کد خبر: ۲۳۸۴۱۴
زمان انتشار: ۰۹:۴۸     ۰۴ مرداد ۱۳۹۳
سرمقاله روزنامه های کیهان،وطن امروز،حمایت و ...را میتوانید در این قسمت بخوانید.
در ابتدا ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان را میخوانید که مطلبی را با عنوان«مقاومتدر غزه، انتفاضه در کرانه باختری»به قلم سعد الله زارعی به چاپ رساند:

جنگ غزه 6 روز پس از آغاز به نگرانی بزرگ غرب تبدیل شده است از این رو علیرغم همراهی روزهای اول هم اینک پایان دادن به این جنگ در رأس دستور کار سیاسی غرب قرار گرفته است. حضور همزمان دبیرکل سازمان ملل، وزیر خارجه فرانسه، وزیر خارجه آمریکا در قاهره و ترغیب قطر و ترکیه به یافتن راهی برای متقاعد کردن مقاومت به پایان دادن درگیری به خوبی نشان می‌دهد که غرب بشدت از روند اوضاع نگران است و احتمال جدی می‌دهد که این جنگ تاثیر اساسی روی نه تنها پرونده فلسطین بلکه سایر پرونده‌های منطقه بگذارد.

غرب به خوبی آگاه است که فلسطینی‌ها به خاطر تجربه دهه‌های اخیر هیچگونه اعتمادی به طرف‌های غربی و عربی ندارند و از این رو هرگونه فشار امنیتی که خارج از محاسبات و بررسی‌های دقیق باشد می‌تواند به یک انفجار بزرگ تبدیل شود و سرمایه‌گذاری غرب را برای همیشه از بین ببرد. اما آنچه در وهله اول غرب را نگران می‌کند سرایت مقاومت و روحیه تهاجمی ساکنان و سازمان‌های غزه به ساکنان و سازمانهای مناطق دیگر فلسطینی شامل کرانه باختری، قدس، جنین و سایر مناطق 1948 است. نشانه‌های این مسئله کاملا دیده می‌شود.برخلاف آنچه تصور می‌شود شرایط زندگی در کرانه باختری نه تنها مناسب نیست بلکه در موارد زیادی از شرایط زندگی در باریکه غزه سخت‌تر  و شکننده‌تر است چرا که در غزه اسرائیلی‌ها سیطره مداوم ندارند ولی در کرانه باختری این سیطره مداوم است از این رو سالهاست که رژیم صهیونیستی در منطقه غزه اسیر نگرفته ولی تقریبا در کرانه، فلسطینی‌ها دائما در معرض دستگیری و زندانی شدن هستند. علاوه بر این، تصاحب خانه‌ها و مزارع و اخراج از کار در کرانه باختری کماکان به اجرا گذاشته می‌شود در حالی که این وضعیت در غزه وجود ندارد.

از این گذشته در غزه سازمانهای مقاومت و گردانهای نظامی از امنیت شهروندان دفاع می‌کنند ولی در کرانه باختری از آنجا که گردانهای نظامی  سازمانهای مقاومت وجود ندارند، مردم در مقابل تهاجمات ارتش رژیم صهیونیستی بی‌دفاع هستند از این گذشته در کرانه باختری پلیس فلسطینی نخست تحت امر حکومت خودگردان، فعالان مخالف اسرائیل در کرانه را به نیابت از این رژیم دستگیر و زندانی می‌کند تا جایی که گفته می‌شود هم اینک دست‌کم 500 عضو جنبش جهاد اسلامی  و حدود 2000 عضو فعال جنبش حماس در زندان‌های حکومت خودگردان در شهرهای رام‌الله، نابلس و الخلیل به سر می‌برند. همه اینها در حالی است که - به گواهی نتایج انتخاباتی سال 1384 - دستکم سه چهارم از ساکنان کرانه و قدس شرقی از جریانهای مقاومت حمایت کرده و مخالف جریان سازش و سازمانهای تشکیل‌دهنده حکومت خودگردان می‌باشند.

اگر مردم در کرانه باختری به میدان بیایند که تا حدی به صحنه آمده‌اند، وضعیت برای غرب و رژیم وابسته به آن بشدت خطرناک می‌شود.درست است که ساکنان  کرانه مسلح نیستند و آنان که مسلح هستند تحت امر آقای محمود عباس و در واقع بازوی نظامی انتظامی اسرائیل به حساب می‌آیند ولی با این حال حرکت مردم می‌تواند به یک انتفاضه جدید در کرانه، قدس، جنین و سرزمین‌های 1948 منجر شود. غرب و رژیم‌های وابسته به آن در مجاورت مرزهای فلسطین در شرایطی نیستند که بتوانند این انتفاضه را مهار کنند. انتفاضه در کرانه باختری این‌بار با یک جریان مقاومت مسلحانه در غزه پیوند می‌خورد و این تا حد زیادی ضعف انتفاضه اول (1987) و انتفاضه  دوم (2000) را می‌پوشاند و به آن عمق و تاثیر بیشتری می‌دهد. ضمن آنکه در شرایط فعلی منطقه تبدیل هر نوع جنبش اجتماعی به یک جنبش شبه نظامی کاملا امکان‌پذیر است. تجهیز سازمانهای  مقاومت در غزه نیز به خوبی می‌گوید که این امکان در کرانه باختری نیز وجود داشته و به یک اراده بستگی دارد. سخنان دو روز پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع پرشور دانشجویان نیز این نکته را یادآور شد که هم امکان تجهیز نظامی در کرانه وجود دارد و هم اراده‌ای برای آن شکل گرفته است.کرانه باختری از ابعاد مختلف دارای موقعیت‌های ممتازی نسبت به باریکه غزه است که به بعضی از موارد آن اشاره می‌شود:

1- مساحت غزه 6 درصد از مساحت کل فلسطین است و مساحت کرانه باختری و قدس‌شرقی 16 درصد از فلسطین می‌باشد و از نظر جمعیتی نیز جمعیت غزه حدود 1/8 میلیون نفر و جمعیت کرانه حدود 2/4 میلیون نفر می‌باشد و از این رو اگر انتفاضه سوم شکل بگیرد این دو مجموعه جمعیتی به هم می‌پیوندند و کاری که از جمعیت کرانه برمی‌آید فراتر از توانایی غزه می‌باشد.

2- برخلاف غزه که منطقه‌ای بسته است و اطراف آن را عمدتا رژیم صهیونیستی و کمی از مرزهای آن - 38 کیلومتر - با مصر مرتبط است، منطقه کرانه به مناطق حساس وصل است و دارای موقعیت استراتژیک می‌باشد. از یک سو مهمترین مکانهای مقدس فلسطین در کرانه و قدس شرقی قرار دارند که از جمله باید به مسجدالاقصی، مسجد الخلیل و قبهًْ‌الصخره اشاره کرد. این مکان‌ها برای همه ادیان ابراهیمی شامل اسلام، مسیحیت و یهود محترم و حساس می‌باشند. از سوی دیگر کرانه باختری به دو منطقه امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی مرتبط است. کرانه باختری در شمال منطقه امنیتی اسرائیل- تاسیسات اتمی دیمونا و در جنوب و شرق منطقه سیاسی رژیم صهیونیستی- یعنی حیفا و تل‌آویو قرار دارد و هرگونه تغییر هویتی در کرانه، دو منطقه امنیتی و سیاسی رژیم صهیونیستی را از هم خواهد گسست. برای یک لحظه تصور کنید که کرانه باختری نیز به موشک‌های مقاومت مجهز شده، آنگاه ادامه فعالیت منطقه امنیتی این رژیم و تاسیسات اتمی آن ناممکن می‌شود و از آنجا که قوه نظامی و امنیتی تنها ابزار بقای رژیم غاصب می‌باشد، پرواضح است که از کار افتادن تاسیسات جنوب کرانه و آنچه در استان بئرالسبع قرار دارد، امکان حیات سیاسی را در پایتخت نیز از رژیم صهیونیستی سلب می‌کند. از اینجا می‌توان فهمید که منطقه کرانه باختری از چه حساسیتی نزد رژیم تل‌آویو و حامیان غربی آن برخوردار است.

3- یک موضوع مهم دیگر این است که کرانه باختری در عین اینکه به نسبت باریکه غزه از جمعیت بیشتری برخوردار است، در عین حال به سه جمعیت عمده فلسطینی نیز پیوند دارد؛ اولین جمعیت عمده، حدود 4/5 میلیون نفر فلسطینی ساکن در کشور اردن می‌باشد که از قضا بیش از 60 درصد جمعیت کنونی این کشور را دربر می‌گیرند. ساکنان فلسطینی اردن عمدتا در مناطق غربی اردن و در مجاورت با مرزهای فلسطین حضور داشته و در واقع متصل به 2/4  میلیون جمعیت فلسطینی ساکن در کرانه و قدس شرقی می‌باشند.دومین جمعیت، حدود 1/2 میلیون نفر فلسطینیان ساکن در جنین می‌باشد. فلسطینی‌های ساکن در جنین به دلیل برخوردار بودن از موقعیت ویژه کشاورزی جزو ثروتمندترین فلسطینی‌ها به حساب می‌آیند و از قضا به صورت منسجم در این منطقه که در شمال کرانه واقع شده، زندگی می‌کنند. سومین جمعیت، حدود 1/4 میلیون نفر فلسطینی‌هایی هستند که به صورت غیرمتمرکز در مناطق شمالی و مرکزی فلسطین زندگی می‌کنند و از بعضی از حقوق شهروندی نظیر عضویت در پارلمان رژیم صهیونیستی و استخدام در ادارات  دولتی این رژیم برخوردار می‌باشند.

فلسطینی‌های 1948 که اصطلاحا به آنان «عرب‌های اسرائیلی» می‌گویند در انتفاضه اول و دوم فعال شدند و کوچه و پس‌کوچه‌های تل‌آویو، حیفا، عکار و ... را برای صهیونیست‌ها ناامن کرده و تعدادی از آنان را به قتل رساندند. با این وصف فلسطینی‌ها در منطقه کرانه در موقع بحران از حمایت حدود 7/1 میلیون نفر فلسطینی غیرساکن در کرانه که اتصال نسبی جغرافیایی به کرانه دارند نیز برخوردار می‌باشند و حال آنکه امکان عملی سرریز این مقدار از انرژی فلسطینی به جغرافیای باریکه غزه وجود ندارد. از یک منظر دیگر از آنجا که بنا به آمار اعلامی از سوی سازمان‌های مسئول در رژیم صهیونیستی، آمار شهروندان غاصب آنان حداکثر 4/5 میلیون نفر می‌باشد و حال آنکه کرانه می‌تواند با اتصال به جنین و مناطق 1948 دست‌کم 5 میلیون نفر از شهروندان فلسطینی را نمایندگی کنند و این یعنی اینکه همین الان منهای غزه و منهای فلسطینی‌های آواره و ساکن در اردوگاه‌های کشورهای مجاور هم جمعیت فلسطینی بر جمعیت یهودی غلبه دارد.

این پایه اول نظریه رهبر معظم انقلاب است که می‌فرماید باید بر اساس اصل پذیرفته شده و بدیهی هر شهروند یک رای، دولت در فلسطین تشکیل شود اما البته پرواضح است که نه غرب و نه رژیم صهیونیستی و حتی نه رژیم‌های عربی نظیر عربستان در شرایط عادی اجازه شکل‌گیری چنین دولتی و اعاده چنین حقی نمی‌دهند. راه وادار کردن غرب به تن دادن به چنین حقی این است که در کرانه باختری هم گردان‌های مقاومت مسلحانه شکل بگیرد تا غرب ناچار باشد بین راه حل امنیتی و راه حل سیاسی به راه حل سیاسی تن دهد. آن روز چندان دور نیست.در این میان جهان اسلام باید با اعمال فشار بر غرب و طرح پی در پی موضوع امکان اجرایی آزادی کامل فلسطین و مقدمه آن یعنی شکل‌گیری مقاومت مسلحانه در کل فلسطین را فراهم نماید. راهپیمایی‌هایی که در این روزها در سطح جهان به دفاع از مظلومان غزه شکل گرفت و سراسیمگی که این روزها در دستگاه سیاسی غرب روی داد نشان می‌دهد که هم امکان اعمال چنین فشاری بر غرب و رژیم صهیونیستی وجود دارد و هم غرب و دنباله آن در نهایت تسلیم این فشارها می‌شود.

روز گذشته، روز قدس، جمعیت انبوه را به خود دید و اگرچه در اکثر کشورهای اسلامی به دلیل وابستگی‌شان به غرب، از روز قدس استقبال رسمی نمی‌شود اما تظاهرات مردمی که با وجود مخالفت دولت‌ها برگزار شد، نشان می‌دهد که جریان جهانی آزادی قدس شکل لازم خود را پیدا کرده حالا باید توسعه پیدا کرده و از ابزارهای دیگر سیاسی و اقتصادی نیز برای به کرسی نشاندن اراده امت اسلام استفاده کند. روز قدس مبدا آزادی انرژی جهان اسلام است که اگر خوب هدایت شود می‌تواند مشکلات عمده جهان اسلام را حل نماید.

حسام الدین برومند ستون یادداشت روزنامه حمایت را به مطلبی با عنوانی«این صدا شنیدنی است»اختصاص داد که در ادامه میخوانید:

خروش دیروز ملت های مسلمان علیه رژیم کودک کش صهیونیستی در حماسه قدسی روز قدس حاوی نشانه ها و درس هایی است که بیش از هر چیزی محاسبات غلط اندر غلط صهیونیست ها و آمریکایی ها را عیان ونمایان ساخت.یکم-رژیم اسراییل  در روزهای اخیر با به راه انداختن جنگ و کشتار ددمنشانه  در باریکه غزه ، این هدف به اصطلاح راهبردی را دنبال می کرد که  زیرساخت های موشکی مقاومت در غزه را از بین ببرد. البته پیش از این و در جنگ 22 روزه هم صهیونیست ها همین موضوع را به عنوان چشم انداز خود اعلام کرده بودند. اما اکنون واقعیت های میدانی  با محاسبات این رژیم جعلی متفاوت است و قدرت موشکی مقاومت به نسبت جنگ 22 روزه پیشرفت بسیار چشمگیری داشته و این حاکی از آن است که روش های نظامی رژیم صهیونیستی برای ضربه زدن به توان موشکی مقاومت کارآمد نبوده است تا جایی که طی چند روز اخیر اصابت موشک های مقاومت به فرودگاه بن گوریون در حومه   تل آویو ، منجر به لغو پروازهای شرکت های هواپیمایی آمریکایی و اروپایی به سرزمین های اشغالی شد و اکنون موشک های مقاومت، کابوس مقامات صهیونیستی است.

دوم-پرواز به فرودگاه تل آویو در حالی برای اولین بار در تاریخ رژیم جعلی صهیونیستی قطع شد که ناکارآمدی گنبدآهنین(Iron Dome) بیش از پیش برملا گشت.شکاف بزرگ و پر نشدنی سامانه گنبد آهنین رژیم اسراییل باعث شد تا مقامات این رژیم نحس نجس، درمخمصه تناقض گرفتارشوند، چرا؟ چون از یکسو بر کارآمدی سامانه گنبدآهنین بلوف سر می دادند و رجز می خواندند و از سوی دیگر؛ از سر استیصال می گویند در پاسخ به موشک های حماس به غزه حمله کردند و جنگ را ادامه داده اند!گفتنی است؛ در جریان جنگ 8 روزه در سال 1391 نیز این گنبد به اصطلاح آهنی بیش از 8 روز دوام نیاورد و شکستی دیگر برای صهیونیست‌ها رقم زد.این گنبد آهنین که چندین میلیارد دلار تنها برای برپایی آن هزینه شده است ؛ اکنون قوز بالا قوز شده و نه تنها بکار نیامده بلکه یک هزینه هنگفت را هم بر این رژیم تحمیل کرده است.سوم- مقامات متوهم و کودک کش صهیونیستی فکر نمی کردند در اثر جنگ با غزه دچار زیان ها و خسارات اقتصادی بشوند. این درحالی است که تعطیلی فرودگاه بن گوریون و لغو پروازهای هواپیماهای آمریکایی و اروپایی، محاسبات غلط تل‌آویو را آشکار ساخته است.این اتفاق به گونه ای بود که نتانیاهو نتوانست عصبانیتش را پنهان نماید و آمریکا و اروپا را به باد ناسزاگویی و انتقاد شدید گرفت.چهارم- این جنگ غزه به‌خوبی نشان داد ارتش رژیم صهیونیستی بسیار ضعیف‌تر و کوچک تر از تصاویرساختگی رسانه های غربی وابسته به پول صهیونیست ها است و گروهی مانند حماس بااستعداد نظامی چریکی آن را کاملاً زمین‌گیر و سردرگم کرده است.

 بنابراین اظهر من الشمس است که تهدیدهای صهیونیست‌ها علیه ایران اسلامی درواقع هرگز نمی‌تواند تبدیل به اقدام شود.همچنانکه روزنامه صهیونیستی هاآرتص نیز چند روز پیش به این واقعیت اعتراف کرد و نوشت:" نتانیاهو می‌خواست به ایران حمله کند اما اکنون در غزه گیر افتاده است."
اینجاست که تحلیل نشریه انگلیسی ایندیپندنت به ذهن می‌آید که یکبار با بالاگرفتن  تهدیدهای اسراییل برای حمله نظامی به ایران نوشته بود؛ "حمله اسراییل به ایران بلوف قرن است."پنجم- و بالاخره این جنگ غزه که با کلکسیونی از جنایات وحشیانه و سبعیت مقامات صهیونسیتی علیه زنان وکودکان و غیرنظامیان همراه بود؛ نفاق مدعیان حقوق بشر را بیش از پیش برای جهانیان به تصویر کشاند. در سه هفته گذشته مدعیان حقوق بشر سکوت وانفعال مرگباری را در پیش گرفتند و طرفه آنکه کشتار و نسل کشی مردم مظلوم فلسطین از سوی آنها با حمایت رسمی از  رژیم اسراییل مجاز شمرده شد و در سوی مقابل کشوری مانند فرانسه که عنوان مهد حقوق بشر را یدک می کشد ،تظاهرات ضد صهیونیستی را ممنوع اعلام کرد.و عجیب تر آنکه همین مدعیان حقوق بشر ، ایران را بنابر ادعای چند همجنس باز به نقض حقوق بشر متهم می کنند و علنا و در روز روشن چشم بر جنایات مشمئزکننده رژیم صهیونیستی در غزه می بندند. !

آنچه در اين ميان محرز است همدستي و همكاري آمريكايي ها با مقامات كودك كش تل آويو در تمامي جنايات و كشتارها است. به قول «نوام چامسكي» متفكر معروف آمريكايي، «آمريكا مسئول جنايت هاي رژيم صهيونيستي است».این حقیقتِ آمریکاست که در بزنگاههای حساس از جنایات و تجاوزات اسراییل حمایت کرده است.البته برخی اوقات از سناریوی جنگ زرگری بهره برده اند مانند موضوع توقف شهرك سازي‌های غیرقانونی اسراییل که در نهایت وتوي قطعنامه ضدصهيونيستي شوراي امنيت از سوی  آمريكاي (سه سال ونیم پیش) ، جانبداری کابوی ها از صهیونیست ها را فاش کرد و به وضوح نشان داد كه جنگ زرگري آقای به اصطلاح مودبی {!} چون اوباما با رژيم صهيونيستي آنهم با تابلوي دروغين «صلح و سازش» چيزي جز وجه المصالحه قرار دادن حقوق حقه ملت فلسطيني نبوده و تا به امروز هم ادامه داشته است.اما همه این تحرکات و دسیسه ها و وحشی گری های اسراییل با چراغ سبز آمریکا حاکی از آن است که صهیونیست ها در پایان راه قرار گرفته اند و این زوزه ها و جنگ و کشتار به راه انداختن تلاش واهی برای "ماندن" است که از قضا صدای شکستن استخوان های صهیونیست ها زیر پای ملت های انقلابی و جریان مقاومت به گوش  می رسد.

روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«روز سياه صهيونيستها»در ستون سرمقاله خود به قلم حنیف غفاری به چاپ رساند که در ادامه میخوانید:

ديروز فرياد نفرت و انزجار بشريت عليه رژيم صهيونيستي در پنج قاره جهان بلند بود. ديروز، سياه ترين روز براي رژيم اشغالگر قدس بود. غريو ملتهاي مسلمان و ديگر انسانهاي آزاديخواه دنيا در حمايت از مقاومت و آزادي قدس شريف، لرزه بر اندام نتانياهو و حاميان غربي و مهره هاي عربي وابسته به تل آويو انداخت. نهالي که خميني کبير، آن پير و مراد سفر کرده مسلمانان دنيا کاشته بود ديروز ثمر داد . ثمره فريادهاي پيوسته ديروز ملتهاي دنيا در حمايت از ملت مظلوم و ستمديده فلسطين و زنان و کودکان بي دفاع و بي پناه غزه تقويت مقاومت و تضعيف بنيان بي ريشه صهيونيستها بود. آري! ديروز هر يک از مسلمانان روزه دار به يک موشک قسام تبديل شده و بر قلب تل آويو و حيفا فرود آمدند تا ديگر جايي براي عرض اندام وارثان متوحش موشه دايان و مناخم بگين باقي نماند. حماسه آفريني ملتهاي آگاه دنيا و مسلمانان روزه دار و غيور در آخرين روز جمعه ماه مبارک رمضان امسال نشان داد که توهم " از نيل تا فرات" را در آينده بايد فقط در مغز متلاشي شده سربازان اسرائيلي و دست نوشته هاي دوران افسردگي سران رژيم صهيونيستي مورد کند و کاو قرار داد. حماسه روز قدس امسال پيامهاي گويا و معيني براي تل آويو دارد:

1- رژيم اشغالگر قدس زير چکش افکار عمومي دنيا راهي جز پذيرش شکست در جنگ اخير ندارد. در شرايطي که حتي سياستمداران غربي حامي جنايات اسرائيل نيز به دليل ترس از افکار عمومي اروپا کمتر به صورت صريح دم از حمايت از صهيونيستها مي زنند،
تل آويو بايد خود را براي بلند کردن پرچم تسليم آماده کند. در اينجا اهميتي ندارد که نتانياهو و ليبرمن، دو سياستمدار کودک کش رژيم صهيونيستي مسئوليت اهتزار پرچم شکست در برابر مقاومت اسلامي فلسطين را به چه کسي واگذار کنند! خشم و نفرت شديد افکار عمومي دنيا از شهادت 820 زن و کودک بي‌گناه و زخمي شدن 5300 تن ديگر و آوارگي صدها هزار ساکن نوار غزه خود اصلي ترين مانع در برابر خونريزي و توحش صهيونيستهاست.

2- امروز رژيم اشغالگر قدس به نماد اصلي نقض حقوق بشر در نظام بين الملل تبديل شده است. در جريان جنگ 33 روزه لبنان، مقاومت 22 روزه و مقاومت 8 روزه غزه صهيونيستها مرتکب انواع جنايتهاي جنگي شدند. با اين حال سه کشور ايالات متحده آمريکا، انگليس و فرانسه مانع از مواجهه حقوقي با جنايات صهيونيستها شدند.بان کي مون به عنوان دبير کل سازمان ملل متحد نيز مانند هميشه با لبخند وقيحانه خود از موضوع کشتار کودکان بي دفاع فلسطيني به سادگي گذشت تا بار ديگر تعلق خاطر خود به تل آويو و واشنگتن را به اثبات برساند. با اين حال اين بار موضوع به طور کلي متفاوت است.

طولاني شدن جنگ و مقاومت جانانه رزمندگان مقاومت در برابر صهيونيستها منجر به افزايش جنايات اسرائيل و در نتيجه واکنش اجباري شوراي حقوق بشر سازمان ملل متحد در قبال تل آويو شد. "ناو پيلاي" کميسر عالي حقوق بشر سازمان ملل متحد که در روزهاي نخست جنايات صهيونيستها به مانند
بان کي مون با سکوت خود مسير را براي ادامه جنايات اسرائيل هموار ساخته بود،در نهايت پس از مشاهده خشم عمومي ناشي از کشتار زنان و کودکان فلسطيني ، ناچار به اعتراف به جنايت جنگي و نقض حقوق بين الملل توسط رژيم صهيونيستي شد. بديهي است که با توجه به احراز و اثبات قطعي جنايات جنگي اسرائيل در نوار غزه، ملتهاي دنيا با تکيه بر خروش و همبستگي روز گذشته خود بايد محاکمه سران رژيم صهيونيستي را خواستار و پيگير شوند. اين امر با توجه به وحشتي که تل آويو و حاميان غربي آن نسبت به حضور بي سابقه ملتهاي دنيا در راهپيمايي روز قدس پيدا کرده اند کاملا امکان پذير است.

3- امروز مقامات آمريکايي، انگليسي، فرانسوي و آلماني که قطعه قطعه شدن بدن کودکان و نوزادان فلسطيني توسط جنگنده هاي رژيم صهيونيستي را نماد " دفاع مشروع" صهيونيستها از خود در برابر حماس مي دانستند، جملگي سخن از لزوم ايجاد آتش بس در غزه به ميان آورده اند. اين اقدام کشورهاي غربي ريشه اي بشردوستانه ندارد و در راستاي "جلوگيري از تحميل هزينه هاي بيشتر به
تل آويو" و البته " ترس از افکار عمومي دنيا" بايد مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد. در جريان جنگ 33 روزه ميان رژيم صهيونيستي و
حزب الله لبنان در سال 2006 ميلادي، استفاده صهيونيستها از بمبهاي خوشه اي و فسفري در روزهاي نخست حمله به جنوب لبنان مورد حمايت کامل مقامات غربي قرار گرفت. با اين حال در روزهاي آخر نبرد،حاميان اروپايي و آمريکايي رژيم اشغالگر قدس در برابر مقاومت اسلامي لبنان به التماس افتاده و خواهان برقراري آتش بس شدند. اين ماجرا در جريان مقاومت 22 روزه غزه در سال 2009 ميلادي نيز تکرار شد. شدت کشتار فلسطينيان طي 20 روز اخير توسط صهيونيستها، به طور طبيعي بر دامنه شکست حاميان غربي تل آويو نيز افزوده است. بديهي است که پس از اعلام شکست تل آويو در جنگ اخير، مقامات ارشد آمريکا و سه کشور اروپايي انگليس،آلمان و فرانسه نيز به عنوان حاميان کشتار مردم فلسطين مورد عتاب و محاکمه افکار عمومي دنيا قرار گيرند.

4- نبرد اخير حماس و رژيم صهيونيستي ، که پس از جنگ 33 روزه، مقاومت 22 روزه و مقاومت 8 روزه مي توان از آن به عنوان
" نبرد چهارم" نام برد داراي خصايص و ويژگي هاي منحصر به فردي است. رمضان عبدالله دبير کل جهاد اسلامي فلسطين در خصوص
ويژگي هاي نبرد اخير به نکات قابل تاملي اشاره کرده است:

"جنگي که ملت فلسطين وارد آن شده در نوع خود در تاريخ اين سرزمين بي سابقه است، چرا که همه شهرهاي تحت اشغال رژيم صهيونيستي هدف حمله مقاومت قرار گرفت، و اگر رژيم اشغالگر بيش از اين ماجراجويي کند، خسارت هاي بيشتري متحمل خواهد شد. مقاومت با اولين موشکي که به تل آويو شليک کرد، معادله اين جنگ را تغيير داد؛ ما نسبت به پيروزي بسيار اميدواريم چرا که نحوه عملکرد مقاومت نتيجه جنگ با دشمن صهيونيست را رقم خواهد زد."

لغو پروازهاي بين المللي به فرودگاه بن گوريون تل آويو و افزايش تلفات صهيونيستها در نبرد هوايي،زميني،سايبري و اطلاعاتي
( که نمونه آن را در جريان اسارت افسر رسمي رژيم صهيونيستي به دست حماس مشاهده کرديم) دولت نتانياهو را در معرض ضعف شديدي قرار داده است. نتانياهو که پس از ايهود اولمرت بر سر کارآمده است، ادعا کرده بود که تاکتيکهاي جنگي اولمرت براي شکست و نابودي حماس و حزب الله ناکارآمد بوده است اماهم اکنون خود نيز مقهور قدرت مقاومت اسلامي فلسطين شده و توان محاسبه هزينه هاي تصاعدي ادامه جنگ با حماس را نيز از دست داده است. رژيم اشغالگر قدس نبرد چهارم را با شکستي مفتضحانه به پايان خواهد برد. تل آويو در راستاي ممانعت از تحمل بيشتر هزينه هاي جنگ چاره اي پذيرش شروط حماس براي آتش بس ندارد.پايان نبرد چهارم ، آغاز روزهاي تيره صهيونيستها ،مخصوصا نتانياهو و ليبرمن در خاورميانه خواهد بود.

5- ملت فلسطين ديروز از صميم قلب لبخند زد و همبستگي جهانيان را با خود را به گونه اي ملموس درک کرد. ملت فلسطين و حماس در جريان نبرد اخير دوستان و دشمنان واقعي خود را شناختند. اگرچه غزه روزهاي سخت و وحشتناکي را سپري کرده است، اما به حول قوه الهي و نصر و پيروزي وعده داده شده به مظلومين جهان، از اين آزمون سخت و خونين با سربلندي بيرون خواهد آمد. غزه امروز پايتخت همه کشورهاي مسلمان محسوب مي شود و ساکنان داغديده آن نيز دست ياري برادران و خوهران مسلمان خود را همچنان در کنار خود خواهند ديد و آن را خواهند ستاند. امروز ديگر مجال و زماني براي سخن گفتن ملي گرايان فلسطين از "مذاکرات صلح با اسرائيل!" باقي نمانده است. غزه و حماس برخاسته از گفتماني پويا به نام گفتمان مقاومت هستند. گفتماني که اساسا ظلم و اشغالگري را نمي پذيرد و بر احقاق حقوق حقه ملت فلسطين در برابر جانيان صهيونيست تاکيد دارد.

آنچه نتانياهو و همراهانش را در نبرد با حماس مقهور و مغلوب ساخت، صرفا تاکتيکهاي جنگي ماهرانه رزمندگان مقاومت اسلامي فلسطين و ابتکار عمل گردانهاي قسام نبود، بلکه تاثيرپذيري اين گروههاي مبارز از گفتمان مقاومت و اعتقاد آنان نسبت به تسليم ناپذيري در برابر ظلم و ستم چنين حماسه اي را رقم زد. تشکيلات خودگردان فلسطين و گروه فتح از اکنون بايد به صورت قاطعانه هرگونه مذاکره با صهيونيستها بر سر طرح دو دولت يا
طرح هاي مشابه را فراموش کرده و در عوض، به فکر مسلح کردن کرانه باختري رود اردن و تقويت توان خود در برابر دشمن صهيونيستي باشند. هر قطره خون صدها کودک شهيد فلسطيني خود نماد و نشانه اي آشکار دال بر ماهيت واقعي وجنايتكارانه تل آويو و حاميان غربي آن است. در چنين شرايطي صرفا بايد از "گفتمان مقاومت" سخن گفت . بديهي است که ايجاد و استمرار هرگونه وحدت ملي در داخل فلسطين نيز بايد بر پايه همين گفتمان پويا صورت گيرد.به عبارت بهتر، وحدت ملي در داخل فلسطين بايد در راستاي تقويت گفتمان مقاومت تعريف شود.

در نهايت اينکه رژيم صهيونيستي پس از حماسه آفريني ديروز ملتهاي مسلمان و بيدار جهان ، روزهاي سياهي را پيش روي خود خواهد ديد. روزهايي که در آن "سقوط" و " تباهي" و " شکست" ظهور و بروز ويژه اي خواهد داشت. بديهي است که نخستين قرباني اين روند نتانياهو و دولت ائتلافي رو به اضمحلال وي خواهد بود.نتانياهو پس از پايان نبرد چهارم بايد در خصوص هزينه هاي هنگفت مالي،رواني ،جاني و نظامي تحميل شده بر پيکره رژيم صيونيستي پاسخگو باشد. پاسخي که مسلما حتي نزديک ترين افراد به وي را نيز قاتع نخواهد کرد!

مهدی یار احمدی خراسانی مطلبی را با عنوان«تلمود؛ سند نژاد پرستي صهيونيسم»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند که در زیر میخوانید:

حدود پنج هزار سال پيش گروهي از «يبوسىها» به همراه قبايل و طوايف ديگر کنعاني از منطقه جزيره العرب به سرزمين فلسطين نقل مکان کرده و تحت هدايت «مليک صادق» در گستره اي از آن سرزمين، شهرى به نام «يبوس» بنا نهادند. در آن زمان فرمانرواي يبوس فردي صلح طلب بود که براي رونق و آباداني آنجا کوشش فراواني مي کرد. از اين رو مردم به خاطر ويژگي هاي خاص وي نام يبوس را به «اورسالم» (که در زبان عبرى «اورشالم» گفته مي شود) يعنى شهر سالم و دوستدار صلح تغيير دادند. به گواه تاريخ اورشالم بارها محاصره و با خاک يکسان گرديده و عده زيادي از مردم آن نيز در طول زمان کشته شده اند. به عنوان مثال يک سردار رومي به نام «پمبيوس» قبل از تولد مسيح(ع) آنجا را تصرف و به ويرانه اي تبديل نمود و يا در سال 700 ميلادي «طيطوس» آن را به تپه اي از خاکستر تبديل کرد و ساير مواردي از اين دست که فراوان در تاريخ ذکر شده است. اما آنچه به صورت اجمالي بايد بدان اشاره کرد اين است که آن منطقه چيزي حدود 15 قرن در دست کنعانياني قرار داشته است که از جزيره العرب بدانجا آمده و بنيانگذار آن سرزمين بوده اند.

سپس قرن ها در اختيار بني اسرائيل، ايراني ها، اشکاني ها، يوناني ها و رومي ها بوده است که در تمامي اين ادوار مردم بومي آنجا که همان يبوسي ها مي باشند کماکان در آنجا ساکن بوده و زندگي خود را مي گذراندند. در واقع اورشالم توسط اعراب يبوسي بنا نهاده شده و هيچ ربطي به قوم يهود نداشته است. نکته قابل ذکر ديگر اين که پس از فتح مسالمت آميز اورسالم توسط مسلمانان به دليل اينکه قرآن کريم آن جا را پربرکت خوانده بود و همچنين اولين قبله مسلمانان بود نام بيت المقدس بر آن نهاده شد. زماني که در محافل سياسي سخن از صهيونيسم به ميان مي آيد ناخودآگاه ذهن بسياري از افراد به سمت اسرائيل مي رود. اين در حالي است که اسرائيل همه صهيونيست نبوده و تنها نقطه شروع حکومت جهاني يهود مي باشد. انديشه صهيونيستي مبتني بر تسخير جهان و نابودي ساير امت ها بنا شده است. لذا در طول تاريخ همواره دست پنهان صهيونيست ها در همه دسيسه هاي سياسي اجتماعي جهان به چشم مي خورد. از منظر بزرگان صهيون، هرکس صهيونيست نباشد، يهودي نيست و هر کس با آنان نباشد(حتي اگر يهودي باشد) دشمن آن هاست.

