در ابتدا مطلبی را با عنوان«نبرد محاسبات در هفت میدان»نوشته شده توسط محمد صرفی چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان میخوانید:
تبیین
نحوه تلاش دشمن برای تاثیرگذاری بر دستگاه محاسباتی جمهوری اسلامی، بخش
عمدهای از بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیرشان با کارگزاران
نظام را تشکیل میداد. برنامهها و تحرکات دشمن در این زمینه به مسئولین
نظام جمهوری اسلامی خلاصه نشده و آنان در میدانی گستردهتر، مردم را نیز
نشانه رفتهاند؛ چرا که اساساً جمهوری اسلامی مقولهای جدای از ملت نیست و
مسئولین آن نیز از دل همین مردم برخاستهاند. در ادامه به هفت مورد از
محورهای تلاش دشمن برای ایجاد خطا در دستگاه محاسباتی ملت و مسئولان نظام
اشاره میشود؛
1- ایجاد تردید، ناامیدی و حتی به نوعی انزجار از
آرمانها، شعارها، اصول و ارزشهای بنیادین انقلاب اسلامی را میتوان
راهبردیترین میدان تلاش دشمن عنوان کرد. تلاشی پیگیر و مستمر که میکوشد
یک ملت را نسبت به حرکت و راه تاریخی خود دچار خطای تشخیص کند. در این مسیر
مفاهیم ارزشمندی مانند عدالت، استقلال، ایثار و... مورد هجمه و تخریب قرار
میگیرند و در تضاد با پیشرفت، آزادی و عقلگرایی تعریف میشوند. دشمن در
این راه از هر ابزاری استفاده میکند. دولتهای نهم و دهم با شعارهای ارزشی
بر مسند نشستند. فارغ از فرجام دولت پیشین و میزان پایبندی به آرمانها و
شعارهای خود، امروز چنان از آن سخن میگویند که گویی کشور در این هشت سال
به قهقرایی ژرف رفته و این سقوط نیز هیچ دلیلی نداشته جز همان آرمانها و
شعارهای ارزشی!
2- آدرس غلط دادن درباره راهحل مشکلات اقتصادی
کشور، از دیگر محورهای تلاش دشمن برای ایجاد خطا در محاسبات مردم و مسئولین
است. آنان میکوشند با گره زدن مشکلات معیشتی جامعه با موضوعاتی مانند
مذاکرات هستهای و سیاست خارجی کشور، چنین وانمود کنند که تنها راه رسیدن
دست مردم به دهانشان، بالا بردن دست پشت میز مذاکره و تن دادن به
زورگوییهای چند کشوری است که با شامورتیبازی خود را جامعه بینالملل جا
زدهاند. کسی منکر آزاردهنده بودن تحریمها نیست. وقتی دلار به ابزاری جنگی
تبدیل شده ولی همچنان صرف وارد کردن خودروهای لوکس و خلال دندان میشود،
باید دانست که عیب کار جای دیگری است و نسخههای وین چاره این دردها نیست.
3-
نحوه نگاه به علم و ارتباط آن با سایر مسائل از دیگر محورهایی است که دشمن
میکوشد تصویری مخدوش و البته دلخواه خود از آن ارائه کند. دشمن به خوبی
میداند که مسیر اقتدار و پیشرفت هر کشوری، لاجرم با مرکب دانش طی میشود؛
پس باید این مسیر را به هر روشی تخریب کرد. از تحریم علمی گرفته تا شناسایی
و جذب نخبگان دانشگاهی تا ترور دانشمندان ایرانی برای ایجاد رعب و وحشت در
دل سایرین. در این صحنهپردازی، دانشگاه به باشگاه سیاسی - آن هم از نوع
اپوزیسیونی- تبدیل میشود، استاد انقلابی و متدین بیسواد معرفی میشود و
به دانشجو هم القا میشود ایران جای کار علمی و پژوهشی نیست و اگر میخواهد
به جایی برسد، باید برود آن طرف آب!
4- دشمنان جمهوری اسلامی به
درستی به اهمیت و نقش «زن» از منظرهای مختلف در خانواده، جامعه و حتی نظام
سیاسی کشور پی برده و نقش و جایگاه تعیین کننده و بیبدیل زنان در انقلاب
اسلامی، جنگ تحمیلی و... را به وضوح دیده است و از همین جهت، پرداختن به
مسائل زنان را به طور ویژهای در دستور کار خود قرار دادهاند. تلاش دشمن
برای ایجاد خطای محاسباتی در جامعه زنان کشور را میتوان در این گزارههای
القایی مشاهده کرد؛
- خانهداری و شوهرداری باعث سرافکندگی است و اشتغالزن، نشانه پیشرفت.
- حجاب و عفاف اساساً مانع تحقق اهداف زنان است.
- و بالاخره معرفی ممنوعیت ورود زنان به ورزشگاهها، به عنوان اولویت اصلی امروز جامعه زنان ایرانی!
5-
فتنه 88 برای دشمن به مثابه چهارپای لنگی بود که نتوانست آن را به سرمنزل
مقصود برساند و مدتی است که دشمن پرده سوم این نمایش را روی صحنه برده است.
پس از آنکه بازیگران تئاتر تقلب و آشوب، صحنه را ترک کردند، پرده فراموشی
آغاز شد و اینک نوبت پرده سوم است. دشمن پالان طلبکاری بر چهارپای خود
گذاشته، سروصدا به راه انداخته و میخواهد جای متهم و شاکی را عوض کند. این
قیلوقالها برای آن است که به خیال خودشان هر دو طرف کوتاه بیایند و
وطنفروشی فتنهگران این وسط ماله کشیده شود و البته آب و هوای اعتدالی این
روزها هم در این طمع بیتاثیر نیست. ایجاد خطای محاسباتی درباره لایههای
اصلی وقایع سال 88 و زدن برچسب افراطی به مطالبه بحق و انقلابی مردم در این
باره، خواست دشمن در این زمینه است.
6- میدان دیگر دشمن در راستای
ایجاد خطای محاسباتی، دوقطبیسازی در حوزههای مختلف است. دو قطبی ملت -
حاکمیت یکی از اصلیترین این موارد است. دشمن با استفاده از شکافهای عمیق
تاریخی که ناشی از قرنها حکومت استبدادی و نظام سلطنتی ایران است، میکوشد
همان شکاف و اختلاف را درباره مردم و جمهوری اسلامی نیز القا کند. گسلهای
بعدی را میتوان همگی در ذیل این دوقطبی ساختگی مشاهده و تعریف کرد.
دوقطبیهایی ساختگی مانند حوزه - دانشگاه، علما - روشنفکران، انتخابی-
انتصابی، حاکمیت دوگانه و... آرمانها، اهداف کلان و منافع ملی در گرد و
خاک این دوقطبیهای کاذب مغفول میمانند. مردمی که خود را جدا از حاکمیت
فرض کنند، چگونه میتوانند موتور محرکه پیشرفت آن کشور باشند و در مواقع
بحرانی با حضور در عرصههای سرنوشتساز تاریخ را رقم بزنند. آخرین مورد
تاریخی از این درک مردمی و شکست دشمن در این زمینه حماسه 9 دی سال 88 بود.
7-
تجربه ثابت کرده است پیشرفت جوامع بیش از آنکه متکی به استعداد و
مهارتهای فردی باشد، ناشی از کار جمعی است. این تجربه امروزه ردای علم نیز
بر تن کرده و از آن به عنوان «سینرژی» یا «همافزایی» نام برده میشود.
