کد خبر: ۲۲۲۵۴۳
زمان انتشار: ۱۸:۵۳     ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۳
سایت برای مردم نوشت:: "چ"، حاتمی کیا بار دیگر نشان داد که راوی روزهای تنهایی است، روزهای دو راهی! حاتمی کیا اهل روایت است نه مرد قضاوت و این را در تمامی آثارش میتوان دید. این را از بگو مگوی مردمی که از سالن سینما بیرون می آیند هم میشود فهمید "حق با حاج کاظم بود؟" "حق با وصالی بود؟" "نه! مرتضی راشد حق داشت"! مردمی که خود باید قضاوت کنند که قهرمان روایت ابراهیم، چه کرد؟ چرا کرد؟ و این همان هنر حاتمی کیاست در خلق شاهکارهای سینمای ایران.

اما او در پس این روایات و قصه گویی هایش به دنبال چیست؟ شاید پاسخ این سوال، همان دغدغه حاتمی کیای بعد از جنگ است.

ابراهیم رویات گر تقابل است اما نه تقابل حق و باطل، چرا که در نزاع حق و باطل تردیدی نیست "انّا هدیناه السبیل إمّا شاكرا‍ً و امّا كفوراً" اما کار آنجا سخت می شود که حق در برابر حق قرار میگیرد و حاتمی کیا راوی روزهای سخت است، روزهای تقابل حق با حق.

برای درک این روزهای سخت، بهتر است از پنجره آژانس شیشه ای به تپه های سپاه پاوه نگاه انداخت. آنجاست که میتوان چمران حاتمی کیا را شناخت! وصالی را درک کرد!

"چ" قهرمان و ضد قهرمان ندارد، هر دو قهرمانند، همانقدر که بیننده از مظلومیت چمران رنجیده میشود، از شجاعت وصالی به وجد می آید و در آخر به افتخار هر دو شهید بزرگوار می‌ایستد و احترام میگذارد. حاتمی کیا راویست نه قاضی!

آژانس، روایت گر روزهای سخت است، حاج کاظم فرمانده جنگ ، پدری مهربان و راننده ای زحمت کش که هیچ گاه از گذشته‌ی خود سهم خواهی نکرده؛ اما اکنون برای درمان عباس راهی ندارد جز آنکه خود را فدا کند. برای خشک نشدن رگ غیرت، فقط یک یا علی میخواهد، همین! اما چه کند که کسی او را درک نمیکند... اما چه کند که اسلحه بدستش افتاده و باید مدافع عباس باشد...

سلحشور هم آدم بدی نیست! او نه سرباز انگلیس است و نه جاسوس موساد. او هم آمده تا به کشور خدمت کند؛ او وظیفه دارد مدافع ثبات و امنیت باشد؛ وی میخواهد از مردمی حفاظت کند که عباس برای دفاع از آنها مجروح شد.

هر دو نگران کشورند و دلسوز انقلاب، یکی از حمله خارجی میترسد و امنیت ملی را در بی بی سی دنبال میکند، آن یکی از سست شدن غیرت و مردانگی واهمه دارد و امنیت ملی را در حفظ جان عباس میداند. هر دو درست میگویند. جان عباس در خطر است و جان گروگان‌ها هم! هر دو وظیفه دارند و هردو به وظیفه شان عمل میکنند. حاج کاظم همان سلحشور است و در این میان عباسی باید باشد تا آژانس آفریده شود.

جنس روایت "چ" نیز همان جنس "آژانس" است با این تفاوت که دشمن دیگر در پشت مرزها و روی خط bbc نیست. بلکه پشت دروازه های پاوه منتظر نتیجه این تقابل نشته است.

چمران، چریکی شجاع، متفکری عارف و روشنفکری مردمی است، او برای صلح آمده اما از جنگ ترسی ندارد، پیرمردها و پیر زن ها با دیدنش اشک شوق میریزند چرا که او نوید آتش بس با خود دارد. صلح با دشمن؟! چمران میداند که نمیشود اما تلاشش را میکند تا حجت برخودش تمام شود. او قدرت کشتن دارد اما نمی خواهد. او میخواهد بدون خونریزی پاوه را نجات دهد، اما نمیشود! با دشمنی که به زخمی های بیمارستان رحم نمیکند، نمیتوان مصالحه نمود. چمران به همان اندازه که مرد صلح نیست، مرد جنگ هم نیست.

اصغر وصالی هم جنگ طلب نیست، حافظ قرآن است، مردی مهربان و دل آرام! مانند چمران دوره های چریکی را در فلسطین گذرانده. برای آزادی مبارزه کرده و نمیخواهد جنگ کند. رزمنده ها با دیدن او روحیه میگیرند. او هم مانند چمران دشمن را میشناسد، میداند که آنها اهل صلح و گفتگو نیستند به قول خودش  "زبان آنها را میفهمد" آنها با فشنگ سخن میگویند و او با باروت.

ضدانقلاب به پاوه نزدیک میشود و باید تصمیم گرفت. یکی با گلوله و شهادت میخواهد جان مردم را حفظ کند و آن یکی با مذاکره. چمران میداند که حق با اصغر است و گفتگو به جایی نمیرسد، اما میخواهد که حجت را بر خود تمام کند. وصالی هم میداند که مصطفی چریک دلاوری است که آمده غائله پاوه را ختم نماید، اما رفتارهای او را درک نمیکند.

دشمن از هر دو نفر میترسد و برای کشتن هر دویشان جایزه میگذارد. چرا که "دکتر عنایت" هم میداند، وصالی همان چمران است و مصطفی همان اصغر.

وصالی به چمران فرصت گفتگو میدهد و مصطفی همدوش اصغر در سنگرها می‌جنگد. هر دو حق دارند، هر دو حق میگویند و این روزها، روزهای سخت حاتمی کیاست، او باید روایت گر تقابل دو حق باشد. بدون آنکه قضاوت کند، بدون آنکه ضدقهرمان بسازد.

 البته میان "چ" و "آژانس" یک تفاوت هست، شاید بخاطر گذشت زمان باشد و یا دگرگونی جامعه و یا یک رخداد تصادفی، اما سلحشور به نقش اول "چ" میرسد و وصالی نقش اول خود در "آژانس" را از دست میدهد. اتفاقی که نمیدانم باید از خرسند بود یا نارحت، چرا که اینجا تقابل حق است با حق.

 هرچه هست، نه چمران و نه وصالی، هیچکدام نتوانستند پاوه را نگه دارند! همانگونه که حاج کاظم و سلحشور هم برای عباس کاری نکردند! آنچه بود "عصای خمینی" بود و بس.

*سیدهادی آیت
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها