سعدالله زارعی در یادداشت روز کیهان نوشت:
تکفیر ریشهای مسیحی
دارد، بر پایه نژادپرستی و نه دین استوار میباشد و در راستای تحکیم سلطه و
سیطره حکومتهای غیردینی شبه اروپایی است و انقیاد بیقید و شرط محرومان
به ثروتمندان و حکام را دنبال میکند و در همه آنچه گفته شد از خشونت و
کشتار به عنوان موثرترین ابزار استفاده مینماید. توضیحات زیر بر مبنای
شفاف کردن این پنج گزاره که ابتدا خیلی عجیب به نظر میرسند، تنظیم گردیده
است:
1- تکفیر به معنای آنکه گروههایی از پیروان یک دین را به خارج
بودن از آن متهم گردانند و بعد آن را تبدیل به یک جریان فراگیر مذهبی
نمایند، پدیدهای مسیحی است تا مسلمان. در تاریخ اسلام گروههایی پیدا
شدهاند که تنها خود را مصداق «مومن» و «مسلم» دانسته و بر بیدینی سایرین
حکم داده و بر اساس این حکم به جنایت هم دست زدهاند، اما در متن تاریخ
اسلام به شکل یک جریان موثر تبدیل نشدهاند و پس از یک دوره کوتاه راه
استحاله و تبدیل را پیمودهاند. تکفیر به عنوان یک جریان عمده جهانی، اولین
بار در میان پیروان دین مسیح بروز کرد. مارتینلوتر - 1546 - 1483 م - در
اواخر ربع اول قرن شانزدهم میلادی به مقابله با دین رسمی و ارباب کلیسا روی
آورد. لوتر کشیش آلمانی مراجعه مسیحیان به کلیسا را رد کرده و یگانه شرط
رستگاری را ایمان میدانست نه عمل. یعنی از منظر لوتر و پیروان پروتستانش
عمل هر چه باشد دخلی به ایمان نداشته و موثر در آن نیست. او دین را امری
فردی و جدای از سیاست بر میشمرد و به نوعی «خود کشیشی» قایل بود از این رو
گفته شده است: اندیشه لوتر نقطه آغاز بحران دینی در اروپا بود.
ژان
کالوین کشیش فرانسوی - 1564 - 1509 م - که شاگرد برجسته مارتین لوتر بود و
افکار او به پیدایی یک جریان پروتستانی تحت عنوان «کالوینیستها» انجامید،
میگفت: «رستگاران واقعی فقط کالونیستها هستند» آنان غیر کالونیست را هر
چه باشد، کافر و دوزخی میخواندند. دسته دیگری از پروتستانها تحت عنوان
«آناباپ تیستها Anabaptists» - یعنی طرفداران تعمید دوباره «افراطیترین
جریان پروتستانی» بودند که میگفتند «کسانی که فرزندان خود را غسل تعمید
دوباره ندهند، گناهکار بوده و مستوجب اشد کیفرها هستند». پروتستانها
شاخههای مختلفی پیدا کردند و شامل فرقههای لوترانی، انگلیکان، گالیسم،
منتودیسم، کالونیسم، پرسبیترین، لنگر گاسیونیست و مراو میشوند. در عین
حال همه آنان معتقدند که عمل جنایتکارانه سبب خروج از ایمان به خدا و آخرت
نمیگردد. همه آنان با مقدس بودن کلیسا، مریم، پاپ و سایر مقامات روحانی
کلیسا مخالف هستند و تنها حضرت مسیح بنمریم-سلامالله علیه- را مقدس
میشمرند. در نتیجه همه فرقههای پروتستان با گرامیداشت قبور مومنان مخالف
بوده و دعا برای مردگان را فاقد ارزش میخوانند.
2- تکفیر در مسیر
اعتقادی خود به نژادپرستی میرسد و حسن و قبح اعمال را به حسن و قبح نژادها
تبدیل میکند و در نهایت خود را به عنوان مظهر «نژاد برتر» صاحب فضیلت
شمرده و با نفی شقوق دیگر و حقوق سایرین، حکومت بر جهان را حق طبیعی و مسلم
خود برمیشمرد. جان کالوین و پیروانش معتقد بودند: «تقدیر انسان از روز
اول آفرینش نوشته شده و در آن رستگاران واقعی فقط کالونیستها هستند. این
موضوع به زودی در میان پیروان کالوین به صورت یک امر نژادی و قومی درآمد.
