به گزارش پایگاه 598 به نقل از برهان؛
اشاره:
در جریان راه افتادن جریانی به اسم «نه» به یارانهها، که ابتدا توسط دولت
و سپس توسط رسانهها پیگیری شد، تنها 3 درصد از خانوارهای ایرانی برای
دریافت یارانه ثبتنام نکردند. این در حالی است که دولت اعلام کرد در صورتی
که بعداً مشخص شود درآمد واقعی افراد بیشتر از مبلغی است که در فرم
ثبتنام لحاظ نمودهاند، با اقدامات دولت، از جمله منع آنان از دریافت
تسهیلات بانکی، مواجه خواهند شد. اما با همهی این تفاصیل، این جریان «نه»
به یارانهها با عدم کامیابی و موفقیت همراه شد.
لذا
گروه اقتصادی برهان برای بررسی دلایل جامعهشناختی این امر، نزد یکی از
اساتید این زمینه میرود. دکتر اصغر مهاجری عضو هیئتعلمی دانشگاه تهران و
استاد دانشگاه و کسی است که سالها به بررسی مسائل مختلف اجتماعی و تبعات
مختلف آن پرداخته است. ایشان در اینباره معتقد است:
تشویق
مردم برای انصراف از یارانهها در حالی با عدم کامیابی مواجه شد که بدنهی
کارشناسی دولت با عدم بسترسازی و ظرفیتسازی و بدون در نظر گرفتن تأثیر
اجتماعی و فرهنگی این امر بر جامعه، قادر به کسب اعتماد مردم و طرح دلایل
منطقی جهت انصراف مردم نبود.
در ادامه گفتوگوی برهان با دکتر اصغر مهاجری، جامعهشناس، را میخوانیم.
همانطور
که مطلعاید، بیش از 90 درصد مردم برای دریافت یارانه ثبتنام کردند؛ در
صورتی که دولت برآورد کرده بود که ده هزار میلیارد تومان از محل انصراف
مردم از یارانه فراهم خواهد شد. به نظر شما، دلایل شکست دولت در انصراف از
یارانه چه بود؟
به
نظر من، دلایل متعددی وجود دارد. اول، مردم به توجیهات و دلایل دولت برای
انصراف از یارانهها ایمان نیاوردند. در واقع بدنهی کارشناسی دولت قادر به
طرح منطقیِ دلایل انصراف از یارانهها نشد و از جامعهشناسان، روانشناسان
و دانشگاهیان در طرح دلایل و دفاعیات استفاده نکرد. این نکتهی بسیار مهمی
است. بیشک نیت دولت پاک بوده و طرح موضوع هم درست بود؛ ولی دلایل دولت
جای تأمل و تردید داشت و همین امر مردم را به ثبتنام سوق داد.
دوم،
به نظر من در سیاست هدفمند کردن یارانهها، دادن پول نقد به خانوارها از
اساس امر اشتباهی بود. این بنیان غلط از دولت نهم شروع شده و باعث تثبیت یک
کجراهه گردید. همان زمان بنده در مصاحبهها عرض کردیم که سیاست هدفمند
کردن یارانهها مقدسترین و مهمترین سیاستی است که باید اجرا شود؛ اما
شیوهی فعلی اشتباهترین تاکتیک برای رسیدن به این استراتژی است.
در
آن زمان، پیشنهاد شفاف ما این بود که برای اجرای تاکتیکهای هدفمند کردن
یارانهها، باید هزار متخصص دانشگاهی و پژوهشگر بینرشتهای دو سال کار
مطالعاتی انجام داده و 100 تکنسین و اهل فن بسترها و شرایط آن را در دو سال
بعدی فراهم نمایند. بنابراین، این طرح در عرض 4 سال به بهترین نحو اجرا
خواهد شد.
بنده معتقدم این
کجراهه ره به ترکستان میبرد و به جز تقویت تکدیگری، استمرار الگوی
نادرست مصرف، تورم و آسیبهای مختلف اجتماعی پیامد دیگری ندارد. در حال
حاضر نیز پیشنهاد شفاف ما این است که باید ابتدا تأثیر اجتماعی و فرهنگی
این طرح ارزیابی شود. یعنی پیوست فرهنگی و اجتماعی این سیاست به وسیلهی
متخصصان غیروابسته به دولت و پژوهشگران دانشگاهی، بهصورت بینرشتهای و
بدون دغدغهی زمان تهیه شود.
