در ابتدا مطلبی که حسین شمسیان با عنوان«روح توافقنامه ژنو !»در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان به چاپ رساند به شرح زیر است:نزدیک
شدن به زمان مذاکرات جدید هستهای در نیویورک، رفت و آمدهای دیپلماتیک
مقامات کشورمان، یک سال مذاکره جدی و مستمر بین ایران و 5+1 و مهمتر از همه
رفتارهای مقامات غربی و به ویژه آمریکاییها در مواجهه با یک سال
اعتمادسازی کامل مسئولان کشورمان، افزون بر انتظار عمومی برای رسیدن این
ماراتن نفسگیر به خط پایان، تردیدهای قابل توجهی را در ناظران و کارشناسان و
مردم پدید آورده است که آیا ادامه این روند، فرجامی درخور این همه هزینه و
سرمایهگذاری خواهد داشت؟ و آیا در پس صرف بخش مهم و حیاتی انرژی دولت در
دیپلماسی، دستاوردی شایسته و متناسب به دست خواهد آمد؟!
بدون ورود
به مباحث فنی توافقنامهای که مدتهاست از امضای آن گذشته و قرار بود در
پایان آن، کشورمان به نتایج ملموس و عینی آن دست پیدا کند، درباره اصل
مذاکرات، آنچه گذشته و آنچه احتمال آن میرود، گفتنیهایی است که با هم
مرور میکنیم:
1- در گرماگرم کارزارها و رقابتهای انتخاباتی بود که
دکتر روحانی، مذاکره با اروپا را با این استدلال که «اروپا، آقا اجازه
است! و بدون اجازه آمریکا کاری نمیکند» بیفایده یا کمفایده خواند و
اعلام کرده بود که با گفتوگو با آمریکا، در کوتاه زمانی مسئله را حل خواهد
کرد. در همان ایام بود که از مذاکره در سطح و وضع آن زمان گلایه شده بود
که «چرا مقام ارشد ما مثلا وزیر خارجه یا دبیر شورای عالی امنیت ملی با یک
مدیر کل وزارت خارجه آنها مذاکره میکند» اندکی بعد و با پایان رقابتهای
انتخاباتی، اتفاق اول افتاد و مذاکره با «کدخدا» صورت گرفت! هرچند این
اقدام از سوی رهبر معظم انقلاب- که خداوند گزند را از وجودش دور کند- به
عنوان «کار نابجا» قلمداد شد، ولی به هر حال، دولت مذاکره با آمریکا را هم
آزمایش کرده بود تا نتیجه آن چه باشد!؟
درباره سطح مذاکرات اما وضع
همچنان به همان روال سابق بود و هست و چندین و چند مذاکره در بالاترین سطح و
با حضور وزیر خارجه کشورمان و معاونانش با مدیران کل و حداکثر معاونان
وزارت خارجه کشورهای طرف مذاکره صورت گرفت!
2- اندکی پیش از صدمین
روز کار دولت یازدهم توافقنامه ژنو به امضای طرفین رسید و برخی از رسانهها
آن را فتحالفتوح نامیده و به وجد آمدند! با آنکه آمریکاییها و
صهیونیستها صراحتا میگفتند و تاکید میکردند که از نظر آنها هیچ چیز
تغییر نکرده و برعکس بسیار خوشحالند که توانستهاند پس از هشت سال،
فعالیتهای هستهای ایران را تعطیل کنند، هر سخن مخالفی با توافقنامه، به
بدترین شکلی پاسخ گرفت و مسئولان با خوشخیالی، سخنان سران آمریکا و رژیم
اشغالگر را «دارای مصرف داخلی» دانستند! و منتقدان داخلی را بیسواد و مغرض
خواندند! کار به آنجا کشید که برای پاسخگویی به این خیل معترض و به زعم
آنها بیسواد، از اساتید دانشگاه دعوت شد که بیایند و از توافقنامه ژنو
دفاع کنند! دعوتی که تقریبا پس از یک سال بیجواب ماندن، توسط یکی از
مدرسین دانشگاه به این شکل عجیب اجابت شده: «من از مفاد توافق خبر ندارم
اما نسبت به کلیت آن، مثل «سگ» میایستم(!) و از توافق ژنو دفاع میکنم و
هر کس که غنیسازی را متوقف کند، دست و پای او را میبوسم»(!)
3-
واکنشهای مقامات دولتی و بحث تکراری «مصرف داخلی» و نیز این نوع دفاع
کردنهای نزدیکان دولت از توافقی که هیچ دستاوردی برای کشورمان نداشت، اندک
اندک رنگ باخت و آتش حامیان تند آن به سردی گرائید! چرایی این موضوع را
باید در تحقق پیشبینی رهبر انقلاب دانست. پیشبینی که خیلی زودتر از آنچه
انتظار میرفت محقق شد و نشان داد که زیر دستکش مخملی آمریکا، دست چدنی و
مشت آهنین پنهان شده است! همان اوایل مذاکرات بود که حضرت آقا صراحتا اعلام
کردند که با مذاکره مخالفتی ندارند اما به آن خوشبین نیستند!
4-
در کمتر از یک سال گذشته و در حالی که توافقنامه ژنو بین ما و 5+1 امضا شده
بود و عملا به زعم دیپلماتها، تنشزدایی و اعتمادسازی آغاز شده بود،
آمریکا در چندین و چند مرحله، صراحتا کشورمان را به حمله نظامی تهدید کرد! و
در همین ایام هم تحریمهای تازهای را علیه کشورمان وضع کرد که آخرین
نمونه آن، تحریم هفته قبل 8 شخص حقیقی و حدود 20 شرکت اقتصادی بود! طبیعی
است که این رفتارها از سوی آمریکاییها راه را بر هر گونه جانبداری از
توافقنامهای که توسط طرف اصلی آن چندین و چند بار نقض شده بود، بست و
تدریجاً به جز معدود افرادی که نمیتوان برای سخن آنها وزن و قدری قائل
بود، کسی با آن شدت و حدت روز نخست پای این بیرق نماند!
5- در دشمنی
آمریکا و طبیعی بودن این رفتار آنها نباید تردید کرد اما انفعال و ضعف
برخی از مسئولان امر در موضعگیریها، نگرانی و تردید جدی را به دنبال دارد
که چرا و تا کی مسئولان ما در مقابل زورگویی و گردنکشی دشمن، به کلمات
فانتزی و بیکاربرد اکتفا میکنند!؟ اینکه در مقابل تحریمهای وضع شده جدید
و محدود کردن راه مبادلات اقتصادی کشورمان، به این جمله اکتفا شود که «این
اقدام با روح توافقنامه ژنو در تعارض است»! یا اینکه «ما تحریمهای جدید
را تحمل نمیکنیم»! و بعد، هم تحمل کنیم و هم به دنبال ادامه مذاکرات
بیثمر باشیم، پسندیده و معقول است؟ یعنی اجازه بدهیم دشمن گام به گام
پیشتر بیاید و ما فقط بگوئيم این کار بدی است؟!
تعجب وقتی بیشتر
میشود که میبینیم این نسخه به ظاهر شفابخش، تنها در برابر آمریکاییها به
کار گرفته میشود و در مقابل درشتی آنها، نرمی نشان داده میشود.
6-
اما روح توافقنامه چیست که عدهای از مغایرت تحریمهای جدید با آن سخن
میگویند!؟ اصلا توافقنامه ذیروح است!؟ در یک جمله و با استناد به سخنان
مسئولان دیپلماسی کشورمان «اعتمادسازی» نقطه ثقل و به اصطلاح روح توافقنامه
است. یعنی قرار بوده که در پایان شش ماه اجرای توافقنامه، طرفین، اعتماد
نسبی به هم پیدا کنند و در اثر اجرای دقیق و بدون تردید این توافقنامه و
جلب اعتمادها، گامهای بعدی برداشته شود. ایران به گواهی اظهارات مقامات
غربی و آژانس، به تمامی تعهدات خود عمل کرده و هرچه قرار بوده انجام بدهیم،
با صدق و اخلاص انجام دادهایم، از اکسید کردن و تعطیل کردن و تعلیق کردن
تا تعهدات نانوشته و اجرا شده دیگر! آنها هم تنها به بخشی از تعهدات بسیار
اندک و کمارزششان- در مقابل تعهدات وسیع و بسیار بسیار گرانقیمت ما- عمل
کردند. بنابراین باید اعتمادشان جلب میشد.
اگر چنین است پس
تحریمها و تهدیدهای جدید چه معنی دارد؟ در این مدت چه میخواستهاند که به
آن نرسیدهاند؟ و اگر بگویند هنوز اعتمادشان حاصل نشده، سوال مهم این است
که کی و کجا این اعتماد حاصل میشود؟ اگر آنگونه که آمریکاییها میگویند
20 سال زمان لازم است تا اعتماد آنها جلب شود و پس از آن تحریمها - آنهم
احتمالا - رفع شود، باید باز هم فقط از روح توافقنامه سخن گفت!؟
7-
با توضیحات و نظرات فوق و آشنایی با روح توافقنامه، اکنون باید گفت که میوه
توافقنامه برای ما به یقین چیزی نخواهد بود مگر «رفع کامل تمام تحریمها»
اما کدام تحریمها؟! تحریمهای شورای امنیت، تحریمهای اتحایه اروپا یا
تحریمهای آمریکا؟ از نظر ما همه این تحریمها ظالمانه است و لغو آنها تنها
میوه مذاکرات است اما طرف غربی- و حتی بعضی دیپلماتهای خودمان- درباره آن
چندان هم مطمئن نیستند! آنها میگویند توافق ما نمیتواند برای شورای
امنیت- که تحریمهای مهمی را ظالمانه به ما تحمیل کرده- تعیین تکلیف کند!
آمریکاییها هم میگویند توافق فیمابین نمیتواند لغوکننده تحریمهای
یکطرفه آمریکا باشد و برای لغو آنها نیاز به مصوبه کنگره داریم! اگر چنین
است، امروز درباره چه مذاکره میشود؟ علیرغم تصریح به ضرورت لغو یکباره
تحریمها از سوی مقامات کشورمان، اتخاذ مواضع دوپهلو از سوی آنها، ابهام و
تردیدهای جدیدی برای مردم ایجاد میکند!
به عنوان نمونه، معاون حقوقی و بینالملل وزارت امور خارجه در تازهترین اظهارات خود گفته است:
«یکی
از مولفههای توافق نهایی این است که همه تحریمها به صورت جامع برداشته
شود. اگر این هدف محقق نشود طبعا ما توافقی نخواهیم داشت. با توجه به این
که تحریمها دستهبندیهای مختلف دارند و مراجع مختلفی آنها را صادر
کردهاند پیچیدگیهایی در خصوص برداشته شدن این تحریمها وجود دارد. طبق
روالهایی که از دید غربیها وجود دارد تحریمها مراحل تعلیق و لغو را باید
به صورت پشت هم طی کنند اما ما با این ایده چندان موافق نیستیم.»
ایشان
توضیح نمیدهد که این «چندان موافق نیستیم» چه معنی دارد و آیا ممکن است
به موافقت هم تبدیل شود!؟ توضیحات بعدی وی این دغدغه را بیشتر میکند آنگاه
که میگوید:
«به هر حال پیچیدگیهایی وجود دارد که تحریمها با چه
روشهایی تعلیق و لغو خواهند شد. به خصوص این که تعهداتی که جمهوری اسلامی
ایران خواهد پذیرفت این گونه نیست که همه دفعتا انجام شود و ما نیز طبق
مراحلی این تعهدات خود را انجام خواهیم داد؛ بنابراین وجود یک جدول زمانی
برای برداشته شدن تحریمها در مقابل اقداماتی که طرف ما باید انجام دهد یکی
از قسمتهای سخت مذاکراتی ما خواهد بود.»
ایشان در حالی میگوید
«اینگونه نیست که همه تعهدات ما دفعتا انجام شود» که عملا و در طول ماههای
گذشته، ما به تمامی تعهداتمان عمل کردهایم و هیچ چیز انجام نشدهای باقی
نمانده است! و البته هیچ چیز دیگری هم نداریم که در توافق احتمالی آتی،
برای نابودی یا اکسید کردن آن تعهد بدهیم! مگر آنکه به نشست سعدآباد
برگردیم و همه چیز را از اساس تعلیق کنیم که امر دیگری است!
مطلبی که محمدعلی معین در ستون یادداشت روز،روزنامه وطن امروز با عنوان«واعظی زیر تیغ فتنهگران»به چاپ رساند به شرح زیر است:پس
از مقاومت توجیهناپذیر وزارت ارتباطات در برابر نظرات تخصصی کارشناسان،
علما، مراجع عظام تقلید و نخبگان شورایعالی فضای مجازی، نصرالله جهانگرد از
اعضای هیأت موسس و عضو شورای مرکزی حزب منحله مشارکت، در حرکتی کور مجددا
قانونگذاری در نهادی موازی با شورایعالی فضای مجازی را آغاز کرد!
وی
که از مدیران مورد علاقه خاتمی در وزارت ارتباطات دوره اصلاحات به شمار
میرفت، در اقدامی عجیب سمپاشی ضد «شبکه ملی اطلاعات» را با توسل به تکنیک
قدیمی تخریب نرم در پیش گرفت. جهانگرد با تاکید بر این موضوع که حاکمیت در
فضای مجازی باید سرویسی به شهروندان ارائه دهد که در سطح ملی دنبال شود،
اظهار داشت: «یک شهروند باید برای فعالیت روی «شبکه ملی اطلاعات» و دریافت
خدمات، تعیین هویت شود و با یک هویت واحد تنها به دریافت خدمات بپردازد».
وی
در همین حال با خبردهی از فعال شدن مجدد «شورایعالی فناوری اطلاعات»
برخلاف دستور صریح رئیسجمهور مبنی بر حذف موازیکاری با شورایعالی فضای
مجازی برخلاف تدبیر صریح رهبر انقلاب گفت: براساس مصوبه جدید شورایعالی
فناوری اطلاعات، بخشهای مختلف باید طرحهای شبکهای - بخشی خود را به
سازمان فناوری اطلاعات ارائه دهند تا با شبکه ملی اطلاعات همگون شود و
امیدواریم با اقدامات و مصوبات صورت گرفته هم به لحاظ نرمافزاری و هم
سختافزاری توسعه دولت الکترونیک را محقق کنیم(!)
بنا بر اطلاعات به
دست آمده نصرالله جهانگرد که عناوینی همچون معاون وزیر ارتباطات، دبیر
شورایعالی فناوری اطلاعات، مجری شبکه ملی اطلاعات، مدیر و مجری زیرساخت
شبکه ملی اطلاعات و رئیس کارگروه 4 نفره تحقق شبکه ملی اطلاعات را به خود
اختصاص داده از عناصر نزدیک به دفتر هاشمیرفسنجانی است که به صورت
عملیاتی، دانسته یا نادانسته نقشه «اشغال سایبری ایران» را دنبال میکند.
وی
تاکنون از اشراف اطلاعاتی و نفوذ خود بر واعظی به عنوان وزیر بازنشسته
حوزه مخابرات که عملا در طول سالیان گذشته تبدیل به دیپلمات (کارمند وزارت
امور خارجه) و جداافتاده از حوزه علم و تکنولوژی ارتباطی روز شده بود،
بارها بهره برده است. به نظر میرسد پیگیری خط تقابل میان واعظی و متخصصان
حوزه فضای مجازی و علما و دلسوزان نظام در حال حاضر بر عهده نامبرده است.
جالب اینجاست که این تقابل بیهوده فرصتسوز در شرایطی ادامه مییابد که
واعظی حسننیت خود نسبت به شورایعالی فضای مجازی را عملا در مقاطع مختلفی
به اثبات رسانده اما به نظر میرسد شخص وزیر از جانب لابی باقیمانده حزب
مشارکت با ارتباطات معلوم و معین با مرکزی خاص بشدت تحت فشار قرار دارد.
شایان
ذکر است براساس اطلاعات بهدستآمده، جریان فتنه مصر است با استفاده از
بستر بیقانون و غیرقابل پیگیری فضای ارتباطی جدید بدون تامین هرگونه
زیرساخت داخلی؛ ساماندهی درونی و ارتباطگیری دائمی در معبر باز شده جدید
را از سر گیرد. رمز آشوبهای جدید پیش رو، زمانی اعلام خواهد شد که آمریکا
از به نتیجه رسیدن مذاکرات با ایران به سبب حفظ رویه فعلی صیانت از منافع
ملی در دولت جمهوری اسلامی ناامید شود. شاید راز حمایت بیشائبه فتنهگران
از بستر ارتباطی جدید با تاکید بر عدم ساختارسازی بومی توأم با حمله به صدا
و سیمای ملی و شعار آمریکایی «جریان آزاد اطلاعات» به نفع وایبر اسرائیلی و
واتسآپ آمریکایی و بیبیسی انگلیسی در همین واقعیات نهفته باشد.
با
اشغال سایبری ایران به مدد تکنولوژی ارتباطی جدید فضا با سرعت هر چه بیشتر
به سمت نقض حاکمیت ملی پیش خواهد رفت و در چنین بستری صیانت از مرزهای
سایبری بدون تکنولوژی از پیش تعبیه شده ناممکن خواهد شد. مهمترین وظیفه
تعریف شده از جانب آمریکا به عنوان مجری طرح «اشغال سایبری» ایران و سایر
کشورهای در حال توسعه و عقبمانده، برای نیروهای وابسته و نفوذی...
...تلاش
برای هدم زیرساختهای ملی سایبری، ممانعت از قانونگذاری ملی توأم با تشویق
مدیران عالیرتبه کشوری به امضای تعهدات الزامآور بینالمللی در حوزه فضای
مجازی و کارشکنی بر سر پروژه تامین ملزومات تکنولوژیک راهاندازی شبکه ملی
اطلاعات است.
در مقابل مجموعهای از کشورهای آگاه در حوزه سایبر با
تشکیل اتحادیههای منطقهای تلاش برای پایان دادن به برتری بلامنازع
آمریکاییها در مسیر ارتباطات جهانی را آغاز کردهاند. در حال حاضر شبکه
بومی اطلاعاتی- ارتباطی کشورهایی همچون آلمان، فرانسه، چین و روسیه به
مرحله راهاندازی نهایی نزدیک میشود.
آرژانتین و برزیل در یک پروژه
مشترک با ساخت یک ماهواره ارتباطی، بومی و ثابت نسبت به زمین
(ژئواستاسیوناری) به جرگه کشورهای دارنده فناوری ساخت این نوع ماهواره در
جهان پیوستند. این مهمترین واکنش عملی 2 کشور بزرگ حوزه آمریکای جنوبی به
فاش شدن خبر جاسوسی گسترده آمریکا از ارتباطات آنلاین مردم برزیل و
آرژانتین است.
واضح است که ایران به دلایل متنوعی مهمترین «هدف»
جاسوسی سایبری آمریکا و اسرائیل است. فاش نشدن حجم جاسوسی صورت گرفته از
دولت و شهروندان ایرانی خود دلیلی بر مهمتر بودن برنامههای اجرا شده
درباره ایران در مقابل رقبایی همچون آلمان، روسیه، آرژانتین و برزیل است.
یک راه مهم غافل نگاه داشتن مدیران کشورهای هدف در این جنگ تمام عیار
سایبری، تعمیق سیاست «بیخبری - خوشخبری» در اذهان مدیران جوامعی چون
ایران است. این در حالی است که یک حمله تمام عیار سایبری به تاسیسات و
زیرساختهای اتمی کشورمان آه از نهاد مدیران باتجربه امنیتی چون گری سیک
بلند کرد. گری سیک آشکارا با انتقاد از حمله استاکسنت به ایران گفت:
«حملات به زیرساختهای هستهای ایران از طریق خرابکاری سایبری بدترین کاری
بود که دولت اوباما میتوانست انجام دهد! شما باعث شدید ایرانیها به
برنامهریزی و سرمایهگذاری در این حوزه ورود کنند. مخاطرات تبدیل شدن
ایران به یک قدرت سایبری حتی از برنامه هستهای آنها نیز بیشتر است».
پس
آرامش فعلی حاکم بر حوزه ارتباطات کشورمان که در حال حاضر به لطف تلاشهای
مدیرانی همچون نصرالله جهانگرد به میزان بسیار زیادی وابسته به
زیرساختهای خارجی است در حقیقت «آرامش پیش از توفان» است. خودداری آمریکا و
اسرائیل از حمله گسترده و پر سر و صدا به شبکه اینترنتی و ارتباطی وابسته و
غیربومی ما با قابلیت رصد همه تراکنشهای مالی و بانکی و خصوصی ایرانیان
به هیچ وجه دلیلی بر امن بودن اینترنت فعلی نیست! آن زمان که فرصت بازسازی
درونی سیستم و پیشرفت داخلی به واسطه عقبافتادگی قابل توجه ایرانیان از
مرزهای توسعه سایبری جهانی از دست رفت، قدرتهای سایبری جهانی ملتهای دیگر
را به بردگی ارتباطی اجباری دعوت خواهند کرد.
حسين رويوران ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوان« راهبرد همزمان وحدت و مقاومت»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:در
خصوص مسئله فلسطین و فراز و فرودهایی که در طول تاریخ مخصوصا در دهههای
اخیر داشته، کنفرانس های متعددی برگزار شده و مقالات زیادی نیز نوشته شده
است. اما در جنگ های اخیری که رژیم صهیونیستی به فلسطین تحمیل کرد، تا حد
زیادی شرایط این رژیم را تغییر داد، به همان میزان نیز شرایط تغییر کرده،
لذا اقتضا میکند که علمای اسلامی رویکرد جدیدی به مسئله فلسطین داشته
باشند. در این راستا همایش بینالمللی علمای اسلامی در حمایت از مقاومت
فلسطین در تهران برگزار شد. مسئله فلسطین مربوط به کل مسلمانان جهان است و
ایجاد صهیونیسم در منطقه طرح و برنامه ای برای ایجاد تفرقه میان امت
اسلامی است. اما متأسفانه ما امروز گرفتار برخوردهای تاکتیکی در مسئله
فلسطین هستیم. در شرایط کنونی منطقه خاورمیانه شاهد دو جبهه و رویکرد است.
