رویای بزرگ
اهداف کلی سیاست خارجی کشوری که خود را پدرخوانده کشورهای جهان عرب میداند را میتوان در دو بخش مطرح کرد. عربستان با توجه به موقعیت خود در جهان اسلام از دیرباز به دنبال کسب بیشترین اعتبار مذهبی و دینی در بین کشورهای مسلمان بوده است. داعیه ام القرای جهان اسلام داشتن عربستان از این حیث است که شهرهای مکه و مدینه در این کشور قرار دارد و آغاز و طلوع اسلام از این سرزمین بوده است که آن را به مهد اسلام تبدیل کرده است و بدین ترتیب است که این کشور خود را دارای رتبهای بینظیر در بین کشورهای جهان اسلام میداند. این دلایل عربستان را به کشوری که خود را نماینده جامعه بزرگ مسلمانان میداند و حق اظهار نظر و عمل در مورد آنها را برای خود محفوظ میدارد، تبدیل کرده است.
عربستان با وجود سرمایه عظیم نفتی و به تبع آن ثروت هنگفت و قدرت مالی، همواره به دنبال ایفای نقش قدرت منطقه ای بوده است و این قدرت اقتصادی را یکی از راههای رسیدن به این مهم قلمداد میکرده است. اما مقامات ریاض به خوبی آگاه بودهاند که تنها به صرف داشتن قدرت اقتصادی نمیتوان به قدرت منطقهای بدل شد. آنها برای نیل به اهداف خود تبعیت از قدرت های بزرگ و تبدیل شدن به عامل آنان در منطقه را برگزیدند. وجود رژیم پهلوی که متحد استراتژیک غرب در منطقه بود، عاملی مهم در رسیدن عربستان به جایگاه مطلوب به شمار می رفت. با پیروزی انقلاب اسلامی و تبدیل ایران از متحد استراتژیک به دشمن ایدئولوژیک غرب در منطقه، عربستان که زمینه را برای جایگزینی خود با رژیم پهلوی مناسب می دید، تعاملات خود با کشورهای غربی را افزایش داد و از هیچ گونه همکاری با آن ها در جهت تامین منافع ایشان در منطقه دریغ نکرد. از جمله این تعاملات می توان به کمک های مستقیم و غیر مستقیم به عراق در خلال جنگ با ایران، فشار اقتصادی بر حمهوری اسلامی ایران به عنوان مهمترین دشمن غرب در منطقه، شرکت در جنگ خلیج فارس و نبرد با عراق در راستای عملیات طوفان صحرا، تضمین خطوط انرژی برای غرب و هم پیمانانش، کمک به مذاکرات سازش اعراب و اسرائیل، تضعیف جبهه مقاومت در منطقه و... اشاره کرد. مثال های فوق به خوبی بیانگر تلاش گسترده و همه جانبه ی ریاض در کسب اعتماد قدرتهای غربی برای تبدیل شدن به هم پیمان منطقه ای است. در ذیل به سیاست های منطقه ای عربستان که تابعی از اهداف کلی سیاست خارجی این کشور است می پردازیم:
ایران، جدی ترین رقیب
پیروزی انقلاب اسلامی ایران، تغییر گسترده ای را در معادلات منطقه ای و جهانی به دنبال داشت. تغییر گسترده در روابط تهران – ریاض را می توان یکی از همین تغییرات به شمار آورد. با گذشت زمان شکاف روابط بین ایران و عربستان بیش از پیش آشکار می شد تا جاییکه عربستان سعودی در طول هشت سال دفاع مقدس به حمایت همه جانبه از رژیم بعث روی آورد و از هیچ راهی برای ضربه زدن به ایران اسلامی دریغ نکرد. اتخاذ سیاست تنش زدایی توسط ایران در سالهای پس از جنگ و دوران اصلاحات و در اوایل دولت نهم نیز نتوانست همگرایی مناسبی را در روابط این دو بوجود آورد که این خود نشانگر وجود نگرش منفی نسبت به انقلاب اسلامی ایران و اهداف و آرمانهای آن در مقامات آل سعود است. رهبری جهان اسلام، رقابت بر سر قدرت منطقه ای، گسترش نفوذ در کشورهای منطقه و... را می توان بزرگترین چالش در رواط تهران-ریاض برشمرد. شروع بحران در سوریه و تفاوت راهبرد دو کشور نسبت به این بحران و اتخاذ سیاستهای متعارض در جریان وقایع منطقه، روز به روز بر تیرگی رابطه ی این دو کشور می افزاید تا جایی که حجم مبادلات را از 515 میلیون دلار در سال 2001 به 211 میلیون دلار در سال 2011 رسانده است.
عربستان ایران را جدی ترین رقیب منطقه ای خود و مانعی بر سر راه رسیدن به اهداف خود در منطقه می داند و از همین رو است که سیاست مقابله با ایران را در عرصه های مختلف در پیش گرفته است. محدود کردن ایران از راه شرکت در تحریم های بین المللی، ضربه زدن به کشورهای متحد با ایران، ایجاد بحران های قومی و مذهبی در داخل ایران به خصوص در مناطق اهل سنت، ایجاد همگرایی در کشورهای عربی با محوریت مقابله با ایران و... از جمله سیاستهای اعمالی این کشور در راستای مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه است.
