویم و اینکه چطور این ماشین را خریده، انگار تازه سر درد دلش باز می شود: «من هشت سال است که در بانک کار می کنم. کمتر پیش آمده از درآمدم خرج عمده یی بکنم و همیشه قسمت عمده پولم را پس انداز کردم.
راستش اول پولم را پس انداز می کردم برای تشکیل زندگی و خریدن خانه. اما ماشین نگذاشت. ماشین، دلم را برد.» جمله آخر را با خنده یی می گوید که تلخ است. از وضعیت خانواده اش می پرسم: «اوضاع مالی خانواده من معمولی است. پدر و مادرم هم هر دو کارمند هستند. اما من تا این سن توی خانه پدری مانده ام و عملاخرج زندگی من با آنهاست. من هر چه درمی آورم جمع می کنم و در دو سال گذشته سه بار ماشین عوض کردم. لذت داشتن ماشین مدل بالارا با هیچ چیز دیگر عوض نمی کنم. هیچ چیز.» می پرسم یعنی نمی خواهد هیچ وقت مستقل شود. خانه یی بخرد؟ از شادی اش کم می شود: «نمی دانم. فعلاکه نمی توانم. وقتی هیچ کدام اینها را ندارم و نمی توانم داشته باشم ترجیح می دهم به ماشین هایم دل خوش باشم. یک روز بالاخره«بی.ام.و» بخرم و آن وقت خوشبخت خوشبخت باشم.»
می پرسم واقعا با «بی. ام. و» خوشبخت خواهد بود؟ سرش را تکان می دهد ومی گوید: «شک نکن.» می شود جواب من. می پرسم ماشینش را جای نداشته هایش نمی گذارد؟ ساکت می شود. با تردید می گوید: «نمی دانم. شاید ماشین یک جور مسکن است. مسکن برای فراموش کردن درد چیزهایی که ندارم و نمی توانم داشته باشم. وقتی این طوری است، «بی. ام. و» قوی ترین مسکن است.»
تاجر مواد غذایی و لذت امتحان ماشین های گوناگون
از هر طرف که می روم در حرف هایم با این مرد به ماشینش می رسم و آرزوهایش در مورد ماشین های احتمالی آینده اش، رفتار این مرد و توجیه های اولیه اش شباهت بسیاری به مرد ٣٢ ساله دیگری دارد که هم کلامم می شود. این مرد واردات مواد غذایی دارد و درآمدش را نمی گوید. اما حدس اینکه ازآنچه در ذهن ما می گذرد بالاتر است، سخت نیست. این مرد هم صحبت هایش را با توجیه های کلی شروع می کند: «برای من راحتی و مزایای ماشین مهم است. شکی نیست که هرچه مدل ماشین بالاتر باشد، ایمنی آن بالاتر می رود، وقتی من این موضوع را می دانم پس بدیهی است که ماشین های جدیدی که به بازار می آیند را هر چقدر هم گران باشد، بخرم.» وقتی از او می پرسم چند وقت یک بار ماشینش را عوض می کند، روی دیگر سکه ماشین باز بودنش را نشان می دهد: «معمولاهر ماشین شش تا هشت ماه زیر پایم می ماند.
من دوست دارم ماشین های مختلف را امتحان کنم. بفهمم چه فرقی باهم دارند. برای همین همه مدل های «کمری» را داشته ام. از پراید سوار شده ام تا بنز. هر ماشینی خصوصیت و حال خاص خودش را دارد، نمی توانم خودم را از لذت امتحان کردن ماشین های جدید محروم کنم.» از ماشین فعلی اش می پرسم: «موضوع این است که من دوتا ماشین دارم یک «لندکروزر» که حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد و کارهای درون شهر و سفرهایم را با آن انجام می دهم و یک بنز. بنزم را تازه خریده ام و حدود ٦٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز واقعا با من حرف می زند. یعنی لذت نشستن پشت بنز جدید را با هیچ چیز عوض نمی کنم. خلاصه اش کنم. من فقط عاشق امتحان ماشین ها هستم. البته، منکر این موضوع نمی شوم که مدل ماشینم روی نگاه دیگران بر شخصیتم هم تاثیر دارد. همه زندگی من حالابنزی است که جدیدا خریده ام.»