هرچند در عصر کنوني، يهوديان اصيلي هستند که با رفتار و گفتار شرافتمندانه، اوهام و بافته هاي صهيونيستي را قبول نداشته و هرگز صهيونيستها را داخل دين خود نمي دانند، اما اکنون انواع تجاوزات، نيرنگها، توطئه ها، کشتارهاى جمعى، آوارگى و بى خانمانى، حاصل عملکرد يهودهاى صهيونيستى است که بيش از نيم قرن، بخشى از سرزمينهاى اسلامى را اشغال و تحت سلطه خود در آورده اند. همان صهيونيست هايي که طي سال ها يهود را به نام خود مصادره و با رأي و نظر خودسرانه خود تفاسير متفاوتي بر تورات نوشته اند. در سال 1500 ميلادي خاخام يوخاس تفسيرهاي کذايي خود را به همراه چند کتاب ديگر با موضوع تعليم ديانت و آداب يهود به نام «تلمود» منتشر کرد. تلمود و فرهنگ مبتني بر آن به عنوان مهمترين کتاب در فرهنگ يهودي و ستون فقرات انديشه و حيات ملي، حتي از تورات نيز مقدس تر انگاشته شده است! اين کتاب تجزيه و تحليل يا برداشت شخصي خاخام هاست که نه تنها ربطي به تورات آسماني و شريعت انبيايي بنياسرائيل ندارد بلکه تنها بر اساس انگيزه هاي مادي و دنيايي، سودجويي و پيروي ازهواي نفس آن ها به وجود آمده است.در قاموس اين فرهنگ قوم يهود برگزيدگان خدا بوده و ساير مردم تنها اشيايي ناچيز در اختيار آن ها هستند. تلمود در قالب دو بخش اساسي بيان شده است: بخش اول «مشناه»؛ مجموعه اي منظم از آراء مشروع مذهبي که در لغت عبري به معناي معرفت و يا قانون دوم است که در واقع همان متن اصلي تلمود مي باشد. مشناه اولين لايحه قانوني بود که يهود پس از تورات آن را براي خويش وضع کرده و يهودا هاناسي بين سال هاي ۱۹۰ تا ۲۰۰ پس از ميلاد، توسط تيتوس رومي آن را جمع آوري نمود. آن ها اعتقاد دارند که متن مذکور در طور سينا بر حضرت موسي(ع) نازل گشته است و بخش دوم «جمارا» که يک مکمل لازم و تفسيري مبتني بر مشناه مي باشد که ضمن شرح مناقشات انجام شده توسط خاخام ها در مورد اصول مشناه نيز بحث مي نمايد.

تلمود در واقع متشکل از پژوهش ها و نظريه هاي خاخام ها و احبار يهود است که در آن تمامي جوانب خصوصي و عمومي زندگي يهوديان مشخص گرديده است. اين سند فرهنگ و شالوده فکري يهود است که عمارت معنوي و عقلاني يهوديت بر مبناي آن بنا شده است. همچنين تلمود نقش موثري در شکل دهي محتواي نظري، مضامين معنوي و هدايت رفتاري زندگي يهودي دارد. صهيونيست آنچه در اصطلاح به تلمود معروف است را يک نوع قانون اساسي ديني مي داند که در آن با ذکر احکام و تعليماتي اوضاع اجتماعي و سياسي را به نفع خود توجيه کرده و در دل پيروانش و نسل هاي بعدي کينه توزي و دشمني، حس انتقام جويي از جامعه بشري، قتل و کشتار، خوردن مال مردم و هتک حرمت ناموس آن ها را ترويج مي دهد. امروز جامعه بشري در خطر تهاجمات، دسيسه ها و مخاطره هاي فراواني از سوي تفکر نژادپرستانه و صهيونيستي تلمود است. همان فرهنگي که معتقد است هرکس يهودي نيست «گوييم(دشمن)» است که بايد از بين برود. لذا بخش عظيمي از جناياتي که بشريت از جانب اين قوم به خود مي بيند حاصل تفکر هرزه و سرطاني مي باشد که اعتقاد دارد انساني غير از يهودِ تلمودي وجود نداشته و ساير موجودات تنها حيواني زبان بسته و بي شعور هستند که براي بهره برداري اين قوم به وجود آمده اند که مال، جان و ناموس آنها بريهوديان حلال مي باشد! اين روزها هر چه از کشتار، آدم کشي و جنايات بي رحمانه و غيرانساني در غزه مشاهده مي شود و يا اينکه در طول سال هاي گذشته از سوي رژيم صهيونيستي در لبنان، فلسطين و ساير نقاط جهان به وجود آمده تنها بخشي از آموزه هاي نژادپرستانه تلمود مي باشد که بدين شکل تبلور عيني يافته است.

 در واقع با مرور فرهنگ تلمود و همچنين مشاهده جنايات تاريخي و ددمنشانه رژيم فاشيستي اسرائيل و دلدادگان مکتب تلمود در مي يابيم اين جنايات حاصل چيزي است که بدان اعتقاد داشته و دين جعلي و خودساخته شان به آن ها مي گويد يعني؛ از کوزه همان برون تراود که در اوست! بي شک مناسبت هاي مذهبي و سياسي خاص مسلمانان همچون روز قدس فرصت مناسبي براي هر چه آشکارتر نمودن تفکر بيمار صهيونيست ها و رسوايي بين المللي آن ها مي باشد. 

«از راه‌پيمائي تا راهكارهاي عملي»عنوانی است که به مطلبی چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی اختصاص یافت:

راه‌پيمائي‌ها، تجمعات و تظاهرات ضد صهيونيستي كه اين روزها در سرتاسر جهان برگزار مي‌شوند به ويژه راه‌پيمائي‌هاي روز قدس كه ديروز در ايران و بسياري از كشورهاي جهان با شور خاصي برگزار شد، در عين حال كه خود آثار فراواني در حمايت از مردم مظلوم فلسطين دارند بايد زمينه‌ساز رسيدن به راهكارهاي عملي براي ريشه كن ساختن غده سرطاني اسرائيل از منطقه خاورميانه باشند.اين راهكارها در بيانات رهبر معظم انقلاب حضرت آيت‌الله خامنه‌اي در ديدار دانشجويان كه روز چهارشنبه گذشته برگزار شد به روشني مورد توجه و تأكيد قرار گرفتند.اول آنكه جنايت و آدم كشي و حتي كودك كشي،‌ ويژگي ذاتي رژيم صهيونيستي است كه اين رژيم در طول 66 سال موجوديت غاصبانه و نامشروع خود آن را ده‌ها بار به اثبات رسانده و جنايات اين روزهاي صهيونيست‌ها در غزه تازه‌ترين آنست. بنابر اين، همه بايد به همان نتيجه‌اي برسند كه امام خميني ده‌ها سال قبل بر آن تأكيد كردند و گفتند: اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود.