فرض کنید 5 عامل، هر کدام در زمانی مشخص و به طور جداگانه یک واحد کار
انجام میدهند حال اگر این 5 عامل در کنار هم قرار بگیرند و با کمک هم در
همان زمان، 8 واحد کار در مجموع انجام دهند، «همافزایی» اتفاق افتاده است.
در تاریخ معاصر آنقدر گفته بودند و شنیده بودیم که ایرانیها روحیه کار
جمعی ندارند که خودمان هم باورمان شده بود و برایش دلیل میآوردیم! موفقیت
کشورمان در ورزشهایی مانند کشتی و ناکامی در رشتههای گروهی، ناشی از این
خصلت عنوان میشد. پیشرفتهای چشمگیر کشور در حوزههای مختلف مانند دانش
بومی هستهای، فضایی، پزشکی، تکنولوژیهای برتر مانند نانو و دیگر مصادیق،
به روشنی گویای این واقعیت است که برای ایرانیها، خواستن، توانستن است. در
عرصه ورزشی نیز درخششهای چشمگیر و البته مستمر تیم ملی والیبال ایران را
میتوان مهر بطلانی بر توهم و خطای فوق دانست.
دشمنان ما از آخرین
ابزار و تکنولوژیهای روز برخوردارند و از تلاش برای ایجاد خطاهای محاسباتی
نیز دست برنمیدارند. در این سوی میدان نیز اگرچه تنها 35 سال از عمر نظام
مقدس جمهوری اسلامی میگذرد اما حوادثی که بر این ملت طی این 35 سال رفته
را بدون اغراق باید کمنظیر و یا حتی بینظیر خواند. حوادث و مخاطراتی که
هر کدام از آنان برای از پای انداختن نظامی باتجربه کفایت میکرد. دشمن در
شناخت جمهوری اسلامی و عناصر اقتدار و ایستادگی آن دچار خطاهای محاسباتی
است. به فرموده رهبر معظم انقلاب؛ «محاسبات ما را نمیتوانند عوض کنند؛
محاسبات جمهوری اسلامی از روز اوّل بر اساس منطق عقلانی بوده است؛ بر اساس
یک قوّه عاقلهای بوده است. عناصری که این محاسبات را شکل میداده اینها
است: اوّل، اعتماد به خدا و سنن آفرینش؛ دوّم، بیاعتمادی به دشمن و شناخت
او.»
رضا سليماني ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را به مطلبی با عنوان« سوءاستفاده از اصطلاح جديدالاسلامها!!»اختصاص داد:
از
روزي كه يك جمله آيتالله هاشمي رفسنجاني در مورد «جديدالاسلامها» به
طور ناقص منتشر شد، باراني از تحليلهاي ناصواب و مخالف در فضاي مجازي و
روزنامههايي كه معمولاً كاري جز بهانهگيري و سوژهسازي در مورد ايشان
ندارند، سرازير شد و برخي جريانها بدون توجه به مقدمه و مؤخره مطلب، در
مخالفت با آن، چنان بر طبلهاي تخريب و بداخلاقي كوبيدند كه انگار رئيس
مجمع تشخيص مصلحت نظام، نكتهاي برخلاف اصول مسلّم اسلام يا مباني اصيل
انقلاب اسلامي گفته است.
عطش اين گروه معلومالحال را سرمقالههاي
پيدرپي و مصاحبههاي متوالي و جهتدار، با افراد هميشه دمدستي و كليشهاي
نيز فروكش نكرد و روي به انتشار استفتاء از مراجع عظام آوردند و بر آن
شدند تا به هر طريق ممكن، با تحريف سخنان ايشان، هم از شدت عصبانيت خود از
نتيجه انتخابات اخير كم كنند و هم زره بر تن نخبگان دانشگاهي و حوزوي
بپوشانند و آنان را به نبرد با فرهنگ اعتدال بفرستند كه مصداق آن فرهنگ در
ايران امروز، شكلگيري دولت يازدهم و اقبال مردم به اين فرهنگ ريشهدار
اسلامي است.
به اين فراز از سخنان آيتالله هاشمي رفسنجاني در
انتقاد از روشهاي قهري و غلط تبليغ دين و نقش آگاهي مردم توجه كنيد: «...
كساني كه حسرت قدرت دارند، كساني كه دل از قدرت نميكنند، كساني كه قدرت را
براي خودشان ابدي و مادرزادي وارث حساب ميكنند، اينها تصورات ديگري هم
ميتوانند بكنند.
چقدر تلاش شد كه نگذارند در كشور اينترنت باشد!
چقدر ماهواره را از بالاي پشتبامها جمع كردند! و من نميدانم چه تأثيري
كرد؟ نه تنها از آگاهي مردم چيزي كم نكرد، بلكه بر آگاهي مردم افزود، يعني
مردم فكر كردند چرا اينجوري ميشود؟ چه نتيجهاي دارد؟ يعني يك جايي را ما
ببنديم، چندين جاي ديگر را بشر باز ميكند، يك راه ديگري پيدا ميشود.
واقعاً بايد موكول كنيم به عقل.ما به عنوان مبلغان ديني بايد دين واقعي را
به مردم بگوييم. البته ممكن است ما هم اشتباه كنيم. من نميگويم هميشه ما
درست ميفهميم. مردم احتياج به ارشاد الهي دارند. حتي خود پيغمبر اسلام(ص)
كه معصوم است و خداوند او را از همه چيز حفظ ميكند، روزي چند بار ميگويد:
«اهدنا الصراطالمستقيم» و «ربّ زدني علما» ما هميشه نيازمنديم.
من
فكر ميكنم ما با همين رويه توانستيم راه را باز كنيم. خيلي از گرهها
الان باز شده و يك فضاي جديدي ايجاد شده... يكي از موانع، داخلي است كه
فرصتطلبها و آنهايي كه جديدالاسلام هستند، نسبت به انقلاب زيادهخواهي
ميكنند و آن انقلابيون اصلي را كه در موقعي كه هيچ كس اميد نداشت كه بشود
رژيم شاه و آمريكا را بيرون كرد، فقط به خاطر اينكه وظيفه انجام بدهند،
ميآمدند ميدان و زندانها را پر كرده بودند. الان اكثر آنها را از ميدان
به در كردهاند.»
حال، معلوم نيست هياهوي اشخاص و رسانههاي بعضاً
طرفدار دولتهاي نهم و دهم، عليه اين سخنان به خاطر برداشت معكوس از آن
توصيه روايي كه ميفرمايد «انظر ما قال و لا انظر من قال» است يا براساس
اصل آن سفارش؟! چون با هر منطق و استدلالي كه واژههاي اين جملات تفسير و
تشريح شود، نياز به اين همه موضعگيريهاي خصمانه و عقدهگشايي نيست.
اولاً،
واژه جديدالاسلامها مگر چه محدوده و عدهاي دارد كه گروهي آن را به خود
گرفتهاند و خطاب آيتالله هاشمي را تحقير خويش پنداشتهاند؟ اين واژه در
لغت به معناي كساني است كه يا ديني نداشتند و يا پيرو دين ديگري بودهاند و
اخيراً با گفتن «تشهد» آيين مسلماني برگزيدهاند، ولي در اصطلاح سياسي، آن
هم در ادبيات امروز كشور، كنايه از كساني است كه از اسلام دركي سطحي و
زودگذر دارند و ظاهرسازيها را عمق اسلام ميدانند و براساس اين برداشت
سطحي، براي ديگران حكم ميدهند و سپس در رسانهها مجري احكام خود ميشوند و
كار خود را معيار دين اسلام و تقويت آن ميدانند، مانند آن جوان صدر اسلام
كه وقتي «جديدالاسلام» شد، رهبانيت برگزيد و خانوادهاش شكايت به
پيامبر(ص) بردند و رسول مكرّم(ص) با ردّ اين شيوه، «لا رهبانيت في الاسلام»
را در مفاهيم و تعاليم اسلام جاودان كرد.
