به گزارش پایگاه 598، محمدي
محمدي در گفتوگو با خبرنگار سياسي «خبرگزاري دانشجو»، در خصوص توجه سياست
خارجي دولت اصلاحات به كشورهاي اروپاي غربي گفت: راهبرد اصلی دولت
اصلاحات در سیاست خارجی توسعه روابط با اروپا نبود؛ یکی از ایده های اصلی
جریان اصلاح طلب که همیشه از سوی چهره های مختلف این طیف تکرار می شد، این
بود که تصمیم گیرنده اصلی در روابط بین الملل آمریکاست و اگر میخواهیم
مشکلاتمان را حل کنیم باید با آمریکاییها وارد مذاکره شویم؛ ادبیات
مذاکره با آمریکا در روزنامه های اصلاح طلب در یک مقطعی به طور جدی مطرح
شد؛ به طوری که مقام معظم رهبری به طور مکرر تاکید کردند که این مسئله
راهبرد نظام نیست و نظام تصمیمی برای مذاکره با آمریکا ندارد.
اصلاح طلبان اروپا را پلي براي رسيدن به آمريكا ميديدند
وي
افزود: رجوع جریان اصلاح طلب به اروپا به این دليل بود که اولا دسترسی به
آمریکا نداشتند و ثانیا اروپا را به عنوان واسطه ای بین ایران و آمریکا می
دانستند؛ یعنی با اروپا به عنوان موجودیت مستقل مذاکره نمی کردند، بلکه با
اروپا به عنوان واسطه اي كه مي تواند پيامها را به آمريكا منتقل كند وارد
مذاكره مي شدند، لذا گرايش به اروپا به اين دو دليل بوده است.
اين كارشناس مسائل بينالمللي تصريح كرد: اصلاح طلبان براي اين رابطه با
آمريكا نيز پيش فرضهايي داشتند؛ پيش فرض اول اين بود كه ادبيات انقلابي
امام كه «آمريكا را شيطان بزرگ» مي دانستند را بايد به كنار نهاد؛ يعني
بايد آمريكا را به عنوان قدرت واقعي قبول كرد؛ اين همان چيزي بود كه به آن
سياست خارجي واقع گرايانه مي گفتند؛ پيش فرض دوم اين بود كه بايد آمريكا
را به عنوان قدرت برتر به رسميت بشناسيم، وقتي آمريكا را به عنوان قدرت
اول جهان كه حل شدن يا نشدن مشكلات به آن وابسته است به رسميت بشناسيم
ديگر راهي جز گفتوگو با آمريكا باقي نمي ماند؛ چرا كه بر اين مبنا و پيش
فرض با هر كس ديگري كه وارد گفتوگو شويم، بيفايده است.
محمدي با بيان اين مطلب كه دولت اصلاحات معتقد بود كه بايد خودمان را در
مكانيزمهايي كه توسط آمريكا براي اعمال سلطه بين المللي ايجاد شده هضم
كنيم، اظهار داشت: در دوره اصلاحات فرايندي را با عنوان «الحاق به معاهدات
بينالمللي» داشتيم؛ معاهداتي كه در حوزه بينالمللي وجود دارد عموما بعد
از جنگ جهاني دوم از سوي آمريكا به كشورهاي ديگران تحميل شده و هدف اين
معاهدات هم حفظ سلطه خودشان بوده است. مثلا الحاق ايران به «سي. تي. بي.
تي»، معاهده منع جامع آزمايش هاي هستهاي، دائمي شدن عضويت ايران در «ان.
پي. تي» كه قبل از اين ايران عضويت آن را به صورت پنج ساله پذيرفته بود و
در دولت اصلاحات معاهده به گونه اي امضا شد كه ديگر به تمديد اين دورههاي
پنج ساله نيازي نبود، همه نشان دهنده اين است كه دولت اصلاحات به دنبال
جلب رضايت آمريكا بود و براي اين موضوع عقيده داشت بايد هر چه بيشتر خودش
را در اين مكانيزمها حل كند و به عضويت اين معاهدات دربيايد؛ معاهداتي كه
هيچ كاركردي جز تثبيت سلطه آمريكا در جهان نداشت.
وي تصريح كرد: حتي در حوزه نظامي ديد جريان اصلاحات اين بود كه بايد از
مسابقه نظامي با آمريكا دست برداريم؛ چون ما هيچ گاه نميتوانيم توانايي
نظاميمان را طوري پيش ببريم كه بتوانيم با آمريكا مقابله كنيم؛
پيشنهادشان هم اين بود كه ما بايد تامين امنيتمان را به يك مكانيزمي مثل
ناتو بسپاريم و اصلا ضرورتي ندارد خودمان امنيت را تامين كنيم؛ اين
پيشنهادي را كساني مثل جواد ظريف در همان مقطع ارائه دادند و گفتند كه
بهتر است به ناتو بگوييم كه امنيت ما را تامين كن؛ اين در حالي است كه
اشتباه اين نگاه اين بود كه اساسا كسي نمي خواست با آمريكا مسابقه
تسليحاتي بدهد، بلكه ما مي خواستيم واجد قدرت نظامي باشيم تا بتوانيم در
مرزهايمان از خومان دفاع كنيم؛ در ضمن داشتن قدرتي به مانند قدرت آمريكا
به اين معناست كه شما حضور نظامي جهاني داشته باشيد، در حالي كه ايران
اصلا نمي خواست اين كار را انجام بدهد.
اين
كارشناس مسائل سياسي بيان داشت: جريان اصلاح طلب به دنبال اين بود كه
بتدريج ايران را به يكي از اقمار آمريكا در منطقه تبديل كند و از مجموعه
اصول انقلاب كه خطري براي منافع آمريكا در منطقه بود يا دست بردارد و يا
در آن تجديدنظر كند؛ براي اينكه فرض دولت اصلاحات اين بود كه آمريكا شكست
ناپذير است و ما هرگز از طريق راهبرد مقاومت و راهبرد ايستادگي نمي توانيم
از آمريكا امتياز بگيرم؛ البته نادرست بودن اين فرض در دولت نهم بوضوح
آشكار شد و راهبرد مقاومت موجب گرديد، به جاي اينكه ما از مواضعمان كوتاه
بياييم، آمريكا از سياست خود كوتاه بيايد.
تنها چيزي كه غربيها به دولت اصلاحات دادند لبخند بود
محمدي
افزود: اين موضوع شرايطي ايجاد كرد كه ما امتيازات زيادي را به طرف غربي
واگذار كرديم و در مقابل هيچ امتيازي نگرفتيم؛ يعني دولت اصلاحات هيچ گاه
نمي تواند ادعا كند كه از غربي ها امتياز گرفته است؛ چرا كه تنها چيزي كه
غربيها به دولت اصلاحات دادند لبخند بود، لبخنديهايي كه هيچ پشتوانه و
محتواي واقعي نداشت.
اين
كارشناس مسائل بين المللي دومين اتفاق در دولت اصلاحات را ارسال پالس و
آدرس ضعف به طرف غربي عنوان كرد و گفت: نتيجه ارسال اين آدرس موجب شد كه
غربيها احساس كنند كه اعمال فشار به ايران راهبردي است كه جواب مي دهد؛
يعني اگر بخواهند رفتار ايران را تغيير بدهند، اعمال فشار روش مناسبي
است؛ در واقع اصلاحات تصور مي كردند كه راهبردشان منجر به كاهش فشارها
خواهد شد، اما تحليل غرب اين بود كه اينها ضعيف هستند و اگر ضعيف نبودند،
مقاومت مي كردند، بنابراين حال كه مقاومت نمي كنند پس ضعيف هستند و حالا
كه ضعيف هستند بايد فشارها را افزايش داد.
وي
افزود: سومين احتمال اين بود كه ما از ظرفيتهاي كليدي شرق آسيا در
كشورهاي عربي و آمريكاي لاتين و حتي بخشهايي از اروپا كه بخشهاي
غيرآمريكايي اتحاديه اروپا محسوب مي شوند، غفلت كرديم و تمام انرژي خود را
براي توسعه روابط با اروپاي غربي و آمريكاي شمالي قرار داديم كه اين توسعه
روابط هيچ گاه به نتيجه نرسيد؛ ضمن اينكه مطالباتي كه آنها داشتند منجر به
تغيير ماهيت ما مي شد.
محمدي با بيان اينكه سياست خارجي دولت اصلاحات بسيار پر هزينه و بسيار كم
دستاورد بود، گفت: حتي اگر موضوع را خيلي واقع گرايانه و بر مبناي سود و
زيان محاسبه كنيم و اصلا ايدئولوژيك به اين مسئله ننگريم، در مي يابيم كه
دادههاي اين ديپلماسي از ستاندههاي آن خيلي خيلي بيشتر است كه منجر
شد اين معادله به ضرر ايران تمام شود.
وي گفت: دولت اصلاحات بر مبناي راهبرد اعتماد سازي در سياست خارجي خود عمل
كرد و اعتماد غرب به ايران براي دولت اصلاحات از هر هدف ديگري مهمتر بود؛
در واقع دولت اصلاحات نگاهش به مسئله طوري بود كه اجازه داشت هر چيزي را
پيش پاي راهبرد ارتقاي روابط با غرب قرباني كند، چه اين مسائل ارزش هاي
انقلاب اسلامي باشد و چه صنايع هستهاي كشورمان؛ در واقع پذيرش تعليق در
دولت اصلاحات معناي روشن و كليدي اين بود كه دولت اصلاحات اساسا اعتقادي
به اينكه بايد ايستاد و بر سر چيزي به نام فناوري هسته اي هزينه داد،
نداشت، بلكه معتقد بود كه فناوري هستهاي هم يك ابزاري است براي ارتقاي
روابط با غرب و بهتر است كه ما از اين كوتاه بياييم تا بتوانيم روابط مان
را با آمريكا و اروپا توسعه دهيم و اعتماد بيشتري در روابط ايجاد كنيم؛
براي همين بود كه جريان اصلاح طلب هم تعليق را و هم دادن اطلاعات و اجراي
پروتكل الحاقي را پذيرفت.
اين كارشناس مسائل بينالمللي در پايان اظهار داشت: در واقع مشكل اين
جريان اين بود كه طرف غربي را درست نمي شناخت و بسيار با حسن ظن به طرف
غربي نگاه مي كرد و اين در صورتي است كه خوشبينانه به اين موضوع نگاه
كنيم؛ چرا كه يك عده اي در اين مورد بدبين هستند و مي گويند كه
اصلاحطلبان غربي ها را ميشناختند و عمدا ميخواستند كه ظرفيتهاي ايران
را به پاي غربي ها قرباني كنند. اگر خوش بين باشيم قضيه از اين قرار است
كه جريان اصلاح طلب شناخت درستي از غرب نداشتند و متوجه نبودند كه هدف
غربيها اين نيست كه روابطشان را با ما اصلاح نمايند، بلكه هدف غربيها
اين است كه ما را از ابزارهاي قدرت خودمان محروم كنند.