کیهان نوشت: ارگان حلقه لندن مي گويد مانند توده اي ها كه طرفدار وابستگي به شوروي بودند، امروز هم گروهي پيدا شده اند كه حامي ارتباط مالي و سياسي با آمريكا هستند اما همان طور كه ملت ايران سازمان مجاهدين (منافقين) و بختيار را نبخشيد، اين طيف ها را نيز نمي بخشد.
«جرس» كه توسط محسن كديور -يكي از جايزه بگيران محافل غربي با دو سفر مخفيانه به اسرائيل- مديريت مي شود، در مطلبي به قلم محمد برقعي از اعضاي گروهك ملي-مذهبي نوشت: در سال هاي اخير با مرگ شوروي و حزب توده، توده اي هاي ديگري در حال رشد هستند با همان فلسفه منتها جاي شوروي را غرب و به ويژه آمريكا گرفته است. اما ملتي كه توده اي ها را به خاطر ضعف نفس و بي اعتمادي به توان ملت سرزنش كردند و آنان را وابسته و جيره خوار و مجري اوامر شوروي خواندند، حال همين نگرش را نسبت به توده اي هاي نوين دارند. سخن از گرفتن كمك مالي است كه آقاي ابراهيم نبوي مي گويند ملت ايران و سران جنبش سبز به ظاهر مي گويند «نه» اما در حقيقت همه مي گويند «آري» و اين سخن پاره اي از روشنفكران ايراني، بويژه ساكنان خارج از كشور است. اين نظر بويژه در ميان كساني كه بعد از دوران اصلاحات به غرب پناهنده شده اند تقريبا عموميت دارد. معدودي از اين جماعت آشكارا جاسوسي براي بيگانگان را تحسين مي كنند و در مورد ضرورت حمله نظامي مي نويسند. برقعي خطاب به اين طيف نوشت: اگر شما خواستار اسلحه و تامين مخارج نيروي نظامي مثل سازمان مجاهدين بوديد خوب شايد چاره اي نداشتيد جز كسب حمايت از يك دولت ديگر. اما اگر كمك مالي را فقط براي كار تبليغاتي و سازماندهي در آينده مي خواهيد چرا اين پول را از خود ايرانيان مقيم خارج نمي گيريد؟ جامعه اي كه آنقدر توان دارد كه مثلا در همين شهر واشنگتن 2 ماه گذشته جشني برپا كند كه وروديه آن 150دلار بود و سالني با گنجايش نزديك به 1500 نفر پر شد و تازه جمعيت ايراني واشنگتن در مقابل لس آنجلس به حساب نمي آيد. بگذريم از كنسرت ها و برنامه هاي سرگرمي و تورهاي مسافرتي و حتي سمينارهاي روانشناسي و مشكلات خانوادگي. اين عدم موفقيت بيانگر دو امر است؛ الف- جامعه خريدار صحبت و فعاليت هاي شما نيست و لذا براي آن هزينه هم نمي خواهد بكند. ب- نمي توانيد بگوييد ايرانيان براي فعاليت هاي سياسي و مدني مايه نمي گذارند، زيرا در زمان انقلاب شاهد بوديم كه مردم حتي زيورآلات خود را در كيسه اعانات مي ريختند و براي پيروزي انقلاب و حفظ آن از مال و جان دريغ نداشتند. پس بايد بگوييد ايرانيان خارج در اين زمان مردم بي مسئوليتي هستند و حاضر به مبارزه نيستند. خوب اگر اين مردم از اين كم خطرترين و كم هزينه ترين كمك ها سر باز مي زنند چگونه انتظار داريد براي مراحل جدي تر مبارزه پا پيش بگذارند؟ پس در هر دو صورت جامعه ايرانيان با تمام امكاناتش حاضر نيست با شما همراهي كند. خوب چگونه انتظار داريد ماليات دهندگان كشورهاي غربي هزينه شما را بدهند آن هم در زماني كه كشورهاي غربي از سر ناچاري بسياري از بودجه هاي خدماتي خود را كم كرده يا حذف مي كنند؟
نويسنده سپس مي پرسد: اصلا كاربرد اين كمك ها چيست؟ اگر دسترسي به وسايل ارتباط جمعي است كه مگر اين همه راديو و تلويزيون نيست. از بي بي سي، راديو فردا، صداي آمريكا، ده ها بلكه صدها راديو و تلويزيون اينترنتي، ده ها سايت و نشريه ممكن است گفته شود براي گردهمايي ها و كنفرانس ها نياز به بودجه است كه سوال اين است كه اگر مردم آنقدر علاقمند نيستند كه هزينه نشست ها را تامين كنند اين نشست ها براي كيست؟ به همين سبب نيست كه افرادي با هزينه قابل توجهي از كشوري به كشوري مي روند ولي مجالس آنان چنان كساد است كه در اكثر موارد تعداد شركت كنندگان در جلسات كمتر از تعداد سخنرانان است. اگر قرار بود از كيسه خليفه خرج نشود با تكنولوژي هاي جديد اصلا براي تبادل نظر و سخنراني و حتي كار سازماني نيازي به سفر و اين همه هزينه نيست كه نيازي به تكدي باشد.
شايد اگر تنها گروهي توجيهي براي طلب بودجه
داشته باشند سازمان مجاهدين است كه نيروي نظامي دارد و سازمان هم به همين
مناسبت به همكاري صدام تن داد و حالا هم از آمريكا مي خواهد كه حيات آنان
را تضمين كند.
وي اضافه كرد: هر ملتي فرهنگ خود را دارد و از همان زاويه به جهان مي نگرد.
مردم ايران در اثر تجربه تلخ تاريخي خود به دخالت بيگانگان بسيار بدبين
هستند. اين ملت در تجربه ديده، حداقل در دو سده گذشته، بسياري از رجال
سياسي آن جيره خواران روس و انگليس و بعد آمريكا بودند. ميرزاآقاخان نوري
اين خائن به ملت مثل پاره اي از رجال دوران قاجار تابعيت دوگانه داشت و
همين كه حكومت ايران او را مجرم شناخت به سفارت انگليس به عنوان يك تبعه
انگليس پناه برد. مردم ايران بزرگاني [!!] چون شاپور بختيار و تيمسار مدني
را به خاطر گرفتن پول از غرب رد كردند زيرا ديدند كه كار شاپور بختيار به
همكاري فعالانه با صدام براي حمله به ايران كشيد، همان عاقبت شومي كه دامن
يكي از فداكارترين و مبارزترين سازمان هاي سياسي ايران يعني مجاهدين را
گرفت. فراماسيونري كه يك سازمان روشنفكري و مترقي جهاني بود در ايران نامي
چنان زشت يافت كه هركس كه به آن منتسب مي شد از سوي مردم كاملا طرد مي شد.
برقعي نتيجه مي گيرد: «لذا اگر ملت ايران توده اي ها را با تمام وطن پرستي شان [!؟] نبخشيده اند ضرورت به دنبال غربيان راه افتادند تا مخارج فعاليت هاي سياسي آنان را تامين كند، نخواهند بخشيد.»
شايان ذكر است برخي از همان توده اي ها و ماركسيست هاي سابق هم اكنون در خدمت سرويس هاي جاسوسي آمريكا و انگليس درآمده اند همچنان كه برخي چپ هاي اسلامي سابق كه بعدها مدعي اصلاح طلبي شدند، اينك مسير مشابهي را با توده اي هاي نفتي و چپ هاي آمريكايي و انگليسي طي مي كنند.