در دوره معاصر و تاريخ
انقلاب اسلامي نيز مصداق كنايي «جديدالاسلامها» كساني هستند كه در دوران
مبارزات اسلامي مردم ايران عليه رژيم فاسد پهلوي، مبارزه را يا مشت بر
سندان كوبيدن و يا برافراشتن پرچم ضلال در زمان غيبت ميدانستند و در زمان
امام راحل نيز ميداني براي بروز انديشههاي خويش نداشتند و در 10 سال گذشته
با نذر و نياز، جريان دلخواه خويش را بر مسند قدرت نشاندند و به خاطر نوع
برداشتي كه از اسلام و مذهب تشيّع داشتند، مانند بسياري از اسلاف خويش كه
استفاده از هرگونه تكنولوژي روز از جمله بلندگو و راديو را حرام
ميدانستند، الان نيز مطلقاً هرگونه استفاده از ماهواره را - ولو
برنامههاي علمي و تحقيقاتي آن- حرام ميدانند و با آن مخالفند.
ثانياً،
انگار اين جماعت و پياده نظام آنها در رسانهها، موافق استفاده از ماهواره
هستند، ولي وقتي ديدند شخصيتي مانند آيتالله هاشمي رفسنجاني در مخالفت با
روشهاي تبليغي آنان سخن گفت، آن را مخالف برداشتهاي خويش ميدانند و
برآشفتهاند.
هر كس كه سابقهي اين گروه را بداند، خوب ميداند كه
اين جماعت «نه جديدالاسلام» هستند و نه «موافق ماهواره»، بلكه براساس
وظيفه جناحي و سياسي خويش بايد اعتراض كنند و سابقه ذهني مردم سرشار است از
اعتراض آنها به سكوت و سخن گفتن آيتالله هاشمي رفسنجاني و وقتي ديدند با
يك جمله كوتاه، يعني «نميگويم نميآيم» در ايّام قبل از انتخابات، موجي از
اميد براي دوستان و دوستداران نظام اسلامي ايجاد كرد و «حماسه سياسي» مورد
نظر رهبري معظم انقلاب را محقق نمود، الان نيز ميتواند يك تحوّل عمده
اجتماعي ايجاد نمايد و سپس موج رويگرداني مردم از صداوسيما را به خاطر
عملكرد سؤالبرانگيزش تبديل به سونامي فراگيري نمايد كه در آن صورت،
مهمترين ابزار تبليغاتي و ضدتبليغاتي اين جريان از حيّز انتفاع ساقط
ميشود.
البته همه اين احتمالات تحليلي، اما و اگرهاي سياسي است و
براساس مثل معروف «العاقل يكفي بالاشاره» همه نخبگان سياسي و حتي عامه مردم
خوب ميدانند كه اين هياهوها كه بعضاً با «وا اسلاماي» آنان همراه ميشود،
به خاطر ترس از جايگاه و نفوذ كلام آيتالله هاشمي رفسنجاني در جامعه است.
جايگاهي كه در انتخابات رياست جمهوري سال 92 ثابت كرد كه خورشيد
انديشههاي ايشان، حتّي اگر در پس ابرهاي ردّ صلاحيت هم باشد، با تابيدن يك
اشعه، راه را نشان ميدهد و الان نيز كه فضاي سياسي كشور به تدريج به سوي
انتخابات «مجالس» آن هم از نوع «شوراي اسلامي» و «خبرگان رهبري» پيش
ميرود، مهمترين رسالت، وظيفه و هدف مخالفان سياسي رئيس مجمع تشخيص مصلحت
نظام، مخالفت با هر جمله گفته يا نگفته ايشان است و مهم نيست كه اين جمله
«مخالفت با ماهواره» باشد يا موافقت با آن!!
وقتي هدف، وظيفه و
مأموريت اين باشد، نبايد زياد شگفتزده شد كه جديدالاسلامها چقدر در
رسانهها، هواخواه دارند؟! نبايد تعجب كرد كه اگر كسي از مخالفت آنها با
ماهواره سخن گفت، مانند شبكههاي ماهوارهاي مورد هجمه رسانهاي قرار
گيرد!! بايد ايشان را تخريب كرد. البته از اين پس و مطمئناً تا انتخابات
سال آينده «دو مجلس»، رويكرد ضداخلاقي خبرسازي براي يك جريان خاص، وظيفه
رسانهاي و روزبهروز تشديد خواهد شد و در اين راه، آيتالله هاشمي
رفسنجاني مهمترين شخصيتي است كه ميدانند اگر سخنانش در جامعه انتشار يابد،
با اقناع عقلي، حماسهاي ديگر كه سرشار از شور و شعور است، خلق ميشود،
حماسهاي كه به مذاق بعضيها خوش نميآيد و ميدانند كه اگر همه مردم
بيايند، جايي در مصادر امور ندارند!
مطلب«فصل خردورزي»را در زیر میخوانید که در ستون سرمقاله روزنامه رسالت و به قلم سيدباقر پيشنمازي به چاپ رسیده است:
فرصتشناسي
محصول خردورزي، زيركي و هشياري است، و فرصتطلبي هم بعد از فرصتشناسي
اتفاق ميافتد. بعضيها كه بدون رنج در جستجوي گنج هستند، با رفتار خود
"فرصتطلبي" را بد نام كردهاند وگرنه فرصتطلبي عاقلانه مثل انتظار يك
كشاورز براي رسيدن "فصل كشت" و بهرهبرداري حداكثري و در نتيجه به دست
آوردن بيشترين و بهترين محصول، نه تنها سزاوار سرزنش نيست كه شايسته تحسين و
ستايش است. مقايسه شخصيت دو كشاورززاده جوان، كه يكي بدون زحمت و صرفا از
طريق ارث، مالك زمين حاصلخيزي شده و زمين را رها كرده و انگيزهاي براي
"احياء" و بهرهوري از آن را ندارد و ديگري كه فرصتهاي كار و "كسب تجربه"
در كنار پدر را "قدر" شناخته و با "سحرخيزي" و رهاسازي لذت زودگذر بستر، از
لحظه لحظههاي عمر خود براي "توشه اندوزي" و تامين "رزق حلال" و تحصيل
"لذت آبرومندي" بهره برده است روشن ميسازد كه كداميك خردمند و كدام غافل و
زيانكار است؟
افرادي كه درآمدشان متغير و تحت تاثير فكر و تدبير و
ميزان زحمت آنها افزايش يا كاهش مييابد، در مقايسه با افرادي كه دستمزد
آنان ثابت بوده و رابطه موثري با فراست و ذكاوت آنان ندارد، از نظر ورزيدگي
عقلي و پرورش فكري متفاوت هستند.
خداوند در قرآن كريم انسانها را
به تعقل (1) و تجارت با خود فرا ميخواند (2) تجارتي پر سود و تضمين شده و
قابل رقابت با هر تجارت ديگر.
توصيف تجاري براي ارتباط بهتر با
خداوند، انسانهاي خردمند و اهل فراست و محاسبه را بيشتر تحت تاثير قرار
ميدهد و روحيه زيادهطلبي انسان، را به مسير سالم، پاك و نوراني رهنمون
ميگردد. انساني كه در صراط مستقيم قرار ميگيرد. هر چه زيادهطلبتر و
پرشتابتر، نورانيتر و آبرومندتر (3).
در فرصتهاي برابر تجارت و
سودآوري، "انسانهاي غافل" كه در دام مسائل حاشيهاي و بيارزش گرفتار
ميشوند از رقابت و سبقت با خردمندان باز ميمانند.
بازرگانان
خردمند و باتجربه، به خوبي ميدانند چه كالايي از كجا بخرند و در كجا
بفروشند تا سود بيشتري به دست آورند. و لذا در فصل تجارت نه تنها به خواب
نميروند، هيچ عاملي نميتواند آنان را غافل سازد.
ماه رمضان از اين
جهت "مبارك" توصيف ميشود، كه فصل پربركت براي كشت است و لذا افرادي كه از
فهم نسبت به مسئله "سرنوشت" برخوردارند و بده بستانهاي سودآور را
ميشناسند، از لحظه لحظههاي آن بهرهبرداري ميكنند و خردمندان حسابگر
هستند كه بيشترين محصول را از اين سرزمين حاصلخيز درو ميكنند.
-
انسانهايي كه با انتخاب خود در "مدار" ماه مبارك رمضان قرار ميگيرند و با
اعتماد و اطمينان به طرف تجاري خود و حتمي بودن سودآوري، اقدام به
سرمايهگذاري ميكنند، عقل خود را به كار بستهاند؟ يا افرادي كه ناتوان از
محاسبه، از مدار بندگي و تسليم در برابر آفريدگار خود خارج ميشوند؟
-كساني كه نماز برپا ميدارند و روزه ميگيرند و آثار معنوي آن را به همه وجود خود تسري ميدهند.
- كساني كه به تلاوت و تدبر در كلام خدا ميپردازند و در سحرگاهان غرق در مناجات و راز و نياز با خدايشان ميشوند.
- كساني كه با لجام زدن به مركب سركش هواي نفس چشم از گناه فرو ميبندند و پاكي دل را پاسداري ميكنند.
- بانواني كه در گرماي طاقتفرساي تابستان با زبان و نگاه و دل روزهدار خود، در "حجاب" از گناه مقاومت و پايداري ميكنند.
- كساني كه با اطعام روزهداران و خدمت به نيازمندان و حمايت از مستمندان، زكات سلامت و توانمندي و تمكن خود را ميپردازند...
عاقل، زيرك و هشيار هستند يا ديگران؟!
بنا بر آنچه كه در آيات 6 تا 11 سوره ملك آمده است:
كساني
كه انكار خداوند و لجام گسيختگي در برابر فرمان او را به حساب زيركي و
هشياري خود ميگذارند در روز سرنوشت اعتراف ميكنند كه اگر "عقل" خود را به
كار بسته بودند و يا به سخن پيامبران گوش فرا داده بودند گرفتار عاقبت شوم
نميشدند!
از اين آيات به روشني ميتوان نتيجه گرفت كه انسانها هر چه مومنتر و در برابر احكام الهي تسليمتر، خردمندتر و زيركتر.
ماه رمضان با شهد افطار و سحر و تلاوت و ذكر و مناجات و قدر و احياء و مناسك قدس و فطر، بر خردورزان و ميهمانانش مبارك باد.
پينوشتها:
1- سوره حج آيه 46
2- سوره صف آيه 10
3- مناجات شعبانيه: الهي اِنّ من انتهج بك لمستنير
عليرضا رضاخواه رودسري در مطلبی با عنوان«از ريودوژانيرو تا غزه، از غزه تا وين»چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه خراسان اینگونه نوشت:
در
بحبوحه مذاکرات ايران و کشورهاي ۱+۵ و درحالي که گمانه هاي سياسي بعضا از
امکان دستيابي به يک توافق جامع هسته اي سخن به ميان مي آوردند، جرياني
افسار گسيخته به نام دولت اسلامي عراق و شام موسوم به داعش با حمايت غير
قابل انکار عربستان و ديگر شيخ نشين هاي حاشيه خليج فارس از نزديک مرزهاي
سوريه و عربستان در عراق سر بر مي آورد. اقدامي که نگراني جدي ايران و
آمريکا را به دنبال داشته است. براي ايران داعش مسئله امنيت ملي است آمريکا
هم از به خطر افتادن منافعش در خاورميانه سخن به ميان آورده است. نکته
جالب ماجرا آنجا است که اسرائيل از مذاکره و همکاري آمريکا با ايران براي
ايجاد راه حلي براي بحران عراق ابراز نگراني مي کند و سعودي ها داعشي ها را
انقلابيون عراق مي خوانند. چندي بعدتر و هنگامي که تيم هاي مذاکره کننده
در وين براي دستيابي به يک توافق در حال دست و پنجه نرم کردن با يکديگرند
ناگهان منطقه با بحراني ديگر مواجه مي شود.
3 شهرک نشين صهيونيست
توسط گروهي بي نام و نشان ربوده مي شوند، حماس و گروه هاي مقاومت هرگونه
ارتباط خود با اين ماجرا را رد مي کنند. چند روز بعد جنازه سه شهرک نشين در
گوشه اي پيدا مي شود.( اين در حالي است که سياست مقاومت در اسيرگيري از
صهيونيست ها همواره بر زنده نگاه داشتن اسرا و مبادله آنها با اسراي
فلسطيني بوده است.) صهيونيست ها در تلافي يک نوجوان فلسطيني را زنده زنده
در آتش مي سوزانند و کم کم مقدمات يک جنگ تمام عيار و خشونت بار در غزه و
سرزمين هاي اشغالي فراهم مي شود.
سئوال اينجاست که چرا اسرائيل چنين زماني را براي حمله به غزه انتخاب کرده است؟ اهداف آنها در کشتار وحشي گري هاي اخير چيست؟
واقعيت
اين است که به دنبال بحران سوريه و خطاي استراتژيک حماس در پشت کردن به
جريان مقاومت، خلائي جدي در حمايت از مقاومت فلسطيني ايجاد شده است. دمشق
به عنوان سرپل مقاومت با بحران داخلي دست و پنجه نرم مي کند و لذا پشتيباني
لجستيک براي حماس به شيوه گذشته امکان پذير نيست. خالد مشعل که به حمايت
دوحه و آنکارا دل بسته بود، تنها چيزي که عايدش شده محکوميت حمله به غزه
توسط دستگاه ديپلماسي ترکيه است، قطري ها همين را هم دريغ کرده اند. از سوي
ديگر کودتاي نظامي در مصر باعث شد تا اخواني ها از قدرت برکنار شوند و
دولت جديد هم رابطه خوبي با شاخه فلسطيني اخوان يا همان حماس ندارد، لذا
تلاش جدي براي دستيابي به يک آتش بس از طريق قاهره صورت نمي گيرد. بحران
غزه همزمان شده است با مسابقات جام جهاني، يعني هنگامي که همه توجه ها به
زمين چهارگوش فوتبال است و انعکاس وحشي گري هاي صهيونيست ها خيلي در افکار
عمومي جهان ديده نخواهد شد.
صهيونيست ها در حمله به غزه اهداف چند
گانه اي را دنبال مي کنند. نظاميان صهيونيست بر اين باورند که در اين جنگ
مي توانند انبارهاي تسليحات حماس را خالي کنند، انبارهايي که پر شدن دوباره
آن به دليل بحران سوريه سخت خواهد بود. از سوي ديگر انهدام زير ساخت ها در
نوار غزه هرگونه اميد براي زندگي در اين منطقه را از بين خواهد برد و
امکان تحقق ايده يک کشور فلسطيني را به تاخير خواهد انداخت. همچنين، اين
حمله با کاهش قدرت حماس در سرزمين هاي اشغالي مانع از اتحاد گروه هاي
فلسطيني شده و در اتحاد فتح و حماس رخنه ايجاد خواهد کرد. علاوه بر همه
اينها بحران آفريني اسرائيلي ها در سرزمين هاي اشغالي و عربستان در عراق را
مي توان نوعي باج گيري سياسي از مذاکرات هسته اي نيز قلمداد کرد. تل آويو و
رياض به خوبي مي دانند که حل شدن پرونده هسته اي ايران به گونه اي که حقوق
ايران در آن رعايت شود، تحقير دشمنان ايران و ارتقاي جايگاه تهران در
منطقه را به دنبال خواهد داشت.
لذا تلاش مي کنند با بحران آفريني
مذاکرات هسته اي را تحت الشعاع قرار دهند و در صورت توان منافع خود را بر
اين مذاکرات تحميل کنند. بايستي منتظر ماند، هنوز حمله نيروي زميني
صهيونيست ها آغاز نشده است، روزهاي آينده خبرهاي زيادي را به همراه خواهد
داشت، بني گاتس رئيس ستاد ارتش رژيم صهيونيستي از احتمال غافلگيري نيروي
زميني اسرائيل توسط حماس سخن گفته است، احتمالا همان گونه که آلماني ها هفت
بر يک برزيل را غافلگير کردند. هنوز فينال جام جهاني مانده است، برخي از
احتمال سفر وزراي خارجه ۱+۵ به وين سخن به ميان آورده اند. بايد منتظر
ماند.
روزنامه حمایت مطلبی رابا عنوان«پروژه مسکن اجتماعی چالش ها و راهکارها»در ستون یادداشت خود به قلم علیرضا خسروی به چاپ رساند که در زیر میخوانید:
یکی از مهمترین دغدغه های شهروندان و نیز انتظارات آنها از دولتها همواره حل معضل مسکن بوده و هست.
در
این راستا تلاش می شود با نگاهی به برنامه ها و سیاستهای دولت یازدهم در
زمینه مسکن به برخی چالشها و راهکارها در این زمینه اشاره شود. همانطور که
در برنامه ها و شعارهای دولت یازدهم آمده است، برنامه سیاستی دولت در زمینه
مسکن، مسکن اجتماعی عنوان شده است.
یکی از سوالات مطرح در این
زمینه علت جایگزینی مسکن اجتماعی به جای مسکن می باشد. شایان ذکر است که در
بخش مسکن، 2 قانون راهگشا و مناسب تصویب شده است. اول، قانون تشویق ساخت و
عرضه واحدهای مسکونی و تجاری مصوب سال 77 و دوم، قانون ساماندهی و حمایت
از تولید و عرضه مسکن مصوب سال 87.
در این دو قانون به طور کلی
وظایف همه بخشها و نهادها و عوامل دخیل در موضوع مسکن به طور مشخص بیان شده
است. محور اصلی این قوانین در اختیار قرار دادن زمین آماده ساخت به طور
رایگان به مردم است. در این قوانین شرح وظایف و اختیارات شورای مسکن
استانها نیز به طور مشخص آمده است.
دولت قبل برنامه اجرایی این
قوانین را «مسکن مهر» نامید و به اجرای آن مبادرت کرد. اما دولت کنونی با
طرح موضوع «مسکن اجتماعی» به موضوع نظارت دولت در بخش مسکن پرداخته و از
دخالت مستقیم در این بخش خودداری کرده است. بنابراین نقش دولت در حد ناظر
محدود شده است.
در این طرح جدید به نوعی درهای بانکها به روی مسکن
بسته شده است. بر این اساس دولت قصد دارد با کنترل نقدینگی، تورم را محدود
کند. البته از دلایل پایان پروژه مسکن مهر معایبی بود که بر آن مترتب بود.
اما
برای قضاوت در مورد هر موضوعی در نظر داشتن نقاط مثبت و منفی یا به تعبیر
دیگر، محاسن و معایب آن ضروری است. برای قضاوت در خصوص مسکن مهر نیز باید
مجموعه محاسن و معایب آن را در نظر داشت.
در دو دولت سازندگی و
اصلاحات مجموعا حدود 350 هزار واحد مسکونی ساخته و تحویل داده شد. اما در
دولت نهم و دهم مجموعا حدود 4 میلیون و 300 هزار واحد مسکن تولید شد که
البته حدود 1 میلیون و 200 هزار واحد آن در حال آماده سازی و تحویل به مردم
است. لذا جای آن دارد که همه اجزا و ساختارهای نظام از این سیاست حمایت می
کردند.
چرا که یکی از مهمترین معضلات جامعه را حل می کرد. البته
این طرح همچون سایر طرح ها با مشکلات و معایبی نیز همراه بود و این امکان
وجود داشت که با رفع این مشکلات به راه خود ادامه دهد. به عنوان نمونه
بزرگترین مشکلی که مسکن مهر داشت، این بود که در برخی جاها مکان یابی درستی
نداشت. البته این نقیصه به دولت باز نمی گشت.
چرا که این موضوع در
اختیار شوراهای مسکن استانها و شهرستانها بود و دولت در این زمینه ورودی
نداشت. مشکل بعدی مسکن مهر این بود که زیرساختهای ضروی همچون بیمارستان،
درمانگاه، اماکن تفریحی، مراکز خرید و... برای این طرح در نظر گرفته نشده
بود.
باید در نظر داشت که حدود 5 و نیم میلیون نفر از جمعیت کشور
مستأجر هستند و از سوی دیگر بخش مسکن رقم بالایی را در سبد خانوار به خود
اختصاص می دهد.
لذا مسکن پاشنه آشیل هر دولتی است. هر چند که دولت
کنونی سرمایه گذاری قابل قبول و ویژه ای را در بخش بهداشت و درمان انجام
داده است که این کار به جا، مناسب و شایسته تقدیر و تشکر است اما باید در
نظر داشت که بخش مسکن نیز در همین حد و شاید بیشتر از این میزان نیازمند
توجه و دقت است.
اگر دولت بتواند مشکل بخش مسکن را حل کند گام بسیار بلند و محکمی در راستای حل یکی از مهم ترین مشکلات و معضلات مردم بردارد.
در
حال حاضر با ظرفیت ها، و وام ها و اعتبارات بانکی موجود، بیش از 21 سال
طول می کشد تا یک خانوار صاحب خانه شود. لذا بخش مسکن توجه ویژه دولت را در
عرصه سیاست گذاری و اولویت بندی می طلبد.
همچنان که تجربه جهانی
این موضوع را اثبات می کند. در سایر نقاط جهان دولت ها به طور فعال و
مستقیم وارد عرصه شده اند تا بازار مسکن را به تعادل برسانند. لذا سیاست
گذاری و برنامه ریزی در سراسر جهان جزء وظایف اصلی دولتها است.
