به گزارش پایگاه 598 به نقل از خبرگزاری بینالمللی قرآن ،پایگاه خبری «World Bulletin» نوشت: دو ایستگاه قبل از مقصد من، یک مرد درشت هیکل وارد واگن شد. حدود ۱۹۰ سانت قد و شکمی برجسته و ظاهری نامرتب داشت. ایستاد و به من خیره شد.
به عنوان یک زن مسلمان محجبه، راه رفتن در خیابان و استفاده از وسائط نقلیه عمومی در پاریس برای من به معنای نگاههای خیره است. گاهی اوقات هم نجواها و حرفهایی میشنوم. من یک گزارشگر جوان هستم که به تازگی به پاریس اعزام شدم اما به سرعت به شرایط اینجا عادت کردم.
با این حال، برای آنچه که آن روز برایم اتفاق افتاد، آماده نبودم. آن مرد در حالیکه دندانهایش را به هم میسایید، به من توهین کرد.
بعد سکوت برقرار شد. هیچ کس یک کلمه هم حرف نمیزد. من وحشت کرده بودم.
بدون اینکه فکر کنم، کیفم را برداشتم و رفتم تا در آن طرف واگن بایستم. صدای تپش قلبم را میشنیدم. داشتم میلرزیدم، نه فقط از ترس بلکه به خاطر خشم از اینکه قادر نبودم پاسخ او را بدهم.
او فردی قوی هیکل بود و از نحوه نزدیک شدنش به من، احساس کردم که اگر جواب او را بدهم، زنده نخواهم ماند که این خطوط را بنویسم.
موبایلم را درآوردم و برای آرامشدن به یکی از دوستانم زنگ زدم. آن مرد همچنان با نگاهی تند و تهدیدآمیز به من خیره بود.
قطار به حرکت ادامه داد. هر ثانیه مثل یک ساعت میگذشت. اما بالاخره به مقصدم رسیدم. به سرعت از واگن خارج شدم و برگشتم تا با موبایلم از مرد عکس گرفتم.
او به سرعت با دست صورتش را پوشاند و شروع به فریاد زدن و اهانت کرد. کمی شجاعتم را بازیافتم و صدایم را پیدا کردم و من هم فریاد زدم که «برو به جهنم، نژادپرست».
بعد او سعی کرد مرا بگیرد که من به عقب پریدم و در آن هنگام ناگهان درهای قطار بسته شد و وی درون قطار ماند و من بیرون ماندم. شروع به گریه کردم.
این تنها اتفاق این چنینی نبوده است. در فرانسه، ۶۹۱ اقدام اسلامهراسانه در سال ۲۰۱۳ گزارش شده است که از آن میان ۶۴۰ حادثه علیه افراد و نه مؤسسات و نهادها اتفاق افتاده است.
مجموع حملات اسلامهراسانه از سال گذشته تاکنون نیز ۴۷ درصد افزایش یافته و حملات فیزیکی نیز رشد قابل ملاحظهای داشته است. همهچیز در حال بدترشدن است نه بهترشدن.
بانوان مسلمان محجبه نیز نخستین هدفهای حملات اسلامهراسانه هستند به طوریکه ۷۸ درصد قربانیان این حملات را تشکیل میدهند.
هنگامیکه خودم را آرام کردم، فهمیدم که ترسناکترین بخش این اتفاق، رفتار آن مرد در مترو نبود بلکه سکوت دیگران بود. آنها بدون گفتن کلمهای تماشا میکردند که او چطور به من اهانت و مرا تهدید میکند.
اما در آن روز تاریک، بارقه نوری نیز تابید. در حالیکه بعد از رفتن قطار، داشتم گریه میکردم، یک زن میانسال فرانسوی به من نزدیک شد، دستم را گرفت و به من گفت: گریه نکن عزیزم، گریه نکن. او یک بیمار بود. تو یک زن و از آن بالاتر مسلمانی. قوی باش و گریه نکن.
و آنچه که من میخواهم انجام دهم این است که قوی باشم. سرم را بالا خواهم گرفت و میدانم که با وجود همه مشکلات هنوز اتفاقات شگفتانگیزی در قلب پاریس در انتظار من است.