
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا * * * شما را چه شده که در راه خدا و [رهایی] مردان و زنان و کودکان مستضعف [ی که ستمکاران هر گونه راه چاره را بر آنان بسته اند] نمی جنگید؟ آن مستضعفانی که همواره می گویند: پروردگارا! ما را از این شهری که اهلش ستمکارند، بیرون ببر و از سوی خود، سرپرستی برای ما بگمار و از جانب خود برای ما یاوری قرار ده. * * * بدون کشته شدن سرنوشت بیهوده است / شهید اگر نتوان شد بهشت بیهوده است
اون آقا گفت: اسمش «هدی» است و عمه دو شهید مدافع حرم هست. گفت: هدی فقط دو سال و نیمشه!
یه
دفعه دلم بدجوری گرفت. از دیشب تا حالا هدی جلوی چشامه. پیش خودم میگم
حتما اومده بوده به رقیه خانم سر سلامتی بگه و بگه: خانم خانما، شما هم
دختر شهیدی و هم خواهر شهیدی و همه عمه شهید، اما ببین منم که شیش ماه از
شما کوچیکترم، عمه دو تا شهیدم.
اما خودمم میدونم که این کجا و اون کجا...
صورت هدی رو ببینین، صورت رقیه کوچولو هم چیزی بزرگتر از این نبوده...
بابا دست عدو بزرگتر از صورت من است...