ماشین بازی در میانسالی
اگر فکر می کنید، ماشین بازی و عشق ماشین تنها در میان جوانان ریشه دوانده، شما هم مثل ما این ذهنیت غلط را پاک کنید. عشق ماشین هم از آن دست عشق هاست که سن و سال نمی شناسد و اگر فکر می کنید وجود این عشق در افراد مسن تر عجیب است، حق دارید اما خیلی از واقعیت ها تعجب برانگیزند و چنین واقعیتی در جامعه ایران هم یکی از آنهاست. اما وقتی دلایل، توجیه ها و اعتراف های ساده افراد میانسال برای ماشین بازی را بخوانید، دیگر چندان هم از دانستن این واقعیت تعجب نمی کنید.
مردی ٥٥ ساله که ماشین باز است، وقتی خیلی ساده و بی تکلف هم کلامم می شود، از کلیشه ها و حرف های مرسوم ماشین بازها نمی گوید. از دلایلی می گوید که خاص خودش است: «من پزشکم. اما پزشک عمومی. حدود ٢٥ سال پیش که ازدواج کردم، قرار نبود پزشک عمومی بمانم من هم فکر می کردم متخصص می شوم، اما نشد. شرایط اجازه نداد. در هرحال در آن سن و سال به خاطر رشته تحصیلی ام با دختری از طبقه بالاازدواج کردم. همسرم همیشه می گوید من با یک دکتر ازدواج کردم. توقع این موضوع را دارد که زندگی اش مثل زن یک پزشک متخصص باشد و پسران هم همین توقع را دارند. من چاره یی ندارم جز اینکه برای حفظ خانواده ام خواسته های آنها را برآورده کنم.
از طرف دیگر همسرم شدیدا با فامیلش چشم و همچشمی دارد و فرزندانم هم با همین فرهنگ بزرگ شده اند. پس من باید هر طور شده، ماشینم را مرتب عوض کنم و مدل جدیدتر ماشین بخرم تا خواسته آنها برطرف شود.» از او می خواهم در مورد ماشینش توضیح دهد: «از چند سال پیش که ماشین های مدل جدید در بازار پر شد، مرتب ماشین عوض کردم. پول خرید این ماشین ها را هم با قرض کردن از دوستانم و چند شیفت و چندین جا کار کردن و گاهی حتی وام گرفتن جور کردم. بعضی ماشین ها را هم که لیزینگ خریدم. چند سال پیش «آزرا» خریدم. بعد یکی از مدل های «کمری» را خریدم. اما چون پسرهایم ماشین شاسی بلند دوست دارند و بیشتر فامیل زنم هم از این مدل ماشین ها دارند، چند وقت پیش مجبور شدم «پرادو» بخرم که حدود ٣٠٠ میلیون قیمت دارد. جور کردن پولش واقعا سخت بود، مجبور شدم کمک دست یکی از دوستانم که عمل های زیبایی صورت مثل تزریق بوتاکس و... انجام می دهد، کارکنم تا پول خریدش را جور کنم. اما چاره چه بود.» می پرسم خودش این ماشین را دوست ندارد؟ صادقانه جواب می دهد: «من با مترو توی شهر رفت وآمد می کنم و پول بنزین پرادو را ندارم. چون به ماشین های لوکس کارت بنزین تعلق نمی گیرد. پرادو مثل دکوری در خانه است که برای میهمانی ها و رفت وآمد با فامیل همسرم از آن استفاده می کنم. از روزی هم که پسرهایم ساز کوک کنند ماشین جدیدی می خواهند، می ترسم.»
این بنز شخصیت من است
این مرد که در نگاه اول ماشین باز به نظر می رسد، در اصل فقط رفتار ماشین بازها را دارد و اما از خرید ماشین های مدل جدید، بیشتر از اینکه لذت ببرد اذیت می شود، در مقابل این مرد، مرد ٥٨ ساله دیگری است که حدودا سالی یک بار ماشینش را عوض می کند. اول مدل ماشینش را و بعد دلایلش را. ساده می گوید: «از من گذشته که سوار این ماشین های شاسی بلند جوان ها بشوم. به شخصیت من هم نمی خورد. من چندین و چند سال است که فقط بنز دارم. اما مرتب مدل بنزم را عوض می کنم. یعنی باید این کار را بکنم. همه شخصیت و زندگی من درگرو بنزی است که سوار می شوم.»