رویکرد اول معتقد به وحدت امت اسلامی و اولویت مسئله فلسطین است و رویکرد
دوم، رویکرد گروه های تکفیری است که خواهان طرح مسائل طائفه ای و
اختلافات مذهبی در جهان اسلام هستند؛ این رویکرد با طرح مواضع اختلاف
برانگیز و انجام اقدامات چالش زا، اولویتهای مبارزه با رژیم صهیونیستی را
تحت شعاع قرار داده است. با وجود اختلاف مواضع و عملکرد، این دو رویکرد در
یک محور مشترکند. این رویکرد های متضاد، دارای بستر واحد دینی هستند. هر
دو مبتنی بر یک سری باور های دینی مشترک هستند. با توجه به نقش محوری علمای
دینی در هر دو رویکرد، اهمیت برگزاری چنین همایشی بیش از پیش نمایان
میشود. علمای جهان اسلام که مرجع دینی مسلمانان سراسر دنیا هستند امکان و
ظرفیت جریان سازی در راستای همدلی میان مسلمانان علیه افراط گرایان را
دارا هستند. این اجلاس می تواند در موفقیت محور مقاومت و وحدت جهان اسلام
در مبارزه با صهیونیسم نقشی شایسته ایفا کند. باید جهان اسلام با تمام
توان خود از محور مقاومت دفاع و حمایت کند. اما حمایت اشکال مختلفی دارد که
در راس آنها حفظ وحدت امت اسلامی است. علما مرجع تعیین تکالیف دینی مردم
مسلمان هستند و این نکته بسیار مهمی است. اگر علمای دینی بتوانند از این
فرصت و ظرفیت در راستای ایجاد وحدت و رفع نابسامانی هایی که گریبان گیر
جهان اسلام است، استفاده کنند؛ کفه محور مقاومت سنگین تر خواهد شد. اما
اولین گام در این مسیر، ایجاد باور واحد در میان علما در این خصوص است تا
با سرایت آن باور مشترک به مردم، این معضل را از سر راه حرکت به سوی پیشرفت
وترقی جوامع اسلامی بردارند. از سوی دیگر، موانعی نیز در این مسیر وجود
دارد. یکی از مهم ترین این موانع، وجود تفکرات انحرافی و افراطی در منطقه
است. متأسفانه وجود برخی اندیشه ها و تفکرات انحرافی و افراطی با کارکرد
های منفی و سوء خود بر روند اصلاح امور جوامع اسلامی، باعث بروز اختلافات
عدیده در درون جهان اسلام شده است. حال که فقدان باور مشترک نسبت به آموزه
های دینی باعث بروز مشکلات و معضلات عمیق و گسترده در جهان اسلام شده است؛
باید با ایجاد باور مشترک در خصوص مسائل مختلف دینی، نقش اصلی در اصلاح
امورات مسلمین ایفا شود. از جمله دلایل مهم عدم وجود باور مشترک، ایجاد
تکثر عقیدتی است که باید به وحدت تغییر یابد. در این روند کسانی که
میتوانند نقشی اثرگذار و تاریخی داشته باشند علما و روحانیون دینی جهان
اسلام هستند. برگزاری چنین کنفرانس هایی می تواند به روند ایجاد نگاه
مشترک به مسائل جهانی، کمک شایانی کند. البته وجود گروهک های شبه نظامی هم
چون داعش، مزید بر علت شده و این روند را با مشکل روبرو ساخته است. لذا
آنچه که در حال حاضر موضوع بحث است چگونگی ایجاد وحدت در جوامع اسلام است.
باید در این زمینه نظریه پردازی کرد و راهکارهای عملیاتی و عینی اجرایی
ساختن آنها یافت. به فرموده معصوم(ع) در زمان گسترش فتنه، عالم باید علمش
را ظاهر کند. عالم باید علم بسترساز وحدت را ظاهر سازد و مسلمانان را به
سوی وحدت راهنمایی کند.
روزنامه رسالت در ستون سرمقاله خود مطلبی را با عنوان«احتياط در نسبت اينترنت و آگاهي»و به قلم دکتر حامد حاجيحيدري به چاپ رساند:
دکتر حسن روحانی رئیس جمهور محترم، در اجلاس "روز
جهانی مسجد" که در سالن همایشهای برج میلاد، و در محضر علما و ائمه مساجد
برگزار شد در اطراف مناقشه اخیر علمای دینی در مورد نسل سوم و چهارم تلفن همراه و
اینترنت پر سرعت چنین واکنش نشان دادند: "نسل جوان ما نیاز به آگاهی دارد.
... یک روزی بود که یک مؤمنی اگر در خانهاش رادیویی داشت، آن را در قفسهای میگذاشت
و در کمدی میگذاشت و درب آن را قفل میکرد و کلید را در جیب میگذاشت و... [سپس، دست را به جیب برد]
تا فرزند و زنش از آن رادیو در ساعاتی که نباید استفاده کنند، استفاده نکنند. ...
فکر میکنم که از آن دوران دیگر عبور کردیم. ... نه کمدی وجود دارد و نه قفلی وجود
دارد و... [مکث رئیس جمهور و سپس، یکی از حضار: "نه کلیدی وجود دارد"
...] حالا اگر کلید هم وجود دارد... [و سپس خنده رئیس جمهور اجازه ادامه مطلب
نداد...]" .
به نظر میرسد که رئیس جمهور محترم، باید واکنش برازندهتر
و محترمانهتری در قبال این موضوع مهم ابراز میداشتند، و در خطاب به علما، لحن
محترمانهتری اتخاذ میفرمودند.
توضیح این که با توجه به وقوع دگرگونی ها در اینترنت و
همچنین نسل سوم و چهارم تلفن همراه، واکنشهای جهانی نسبت به وجوه تهدید آمیز آن
ابراز شده است که نمیتوان با خنده و مزاح از آن گذشت.
جهت استحضار از اهمیت موضوع، باید واقف باشیم که اخیراً آیت
ا... ناصر مکارم شیرازی (حفظه ا...) با اشاره به برنامه وزارت ارتباطات و فناوری
اطلاعات در اجرای نسل سوم اینترنت فرمودند: "شورای عالی فضای مجازی توضیحاتی
را در این ارتباط به من دادند، و من احساس کردم که در این خصوص خطری ایجاد میشود که
در نهایت تذکر دادم" . ایشان با تاکید بر اینکه ما مخالف تکنولوژی نیستیم
افزودند: "به نظر ما استفاده از تکنولوژی واجب است، زیرا وقتی مسلمانان دارای
نهضت علمی و انقلابی بودند، اروپایی ها دوران قرون وسطی را طی میکردند؛ از این رو
ما موافق تکنولوژی هستیم". این مرجع معظم تقلید ادامه دادند: "تکنولوژی
غربی مانند یک آب گل آلود و غیر بهداشتی است، البته آب مایه حیات است، ولی آب گل
آلود را باید تصفیه کرد؛ بنا بر این، تکنولوژی نسل سوم اینترنت هم مانند آب گل
آلود باید تصفیه شود تا در اختیار مردم قرار گیرد، بنابراین این را باید گفت که
آدم بی عقل مخالف تکنولوژی و پیشرفت علم است". ایشان که قبلاً به هنگام اعطای
انحصاری امتیاز نسل سوم به رایتل هم واکنش نشان دادند، با بیان اینکه شتاب و عجله
در اجرای نسل سوم و اینترنت پر سرعت اشتباه است، فرمودند: "در ارتباط با
استفاده از این تکنولوژی اعضای شورای فضای مجازی نظراتی را دارند که این نکات باید
در نشستهایی با مسئولان و وزیر ارتباطات مطرح شود، زیرا در غیر این صورت در آینده
مشکلات بسیاری ایجاد میشود".
ایشان، همچنین در پاسخ به استفتای "جمعی از فعالان
فضای مجازی" چنین حکم فرمودند: "با توجه به مفاسد متعددی که برای گسترش
دادن خدمات اینترنت پر سرعت همراه ذکر کردهاید، از جمله دسترسی جوانان و حتی
نوجوانان به مطالب و فیلم ها و عکسهای آلوده و فیلمهایی که ضدیت با اخلاق و عقاید
اسلامی دارد و با عنایت به اینکه مجوزهای قانونی برای این کار گرفته نشده و مخالفت
با قوانین جمهوری اسلامی جایز نیست، و با توجه به اینکه شبکه ملی اطلاعات که میتواند
بسیاری از مشکلات را حل کند، فراهم نشده، به یقین، اقدام بر این کار عجولانه یعنی خدمات
اینترنت پر سرعت همراه و کلیه خدمات نسل سوم و بالاتر، کاری بر خلاف شرع و بر خلاف
موازین اخلاقی و انسانی است، و مسئولین محترم نباید تنها به درآمدهای مادی این
برنامه بیندیشند، و نباید آن را نوعی روشن فکری دینی و آزادی علمی تصور کنند، بلکه
لازم است با شورای عالی فضای مجازی که مرجع قانونی اینگونه امور است مطلب را در میان
بگذارند، و پس از رعایت اموری که جلوی جنبههای منفی این کار را میگیرد اقدام نمایند،
مسئولین قضائی نیز نباید در این امر حیاتی بی تفاوت باشند".
اخیراً پاپ فرانسیس نیز در سخنرانی خود خطاب به پنجاه
هزار جوان آلمانی گفتند: "زندگی ما را زمان تشکیل داده است، و زمان هدیهای
از سوی خداوند است؛ پس، بهتر است این زمان در اقدامات مناسب و موثر مورد استفاده
قرار بگیرد". پاپ فرانسیس که در زمینه شیمی، فلسفه، روان شناسی، ادبیات و نهایتاً
الهیات تحصیل کرده، و در رشته الهیات به اخذ درجه دکترا نایل گردیدهاند، و به شش
زبان مسلط اند، در دیدار با جوانان آلمانی، آن ها را به استفاده کمتر از اینترنت و
تلویزیون دعوت کردند. ایشان معتقدند جوانان در استفاده از اینترنت زیاده روی میکنند.
پاپ فرانسیس میگویند: "زندگی باید بدون اینترنت هم در جریان باشد". ایشان
افزودند: "اینترنت باید به عنوان یک پیش برنده در زندگی مردم جاری باشد، نه این
که به عنوان ابزاری برای چت کردن و دیدن تلویزیون مورد استفاده قرار گرفته و ما را
از مسیر اصلی منحرف کند".
این اظهارات از سوی دو مقام عالی رتبه دینی، بی گمان از
سر آگاهی و تأمل است، و مشحون از روشن نگری و برهان ورزی است؛ پس، برازنده بود تا
رئیس جمهور واکنش عالمانهای ابراز میداشتند، تا بدین ترتیب، هواداران مطبوعاتی
دولت را نیز متوقف نمایند، و از اهانت به علما و مراجع بازدارند، تا انتقام استیضاح
وزیر علوم را از مرجعیت معظم شیعه نستانند.این واکنش رئیس جمهور محترم، برازنده
نبود...
بنده هم به عنوان مدرس کرسی جامعهشناسی نظری-فرهنگی و
ارتباطات در دانشگاه تهران، براهینی تقدیم خواهم کرد دایر بر این که ترادفی که رئیس
محترم جمهور بین اینترنت و آگاهی برقرار فرمودند، ترادف موجهی نیست و قابل مناقشه
است.
اینترنت شوخی بردار نیست
بیانات ریاست جمهور را جدی بگیریم، و جداً در استدلال
مندرج در فرمایشات ایشان مناقشه ورزیم: این که جوانان به «آگاهی» نیاز دارند، و از
این رو به اینترنت پر سرعت و نسل سوم تلفن همراه هم نیاز دارند.
ما طی یک بررسی موردی به راهنمایی فیلسوف بزرگ، هوبرت درایفوس
که در زمینه انتقادی تکنولوژی تحقیق میکند، نشان میدهیم که پر اطلاع بودن در سایه
بهرهمندی از اینترنت، لزوماً مترادف فرهیختگی نیست، و خصوصاً اگر احساس استغناء
نسبت به محیط آکادمی و استاد و پیر و راهبر و مراد را الغاء کند، خود این پدیده موجد
جهالت است.
قضیه
اینترنت قابل مطایبه نیست...
حجم دگرگونی حاصل از اینترنت، آن قدر «عظیم» است، که احتیاط
در برخورد با این پدیده را ایجاب میکند.
اینترنت شوخی بردار نیست...
بشر در طول تاریخ خود، تجربهای شبیه اینترنت نداشته است،
و در این رابطه کاملاً کم تجربه و خام است. اینترنت قابل مقایسه با رادیو نیست. اینترنت
نسبت ویژهای با زمان برقرار میکند. زمان را به طرز بیسابقهای فشرده مینماید،
و ما را به پرواز وا می دارد. نتیجه این بازی اینترنت با زمان که اخیراً مورد توجه
و نکوهش مراجع اسلامی و همچنین پاپ فرانسیس هم قرار گرفته است، تغییر شکل نهادهای
اجتماعی است.
بر وفق اینترنت، تا حدی سیاست اصل اهمیت خود را از دست میدهد
و بوروکراسی ها و دستگاههای اداری جای آن را میگیرند، چرا که دستگاههای اداری
با استفاده از ماشینهایی که بر بال اینترنت به پرواز درآمدهاند، بسیار کارآمد و
چابک شدهاند. مرزهای نفوذناپذیر ملی هم دیگر نفوذناپذیر باقی نمیمانند. اقتصاد
هم تغییر شکل مییابد. بازارها به درون اینترنت میروند و از مکان ها مجتمع، رخت
برمی بندند. بازارهای اینترنتی، امکان وسیعی برای مشتریان جهت ملاحظه و مقایسه و پیش
آزمایی و انتخاب کالا فراهم میآورند، و در نتیجه، رفته رفته و بیش از پیش، افراد
تمایل پیدا میکنند تا کالاهای مد نظر خود را از بازارهای اینترنتی خریداری کنند.
خانواده، هم متحمل تغییر شکل میشود. روابط اینترنتی و موبایل متکی بر بستر شبکه،
بیش از پیش روابط میان اعضای خانواده را تسخیر میکنند، و از طرف دیگر مرزهای
نفوذناپذیر خانواده را میگشایند.
نهادهای دیگر اجتماعی هم به نوبه خود، دگرگون میشوند. اینترنت،
یک چالش واقعی برای همه چیز است، و تقریباً تمام ارکان زیست متعارف را به لرزه در میآورد.
اینترنت، دنیایی را ترسیم میکند که شبیه دنیای گذشته نیست.
اینترنت، برای نظامهای آموزش، فرهیختگی و تعلیم و تربیت
هم نقشی زیر و رو کننده دارد. اینترنت افرادی را پدید میآورد که «اطلاعات» دارند،
ولی لزوماً «فرهیخته» و «آگاه»
و «بهرهمند از تعلیم و تربیت» نیستند.
