به گزارش سرویس قاب نقره برنا، روایت شده است كه حضرت امام هادی(ع) در روز
27 ذى حجه به دنیا آمد و شیخ مفید گوید: «محل تولد آن حضرت در صریا، یكى از
قراى مدینه بود».
در بسیارى از نسخ جاى ولادت آن حضرت را همین قریه
و با همین املا نوشتهاند و در برخى از نسخ ضبط آن به صورت«صربا» بوده
است. البته نام چنین محلى نه در معجم البلدان و نه در هیچ یك از كتب لغت
ذكر نشده است. تنها ابن شهر آشوب در مناقب، در بخش الجلاء و الشفاء، گفته
است: صریا قریهاى است كه موسى بن جعفر(ع) آن را به فاصله سه میلى از شهر
مدینه بنا كرده است.
القاب آن حضرت عبارت بودند از: ناصح، متوكل،
فتاح، نقى، مرتضى و مشهورترین القاب وى متوكل بود. اما آن حضرت این لقب را
مخفى میكرد و به اصحابش میفرمود از یاد كردن وى با این لقب بپرهیزند.
زیرا متوكل، لقب خلیفه عباسى بود. همچنین آن حضرت به دو لقب هادى و نقى نیز
شهرت داشت.
خداپرستی
همواره ملازم مسجد بود و
میلی به دنیا نداشت. عبادتگری فقیه بود. شبها را در عبادت به صبح
میرساند. با پشمینهای بر تن و سجادهای از حصیر زیر پا به نماز
میایستاد. شوق به عبادتش به شب تمام نمیشد. كمی میخوابید و دوباره
برمیخاست و مشغول عبادت میشد. آرام زیر لب قرآن را زمزمه میكرد و اشك
میریخت كه هركس صدای مناجات او را میشنید، میگریست. گاه بر روی
ریگها و خاكها مینشست. نیمه شبها را مشغول استغفار میشد و شبها را
به زاری میگذراند.
پیشوای سادهزیست
از دنیا
چیزی در بساط زندگی نداشت. در آن شبی كه به خانهاش هجوم آوردند، او را
تنها یافتند با پشمینهای كه همیشه بر تن داشت و خانهای كه در آن هیچ
اسباب و اثاثیه چشمگیری دیده نمیشد. كف خانهاش خاكپوش بود و بر سجاده
حصیری نشسته، با پروردگارش مشغول نیایش بود.
نقش انگشترى آن حضرت
بنا
بر قولى گفتهاند نقش انگشترى آن حضرت عبارت: «حفظ العهود من اخلاق
المعبود» بوده است. همچنین طبق قولى دیگر نقش انگشترى وى عبارت: «الله ربى و
هو عصمتى من خلقه» و مطابق نظر برخى دیگر عبارت: «من عصى هواه بلغ مناه»
بوده است.
فرزندان آن حضرت
آن حضرت چهار پسر به
نامهاى: ابو محمد حسن، حسین، محمد و جعفر داشت. از این میان حسن(ع) پس از
وى به امامت رسید و حسین و محمد در زمان حیات آن امام از دنیا رفتند و جعفر
نیز همان كسى است كه بعد از وفات برادرش، امام عسكرى(ع) ، ادعاى امامت كرد
و به جعفر كذاب شهرت یافت. همچنین یك دختر از آن حضرت بر جاى ماند كه نامش
عایشه یا علیه بود.
آگاهى از درون اشخاص
معجزاتی
از امام هادی(ع) نقل شده است که عبدالله صالحی آن را در کتاب "چهل داستان و
چهل حدیث از امام هادى(ع)" به برخی از آنها اشاره کرده است که قسمتهایی از
آن را در ادامه میخوانید:
شیخ طوسى، راوندى و دیگر بزرگان به نقل
از اسحاق بن عبدالله علوى حكایت كند: روزى از روزها پدرم با عمویم با
یكدیگر اختلاف كردند، درباره آن چهار روزى كه در طول سال براى روزه گرفتن،
نسبت به بقیه روزها فضیلت و اهمیتى بیشتر دارد.