اين نتيجه‌گيري، براي ملت‌ها تازگي ندارد و حضور آنها در صحنه‌هاي اعتراضي به جنايات رژيم صهيونيستي و شعارهاي "مرگ بر اسرائيل" و "مرگ بر آمريكا" به عنوان حامي اصلي اين رژيم، نشان دهنده همين واقعيت است. اكنون نوبت دولت‌هاست كه اين واقعيت را بپذيرند و براي تحقق آن تلاش نمايند.جنايت رژيم صهيونيستي در غزه كار را به جائي رسانده كه حتي كميسيون شوراي حقوق بشر سازمان ملل نيز عليرغم كندي‌هائي كه معمولاً در اين قبيل موضعگيري‌ها دارد با صراحت اعلام كرده اسرائيل در غزه مرتكب جنايت جنگي شده است. از نظر اين نهاد بين المللي، مسئولان رژيم صهيونيستي به عنوان جنايتكاران جنگي صلاحيت ماندن در اين مسئوليت را ندارند و بايد محاكمه و مجازات شوند. وقتي اين نهاد بين المللي، كه همچون ساير مجامع بين‌المللي زير نفوذ قدرت‌هاي غربي حامي صهيونيست هاست، با اين صراحت عليه رژيم صهيونيستي موضع مي‌گيرد، به راحتي مي‌توان فهميد دامنه جنايت چقدر گسترده است و از همين اعتراف مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه نهادهاي بين‌المللي و حتي سران كشورهاي سلطه گر غربي كه حاميان رژيم صهيونيستي هستند نيز نامشروع بودن اين رژيم را قبول دارند لكن اعتراف به آن را به زيان خود مي‌دانند.

دوم آنكه آمريكا در رأس حاميان رژيم صهيونيستي قرار دارد و با توجه به اظهارات بسيار وقيحانه اوباما در تأييد جنايات اخير اين رژيم در غزه و تصميم به اعزام 2000 نظامي براي كمك به اسرائيل، ترديدي نيست كه دولت آمريكا شريك اين جنايات است. بنابر اين، در سطح جهاني بايد عليه آمريكا و شخص رئيس‌جمهور اين كشور،‌ كه اكنون منفورترين رئيس‌جمهور نزد ملت هاست، حركتي سازمان يافته در جهت محكوميت و محاكمه و مجازات سران آمريكا صورت بگيرد.رئيس جمهور آمريكا با استدلالي بسيار مضحك گفته است بمباران غزه و حتي لشكركشي نيروي زميني ارتش اسرائيل به غزه حق اسرائيل است زيرا آنها بايد امنيت مردم اسرائيل را تأمين كنند. وي علاوه بر اين، در سخنان خود هنگامي كه از حماس و رزمندگان مقاومت نام برد آنها را "تروريست" ناميد. اين سخنان بسيار سخيف از رئيس‌جمهور كشوري بزرگ همچون آمريكا قبل از هر چيز موجب شرمساري ملت آمريكاست و نزد خود مردم آمريكا نيز خريدار ندارد. زيرا همه مي‌دانند كه آغازگر حمله ارتش رژيم صهيونيستي بوده و مردم غزه فقط اقدام به دفاع از خود كردند آنهم فقط با استفاده از موشك و درحالي كه دستشان از ساير سلاح‌ها خالي است.

اين روزها مردم شهرهاي مختلف آمريكا اعم از مسيحي و يهودي و مسلمان و حتي بي‌دين، در تظاهرات و راه‌پيمائي‌هاي ضد صهيونيستي شركت مي‌كنند و از دولت آمريكا مي‌خواهند به حمايت خود از اسرائيل كه در رأس تروريسم دولتي قرار دارد پايان دهد. مردم آمريكا و كشورهاي غربي درحالي به اين آگاهي رسيده‌اند كه توسط رسانه‌هاي وابسته به دولت‌هايشان با دروغ‌هاي بزرگي كه به نفع اسرائيل مي‌گويند بمباران تبليغاتي مي‌شوند. بدين ترتيب، اگر دولتمردان آمريكائي توسط مراجع بين‌المللي به جرم شركت در جنايات صهيونيست‌ها محاكمه نشوند، توسط ملت‌ها و به ويژه خود ملت آمريكا محاكمه و محكوم خواهند شد.سوم آنكه مردم غزه بايد از نظر تسليحاتي تقويت شوند. آنها اكنون از ابتدائي‌ترين امكانات دفاعي برخوردارند و در برابر سلاح‌هاي پيشرفته رژيم صهيونيستي فاقد امكانات هستند. مردم فلسطين بايد از يك ارتش قوي و مجهز به پيشرفته‌ترين سلاح‌ها برخوردار باشند تا رژيم صهيونيستي جرأت تعرض به آنها را نداشته باشد.چهارم آنكه مسلح شدن نبايد محدود به مردم غزه باشد. مردم كرانه باختري نيز بايد مسلح شوند تا بتوانند در برابر تهاجم ارتش رژيم صهيونيستي از خود دفاع كنند. آنها نيز همواره تحت فشار و تحميل غاصبان فلسطين قرار دارند و هر روز افراد زيادي از آنها كشته و مجروح مي‌شوند و به زندان مي‌افتند درحالي كه امكان دفاع از خود را ندارند. اگر قرار است رژيم صهيونيستي به دليل نامشروع بودن و جنايتكار بودن ريشه‌كن شود، اين مردم فلسطين هستند كه بايد به كمك سلاح در صف مقدم مبارزه با اين رژيم قرار گيرند و اين هدف انقلابي را محقق سازند. بنابر اين،‌ مردم كرانه غربي و تمام مردم فلسطين بايد مسلح شوند و مردم غزه نيز بايد از سلاح‌هاي بيشتر و پيشرفته‌تري برخوردار شوند.

روشن است كه رژيم صهيونيستي هرگز به راهكارهاي قانوني تن نخواهد داد و به همين دليل تنها راه مقابله با آن و ريشه كن ساختن آن، برخورد مسلحانه است. نابود كردن و ريشه كن ساختن رژيم صهيونيستي، حتي به مردمي كه اين رژيم آنها را با تبليغات و فريب به فلسطين آورده و در شهرك‌هائي كه به جاي خانه‌ها و مزارع و باغ‌هاي غصب شده مردم فلسطين ساخته شده اسكان داده است نيز خدمت بزرگي خواهد بود. آنها نيز با نابود شدن رژيم صهيونيستي، از زندگي نكبت باري كه اكنون دارند نجات خواهند يافت.و آخرين و مهم‌ترين راهكار، اتحاد ملت‌ها و دولت‌هاي مسلمان براي حمايت همه‌جانبه از ملت مظلوم فلسطين است. دولت‌هاي غربي عليرغم ادعاي پرطمطراق دفاع از حقوق بشر، نه تنها حاضر نيستند جنايات رژيم صهيونيستي را كه طبق تمام مقررات بين‌المللي محكوم است حتي تقبيح كنند بلكه از اين رژيم جنايتكار حمايت مي‌كنند و سازمان ملل و ساير مجامع بين‌المللي را نيز تحت نفوذ خود دارند و مانع اقدامات آنها مي‌شوند. ارتجاع عرب و مجامع بين‌الملل اسلامي و عربي نيز در دو هفته گذشته بي‌خاصيتي خود را با بي‌عملي خوار كننده‌شان به اثبات رسانده‌اند. بنابر اين، بدون چشمداشت به سران ارتجاع عرب، ساير دولت‌هاي اسلامي بايد به همراه ملت‌هاي مسلمان براي شكل دادن به اتحاد امت اسلامي جهت حمايت از مردم مظلوم فلسطين همت كنند و حضور حماسي ملت‌ها در راه‌پيمائي‌هاي روز جهاني قدس را به راهكارهاي عملي پيوند بزنند.