مرد ٥٨ ساله یی که با او صحبت می کنم، سال هاست که مهندس عمران است و شرکت ساختمانی دارد، وقتی این مرد می گوید همه زندگی اش بنز اوست، از عشقش به بنزش نیست. این جمله او معنای دیگری دارد. خودش توضیح می دهد: «همه سرمایه من، سرمایه شخصی من که نیست. قسمت عمده این سرمایه پول سرمایه گذاران است که من با آن کار می کنم. اگر ماشینی کمتر از بنز زیر پایم باشد و این بنز مدلی قدیمی داشته باشد، سرمایه گذار به من اعتماد نمی کند که پولش را دستم بسپارد. بنابراین همه کار و زندگی من درگرو دفتر کار، سر و وضع و ماشینی است که دارم. به همین خاطر، به تازگی هم ماشینم را عوض کردم و بنز مدل جدیدتر از قبل خریدم. بنزی که حالادارم، حدود ٨٠٠ میلیون قیمت دارد. این بنز شخصیت من است.»
فرهنگ سازی و ماشین بازی
گسترش فرهنگ ماشین بازی و عشق ورزیدن به ماشین، با وجود اینکه دلایل مختلف جامعه شناسانه و فردی دارد، اما دلیلی کاملارسمی هم دارد. برای توضیح این دلیل رسمی باید سراغ رسانه ها برویم. رسانه رسمی دولتی، یعنی تلویزیون و برنامه های آن. نگاهی ساده به سریال ها و فیلم هایی که از تلویزیون پخش می شود، به خوبی نشان می دهد که در این فیلم و سریال ها افراد باشخصیت، باپرستیژ و به طور خلاصه افرادی که سری توی سرها دارند، ماشینی مدل بالازیر پا دارند و آنها که از داشتن چنین موهبتی محروم اند، افرادی هستند که در جامعه جدی گرفته نمی شوند و به نوعی شهروند این کشور به حساب نمی آیند.
چنین موضوعی بدون لفافه و صریح در تمام سریال های تلویزیونی دیده می شود و بدتر از این، در بیشتر برنامه ها برای نشان دادن شخصیتی که دیگران به راحتی او را دست می اندازند و جدی نمی گیرند اولین نشانی که به کار گرفته می شود، داشتن ماشین مدل پایین یا قدیمی است. این فرهنگ تا حدی در ذهن سازندگان برنامه های تلویزیونی ریشه دوانده که کمتر سریال تلویزیون را می بینیم که چنین فرهنگی را تبلیغ نکند و واضح است که خواه ناخواه شهروندان ایرانی از هر طبقه اجتماعی، با هر سن و شغل و درآمدی تحت تاثیر فرهنگ داشتن ماشین بهتر برای نشان دادن شخصیت برتر قرار می گیرند و آن را بازتولید می کنند. در اصل رسانه ملی آیینه یی از فرهنگی شده که در جامعه موج می زند و این آیینه با دامن زدن به چنین فرهنگی آن را گسترش می دهد. از طرف دیگر نه تنها سریال ها و فیلم های تلویزیون ایران که سریال های شبکه های ماهواره یی که طرفداران زیادی دارند هم چنین فرهنگی را به خوبی در خودشان جا داده اند و آن را در ذهن مخاطبان پروپاقرص هم ته نشین می کنند.
در سریال های شبکه های ماهواره یی افراد از هر قشر و با داشتن هر سطح درآمد، اولین چیزی که می خرند ماشین است و ماشین این دسته افراد حتی اگر در روستاهای اطراف شهرهای بزرگ کشوری اروپایی زندگی کنند قطعا آخرین مدل، شیک و گرانقیمت است. در این سریال ها نیمی از واقعیت نشان داده می شود و نیم دیگر پنهان می ماند. واقعیت این است که به دلیل گران بودن سوخت، در کشورهای دیگر افراد کمی از ماشین شخصی استفاده می کنند، اما قدرت خرید آن را دارند و این ماشین ها در دیگر کشورها به نسبت ایران ارزان تر است. اما ایرانی ها نمی بینند که افراد ساکن دیگر کشورها ماشین هایی که در ایران بسیار گران است را عموما یا نمی خرند یا اگر بخرند، کم پیش می آید که به دلیل بالابودن هزینه سوخت از آن استفاده کنند، تنها می بینند افراد دیگر کشورها ماشین های زیبا زیر پا دارند و از هر طبقه اجتماعی که هستند همواره با این ماشین ها رفت وآمد می کنند. نیمه واقعیتی که سریال های شبکه های ماهواره یی به ایرانیان نشان می دهند، فرهنگ ماشین بازی را بیشتر از آنچه در حال حاضر در کشور ما وجود دارد، تقویت می کند و ظاهرا فعلاچاره یی هم برای جلوگیری از رشد این فرهنگ نیست.