سریعترین
و موفقترین برنامه، عبارت است از تشکیل صندوقهای توسعهای محلی تا از
این طریق، فقرزدایی از محلهها و ثروتمند کردن آنها صورت بگیرد.
اگر
تأثیر اجتماعی و فرهنگی این سیاست ارزیابی نشود، مطمئناً هرگونه
تصمیمسازی دولت، حتی مبتنی بر بدنهی کارشناسی آن، ره به ترکستان است.
بنده چند بار در رسانهها بر این نکته تأکید کردم. در دولت نهم و در حال
حاضر هم تکرار میکنم که این اقدام بنیان علمی محکمی دارد.
سوم، پرداخت نقدی یارانهها، خواه برای چارکهای پایین و خواه برای چارکهای بالا اشتباه است.
راهحل شما بهعنوان جایگزینی برای پرداخت نقدی یارانهها چیست؟
سریعترین
و موفقترین برنامه، عبارت است از تشکیل صندوقهای توسعهای محلی تا از
این طریق، فقرزدایی از محلهها و ثروتمند کردن آنها صورت بگیرد.
براساس
یافتههای پژوهشی در سراسر جهان و نتایج مطالعات ما در بیست سال گذشته،
این روش بهترین و کارآمدترین شیوه نسبت به شیوههای موجود است. البته اگر
مطالعات جدیدی صورت گرفته، بنده از آن بیاطلاع هستم.
در
گذشته میگفتیم به جای ماهی دادن به مردم، ماهیگیری را به آنها یاد
بدهید. امروزه میگوییم محلات باید با کمک صندوق توسعهی محلی بهقدری
ثروتمند شوند که اعضای آن ماهی گرفتن را خودشان یاد بگیرند. پس ملاحظه
میکنید که ماهی دادن به مردم شیوهای منسوخ و تاریخگذشته است.
ادامهی
سیاست هدفمند کردن یارانهها بهصورت پرداختهای نقدی (خواه برای چارکهای
پایین و خواه برای چارکهای بالا) بهطور حتم در حکم ماهی دادن بوده و
تاریخ مصرف آن گذشته است.
اگر
دولت میخواهد توجیهی داشته باشد که خرد جمعی، عقل سلیم و شعور عامیانه آن
را به جان بخرد، باید سه ویژگی را مدنظر قرار دهد. اول، این توجیه از مبنای
عمیق عقلانیتی و کارشناسی برخوردار باشد. دوم، بر محوریت عدالت اجتماعی
بوده و بتواند آن را توصیف کند. سوم، برمبنای مشارکت جمعی و طلایهداری
سازمانهای مردمنهاد باشد.
هیچیک
از این سه نکته در توجیهات اخیر دولت محترم تدبیر و امید به چشم نمیخورد.
به عبارت دیگر، دولت برای این کار از تدبیر و کلید رهگشا استفاده نکرد.
البته دربارهی نکتهی سوم عرض کنم که در این طرح، مشارکت از جنس تبلیغات
صداوسیما و بهصورت شکننده، از بالا به پایین و توصیههای اربابمحورانه
بود. معنای مشارکت این نیست که یک نفر دستور بدهد و بقیه آن کار را انجام
دهند. مشارکت با هم اندیشیدن، با هم برنامهریزی کردن، با هم اجرا کردن، با
هم متنعم شدن و با هم نظارت کردن است.
تبلیغات رسانهها، از جمله صداوسیما، در این میان چه نقشی داشتند؟
تبلیغات
رسانهها تظاهری، غیرکارشناسی و دارای پیامدهای منفی بود. در واقع مقابل
صحنه و پشتصحنه حالت دوگانهای ایجاد شد. افراد تظاهر کردند که این مبلغ
را نمیگیرند و در پشت صحنه، چون به خلوت رفتند، آن کار دیگر کردند. افراد
انصرافی هم جزء دو گروه هستند: ساکنان خارج از کشور که بسترها و شرایط برای
آنها فراهم نشد، عدهای که بهخاطر گرفتاری نتوانستند مراحل ثبتنام را
انجام دهند.
