به گزارش 598 ، مهدی محمدی طی در یادداشتی در وطن امروز نوشت: ایران و گروه ۱+۵ این هفته دور تازهای از مذاکرات هستهای را آغاز میکنند. مانند همیشه، طلیعه مذاکرات دیدار وزرای خارجه ایران و آمریکاست که زمانی تصور میشد حتی یک بار محقق شدن آن میتواند گره مذاکرات هستهای را برای همیشه باز کند اما الان بدل به یک موضوع کسالتبار و تشریفاتی شده است.
همچنان دو طرف اصرار دارند هیچ چیز از متن مذاکرات به بیرون درز نکند و این را رمز استمرار و توفیق مذاکرات میدانند. نقش بازیگران رده ۳ هم در حال شفافتر شدن است و اعراب خلیج فارس، برخی با هدف کارشکنی و برخی دیگر با هدف دلالی، فعالتر شدهاند.
یک نکته کلی که با وجود محدودیت شدید اطلاعات میتوان قاطعانه بر آن تاکید کرد این است که مشکل اصلی در مذاکرات مشکل سیاسی است نه تکنیکی و فنی. مذاکرات در وین ۶ یعنی جایی که به ناگهان گزینه تمدید ۷ ماهه مذاکرات روی میز گذاشته شد، به لحاظ فنی در وضعیتی قرار داشت که امکان یک تفاهم سیاسی بر سر اصول منتفی نبود اما ناگهان ملاحظات سیاسی آمریکا، ورق را برگرداند.
اصل مساله این است که دولت آمریکا باور دارد - یا اگر هم نداشته باشد دیگران آن را متقاعد کردهاند- که اگر زمان بخرد و بر فشارهای خود اضافه کند، میتواند به توافقی با ایران برسد بهتر از آنچه در مذاکرات وین ۶ در آستانه دستیابی به آن قرار داشت.
دقیقا به همین دلیل اولا آمریکاییها موضع خود را درباره ۳ مساله اصلی تحریمها، ظرفیت غنیسازی و طول زمان گام نهایی ناگهان به موضع اسرائیل بسیار نزدیک کردند و ثانیا در یک توافق دوجانبه با عربستان سعودی سعی کردند فشار اقتصادی بر ایران در ۷ ماه آینده را چنان شدید کنند که جامعه ایرانی به این جمعبندی برسد که در شرایط عدم یک توافق هستهای، کشور وارد یک بحران اقتصادی بیسابقه خواهد شد.
همزمان در داخل کشور، کسانی داخل و خارج از دولت (ولی همسو با آن) همانند شرایط آستانه انتخابات خرداد ۹۲، سعی میکنند جامعه را درباره این موضوع دچار شکاف کنند.
سناریوی جاری از سوی جریان حامی دولت اکنون این است که جامعه به دو قطب موافق و مخالف توافق هستهای تجزیه شود. فرض طراحان این پروژه این است که در این دوقطبی اولا یک قطب بسیار بزرگتر و قدرتمندتر از قطب دیگر خواهد بود و بنابراین آن را درون خود هضم خواهد کرد و ثانیا حتی اگر این عملیات قطبیسازی به نتیجه مطلوب نرسد، حداقل این است که میتواند انرژی سیاسی و اجتماعیای تولید کند که در انتخابات به کار خواهد آمد.
آنچه هم که بشدت از بیان آن جلوگیری میشود و ظاهرا بناست اجازه داده نشود افکار عمومی هرگز به کنه آن پی ببرد این است که دعوای اصلی اساسا هرگز بر این نبوده - و الان هم نیست- که عدهای هوادار توافق هستهای هستند و عدهای توافق را نفی میکنند بلکه دوقطبی واقعی میان کسانی است که طرفدار توافق هستهای بدون لغو تحریمها هستند و آنها که توافق هستهای را با لغو تحریمها میخواهند.
جناحی درون دولت و جریان اصلاحات امروز طرفدار توافق هستهای بدون لغو تحریمهاست. آمریکاییها هیچ ابهامی در این باره باقی نگذاشتهاند که حتی در صورت نهایی شدن توافق هستهای همه تحریمها را یکجا و در یک زمان برنخواهند داشت.
این نکتهای است که رهبر معظم انقلاب اسلامی در عالیترین سطح هم آن را اعلام کردند. با این وجود، وقتی کسانی برای توافق یقه چاک میکنند و حتی آدرس رفراندوم میدهند، در واقع خواهان آن هستند که کشور دارایی هستهای خود را تقدیم آمریکا کند و در موضوع تحریمها هم هیچ چیز به دست نیاورد. متقابلا طیف دیگری –که بدون تردید اکثریت قاطع افکار عمومی از آنها حمایت میکند- خواهان آن هستند که بدون لغو کامل تحریمها معاملهای صورت نگیرد اما اگر آمریکاییها لغو کامل تحریمها را پذیرفتند در حوزههای مجاز سختگیری نشود. سروصدای عظیمی که طیف حامی دولت در هفتههای گذشته به راه انداختهاند همه با این هدف است که صدای این طیف دوم شنیده نشود.
در واقع چندان عیبی هم ندارد که دولتیها با سر و صدا یا داغ و درفش، صدایی را که میگوید باید همه تحریمها در هرگونه توافق هستهای برداشته شود، بایکوت کنند. روزی که توافق انجام شود - اگر چنین روزی اصلاً از راه برسد- این سوال که با تحریمها چه کردید، مهمترین سوالی است که باید به آن پاسخ بدهند و آن روز از «سخنان نالازم» هم کاری ساخته نخواهد بود.