لذا براى حل اختلاف و گرفتن جواب صحیح تصمیم گرفتند تا به ملاقات و زیارت حضرت ابوالحسن، امام هادى علیه السلام بروند.
و در آن روزها، حضرت در محلى - به نام صریا - نزدیك مدینه ساكن بود؛ و هنوز به شهر سامراء منتقل نشده بود.
به
همین جهت، به قصد زیارت و ملاقات آن حضرت حركت نمودند، هنگامى كه وارد
منزل امام هادى علیه السلام شدند و در محضر شریفش نشستند، حضرت قبل از هر
سخنى اظهار فرمود: نزد من آمدهاید تا از روزهائى كه در طول سال بهتر است،
در آنها روزه گرفته شود، سؤال نمائید؟
عرضه داشتند: بلى، یا ابن رسولالله(ص)! ما از محل خود فقط براى همین موضوع، آمدهایم.
حضرت فرمود: پس بدانید كه آنها چهار روز است:
روز
هفدهم ربیع الاول سالروز میلاد مسعود پیامبر اسلام(ص)، روز بیست و هفتم
رجب سالروز بعثت حضرت رسول اكرم(ص)، روز بیست و پنجم ذى القعده سالروز
دَحْوالاْرض؛ و آن روزى است كه زمین از زیر كعبه الهى پهن و گسترده شد و
روز هیجدهم ذى الحجه سالروز غدیر خُم كه پیغمبر اسلام(ص) از طرف خداوند
متعال، حضرت على بن ابى طالب(ع) را به عنوان امیرالمؤ منین(ع) و خلیفه
بلافصل خویش، منصوب و معرفى نمود.
نان در سفره و بلعیدن جادوگر
یكى از درباریان متوكل - به نام زرافه - حكایت کرده است:
روزى
درباریان متوكل عباسى شخصى را از اهالى هندوستان كه شعبده باز و جادوگر
بود، نزد متوكل آورده تا با بازى هاى خویش او را سرگرم كند، چون وى اهل هوى
و هوس بود.
روزى از روزها متوكل به آن شخص هندى گفت: چنانچه على بن
محمد هادى(ع) را در جمع عده اى شرمنده و خجالت زده كنى، هزار دینار هدیه
خواهى گرفت.
آن شخص شعبده باز هندى نیز درخواست متوكل - خلیفه عباسى
- را پذیرفت و آن گاه حضرت را در جمع عدهاى دعوت كردند و چون همگان در آن
جلسه حضور یافتند، متوكل مرا كنار خود نشانید و دستور داد تا سفره اطعام
گسترانیدند.
همین كه خواستند مشغول خوردن غذا شوند، شعبده باز هندى
متوجه حضرت هادى(ع) شد و حركات مخصوصى را انجام داد، كه چون حضرت دست به
سوى نان دراز مى نمود، نان پرواز مى كرد؛ و تمامى افراد مى خندیدند.
و
این كار چند مرتبه تكرار شد، به ناچار، چون امام على هادى(ع) چنین دید، به
عكس شیرى كه بر پرده دیوار نقش بسته بود، دستى زد و آن را مخاطب قرار داد و
فرمود: اى شیر! این دشمن خدا را بگیر و نابود كن.
پس ناگهان شیر به
حالت یك حیوان واقعى در آمد و آن مرد شعبده باز هندى را بلعید و سپس حضرت
خطاب به شیر كرد و فرمود: اكنون به حالت اول بازگرد و همانند قبل روى پرده
مجسم شو.
تمام افراد حاضر در مجلس با تماشاى ابن صحنه وحشت زده شده و متحیرانه به یكدیگر نگاه مى كردند.
پس
از آن، امام(ع) از جاى برخاست كه از مجلس خارج شود، متوكل گفت: یاابن رسول
الله! خواهش مىكنم بفرما بنشین و دستور دهید تا شیر آن مرد هندى را
بازگرداند؟
حضرت فرمود: به خدا سوگند، دیگر او را نخواهید دید، آیا دشمن
خدا را بر دوستان خدا مسلط و چیره مى كنید؟! و آن گاه، حضرت از آن مجلس
خارج شد.