از طرف دیگر،
گروههای پنهان جامعه (که آبشخورشان مشخص نیست) متأسفانه تقاضای دولت را به
مذبحگاه جوک و شوخی بردند و قبح درخواست رئیسجمهور را ریختند. به هر
حال، به نظر من باید با استفاده از صندوق توسعهی محلی برنامهریزی کرد که
هیچیک از مردم یارانه دریافت نکنند.
به نظر شما، چرا سرمایهی اجتماعی و 19 میلیون رأیدهنده به دولت از دریافت یارانه انصراف ندادند؟
سرمایهی
اجتماعی 3 ضلع دارد: شفافیت، اعتماد و تعامل. دولت قادر نشد بسترسازی و
ظرفیتسازی لازم را برای این سه ضلع انجام دهد. مشکلات را شفافتر به مردم
نگفت، نتوانست ارتباطاتی از طریق جامعهی مدنی ایجاد کند و به همین دلیل،
اعتماد مردم را کسب نکرد. در نبود این سه ضلع، سرمایهی اجتماعی به مدد
نخواهد آمد.
حضرتعالی تا
اینجا به آسیبشناسی رفتار دولت اشاره کردید. حال، دیدگاه مردم در اینباره
چه بود؟ بسیاری از خانوادهها به این نتیجه رسیدند که بهتر است ثبتنام
کنند؛ چون قدرت خرید آنها کاهش پیدا کرده است. نظر شما چیست؟
در
کشور ما متأسفانه اصل ناامنی حاکم و فراگیر است. از طرف دیگر، دولت هم
شفافیتی ایجاد نکرد و از زبان سخنگویان مختلف و ملوکالطوایفی توجیهات
متفاوتی مطرح شد. اولی میگفت «میخواهیم به قشرهای محرومتر مبلغ بیشتری
بدهیم.» دیگری میگفت «این رقم را در بخش بهداشت هزینه خواهیم کرد.» این
امر نشانهی سردرگمی آنها در توجیه کردن مردم بود.
سردرگمی
نیز نشانهی عدم شفافیت دولت در بیان مسائل پشت صحنه بود. بنابراین چون
شفافیتی در کار نبود، احساس ناامنی حسابوکتاب خانوارها را تحت پوشش قرار
داد و باعث شد دست به ریسک نزنند؛ در حالی که همه (حتی چارکهای پایین)
میدانند که مبلغ 45 هزار تومان امروزه در زندگی افراد چارهساز نیست. اگر
دولت اعلام میکرد که هیچکس یارانه نگیرد، شاید آنقدر احساس ناامنی وجود
نداشت.
تبلیغات فراوان از
سوی صداوسیما هم نتوانست مردم را منصرف کند. به نظر شما، دلیل آن چه بود؟
آیا این امر نشاندهندهی بیاعتمادی مردم به دولت نیست؟
بنده
تصحیح کنم که مردم به دولت بیاعتماد نبودند، بلکه به توجیهات
غیرکارشناسانهی دولت در مورد انصراف از دریافت یارانه مؤمن نشدند. میانگین
جامعه به این دولت ایمان و اعتماد دارند و آن را بهترین انتخاب میدانند.
شعور مردم ستودنی و قابل دفاع است. آنها یاور دولت هستند، ولی به دلایلی
که ذکر شد، به این طرح رأی مثبت ندادند.
در
این میان، خود دولت هم مقصر بود. مثلاً دولت در دادن سبد کالاها به این
نکته دامن زد که مردم آن را نگیرند. در حالی که دولت نباید خود را درگیر
سبد کالا میکرد تا منافع عدهای در برابر منافع ملی تأمین نشود.
بهطور
خلاصه، پیشنهادی که عرض کردم، تنها راهکار مطالعاتی تا امروز است. البته
ممکن است در آینده مطالعات قویتر و راهکارهای دیگری به وجود بیاید. تأکید
میکنم که بهترین، رساترین، پربرشترین و مؤثرترین راهکار عبارت است از
ایجاد صندوق توسعهی محلی. ما این را فریاد میزنیم، تضمین میکنیم و برای
اجرای آن با تمام توان کمک کنیم. همهی ما از یک جنس هستیم، به این دولت
اعتماد داریم و از آن دفاع میکنیم؛ اما باید دانست که تنها راهکار
کارشناسی همین است.