در انتهای سری به روزنامه مردم سالاری می زنیم تا سرمقاله آن را که به دست احسان کياني نوشته شده است و عنوان«از این واضح تر!!» را دارد مرور کنیم :

«اين‌‌جور نيست که همه‌ مواضعى که آحاد مردم اتّخاذ مي‌کنند، بايستى الگوگرفته و برگردان نظراتى باشد که رهبرى ابراز مي‌کند؛ اين‌‌جور نيست که شما بايد منتظر بمانيد، ببينيد که رهبرى درباره‌ فلان شخص، يا فلان حرکت، يا فلان عمل، يا فلان سياست چه موضعى اتّخاذ مي‌کند که براساس آن، شما هم موضع‌‌گيرى کنيد» اين سخنان، بخشي از بيانات مقام معظّم رهبري در ديدار با دانشجويان در اوّل مردادماه است. ايشان پيش از اين نيز در ديدار ديگري با دانشجويان در شانزده مرداد 1391 با اشاره به انتقاداتي که نسبت به طرح افزايش جمعيّت مطرح شده بود، گفتند:«هيچ نظر کارشناسي‌اي که مخالف با نظر اين حقير باشد، مخالفت با ولايت نيست؛ ديگر از اين واضح‌تر؟! به هيچ وجه مخالفت با ولايت فقيه و نظام هم نيست. هيچ‌گاه اعلام نظر کارشناسي و نظر علمي، معارضه و مبارزه و مخالفت و اعلام جدائي از رهبري و ولايت و اين حرف‌ها به حساب نمي‌آيد و نبايد بيايد.»

به راستي آيا همان‌گونه که ايشان فرموده‌اند؛ از اين واضح‌تر هم مي‌توانستند بگويند که مخالفت با نظر ايشان، مخالفت با ولايت‌فقيه و نظام جمهوري اسلامي محسوب نمي‌شود؟! چرا کساني که هر گاه مي‌خواهند نظر خود را بر ديگران غالب نمايند آن را به نوعي به رهبري منسوب مي‌کنند و به جاي تحليل دقيق و استدلال منطقي، از اعتبار ايشان براي خود خرج مي‌کنند؛ اين سخنان را نمي‌شنوند؟ يا شايد هم مي‌شنوند و خود را به نشنيدن مي‌زنند! رهبري بارها بر لزوم آزادي بيان و انتقاد از سياست‌هاي نظام و مسئولين کشور تأکيد نموده‌اند. رهبري در همين ديدار اخير با اشاره به تنوّع و تکثّر نظرات و انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي و مهم‌تر از آن لزوم تحمّل مخالف بيان کردند:«هر انسانى، هر فکرى، هر جهتى و جهت‌‌گيرى و جريانى، يک عدّه مخالف دارد، اين‌‌جور هم نيست که بگوييم آن مخالف‌ها خطا مي‌کنند؛ نه، نقاط ضعفى وجود دارد و آن نقاط ضعف موجب مي‌شود يک عدّه‌‌اى مخالفت بکنند. بنابراين وجود مخالف نبايد تعجب ما را برانگيزد؛ همچنان‌‌که نبايد خشم ما را برانگيزد و عصبانى بشويم که چرا با ما مخالفند؛ نه، مخالفت قابل فهم است، قابل قبول است» حال قضاوت کنيم چه کساني از وجود مخالفت و تخطئه در مقابل خويش وحشت‌زده مي‌شوند؟ چه کساني از صدور مجوز نشريه به منتقدان نظام برمي‌آشوبند و در برنامه‌هاي خبري وزارت ارشاد را هدف قرار مي‌دهند؟ چه کساني به دليل مخالفت با برخي نظرات درخصوص مباحث عقيدتي، بلافاصله روزنامه‌اي را توقيف و روزنامه‌نگاراني را سرگردان مي‌کنند؟ حال آن‌که بدون نياز به اين مسائل و به گفته رهبري با محکم‌تر نمودن منطق خويش مي‌توانند پاسخ مخالفانشان را بدهند. چه کساني براي مخالفت با توافق ژنو به نظرات خصوصي رهبري که هرگز تأييد نشد، رجوع مي‌کنند، حال آن‌که به فرض صحّت آن گفته‌ها، به فرموده رهبري، نظر ايشان ساقط‌کننده نظر ديگران نيست.

دريغ که روش و منش برخي مدّعيان پيروي از رهبري حتّي اندکي به اين سخنان نزديک نيست. هرقدر که رهبر انقلاب بر تحمّل مخالف و روحيه مدارا در برابر منتقدين تأکيد دارند، اصولگرايان تندرويي که فرياد ولايت‌مداري آن‌ها گوش فلک را کَر کرده، دقيقاً برعکس اين توصيه‌ها عمل مي‌کنند. آخرين نمونه آن، حمله به آقاي ناطق‌نوري به دليل انتقاد از عدم رسيدگي به پرونده‌هاي فساد اقتصادي در دولت سابق است. و البتّه نمونه‌هاي فراواني از اين دست وجود دارد که دراين وجيزه نمي‌گنجد. خرج نمودن از رهبري، محصور نمودن پيروان و دوست‌داران ايشان به يک جناح سياسي و انتساب درستي يا نادرستي تحليل‌هاي خود به نظر ايشان، بزرگ‌ترين ظلم به ولايت‌فقيه و ولي‌فقيه است. اميدواريم که اين برادران، نادانسته مرتکب اين ظلم بزرگ شوند که اگر مي‌دانند و باز هم اين کار را تکرار مي‌کنند، ديگر ما را با آنان سخني نيست! در پايان ذکر خاطره‌اي از آيت‌الله موسوي ‌اردبيلي نشان مي‌دهد که آيت‌الله خامنه‌اي در اين مرام و منش، جانشين خلف امام بزرگوار ماست و راه وي را ادامه مي‌دهد. آيت‌الله اردبيلي نقل مي‌کنند که «ما مسوولين قوا در جلسه‌اي خدمت امام رسيديم. امام فرمودند: برخي از اين آقايان(منظورشان نهضت آزادي ايران و مرحوم مهندس مهدي بازرگان بود) افراد متديّن و خوبي هستند، بايد رعايت حال‌شان بشود. گفته شد: آقا اين‌ها شما را قبول ندارند! امام فرمودند: عدّه‌اي مرا قبول دارند و عدّه‌اي هم قبول ندارند. من که جزء اصول دين نيستم که لازم باشد همه مرا قبول داشته باشند.»
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها