وقتی ظریف تبدیل به فرصت بین المللی میشود!

اگر تا این مرحله هنوز می شد از وجود افرادی مطمئن بود، از این پس کم کم دایره ی افرادِ باقی مانده به قدری تنگ می شود که می شود از آنها یک استقراء تام کرد و نام تمامشان را دانست. از کسانی که فهمیده اند حکومت چه نقش عظیمی در فرهنگ دارد، چقدرند کسانی که دریافته اند بار عمده ی این اثر نه بر گردن افراد حکومت، که ناشی از «ساختارهای حکومت» است؟ نمی دانم تا کنون چقدر توانسته ام علل این دور شدن را نشان دهم؟ آیا درک می شود که گام به گام که ذکر می کنم، واقعاً چقدر افراد از ما جدا می شوند و دیگر نه درد و نه حرف ما را درک نمی کنند؟ از اینجا به بعد، تقریباً باید معجزه ای رخ دهد تا فرد از این گرایشِ درونی عام که «برای هر مشکلی دنبال یک فرد مقصر بگردد» رها شود و توجهش به ساختارها جلب شود. اینکه می گویم «معجزه»، به علت قوت فوق العاده ی گرایش مقصریابی است. خود من تاکنون راهی نیافته ام تا کسی را قانع کنم که مشکلاتی که می بینی، از ضعف مدیریتی یا بی دینی مدیران نیست، از ساختارهاست. اصولاً انسان وقتی دردش می گیرد، سریعاً دنبال مقصری می گردد تا بر سرش خالی کند. حال ما می خواهیم بگوییم که کینه ی ناشی از دردت را کنار بگذار، تقصیر هیچ کس نیست، تقصیر ساختاری است که به هیچ وجه نمی توانی بلایی به او برسانی! چون اصلاً زنده نیست، حتی شیء هم نیست که ناخواسته آسیبی به آن برسانی، ساختار است! هیچگونه تعین عینی ندارد و تعینش به همین مشکلات است. نمی خواستم پرحرفی کنم، می خواستم آن حالت روحی که مخاطب ما از شنیدن این حرف ما که «مقصر آدم ها نیستند، ساختارها هستند» پیدا می کند را منتقل کنم. اینجا دیگر ما با عقل مواجه نیستیم تا بتوانیم استدلال کنیم و نمونه بیاوریم، طرف مقابل ما یکی از گرایشات مستقیمِ قویِ انسانی است که فرد باید از آن عبور کند.