کد خبر: ۱۹۹۰۸۵
زمان انتشار: ۱۳:۳۹     ۰۱ بهمن ۱۳۹۲
شاید بتوان ادعا کرد مستند جای خالی، یکی از اولین تولیداتی است که در عرصه تصویر قرار است از تحقیر فرهنگ خودی و ستایش فرهنگ بیگانه فاصله گرفته و روزنه‌های امید برای ارتقای فرهنگ عمومی گشوده شود.

 خلقیات ایرانیان نوشته جمالزاده شاید اولین اثر مکتوبی باشد که به طور خاص به نقد فرهنگ ایرانی پرداخته است. البته پیش از آن در آثار مستشرقین خارجی و مستفرنگهای داخلی نیز به شکل پراکنده، گوشه کنایه‌هایی به رفتارها و خُلق و خوهای ناپسند ایرانی دیده می‌شود. با کمی جسارت نظری اصلاً می‌توان خاستگاه روشنفکری در ایران را از گردآمدن پیرامون پرسش «علل عقب ماندگی ایران» جست‌وجو کرد. بعدها درون همین سنت، آثاری چون نجات، سازگاری ایرانی، جامعه‌شناسی خودمانی، جامعه‌شناسی خودکامگی، ماچگونه ما شدیم؟ و ... نیز به رشته تحریر در آمد.

منورالفکران در بدایت امر، ساختار سیاسی ـ استبدادی را مقصر اصلی عقب‌ماندگی می‌دانستند. آنهایی که کمی عمیق‌تر بودند به صرافت در می‌یافتند که ساختار سیاسی بیش از آنکه علت باشد، خود نیز معلول خصلت‌هایی است که آن را بازتولید می‌کنند، فلذا توجه خود را به فرهنگ معطوف می‌داشتند چرا که حکومت‌ها نیز ذیل فرهنگ و اجتماع پدید می‌آیند و ضعف و قوت آنها نیز تابع ظرفیت‌هایی است که فرهنگ، قابلیت آن را ایجاد می‌کند. اما عجیب آن است، افرادی که فکر خود را منور و روشن می‌دانستند از مسألۀ مهمی که همانا تفکر و اندیشه است غفلت کرده‌اند و این خود بزرگترین واپس‌ماندگی و فروبستگی‌ای است که روشنفکران نیز دچارش بوده‌اند. ثمره همین غفلت است که رهایی از عقب‌ماندگی را به سطحی‌ترین شکل در کشف حجاب و از فرق سر تا نوک پا غربی شدن تقلیل می‌دهد. امیرکبیر پیش از ظهور این روشنفکران سطحی‌نگر، عقب‌ماندگی را به درستی در ضعف علم و دانش جست‌وجو می‌کند و با تأسیس دارالفنون در صدد رفع این مشکل بر می‌آید. اما دارالفنون نیز گره از کار فروبسته ما نمی‌گشاید، چرا که اخذ صرف تکنیک از غرب نیز از حد یک اقدام صوری فراتر نمی‌رود.

پیشرفت و رهایی از جمود و واپس‌ماندگی بیش و پیش از آنکه آن را محدود به ظواهر کنیم و آن را نیازمند تغییر از بیرون و یا الگوبرداری از غرب به واسطه قدرت‌های حاکمه بدانیم، نیازمند تحولی درونی است. خواست و اراده تحول و پویایی، باید از درون بجوشد تا راه‌گشا باشد و این تحول صورت نمی‌گیرد مگر اینکه عالم اندیشه تکانی بخورد. از همین روست که سه‌گانه اندیشه، فرهنگ و تمدن را باید در پیوستاری به دنبال هم درک نمود که هر کدام زمینه را برای بروز دیگری فراهم می‌کند. به عنوان مثال اندیشۀ تولید، فرهنگِ کار را می‌سازد و فرهنگِ کار، در شکل تمدنی کارخانه ظهور می‌یابد، همان‌طور که اندیشه اسلامی، فرهنگی به نام نماز خواندن می‌سازد که از پی آن مسجد به مثابه یک بروز تمدنی ظاهر می‌شود.