آنچه
در پایان ذکر آن ضروری به نظر می رسد ارائه پیشنهاد و راهکار برای کمک به
رفع مشکل مسکن مردم است. به نظر می رسد بسته پیشنهادی دولت در بخش مسکن می
باست چند شاخص و ویژگی عمده داشته باشد. اول، قانونمند بودن و محوریت قانون
در آن است. بسته سیاستی بخش مسکن دولت می بایست اجرای قوانین مصوب این بخش
را جزء اولویت های خود داشته باشد. اگر هم خلاء قانونی در این زمینه وجود
دارد می بایست با ارائه پیشنهادات خود در قالب لوایح قانونی به مجلس، این
مشکل را نیز رفع کند. دوم، هدف گذاری و شناسایی گروه های هدف است. سوم،
ورود مستقیم دولت در بخشهای مختلف مسکن برای رفع این مشکل است. باید در نظر
داشت صرف نظارت و توصیه دولت مشکل مسکن را حل نمی کند.
مطلبی که روزنامه دنیای اقتصاد با عنوان«بنگاهداری بانکها»و به قلم دکتر رضا بوستانی در ستون سرمقاله خود به چاپ رساند به شرح زیر است:
دکتر
روحانی، رئیسجمهور محترم، در همایش روز صنعت از بانکهای کشور به دلیل
بنگاهداری انتقاد کرد. پیشتر نیز دکتر آخوندی، وزیر محترم راه و شهرسازی،
از این پدیده انتقاد کرده و بانکها را متهم ساختهبود که شرکتهای خود را
بر دیگر متقاضیان تسهیلات ترجیح میدهند. در یک تصویر کلان نیز دکتر سیف،
رئیسکل بانک مرکزی، اعلام کرد که بانکها بیش از آنچه مقررات به آنها
اجازه داده در امر بنگاهداری وارد شدهاند.
بر اساس مقررات، بانکها
میتوانند حداکثر 40 درصد از سرمایه خود را به سرمایهگذاری مستقیم تخصیص
دهند؛ اما بانکهای کشور بهطور متوسط 52 درصد از منابع خود را مستقیما
سرمایهگذاری کردهاند.
ناپسندبودن بنگاهداری از سوی بانکهای تجاری
امری روشن است. بانکها باید پسانداز خانوارها (منابع) را جمعآوری کنند و
آنها را به بنگاههایی که بالاترین بهرهوری را دارند، تخصیص دهند. حمایت
از تعداد محدودی بنگاه بدون توجه به بهرهوری آنها تخصیص کارآمد منابع را
مختل خواهد کرد؛ بنابراین در راستای تضمین تخصیص کارآمد منابع، بانکها از
بنگاهداری نهی شدهاند، اما چرا در کشور ما بانکها سرمایهگذاری مستقیم را
بر فعالیت اصلی خود ترجیح میدهند؟
بهطورکلی دارایی بانکها به
دو دسته تقسیم میشود: تسهیلات پرداخت شده به متقاضیان و سرمایهگذاری
مستقیم در فعالیتهای اقتصادی. این داراییها سبد دارایی بانک را تشکیل
میدهند و سودآوری بانک بستگی به ترکیب این داراییها دارد؛ بنابراین بانک
باید ترکیبی از داراییها را انتخاب کند که سود بانک را حداکثر میکند.
اینکه سهم تسهیلات و سرمایهگذاری مستقیم در سبد بهینه داراییهای یک بانک
چقدر باشد، به بازده هر یک از این داراییها و ریسک مرتبط با آنها بستگی
دارد. هرچه بازده یک دارایی بیشتر باشد، سهم آن دارایی در سبد داراییهای
بانک نیز بیشتر و بالعکس هرچه بازده یک دارایی کمتر باشد، سهم آن دارایی در
سبد داراییهای بانک کمتر میشود.
در ایران، نرخ سود تسهیلات
بهطور دستوری توسط شورای پول و اعتبار تعیین میشود و این شورا تمایل
دارد، نرخ سود را در سطوح پایین حفظ کند. پایین بودن نرخ سود تسهیلات نیز
باعث شده تحصیل این داراییها توسط بانکها جذابیت کمتری داشته باشد و در
عوض تمایل به سرمایهگذاری مستقیم افزایش یابد؛ بنابراین پدیده شرکتداری
بانکها را میتوان به راحتی با توجه به پایین بودن نرخ سود توضیح داد.
با
توجه به انگیزه بانکها برای سودآوری نمیتوان با تشدید سختگیریها
بانکها را از سرمایهگذاری مستقیم منصرف کرد. تنها راه رفع این مشکل تکیه
بر مکانیزم بازار برای تعیین نرخ سود تسهیلات است.
نرخ سود پایین،
نه تنها بانکها را به سمت بنگاهداری سوق داده، بلکه اشتیاق به تاسیس
بانکهای جدید و تمایل به تامین مالی را از طریق بانکها نیز به همراه
داشته است؛ بنابراین به نظر میرسد، تجدیدنظر در نرخهای سود برای تضمین
کارآیی در سیستم بانکی کشور امری حیاتی است. هدف از پایین نگه داشتن نرخ
سود تشویق سرمایهگذاری بوده است و اکنون نیز با همین استدلال از افزایش
این نرخ جلوگیری میشود. مساله بنگاهداری بانکها نشان میدهد که پایین
بودن نرخ سود نسبت به مقادیر تعادلی در بلندمدت نه تنها به افزایش
سرمایهگذاری کمک نمیکند، بلکه به کاهش تسهیلات اعطایی بانکها نیز منجر
خواهد شد. این مساله همچنین منجربه ایجاد مازاد تقاضا برای تسهیلات بانکها
شده که سهمیهبندی و ایجاد رانت را در پی دارد و کارآیی سیستم بانکی را به
شدت مختل میکند.
راه چاره این مساله نزد بانکها نیست؛ چراکه
آنها بهترین فعالیت را در راستای دستیابی به سود انجام میدهند. این وظیفه
سیاستگذار است تا محیط را بهگونهای طراحی کند که بنگاهداری فعالیت
مطلوب بانکها نباشد.
روزنامه جمهوری اسلامی ستون سرمقاله خود مطلبی را با عنوان «تحليل سياسي هفته» آماده کرده است که به شرح زیر خواهید خواند:
اين
روزها كه يك سوم از سفره ضيافت الهي برچيده شده و يك دهه از اين ماه پرفيض
سپري گشته، سوز وگداز مؤمنين از دامن كشيدن اين ماه نمايانتر ميشود. به
فرموده پيامبر اكرم(ص) اكنون كه دهه رحمت اين ماه جاي خود را به دهه مغفرت
داده، مؤمنين براي قرار گرفتن در زير آبشار بخشش الهي و آمادگي براي درك
فيوضات شبهاي قدر و تقدير بهينه امور آماده شده و لحظات را غنيمت شمارند.
در
اين هفته دور ششم مذاكرات هستهاي ايران و گروه 1+5 به منظور تنظيم توافق
جامع ادامه يافت. اين دور از گفتگوها امروز درحالي وارد نهمين روز خود شد
كه طرفين از عزم جدي براي استفاده از زمان باقيمانده جهت دستيابي به توافق
خبر ميدهند.
وين 6 براساس اعلام قبلي مذاكره كنندگان هستهاي در
پايان پنجمين دوره از اين مذاكرات از چهارشنبه گذشته با ورود هيات مذاكره
كننده ايران به وين آغاز شد و محمد جواد ظريف وزير امور خارجه كشورمان در
بدو ورود به اين شهر، با بيان اينكه اين مرحله از مذاكرات آخرين دور آن قبل
از پايان مهلت توافق شده است تاكيد كرد: اگر طرف مقابل اراده سياسي براي
توافق جامع داشته باشد ما با آمادگي كامل براي دستيابي به هدف نهايي
آمدهايم.
وزير امور خارجه ايران با تاكيد بر اين كه در وين تمام
تلاش خود را براي رسيدن به راهحل منطقي و پايدار بكار خواهد بست، تصريح
كرد: ما داريم تلاش ميكنيم به توافقي دست يابيم، نه يك توافق خوب يا
توافقي بد، بلكه توافقي عملي و پايدار و هر توافقي اساساً نتيجه درك مشترك و
نه تحميل مواضع يك طرف و طرف ديگر است. وي تصريح كرد كه جمهوري اسلامي
ايران مصمم به دستيابي به توافق جامع و پايدار است ولي نه به هرقيمتي.
مقامات
جمهوري اسلامي ايران بارها تأكيد كردهاند، در هر شرايطي بر حفظ حق
غنيسازي و لزوم لغو تحريمها تاكيد دارند و حاضر به كوتاه آمدن از آن
نيستند.
هفته جاري به رسم سالانه كه در يكي از روزهاي ماه رمضان،
مسئولان، كارگزاران و مديران ارشد كشور با رهبر معظم انقلاب ديدار مي كنند،
اين ملاقات صورت گرفت و حضرت آيتالله خامنهاي ضمن بيان نكاتي بسيار مهم
در زمينه مسائل داخلي و خارجي، تلاش پيچيده و چند جانبه براي ايجاد اختلال
در محاسبات مسئولان و دستگاههاي جمهوري اسلامي را مهمترين هدف كنوني
استكبار بويژه آمريكا خواندند و با اشاره به اوضاع حساس منطقه و جهان تأكيد
كردند: جمهوري اسلامي بر مبناي عناصر اصلي محاسبات عقلاني خود يعني
"اعتماد به پروردگار و سنن آفرينش" و "شناخت دشمن و بياعتمادي به او"، راه
پرافتخار خود را با تكيه بر مردم، بهرهگيري از تجربهها و تلاش و مجاهدت
پيگير براي تحقق آرمانهاي ملت ادامه ميدهد.
هم گرايي سه قوه، بخشي
از توصيههاي رهبر انقلاب به مسئولان و كارگزاران نظام بود. تشكيل جلسه
مشترك سران قوا، شكل دهي جلسات مشترك و دوجانبه ميان قوا، تبادل نظر و
استفاده از مشورتهاي متقابل و نيز مديريت جهادي نكات مهم اين بخش از سخنان
رهبري بود. رهبر انقلاب اسلامي همچنين چند توصيه درخصوص رفتار با دولت
داشتند ايشان درباره نحوه رفتار با دولت تأكيد كردند: "بنده دولت را تأييد و
حمايت ميكنم و از همه تواني كه در اختيار دارم، براي حمايت از دولت
استفاده خواهم كرد و به مسئولان بلندپايه دولت اعتماد دارم." رهبر انقلاب
اسلامي تصريح كردند درخصوص دولت هرگونه نقدي، بايد منصفانه و محترمانه و
دلسوزانه و به دور از هرگونه مچ گيري و اذيت رساندن به دولت باشد.
حضرت
آيتالله خامنهاي توصيههايي هم به دولت داشتند كه جدي گرفتن سياستهاي
اقتصاد مقاومتي، ايجاد رونق اقتصادي فعال كردن ظرفيتهاي دروني و اهميت
دادن به بخش كشاورزي از جمله آنها بود.
رهبر انقلاب اسلامي همچنين
با اشاره به موضوع هستهاي، آنرا مسئلهاي حساس خواندند و با تأييد سخنان
رئيسجمهور درخصوص موضوع هستهاي گفتند: "واقعيت اين است كه در اين موضوع،
طرف مقابل به مرگ گرفته است كه به تب راضي شويم... البته ما به تيم مذاكره
كننده كشورمان اعتماد داريم و مطمئن هستيم كه آنها به دستاندازي به حقوق
كشور و ملت و كرامت ملت ايران، راضي نخواهند شد و اجازه چنين كاري را نيز
نخواهند داد."
در موضوعات خارجي هفته، اخبار تحولات فلسطين، عراق،
افغانستان و اوكراين در رأس ساير گزارشها قرار داشت. در فلسطين اشغالي،
صهيونيستهاي جنايتكار يكبار ديگر به جان مردم بيدفاع فلسطين افتادند و با
حملات هوايي و زميني، غزه را به خاك و خون كشيدند. در جريان اين حملات
وحشيانه تاكنون شماري از فلسطينيها شهيد و زخمي شدهاند و دهها منزل ويران
گشته است. صهيونيستها همچنين صدها فلسطيني را نيز دستگير و به
سياهچالهاي اين رژيم منتقل كردهاند.
دور تازه جنايات رژيم
صهيونيستي عليه فلسطينيها به بهانه مرگ سه شهرك نشين صهيونيست صورت
ميگيرد. اين سه تن ماه گذشته ناپديد شدندو چندي بعد جسد آنها پيدا شد.
رژيم صهيونيستي بدون هيج مدركي، فلسطينيها را به دست داشتن در ربودن و مرگ
اين سه نفر متهم كرده و با همين دستاويز، موج جديدي از سركوب و كشتار را
در فلسطين به راه انداخته است.
نتانياهو، نخستوزير رژيم صهيونيستي
بر ادامه حملات به فلسطينيها تاكيد كرده است. در مقابل، گردانهاي قسام
وابسته به حماس چند صد موشك به مناطق صهيونيست نشين پرتاب كردهاند. شدت
جنايات و حجم حملات صهيونيستها از قصد سردمداران اين رژيم براي اجراي
توطئه ضدانساني و قتل عام فلسطينيها حكايت دارد، اين درحالي است پس از
گذشت يك هفته از حمله گسترده رژيم صهيونيستي، هنوز هيچ اعتراضي از سوي
محافل مدعي حقوق بشر و مجامع جهاني شنيده نميشود. از سوي ديگر گرفتار شدن
كشورهاي عرب و مسلمان به اقدامات و جنايات گروههاي تروريستي نوظهور همچون
داعش و غيره فضاي مناسبي را در اختيار صهيونيستها قرار داده است. تا با
آسودگي به كشتار مردم فلسطين بپردازند. در چنين شرايطي، ملت فلسطين،
چارهاي جز مقاومت و قيام ضد صهيونيستي ندارد. حملات موشكي و اعتراضات ضد
صهيونيستي كه در اكثر مناطق فلسطين اشغالي به جريان افتاده است نشانههاي
آغاز يك انتفاضه جديد ميباشد.
اين هفته بحران در عراق با اظهارات
مسعود بارزاني، رئيس تشكيلات اقليم كردستان عراق مبني بر لزوم برگزاري
همهپرسي استقلال در اين منطقه، عميقتر شد. درحالي كه ملت و ارتش عراق با
تروريستهاي تكفيري و افراطيهايي كه از سوي برخي كشورهاي عرب منطقه تجهيز
مالي و تسليحاتي و توسط دولتهاي استعماري حمايت سياسي ميشوند، دست به
گريبان هستند، مسئولان كردستان عراق به فكر كسب غنايم و بهرهبرداري از آب
گل آلود افتادهاند. نكته قابل تأمل اين است كه نتانياهو، نخستوزير رژيم
صهيونيستي از قصد بارزاني براي برگزاري همهپرسي استقبال كرده است و اين
موضوع تاييدي است بر اين واقعيت كه صهيونيستها و قدرتهاي استعماري باني
فتنه داعش و ساير گروههاي تروريستي هستند تا در سايه اقدامات اين گروهها،
كشورهاي اسلامي تجزيه شوند. بهزعم صهيونيستها، قطعه قطعه شدن كشورهاي
اسلامي به تضعيف اين كشورها و تثبيت موجوديت رژيم صهيونيستي منجر ميشود.