بعدها عدهای از کالونیستها از سوئیس به آفریقای جنوبی رفتند و با توسل به
زور عدهای از سفیدپوستان مهاجر که پروتستان بودند را بر مردم سیاهپوست
این کشور مسلط کردند و با کمک کمپانی انگلیسی هند شرقی رژیم آپارتاید-
نژادمحوری- را در سال 1652 م به وجود آوردند و تا 1990 که سیاهان به رهبری
نلسون ماندلا آزادی خود را به دست آوردند، بر این سرزمین حاکم بودند. وقتی
این افکار و اقدامات را در کنار بیانیه داعش قرار میدهیم، میتوانیم
خاستگاه واحد آنان را دریابیم. داعش پس از آنکه بر بخشهای عمدهای از 3
استان غرب عراق- صلاحالدین، نینوا و الانبار- سیطره پیدا کرد طی بیانیهای
گفت: «ملاک ایمان داشتن و حرمت داشتن خون، بیعت با خلیفه ابوبکر البغدادی
است، هر کس بیعت نکند از دین خارج و ریختن خونش بر حاکم اسلامی مباح است.
این همان اندیشه جان کالوین فرانسوی است که میگوید: خدا مقدر کرده که فقط
کالونیستها رستگارند. کالونیستها وقتی به آفریقای جنوبی آمدند میگفتند:
«سفیدپوستان شایسته زندگی بوده و سیاهپوست حتی اگر مسیحی باشد، کافر و
دوزخی است.»
3- تکفیریها با سلطهگران در اتحاد کامل بوده و در جهت
بسط سیطره آنان تلاش مینمایند. در نتیجه اندیشه پروتستانها که فردی کردن
دین بود، جدایی دین از سیاست امری اجتنابناپذیر خواهد بود. از این رو
گفتهاند اندیشه لوتر اولین گام در راستای از هم گسستن و درهم شکستن رهبری
دینی و نقطه آغاز بحران دینی در اروپا بود. لوتر در گام اول پرداخت مالیات
از سوی مراکز دینی سوئیس به کلیسای مرکزی را منع کرد و از این طریق به
پادشاه و عوامل او اجازه داد تا این مالیاتها را به نفع خود مصادره کنند.
فتوای لوتر مبنی بر این که کلیساها مقدس نبوده و لازم نیست موقوفات داشته
باشند، اموال کلیسا را به نفع ثروتمندان و طبقه حاکم مصادره کرد این در
حالی بود که وقتی عدهای از روستائیان فقیر برای اکتساب زمین شورش کردند،
از آنجا که این شورش علیه شاهزادگان بود، لوتر روستائیان را تکفیر و خونشان
را مباح اعلام کرد (لوکاس، «تاریخ تمدن» جلد 2 ص 70 و 71) لوتر قیام علیه
دولت و پادشاه را حرام میخواند و شاگرد او «کالوین» معتقد بود قیام علیه
حکومت تنها زمانی مجاز است که مانع ایمان فردی باشد. قرار گرفتن در مدار
قدرتهای مسلط یکی از ویژگیهای تکفیری است که ایمان و عمل را از هم تفکیک
مینماید.
4- انقیاد بیقید و شرط محرومان در برابر ثروتمندان و
حکام یکی از ویژگیها و از نتایج تفکر و شیوه تکفیر است. تکفیر اصولاً به
مبنای اصالت طبقه حاکم شکل میگیرد و با محور قرار دادن حقوق این طبقه توام
میباشد. در اروپا و بخصوص در مهد اندیشه تکفیر- مناطقی شامل آلمان،
دانمارک، سوئد، انگلستان و هلندـ و نیز در آمریکای شمالی این اندیشه از سوی
پادشاهان مورد حمایت قرار گرفته و علیه فقرا عمل کرده است. پروتستانتیزم
از این جهت همیشه در مقابل فقرا قرار داشته و متقابلاً از سوی فقرا در معرض
نفی و انکارهای شدید بوده است. این در حالی است که پروتستانتیزم همیشه از
سوی شاهزادگان و محافل روشنفکری اروپا مورد استقبال قرار گرفته است. امروز
هم رابطه تکفیر و رهبران غرب و محافل روشنفکری آن بسیار عمیق و جدی است.
5-
ستیز با «متن» یکی از ویژگیهای تکفیر میباشد. جریان تکفیر با اصالت قایل
شدن به تفسیر و تاکید بر گزارههای عقلانی، متن کتاب مقدس را به حاشیه
تبدیل کردهاند. بر این اساس گفته میشود «فردگرایی» و «اصالت فرد» ریشه در
تعلیمات لوتر دارد. جان کالوین که مبنای مکتب فکری خود را به عقل قرار
داده بود صراحتاً می گفت تنها آنگاه به آموزههای کتاب مقدس تن میدهد که
با عقل آن را درک کرده باشد. ستیز با متن برای آن است که صاحب رویه تکفیری
نمیخواهد مورد پرسش قرار گیرد که بر چه اساس این یا آن عمل را انجام داده
است.