سوریه، نبرد سرنوشت ساز
تعدد بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در بحران سوریه باعث ایجاد جنگی فرسایشی در این کشور شده است ولی با این حال نمی توان از یکی از مهمترین بازیگران این نبرد که عربستان سعودی است چشم پوشی کرد. عربستان از ابتدای شروع بحران در سوریه، به حمایت از گروه های مخالف دولت بشار اسد پرداخت. در ابتدا گمان می رفت مخالفان سکولار بشار در قالب جیش الحر بتوانند طومار حکومت سوریه را در هم بپیچند ولی با گذشت زمان و حمایت مردم از حکومت سوریه، نیاز به نیرویی جدید در معادلات این کشور احساس شد. این باز نیز عربستان در نقش واسطه ی غیر مستقیم با حمایت های مادی و معنوی خود، گروه های مختلف تکفیری و سلفی را روانه ی سوریه کرد تا شاید بتوانند پروژه ی ناتمام ارتش آزاد را به سرانجام برسانند. سوریه برای عربستان از چندین جهت حائز اهمیت فراوان بوده است. اولا اینکه خود حکومت سوریه با پیوستن به محور مقاومت در منطقه و ایستادگی در برابر اشغالگری رژیم صهیونیستی و کمک به حزب الله لبنان و همکاری گسترده با ایران، از دیرباز خشم حکمرانان آل سعود را برانگیخته بود و این رژیم مترصد فرصتی بود تا بتواند سوریه را از معادلات منطقه ای محو یا حداقل نقش آن را کاهش دهد. چرا که این عمل می توانست علاوه بر ضربه به ایران و مقاومت در منطقه، تضغیف جایگاه حزب الله لبنان و گروه های مقاومت فلسطینی را که عاملی مهم بر سر راه صلح اعراب و اسرائیل هستند , به دنبال داشته باشد. ثانیا با وجود نقش بازیگرانی چون ایران , قطر و ترکیه در بحران سوریه که همگی جزو رقبای اصلی عربستان محسوب می شوند، بحران سوریه برای عربستان به زمینی برای جدی ترین رقابت تبدیل شده است و از حیث این کشور به هر قیمتی که باشد خواستار رسیدن به اهداف خود در سوریه بوده است و حمایت از گروه های تکفیری و جهادی در سوریه برای تقویت جایگاه خود در بحران این کشور نیز در همین راستا بوده است.
بحرین، جزیره ی ثبات یا پاشنه ی آشیل
یکی از دلایل اصلی اهمیت بحرین برای عربستان را می توان موقعیت استراتژیک این کشور در نزدیکی با مناطق شرق عربستان دانست. شرق عربستان که بزرگترین منابع نفتی این کشور را در بر می گیرد از حیث جمعیت متعلق به اقلیت شیعیان این کشور است که با شروع بیداری اسلامی در کشورهای منطقه، علیه حکومت آل سعود به پا خواسته اند. بحرین نیز با توجه به اینکه حکومت آل خلیفه سیاست تغییر ترکیب جمعیتی را به اجرا گذاشته است، باز هم دارای اکثریت شیعه است که نزدیکی شیعیان شرق عربستان و شیعیان بحرین با توجه به سیاستهای ضد شیعی این دو کشور، این منطقه را به انباری از باروت برای این دو رژیم بدل کرده است. از ابتدای شروع تظاهرات مردمی در بحرین علیه رژیم آل خلیفه، ریاض حمایت همه جانبه ی خود از رژیم بحرین اعلام و اعمال کرده است چرا که بحران در این منطقه و از دست دادن آن می تواند به بحرانی عمیق در مناطق استراتژیک شرق عربستان بیانجامد. از این رو مقامات آل سعود به دنبال ایجاد امنیت حداکثری و سرکوب هرگونه اعتراض در بحرین بوده اند و این امر را به نوعی دفاع پیش دستانه در برابر حوادث احتمالی در خاک خود قلمداد می کنند.