اين
هفته، تحولات اوكراين با تسلط نيروهاي دولتي بر شهر مهم "اسلاويانسك" و
اخراج جدايي طلبان طرفدار روسيه وارد مرحله تازهاي شد. دولت اوكراين اعلام
كرده است شهر "دونتسك" را نيز به محاصره كامل در آورده است. حملات ارتش
اوكراين به مواضع جدايي طلبان، پس از پايان آتش بس در هفته گذشته آغاز شد.
روسيه اوكراين را متهم كرده كه در مناطق شرقي به كشتار مردم پرداخته است.
اين
درحالي است كه مسكو تاكنون به درخواست جدايي طلبان براي كمك رساني و حمايت
نظامي پاسخ نداده است. عليرغم اين تحولات، درگيريهاي شديد در شرق اوكراين
همچنان ادامه دارد و هنوز نشانه قاطعي از پايان درگيريها و بحران در اين
كشور مشاهده نميشود.
اين هفته، با انتشار نتايج اوليه انتخابات رياست
جمهوري افغانستان و اعلام "اشرف غني احمدزي" به عنوان برنده انتخابات،
بحران سياسي اين كشور اوج گرفت. عبدالله عبدالله، رقيب اشرف غني بلافاصله
پس از اعلام نتايج اوليه، در محل "لويه جرگه" يك گردهمايي از طرفدارانش
تشكيل داد و به شدت به نتيجه انتخابات اعتراض كرد و آنرا تقلبي خواند.
عبدالله تاكيد كرد زير بار پذيرش اين نتيجه نميرود و تهديد كرد دولت موازي
تشكيل خواهد داد. عبدالله، مثلث، كاخ رياست جمهوري، كميسيون انتخابات و
ستاد انتخاباتي اشرف غني را به طراحي تقلب متهم كرد. در اين جلسه تصاوير
كرزاي به زير كشيده شد و به جاي آن تصوير عبدالله عبدالله به عنوان
رئيسجمهور منتخب نصب گرديد.
تحولات اخير، افغانستان را بار ديگر
وارد يك بحران جدي كرده است كه از آن بوي درگيريهاي شديد سياسي و حتي جنگ
داخلي به مشام ميرسد. برخي نيز نسبت به خطر تجزيه اين كشور هشدار دادهاند
اما اين احتمال نيز وجود دارد كه با مداخله آمريكا و تقسيم قدرت ميان
رقبا، اين بحران به نوعي سازش منتهي شود.
و در آخر ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری را میخوانید که به مطلبی با عنوان«اعتدال و تناقض»نوشته شده توسط مهدي راستي اختصاص یافت:
انقلاب
فرهنگي که در سال 1357هجري شمسي در ايران رخ داد، حکايت از آن داشت که
ميتوان روح زمانه و عصر خود را تلطيف کرد. از يک طرف مسکن و دارويي بود بر
دردها و آلام انسانهاي مانده در برزخ جهان سوم و از طرفي هم اين توان را
در خود ميديد که با تمدني که با هيبت کامل در برابر تمدنهاي آسيايي قدعلم
کرده بود به معارضهجويي بپردازد. تمدن نويني که «سرمايه» کليد واژه اصلي و
نهايي آن بود. اين معارضه و تقابل خود را در هيبتِ جملات و کلماتي همانند
دفاع از مسلمين و مظلومين جهان در سياست خارجي و برقراري عدالت در سياست
داخلي نشان ميداد. اين کلمات و جملهها آنقدر در بحبوحه انقلاب و بعدتر از
آن کارکرد مثبتي براي جامعه داشت که جنگ تحميلي را بدون هيچ چشمداشتي
هدايت ميکرد و جوانان اين مرزو بوم را عاشق نبرد و شهادت مينمود.
آنها
خالصانه و با ادبياتي خالص در جبهههاي جنگ، حق بودن خود و باطل بودن طرف
مقابل را به نمايش ميگذاشتند. رمز مقاومت انسانِ آن روزگار همين رفتار و
کرداري بود که بر پايههاي حق، عدالت و دفاع از مظلوم استوار شده بود. آن
زمان حتي مفهوم طبقه و طبقات هم که ادبيات چپ را مزين ميساخت رنگ باخته
بود و از «منزلت» انسانها سخن به ميان ميآمد. اگرچه اين شأن و منزلت که به
جاي طبقه نشانده شده بود کمرنگ جلوه مينمود اما يکي از مهمترين مولفههاي
انقلاب اسلامي ايران است. براي مثال، در اين جايگزينيِ مفاهيم، به فقير و
مستضعف به عنوان طبقهاي از طبقات نگاه نميشود و شأن و منزلتي فراتر از
سرمايهدار مييابند.
از آن زمان تا امروز قريب به چهار دهه سپري
ميشود و امروز به جاي آن همه ادبيات خالص، تبليغات پرطمطراق صدا و سيما،
بنگاههاي سرمايه در ايران همچون اپراتورهاي تلفن همراه و بنرها و
بروشورهايي که صندلي پارکها را نيز احاطه کردهاند نشانده شده است.
روزانه با هر ترفندي پيامهاي تبليغاتي بسياري براي شهروندان ارسال و در
حوزه عمومي به نمايش در ميآيد و بهاي ديدن يک فيلم و برنامه ورزشي تفريحي
مناسب از تلويزيون خوراکهاي جور واجور سرمايهداران براي مخاطب تدارک ديده
شده است.
آنچنان نهادها و سازمانهاي رسمي و غيررسمي با تناقض
عجين شدهاند که تشخيص سره از ناسره دشوار است و هيچ اعتدالي نميتواند
ميان سرمايه و ادبيات و ارزشهاي اوليه انقلاب اسلامي پل بزند. پيشقراول
اين بنبست صدا و سيمايي است که سالياني است به جاي خصوصيسازي شبکههاي
خود به ابزاري در دست بنگاههاي تجاري تبديل شده است تا هر آنچه را اين
بنگاهها براي مخاطب تشخيص دهند به نمايش درآورند. گزافهگويي نيست که اين
روزها تبليغات آزاردهندهترين موضوع رواني اجتماعي براي شهروندان است و نه
تنها بارقههايي از پنداشتههاي انقلابِ فرهنگي را بر باد ميدهد بلکه
همچنان حامل تناقضهايي خواهد بود که جامعه نيمه سنتي و نيمه مدرن ايران با
خود به دوش ميکشد. تبليغاتي که هيچ نوع قرابتي با احکام و اصول اوليه
حکومت اسلامي و پيگيري عدالت ندارد.
آنچه امروز ما را به تسخير
درآورده کل و هيبتي است-در قامت تمدني مبتني بر سرمايه- که عدالت اسلامي با
اقدامات برخي از کارگزارانِ مسلمانِ اين نوع عدالت توان معارضه با آن را
از دست داده و روز به روز بر شدت آن افزوده ميشود. گفتمانِ اعتدال برآمده
از جامعه که مدعي ميانهروي است و سعي دارد تا در آينده بر صورتبنديِ
گفتماني خود اصرار ورزد بايد در مرحله اول تناقض شکل گرفته در عدالت خواهي
را حل کند تا بتواند به اهداف خود که همانا نهادينه ساختن عقلانيت ايراني
اسلامي است بيش از پيش نائل شود.