سبک زندگی و ماشین بازی
درمیان نظرات مختلفی که در مورد بروز و ظهور ماشین بازها در جامعه ایران وجود دارد، جامعه شناسان، به خصوص آسیب شناسان اجتماعی به این موضوع به شکل نوعی آسیب نگاه می کنند. دکتر سعید خراط ها، جامعه شناس در این مورد می گوید: «خریدن ماشین های مدل بالاو اینکه زندگی افراد در مدل ماشینی که دارند، خلاصه شود درواقع نوعی سبک زندگی است که در جوامع مادی گرا در میان اقشار مختلف و گروه های سنی متفاوت بروز و ظهور پیدا می کند. در جامعه ایران هم که روند مادی گرایی با نوعی شتاب در حال گسترش است، این سبک زندگی در چند سال گذشته رشد کرده است.»
این آسیب شناس اجتماعی ادامه می دهد: «در جوامع مادی گرا شان و شخصیت افراد با میز آنها و شاخص های مادی سنجیده می شود که نوع و مدل ماشین یکی از این شاخص هاست. یعنی در چنین جوامعی هر فردی که ماشین بهتری داشته باشد، شخصیت اجتماعی و شان اجتماعی بالاتری دارد. پس عجیب نیست که در جامعه ایران هم ماشین بازها عده یی از شهروندان ایرانی شده اند که تعداد آنها رو به بیشتر شدن است.»
دکتر خراط ها توضیح های بیشتری هم دارد: «زمانی که ارزش های مادی جای دیگر ارزش ها را می گیرد، افراد در درجه اول خودشان را با مسکنی که دارند، به دیگران معرفی می کنند و بعد از آن با مدل خودرویی که دارند. در این میان چون در ایران قیمت مسکن بالاست افراد، کمتر به این موضوع فکر می کنند که خودشان را با مسکنی که دارند به دیگران بشناسانند و به جای آن به فکر خرید ماشین مدل بالامی افتند. از میان این افراد، عده یی ثروتی بادآورده و غیر بادآورده دارند که به راحتی ماشینی که مدلی بالادارد را می خرند و عده یی دیگر، چنین پولی را ندارند. این دسته افراد از نیازهای والاتر خود مثل تشکیل خانواده و... چشم می پوشند و تنها به خرید ماشین دلخوش می شوند و این درواقع اصل آسیبی است که چنین فرهنگی به جامعه و فرهنگ ایرانی وارد می کند.»
او به این نکته هم اشاره می کند: «در بروز و ظهور فرهنگ ماشین بازی از نقش رسانه ملی هم نمی توان غافل شد. رسانه ملی گاهی هدایت گر جامعه در موضوعی خاص است و گاهی بازتاب دهنده و بازتولیدکننده آن. در مورد این موضوع خاص رسانه ملی به جای اینکه نقش هدایت کننده را بر عهده بگیرد، بیشتر این فرهنگ را بازتولید کرده و رواج می دهد و چنین موضوعی جای تاسف دارد.»
باوجود تمام صحبت ها، درد دل ها و حتی صحبت های کارشناسانه، واقعیت این است که ماشین بازها در جامعه ایران رو به بیشتر و بیشتر شدن هستند و اگر به ماشین آنها نگاهی بیندازیم و همزمان یکی از آنها بگوید: «نگاش کن! با آدم حرف می زنه» اینقدر در لحن کلامش حس خاصی وجود دارد که لحظه یی فکر می کنیم، ماشین آنها واقعا حرف می زند.