عراق، ثبات یا عدم ثبات
عراق در زمان حزب بعث را می توان یکی از مهم ترین عوامل موازنه ی قوا در منطقه دانست. رژیمی که با ضدیت با جمهوری اسلامی ایران و سرکوب شیعیان، روابط حسنه ای را با رژیم آل سعود برقرار کرده بود. پس از چرخش عراق یا به عبارت دیگر تمام شدن تاریخ انقضای حزب بعث، با حمله ی آمریکا و متحدانش به این کشور، غرب و عربستان به دنبال روی کار آمدن حکومتی هم راستا با سیاستهای خود در منطقه بودند. اما با هوشمندی احزاب و گروه های عراق و به دنبال ورود شیعیان و گروه های مختلف به عرصه ی سیاسی، اوضاع عراق دگرگون شد. با چرخش اوضاع در عراق به زیان سیاستهای منطقه ای عربستان، این کشور نیز سیاستی خصمانه را علیه این کشور در دستور کار خود قرار داد. عدم ثبات سیاسی و بحران امنیتی دو راهکاری بود که عربستان با کمک گروه های تکفیری در عراق در پیش گرفت. این بحران سبب تضعیف دولت و کم رنگ شدن نقش عراق در معادلات منطه ای می شد. و این همان چیزی بود که به طور موقت می توانست به اهداف عربستان تا روی کار آمدن دولتی مطلوب در عراق جامه ی عمل بپوشاند. گرچه بحران امنیتی و سیاسی در عراق را در برهه های خاص بازیگرانی متعدد به عهده داشته اند و امروزه نیز این نقش به عهده ی داعش گذاشته شده است اما آنچه ثابت بوده است را می توان حمایت عربستان از این بازیگران دانست.
لبنان و فلسطین، مقاومت یا سازش
پس از همسویی عربستان با سیاستهای منطقه ای آمریکا و کشورهای غربی، این کشور همواره به عنوان نماینده کشورهای عرب در به ثمر رسیدن صلح منطقه ای اعراب و اسرائیل بوده است و در این راستا به تقویت گروه های میانه رو در فلسطین پرداخته است اما با این وجود عربستان در این زمینه رقابتی جدی با قطر دارد. یکی از مشکلات عربستان در این مسیر نیز وجود تفکر مقاومت و ایستادگی در برخی گروه های فلسطینی است. از این رو عربستان همواره سعی در تضعیف این گفتمان و گروه ها و کشورهای حامی آن در منطقه بوده است. عربستان وجود حزب الله در لبنان را نیز از چند جنبه به عنوانی خطری جدی برای خود محسوب می کند. ارتباط گسترده ی حزب الله با ایران و سوریه از یک سو و نقش آفرینی این حزب به عنوانی حزبی دارای پایگاهی مردمی و نقش بی بدیل سیاسی از سویی دیگر اهداف عربستان در این منطقه را با تهدید مواجه کرده است. از این رو در تمامی رویارویی های این گروه با رژیم صهیونیستی، عربستان تلویحا و صریحا به مخالفت با اعمال حزب الله در دفاع از خاک و مردم لبنان پرداخته است. تا جایی که در خلال جنگ 33 روزه، این کشور حزب الله را به ماجراجویی و به خطر انداختن منافع کشورهای عربی متهم کرد. و پس از جنگ نیز با بازتعریف سایستهای خود در لبنان به حمایت همه جانبه از گروه های تکفیری از یک سو و حمایت از شکل گیری جریان 14 مارس در مقابل قدرت سیاسی حزب الله از سوی دیگر همت گماشت. بحران سوریه و نقش حزب الله لبنان در حمایت از حکومت مردی سوریه، باعث خصمانه تر شدن سیاست عربستان نسبت به حزب الله شده است.
یمن و انقلاب مردمی
یمن نیز با توجه به موقعیت جغرافیایی و استراتژیک، از اهیت ویژه ای برای عربستان برخوردار است. بزرگترین مشکل عربستان در یمن، وجود نیروهای الحوثی است که حتی با حمله ی نظامی نیز نتوانسته بود آنها را سرکوب کند. اما با توجه به وجود بحران های متعدد در منطقه و مرگ پادشاه سعودی حتی با وجود قدرت گرفتن الحوثی ها در یمن، نمی توان انتظار عکس العملی جدی را از عربستان داشت. البته با وجود عناصر القاعده و حمایت عربستان از این گروه، می توان این گروه را مجری سیاست کوتاه مدت عربستان در این منطقه دانست که وظیفه ی فعلی آن خرید زمان برای ایجاد شرایط مطلوب و مقاومت در برابر انقلاب مردم یمن است.
روابط امنیت محور
با توجه به نوع روابط منطقه ای عربستان، می توان اینطور نتیجه گیری کرد که این کشور تنها با کشورهایی روابط استراتژیک برقرار می کند که به نوعی قیمومیت عربستان و نقش پدرخواندگی این کشور برای کشورهای عربی را بپذیرند. در همین راستا می توان به بروز تنش در روابط بین قطر و عربستان اشاره کرد که علت آن را می توان ماجراجویی قطر در بحران سوریه و رقابت این کشور با عربستان دانست.
آخر سخن
با توجه به نوع نگاه عربستان به مسائل منطقه و درگیری همزمان این کشور در جبهه های متعدد، با مرگ پادشاه این کشور باید در وهله ی اول وقوع جنگ قدرت و دوره ای از سکون را برای روابط خارجی عربستان پیش بینی کرد. این دوره ی سکون می تواند به ایجاد تغییرات در منازعات منطقه بیانجامد. البته با توجه به نقش گروه های تکفیری در معادلات منطقه، به نظر نمی رسد این تغییرات شیب تندی را تجربه کند.
منبع: دیدبان