بله؛... درست
که اینترنت، سرعت تولید و توزیع و انتشار دانش را گسترش داده است؛ کتاب را تقریباً
به طور کامل از موضوعیت انداخته است، و نرم افزارهای مختلف کتاب خوان، سرعت و نحوه
تعامل ما با متون علمی را دچار دگرگونی اساسی کردهاند؛ نیمه عمر دانش، بسیار کم
شده است، و به تفاوت، در رشتههای مختلف علمی، چیزی حدود یک سال، دانش هر رشته به
دو برابر افزایش مییابد؛.در چنین شتابی از بسط دانش، هر فرد باید هم یاد گیرنده،
و هم یاد دهنده باشد، و این چالش، مطلق را تنها با شبکهای احاطه کننده کره زمین
که همه اذهان و همه دانش ها را پیوند میدهد، میتوان اداره کرد. سرعت و چشم
انداز فوق العاده تکنولوژی جدید اطلاعات، موجب میشود تا میزان بی سابقهای از
ارتباط یافتن دانش، تجربه، رسانهها، و هوشها (چه انسانی و چه مصنوعی) تحقق یابد.
از این دیدگاه، ما امروز دارای تکنولوژی ای هستیم که تقریباً،
هر کسی را که دارای معلولیت شدید نیست، قادر میکند تا هر چیزی را در سطح «رتبه الف» در هر جایی و در هر زمانی بیاموزد.
اگر تکنولوژی جدید به نحوی درست به کار بسته شود، دسترسی به آموزش درجه یک برای هر
کس در هر کجا، در حدی که فرد در تکنولوژی اطلاعاتی متناسب متبحر باشد، وجود خواهد
داشت.
برخی به این نتیجه رسیدهاند که رشد اینترنت، کم و بیش نیاز
به نظام آموزشی، خصوصاً نظام آموزشی غیر پایه و عالی را مرتفع خواهد کرد. شاید یکی
از دلایل کاهش اقبال جوانان به دانشگاه هم همین باشد؛ گویی این واقعیتی است؛ تصدیق
میکنم که با کیفیت بسیاری از کلاسهای دانشگاهی که در آن جزوه خوانی بلند بلند جریان
دارد، و هیچ کوشش و تجربه آزمایشگاهی و دست جمعی برای حل خلاق مسائل روی نمیدهد،
این قضاوت درست است. به هر تقدیر، بسیاری از جوانان و حتی معلمها، به سمت ترجیح
آموزش از راه دور میروند.
در دانشگاهها، دیگر نگران کلاسهای پر ازدحام، نقصان زیربناها،
یا نزول استانداردها نخواهیم بود، و قادر خواهیم بود مشکلات جمعیتی ناشی از شمار بیش
از حد دانشجویان، محدودیت دسترسی به گرانترین دانشگاهها، و نیاز مداوم به
بازآموزی دقیق مهارتهای ضروری را حل کنیم.
هنگامی که آموزش دانشگاهی به عنوان شیوهای برای
دانشمندان در جمع آوری اطلاعات و گفتگو با یکدیگر یا تنها ماندن تعریف شود، نیازی
به حضور جسمی آن ها در برابر یکدیگر وجود ندارد، و به این ترتیب، به نظر میرسد که
اینترنت میتواند به سادگی جایگزین این تصور از حوزه فرهیختگان و دانشگاه شود. اما،...
مناقشه در مطلب
در مقابل این دیدگاه، این برداشت نزد فدراسیون مدرسان آمریکا
در انتقاد از بی حاصلی آموزش بر بستر شبکه هست که: «تجربه همه ما به عنوان
آموزگار، بیانگر آن است که تعلیم و تعلم در فضای مشترک انسانی یک دانشگاه برای
تجربه تحصیل دانشگاهی دوره لیسانس، ضروری است» . یا دانشمندی مانند نانسی دای، رئیس
کالج اوبرلین مطمئن است که: «یادگیری فرایندی عمیقاً اجتماعی است که نیاز به زمان
و تماس رو در رو دارد. این امر به معنای تعامل استادان با دانشجویان است» .
فیلسوف بزرگی چون هوبرت درایفوس نیز وجود دارد که اعتقاد
دارد که آموزش نیاز به تعامل بین آموزگاران و شاگردان دارد، و بدون این تعامل،
آموزش به همه اهداف خود نمیرسد. درایفوس به نحو روشمند میپرسد، آیا آموزش از راه
دور میتواند دانشجویان را قادر به کسب مهارتهایی کند که آنها برای تبدیل شدن به
شهروندان شایسته که در حوزههای مختلف مهارت دارند، نیازمند آنند؟ یا آیا فرهیختگی،
واقعاً نیاز به مشارکت رو در رو دارد، و اگر این چنین است، چرا؟ دقیقاً چه چیزی در
کلاسهای درس، سالنهای سخنرانی اتاقهای گرد هم آیی یا هر کجا که مهارت آموخته میشود،
جریان دارد؟
درایفوس با دقت آموزندهای تعلیم را سطح بندی میکند و نشان
میدهد که رایانش، در هر کدام از آن ها چقدر میتواند کمک کند، و دست آخر نتیجه میگیرد
که فرهیختگی کامل، از یک مسیر رایانهای تحقق نمییابد.
غلامرضا سلامی در مطلبی با عنوان«حجم مبنای بیمبنا»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینگونه نوشت:تقریبا
نیم قرن از آغاز به کار بورس اوراق بهادار در ایران میگذرد؛ ولی مانند
بسیاری از نهادهای اقتصادی کشور هنوز در مراحل طفولیت به سر میبرد یا با
آن مانند یک طفل نوپا رفتار میشود. حداقل طی 25سال اخیر که از آغاز فعالیت
جدی و مجدد بورس گذشته است، شاهد بسیاری از تصمیمات خلقالساعه در این
بازار بودهایم. برای مثال مخالفت شدید و مانعتراشی بورس در افزایش سرمایه
شرکتها را تجربه کردهایم که نه تنها با معیارهای علمی و منطقی منافات
داشته است، بلکه علنا با انباشت سرمایه ملی در ستیز بوده است.
اما
یکی از بحثبرانگیزترین تصمیمات مسوولان بورس طی دو دهه اخیر ابداع
پدیدههای نوظهور حجم مبنا و دامنه نوسان تکتک سهام (و نه مجموع سهام)
بوده است. این تصمیمات که ظاهرا بهمنظور حفظ حقوق سهامداران جزء اتخاذ شده
بود اجازه نمیداد که اولا قیمت یک سهم در یک روز حداکثر 2 درصد (و بعدا 4
درصد) افزایش یا کاهش داشته باشد و ثانیا این حد نوسان ناچیز نیز در صورتی
پذیرفته میشد که نسبت به کوچکی و بزرگی شرکت و سهام شناور آن، تعداد
معینی از آن سهام در یک روز معامله میشد.
برای مثال اگر شخصی که
در مضیقه نقدینگی قرار دارد براساس اطلاعات موجود در بازار و تحلیلهای
علمی پیشبینی کند که قیمت سهام در اختیار وی، 30 درصد بالاتر از قیمت
تابلو ارزش دارد و اشخاص دیگری نیز وجود دارند که این سهام را با این قیمت
خریداری کنند، در آن صورت با در نظر گرفتن این ابداعات اعمال شده، این شخص
ناچار است داراییهای خود را به ثمن بخس در اختیار خریداران آگاه قرار دهد و
از آنجا که دارندگان دیگر این سهم با اطلاع از قیمت واقعی آن حاضر به عرضه
این سهم نیستند، بنابراین به دلیل عدم انجام معامله در حد حجم مبنای در
نظر گرفته شده، شخص مورد نظر نه تنها در آن روز قادر نیست سهم خود را به
قیمت واقعی به فروش برساند، بلکه در روزها و ماههای بعد نیز این امکان
برایش به وجود نخواهد آمد. همین مثال را میتوان در مورد سهامی که ارزش
واقعی آن به مراتب پایینتر از قیمت تابلو است، تکرار کرد.
این نوع
نگرش علاوهبر آنکه باعث میشود اشخاص مستاصل در بازار بهشدت متضرر شوند و
در مقابل اشخاص فرصتطلب و حرفهای رانتهای عظیمی را نصیب خود سازند،
موجب آن شده است که اعداد و ارقام موجود در تابلوی بورس بسياري از مواقع
منعکسکننده قیمت واقعی سهام نباشند که در این صورت تنها خاصیت بورس؛ یعنی
کشف قیمت نیز فاقد معنی میشود. خوشبختانه بهنظر میرسد مسوولان بورس
اوراق بهادار با تصمیمی شجاعانه قصد حذف پدیده حجم مبنا و دامنه نوسان قیمت
سهام را دارند. امید است که این اقدام پویایی لازم را در بورس اوراق
بهادار تهران ایجاد کند و موجب آن شود که بسیاری از سهام متروکه و فاقد
تحرک بورس پس از ماهها و بعضا سالها قیمت واقعی مورد داد وستد قرار گرفته
و دارندگان گرفتار آنها، آنها را از حبس اموال خود نجات دهد.
« با وعدههاي نادرست دولتهاي قبل چه كنيم؟»عنوانی است که در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسید و در زیر میخوانید:اختلاف دیدگاه مدیران دولت یازدهم با برخی طرحها و
برنامههایی كه در دولت گذشته آغاز شده بود، از ابتدای فعالیت این دولت، همواره مایه
مجادلات و اظهارنظرهای فراوانی بوده است. با اینكه اكنون بیش از یك سال از عمر
دولت تدبیر و امید سپری شده است اما همچنان برخی از این قبیل اختلافات باقی است و كشمكشها
نیز بر سر آنها ادامه دارد.
مسكن مهر، هدفمندی یارانهها و پرداخت یارانه نقدی،
انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی، استخدام گسترده و خارج از مقررات و ضوابط
قانونی در قالب طرح مهر و... از جمله طرحها و برنامههایی بودند كه از دولتهای
نهم و دهم به دولت یازدهم ارث رسیدهاند. با اینكه تقریباً در تمامی این موارد رویكرد دولت یازدهم دارای تفاوتهای
اساسی و مبنایی با نگرش و اهداف دولتهای نهم و دهم است ولی عكس العملهای دولت
دكتر روحانی نسبت به این طرحها متفاوت بوده است.
به عنوان مثال وزیر راه و شهرسازی با وجود انتقادات شدید
و فراوانی كه نسبت به طرح مسكن مهر داشت، در نهایت به این نتیجه رسید كه به علت
تعهداتی كه نهاد دولت فارغ از اینكه چه كسانی سكاندار این نهاد هستند، نسبت به خریداران
مسكن مهر دارد باید این طرح را پیگیری و تمام كند. با اینحال، معاون نظارت و برنامهریزی
راهبردی رئیس جمهوری كه از دولت نهم جایگزین سازمان منحل شده مدیریت و برنامهریزی
شده، هنوز درگیر احیای این نهاد است و در این مسیر تلاش دارد از كاركردها و مسئولیتهای
سازمان مدیریت و برنامهریزی باز تعریف دقیقی داشته باشد گرچه هنوز به نتیجه مشخصی
نرسیده است.
به تازگی سهام عدالت به فهرست برنامهها و طرحهای محل
اختلاف مدیران دولت یازدهم با مدیران دولتهای قبل اضافه شده است و برخی از مدیران
دولت فعلی در اظهاراتی عجیب از بررسی طرحی در دولت خبر دادهاند كه در صورت تصویب
آن، برگههای سهام عدالت كلاً بیاعتبار خواهد شد و هیچ ارزشی برای دارندگان آن
ندارد.
مطرح شدن زمزمههای این طرح اگرچه با مخالفت برخی كارشناسان
و نمایندگان مجلس مواجه شده است و همین مخالفتها به احتمال فراوان تصویب شدن این
پیشنهاد را بعید میكند اما نكته مهم اصل طرح چنین موضوعی در جامعه است.
واقعیت این است كه گذشته از نگاه كارشناسی به محتوای طرحهای
دولتهای نهم و دهم و پیامدهای پرهزینهای كه این طرحها برای اقتصاد كشور داشتهاند،
به نظر نمیرسد برخوردهایی از جنس برخوردی كه برخی از مدیران دولت یازدهم با طرح
سهام عدالت در پیش گرفتهاند به صلاح كشور و جامعه باشد.
تمام تئوریها و مدلهای سیاسی كشورداری و تنظیم رابطه میان
نهاد دولت و ملت در این اصل اتفاق نظر دارند كه اعتماد و اطمینان جامعه به نهاد
دولت از آن دسته مقولاتی است كه نباید دستخوش رقابتهای جناحی و سیاسی قرار بگیرد
و هر دولتی با هر گرایش و سلیقهای باید در راستای حفظ و تقویت این اعتماد تلاش
كند.
از این رو به نظر نمیرسد با وجود تمامی انتقادات درستی
كه نسبت به طرحهای دولتهای نهم و دهم از منظر كارشناسی وارد است، توقف كلی این
طرحها یا بیاعتبار اعلام كردن آنچه از دولت نزد مردم است، شیوه درستی باشد
خصوصاً در مواردی كه بخشی از جامعه به وعدههای دولتهای سابق اعتماد كرده و بخشی
از پول خود را صرف مشاركت در این قبیل طرحها كرده است.
در پیش گرفتن چنین رویهای بدون شك آسیبهای فراوانی به
اعتماد و اطمینان میان ملت و دولت وارد میآورد كه اولین نتیجه آن عدم مشاركت و
همراهی مردم با دولت در طرحهای كارشناسی شده است.
دولتمردان باید با شناسایی راهكارهای كم هزینه برای به
حداقل رساندن پیامدهای منفی این قبیل طرحها، ضمن ایفای تعهدات دولت نسبت به مردم،
جلوی بیاعتمادی جامعه نسبت به نهاد دولت را بگیرند و در عین حال آسیبهای طرحهای
غیركارشناسی را نیز برای افكار عمومی تشریح كنند تا علت عدم تكرار آنها برای مردم
روشن باشد.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که با عنوان«درسهاي يک انتخاب شکست انسداد سياسي»و نوشته شده توسط علی ودایع به چاپ رسید:در هفتههای اخیر انتخابات رییس و هیات رییسه شورای اسلامی
شهر تهران شوک موثری را بر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا در سپهر سیاسی کشور وارد
نمود. هر چند این انتخابات در عرصه و محدوده یک پارلمان محلی اتفاق افتاد اما برای
دو جناح بزرگ کشور دارای اهمیت قابل ملاحظهای بود. به همین ملاحظه اصولگرایان که
پس از تکیه چندین ساله در شورای اسلامی شهر تهران در سال گذشته کرسی ریاست را از
دست داده بودند توانستند با کسب مجدد کرسی ریاست یک پیروزی مناسب را برای خود رقم
زده و امیدوارانه سال دوم شورا را در مقابل خود داشته باشند . از سوی دیگر اصلاح
طلبان که توانسته بودند در زیر هجمه سنگین پیش از انتخابات سال گذشته ، تعدادی از
کرسیهای شورا را از آن خود سازند با چالشهای مناسبی مواجه گردیدند.
از جانب دیگر انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری و شوراهای
شهر و روستا و پیروزی دکتر روحانی و حضور اصلاحطلبان موجد اثرات قابل ملاحظه ای
برای اصلاح طلبان بود . آنان از یک سو توانستند خود را از آوار سهمگین اتهامات سیاسی
و تبلیغات گسترده برعلیه خویش بیرون کشیده و اندکی تنفس کنند و تا بدانجا پیش روند
که نامزد خود را در کسوت ریاست یک ساله شورا به پیش برند و این مهم را برای خود یک
پیروزی بزرگ میدانستند. اما از سوی دیگر بواسطه وجود رایهای خاکستری و عدم
توافقات تشکیلاتی درس بزرگی آموختند و آن اینکه توفیق آنان در انتخابات آتی صرفا
منوط به ساختاری منسجم، ارزیابی دقیق از نیروهای معطوف به خود و همچنین تعهدات تشکیلاتی
نسبت به حمایت افراد در کارزار انتخاباتی و از همه مهم تر تدوین یک استراتژی دقیق
و موثر میباشد. استراتژی و نقشه اقدام و راه اصلاح طلبان که با توجه به تحلیل عملکرد
دولت تدبیر و امید نیز قابل ملاحظه است. در همین راستا سید محمد خاتمی با توجه به
سیر تحولات سیاسی – اجتماعی کشور راهبرد و رویکرد نوین اصلاحطلبان و مبنای هویت
اصلاحطلبی را این گونه ترسیم مینمایند که: «اصلاحطلبی دارای اصول و هویتی روشن
است؛ هویت آن عبارتست از اسلام خواهی و به خصوص حاکمیت عدالت و اخلاق وجمهوری خواهی
بخصوص حاکمیت و معتبر بودن رای و رضایت مردم». توجه به این پیام مهم نشانگر شکست
پارادایم انسداد سیاسی و تمامیت خواهی میباشد که تقریبا سایه خود را در طول نزدیک
به یک دهه در معادلات سیاسی کشور حفظ کرده بود و از سوی دیگر میتواند افق روشنی
را بر پایه عقلانیت مدرن سیاسی ایجاد نماید.
موج نشاط سیاسی ماحصل تغییر بنیادین اوضاع احوال سیاسی در
کشور توانست پارادایم موثر گردش نخبگان سیاسی و فضای مناسب نقد و بحث و همچنین
رقابت را ایجاد نماید . هر چند اصولگرایان قبل از انتخابات نیز با تلاش رسانه ای
سعی نمودند تا فضای تشتت و پراکندگی را در انتخابات القاء نمایند. اما نحوه انتقال
مدیریت از جانب اصلاحطلبان در هر دوره ای ناظر به احترام به رای ملت و تلاش برای
دموکراتیک نمودن فضای اجتماعی است. همین موضوع میتواند واجد درسهای مهمی برای
رقبا باشد که بالا رفتن از نردبان قدرت مبتنی بر دیدگاه و رای مردم از جانب صاحبان
حقیقی قدرت یعنی همان ملت، همواره مورد ارزیابی و نقد قرار گرفته و ممکن است همه
جریانهای مورد اقبال زمانی از نگرش مثبت مردم خارج و مجبور به ترک قدرت باشند،
بنابراین میبایست ضمن احترام به رای ملت زمینه را برای توالی و گردش نخبگان فراهم
سازند. بنابراین تاکید مهم سید محمد خاتمی نشانگر ترسیم یک راهبرد دقیق سیستمی و
مکانیسم موثر از استراتژی عمیق و نوین اصلاحطلبان در فرآیند سیاسی کشور میباشد.
از سوی دیگر نحوه تفکر تشکیلاتی و روشمند و همچنین شکل گیری یک جریان شبه حزبی و
حرکت تا رسیدن به یک نگاه حزبی بهتر میتواند هم عرصه تصمیم سازی و مشارکت را
فراهم ساخته و از اتلاف وقت و انرژی جناحهای سیاسی جلوگیری کند . بنابراین بنظر میرسد
اصلاح طلبان اگر قرار باشد تا بهتر و منسجم تر در عرصه انتخابات پیش رو عمل نمایند
باید چندین موضوع اساسی را مورد توجه قرار دهند ، همین مهم میتواند بقا و دوام
آنان را در سپهر سیاسی کشور تضمین نماید. شناسایی نیروهای متعهد و منضبط تشکیلاتی
از جناح اصلاح طلب وظیفه شورای هماهنگی اصلاح طلبان و کمیته انتخابات آن را سنگینتر
مینماید. همگان به خوبی میدانند که چرخش نظرگاه سیاسی افرادی که از مبداء اصلاحطلبی
سوار قطار انتخابات شوراها شدند و در ایستگاه اصولگرایان پیاده گردیدند، مشکلات جدی
برای تداوم ریاست اصلاح طلبان در همین انتخابات را ایجاد نمود. هر چند این موضوع
برای تمامی نمایندگان تشکیلاتی در بسیاری از نقاط دیگر دنیا نیز اتفاق میافتد که
مثلا نمایندگان الکتروکالجهای ایالات متحده از حزب مشخص به کاندیداهای رقیب متمایل
میشوند اما این موضوع در مورد عدد شکننده تعداد کرسیهای انتخابات در مجلس و
شوراهای اسلامی شهر و روستا برای اصلاحطلبان از اهمیت فوق العاده ای برخوردار
است.
از جانب دیگر استراتژی انسجام و وحدت اصلاحطلبان، حرکت
به سمت وحدت و هماهنگی و تعامل با حاکمیت میتواند نقش فوقالعاده سازندهای را
برای تداوم حیات سیاسی ایشان ایجاد نماید. هر گونه تفرقه و انشعاب فضا و بستر
مناسبی را برای اتلاف نیروها و کسب کرسیهای مهم ازجانب رقبا ایجاد نموده و فرصت
فضاسازی و ورود نیروهایی با عدم وابستگی و تعهدات تشکیلاتی را ایجاد مینماید.
توجه به چنین مباحثی در آینده سیاسی اصلاح طلبان دارای اهمیت فوق العاده ای است.
هر چند مهمترین دستاورد اصلاحطلبان در یک سال اخیر گذار
از سایه خود انزواسازی و همچنین انسداد سیاسی بوده است که از بقایای نگرش تک قطبی
و یک جناحسازی اصولگرایانی بود که قصد داشتند تا حضور اصلاحطلبان در عرصه سیاسی
را با موانع جدی مواجه سازند. اما اینک به خوبی دریافته اند که نگرش آنان با حضور
اصلاحطلبان به عنوان یک نیروی مدرن و دارای پشتوانه اجتماعی با چالشهای جدی
مواجه گردیده، از سوی دیگر گردش قدرت در جناحهای مختلف سیاسی نیز میتواند پایان
انسداد سیاسی و دموکراسی مبتنی بر عقلانیت و گردش نخبگان سیاسی در آینده کشور را ایجاد
نماید. پایان انسداد سیاسی که با تکیه بر اصول پایدار مردم سالاری تحقق خواهد یافت.