دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است
تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
این واژهها اگر به تغزل بدل شده است
مادر! حضور نام تو در شعرهای من
لطف خداست شامل حال غزل شده است
غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
این مسئله میان من و عشق حل شده است
سیارهای که زهره نشد آه میکشد
آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است
زهرایی و تلألو نور محبتت
در سینهام ز روز ازل لم یزل شده است
با نام تو هوای غزل معنوی شده است
بیاختیار وارد این مثنوی شده است
هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
تنها تویی که بر سر ذوقم میآوری
نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است
از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
باید برای بردن نامت وضو گرفت
نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
غرق خداست شعب ابیطالب دلم
عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است
از این شکوه، ساده نباید عبور کرد
باید مدام زندگیت را مرور کرد
چون زندگیت سادهتر از مختصر شده است
پیش تجملات، جهازت سپر شده است
آیینهای و سنگ صبور پیمبری
در هر نفس برای پدر مثل مادری
اشک شما عذاب بهشت است، خنده کن
لبخندت آفتاب بهشت است، خنده کن
دنیای ما نبوده برازنده شما
هجده نفس زمین شده شرمنده شما
آیینهای نهاده خدا بین سینهام
حس میکنم مزار تو را بین سینهام
مانند آن خسی که به میقات پر کشید
قلبم به سوی مادر سادات پر کشید