به گزارش سرویس حوزه ومراجع پایگاه 598 ، در این یادداشت که به قلم استاد ارجمند احمد مبلغی یادداشت شده است آمده :ونکته بسيار مهم، حياتي و بسيار حساس از دير باز در حوزه هاي علميه مطرح بوده است. در بسياري از مقاطع عالماني بوده اند كه به نظام آموزشي توجه ويژه اي مبذول داشته اند؛ هم در ميان عالمان سني و هم عالمان شيعه.
عمدتا در گذشته ها تهيه نظام آموزشي يا به سازي نظام آموزشي بر پايه دو محور مورد توجه و عمل قرار مي گرفت: يكي مختصر سازي و کاستن تفصيلات كه منجر به پديده مختصر نويسي در ميان عالمان سني و شيعه شد.
ودومين محور، فقه و رفتن به سمت قواعد فقهي است.
مرحوم شهيد اول كه کتاب 'قواعد و فوائد' را نگاشته، گويا همين دو انگيزه محرک او بوده، و اين كتاب را به عنوان يك كتاب درسي نگاشته است. كتاب 'دروس' كه عنوان 'دروس' را نيز همراه خود دارد به معناي درس خواهي بوده و با همين انگيزه نگاشته شده است.
'قوائد و فوائد' ناظر به هر دو محور است هم از طرفي انبوه فقه را درون قواعدي قابل تطبيق ريخته و هم از اختصار نويسي برخوردار است.
البته کتاب دروس اين گونه نيست، دروس با نگاه به قاعده و تکيه بر قاعده شکل نگرفته است؛ ولي از اختصار برخوردار است.
اما اين پديده مختصر نويسي بعدها خودش در نظام آموزشي دردسر ساز شد؛ چرا که اختصار، گاه آن قدر شديد مي شد که تدريس و آموزش دادن آن مشکلاتي را از حيث فهم متن فراهم مي آورد.
بدين علت رفته رفته شرح و تعليقه و شرح بر شرح به نهضت شرح نويسي شکل داد و انبوهي از کتابهاي مفصل فقط در خدمت شرح و تفسير به رشته تحرير در آمد و اين خود به مختصر نويسي ارزش داده، و آن را تبديل به يک ارزش مي نمود؛ بنابراين بايد متن را هرچه مختصر تر نگاشت تا ديگران بيايند و شرح کنند وکتاب در يک جايگاه محوري قرار بگيرد. اين چيزي بوده که در گذشته رخ داده است.
در شرايط معاصر، محور سومي مورد توجه قرار گرفت و آن اين بود که ما در نظام آموزشي ساختار کتاب را ساختاري علمي تر قرار بدهيم. به ويژه در فقه، ساختاري ارائه کنيم که با منطق اجتهاد همگام و همراه باشد.
به نظر مي رسد مشکلي که ما در ارتباط با نظام آموزشي داريم اين است که وضعيت فعلي ، خيلي عقب تر از وضعيت پيشينيان ما از حيث جديت و همت در تغيير نظام آموزشي است؛ يعني از عصر شهيد اول يا شهيد ثاني يا مرحوم علامه. نگاه اين بزرگواران نسبت به تغير نظام آموزشي جدي تر از ما بوده است. الان متأسفانه هاله اي از تقدس قالب هاي نظام آموزشي را فراگرفته است و در چنين شرايطي جرأت نزديک شدن به نظام آموزش و تغيير آن کمتر پديد مي آيد.
اين مشکلي است که ما در شرايط اخير داريم. از سويي ديگر آنهايي که به سمت تغيير نظام آموزشي مي روند با ساز و کار علمي و از يک خاستگاه کاملا وفادار به بهاي علمي نظام آموزشي، به اين سمت نمي روند؛ بلکه گاهي اعمال سليقه ها و يا تصميم هايي مي گيرد که به اصل اين نظام ضربه وارد مي کنند؛ البته در اين بين نگاه هاي درستي هم صورت مي گيرد.
بنابراين لازم است که ما در قالب ها و پيش فرض هايي که نسبت به نظام آموزشي داريم، بازنگري جدي صورت داده و اين را يک امر متاثر از شرايط زماني و مکاني ببينيم و از طرفي لازم است يک دقت و مطالعه علمي درباره نظام آموزشي انجام بدهيم. نظام آموزشي امري نيست که آن را به دست تصميمات فوري و يا تصميمات کمتر علمي سپرد. بايد يک مطالعه دقيق را بر اين اساس صورت بديم و يک زماني را تعيين کنيم و بعد از اين که اين فرايند فراهم شد، به تغيير قالب هاي آموزشي (نه محتواي آموزشي) بپردازيم. متأسفانه تغيير نظام آموزشي در سايه تصميمات فوري و يا برخواسته از تصميمات غير علمي گاهي به مسأله تحول در نظام آموزشي ضربه مي زند ؛ چون ممکن است بسياري از تغييراتي که رخ مي دهد بين ما و محتواي غني فقه اسلامي و اصول آنچه در گذشته بوده فاصله ايجاد کند.
خلاصه آن که تحول در نظام آموزشي ضروري است و در اين تحول بايد مراحلي صورت بگيرد: اول اين که پيش فرض هاي حاکم بر نظام آموزشي دگرگون شده و از قالب هاي آموزشي تقدس زدايي شود. مطالعات معطوف به قالب هاي آموزشي عالمانه و برگرفته از تجربه هاي امروزي انجام بگيرد و زماني براي پياده کردن آن نگاه هاي علمي نسبت به نظام آموزشي تعريف گردد. محورهايي براي تغيير نظام آموزشي ملاک قرار بگيرد که هم در گذشته ها ريشه داشته و هم در شرايط فعلي شخصيت هاي مهمي در حوزه نجف و قم به آن رسيده باشند. محور ساده سازي و امکان ارائه و انتقال محتوا به سريع ترين و راحت ترين قالب براي محورها اضافه گردد و در عين حال اين ساده سازي با دور بودن از محتواي غني يکي انگاشته نشود.