متن و از جمله متون معتبر کلیسا- انجیل لوقا، یوحنا، متا و...- اگر
چه اصالهالمعنی است، به هر کس اجازه ورود به حریم معانی و معنویت را
نمیدهد از این رو تکفیریها با تاکید زیادروی فهم شخصی، متون را از رسمیت
خارج میکنند. همین چند روز پیش در خبرها آمده بود تروریستها در موصل
قرآنی را به چاپ رساندهاند که فاقد آیات شرک، کفر و نفاق است. ما وقتی
اندیشه و رویه متن ستیزانه تکفیریها شامل پروتستانها و داعشیها را در
کنار کتابسوزی کشیش جونز آمریکایی و کاریکاتورهای پیامبر اعظم(ص) در
نشریات اروپایی قرار میدهیم، همه را یکی میبینیم و میتوانیم بگوئیم
سرچشمه و مقصد مشترکی دارند.
6- استفاده از «خشونت» به عنوان ابراز
موثر یکی از ویژگیهای تکفیریهاست. آنان به جای بحث و ورود به گفتوگو و
رسیدن به تفاهم به سلاح متوسل میشوند. تروریستهای تکفیری بر اساس تفسیر
خودبنیاد از تعالیم دینی، خویش را بر جان و مال مردم مسلط میدانند و بر
این اساس میگویند وقتی ما در قتل کسی دچار خطا و حتی اسراف شدیم، مقتول به
بهشت میرود و بر ما حرجی نیست چرا که دارای نیتی الهی بودهایم. در واقع
خون در نزد آنان حرمتی نداشته و انسانیت معنا و مفهومی ندارد. زمانی که
آمریکاییها ژاپنیهایی که تسلیم شده بودند را با بمبهای اتمی مورد حمله
قرار داده و صدها هزار نفر از آنان را در شهرهای هیروشیما و ناکازاکی - به
قتل رساندند، در برابر این پرسش که چرا به قتلعام عمومی دست زدید، پاسخ
دادند مرگ مردم ژاپن تضمینی بر پایان جنگ ویرانگر بود! همین یک ماه پیش
داعش با تصرف یک دانشگاه در شمال تکریت 1700 جوان دانشجو را به قتل رساند و
زمانی که پرسیدند چرا؟ پاسخ دادند اینها فدای خلافت اسلامی شده و اگر
بیگناه باشند به بهشت میروند! کما اینکه لوتریستها در عین اینکه
میگفتند دین از سیاست جداست و حق با پادشاه است در همان حال میگفتند هر
کس اندیشه لوتر را بپذیرد، سزاوار مرگ است!
بر اساس آنچه گفته شد،
تکفیر هم در تفکر و هم در رفتار اجتماعی ریشه در تاریخ و تحولات اروپا
دارد. هیچگاه در جهان اسلام منطق و رویه تکفیر به یک جریان ماندگار و موثر
تبدیل نشده است. اندیشه تکفیر که از یک سو دین را از سیاست جدا میداند و
از سوی دیگر راه هر تفسیری پیرامون «متن مقدس» را میگشاید و تنها عدهای
از انسانها را شایسته احترام میداند و ریختن خون بقیه را «گناهآلود» به
حساب نمیآورد، از مختصات اروپا و به تعبیر بهتر از مختصات غرب است. از قضا
سابقه این اندیشه عمدتا به سرزمینهای فرانسه، آلمان، انگلیس و آمریکا
بازمیگردد. همینهایی که در طول سه سال گذشته با صراحت و پیگیرانه از
اقدامات تروریستی و تکفیری علیه سوریه حمایت کردهاند.
نباید تردید
کرد که غرب پدر تروریزم و تکفیر علیه مشرق و مسلمانان است. امروز هم که غرب
ژست ضد داعش به خود گرفته است میخواهد گلوی فرزند خلف خود را از دست جبهه
مقاومت جدا کند و تداوم حیات آن را تضمین نماید که البته این شدنی نیست.
غرب نمیتواند کار موثری به نفع داعش و... انجام دهد کما اینکه نتوانسته با
همه شعارهایی که به نفع رژیم صهیونیستی سر داده است، برای حفظ آن کار
موثری انجام دهد.