ما از بدو مواجهه با غرب این روند را وارونه دیده‌ایم و به عبارت بهتر اساساً با غرب به شکل وارونه مواجه شده‌ایم. حتی اقبال لاهوری که قوت افرنگ را نی از چنگ و رباب و نی ز رقص دختران بی‌حجاب می‌دانست، غافل از این بود که حتی دست یافتن به علم و فن غربی نیز مواجهه‌ای صوری و تمدنی است. البته بدیهی است که در ابتدا آن چیزی که بیشتر جلب نظر می‌کند همان تفاوت‌های ظاهری و صوری و تمدنی است، اما غفلت از اینکه تمدن‌سازی نیازمند فرهنگ و اندیشه است خود پرسشی است که در جای خود نیازمند پژوهش‌های فراوانی است.

اما وضعیت امروز ما و پرسش امروز ما در نسبت با مسأله عقب‌ماندگی و مواجهه با غرب چقدر پیش رفته است؟ به نظر می‌رسد هنوز که هنوز است ما در همان مرحله مواجهه تمدنی درجا زده‌ایم. سرعت رشد تکنیک و قدرت تمدنی غرب نیز بر این درجا زدن دامن زده است. ما هنوز در گیر و دار پرسش از ترافیک، حجاب، توسعه، تکنولوژی و ... هستیم. در بهترین حالت حرف‌هایی راجع به فرهنگ‌سازی، انقلاب فرهنگی و مهندسی فرهنگی می زنیم ولی رویکردمان به فرهنگ نیز تنها رویکردی کلینیکی است. به این معنا که از فرهنگ انتظار پیش‌گیری یا درمان عوارض تمدنی داریم. فرهنگ را قابله تمدن نمی دانیم، شکسته‌بند تمدن می دانیم. ما هنوز دغدغه فرهنگ نداریم چه رسد که به اندیشه ملتفت شویم. حال چه باید کرد؟ آیا می‌توان دغدغه تمدن را به یکباره کنار گذاشت و سراغ فرهنگ و اندیشه رفت؟ آیا می‌توان این راهی را که تا به حال ولو به شکل معکوس طی شده به یکباره فروگذارد؟ شاید تقدیر تاریخی ما همین بوده است که این راه را معکوس طی کنیم. نکته ناامید کننده این نیست که چرا نوبت اندیشیدن ما فرا نمی رسد که این هنوز انتظاری زیاد از حد است و شاید با این مسیری که به صورت معکوس طی شده توقعی است دور از دسترس. بخواهیم یا نخواهیم ما برای تحول هنوز در مرحله مواجهه صوری و تمدنی هستیم و قدمی اگر قرار است برداریم رفتن به سراغ فرهنگ است، آن هم به دور از غوغای سیاست و به دور از نگاه تقلیل‌گرایانه‌ای که فرهنگ را صرفاً کلینیک درمان عوارض بداند.

پرسش دیگری نیز وجود دارد در باب اندیشه، و آن هم این است که آیا از اساس می‌توان در خلاء اندیشه کرد؟ به نظر می‌رسد حتی فکر و اندیشه و فلسفه غربی نیز در مواجهه با امری بیرونی رشد و نمو کرده است، به عنوان مثال مواجهه با فرهنگ و اندیشه یونان یا فرهنگ و اندیشه عالم اسلامی. فلذا شاید بتوان فرهنگ را نسبت به اندیشه متقدم دانست یا اینکه آن را در دیالکتیک با اندیشه فهم کرد. واقعیت‌های تاریخی نیز نشان از آن دارد که در اثر عقاید دینی و سنت‌ها و حتی عوامل جغرافیایی، فرهنگ‌هایی شکل می گیرد که از پی آن اندیشه مجالِ بروز می‌یابد. اما کمال مطلوب وقتی حاصل می شود که اندیشه به فرهنگ و تمدن جهت‌دهی دهد. به ساده‌ترین بیان می‌توان به چنین الگویی رسید:

سنت‌ها-----> فرهنگ اولیه ------> اندیشه‌ورزی --------> فرهنگ پیشرو-------> تمدن‌سازی متعالی

به هر حال فرهنگ به عنوان روحی که تمدن از آن پدید می‌آید و همچنین امری که می‌تواند اندیشه‌ورزی را به حرکت بیندازد، امروز باید در اولویت تمرکز ما باشد. فرهنگ هم واسطه میان اندیشه و تمدن است و هم موضوعی است که می‌تواند اندیشه را به حرکت وا دارد.

هنر و ادبیات همواره پیشاپیش اندیشه و تفلسف با شاخک‌های حساس خود متوجه ضرورت‌ها شده‌اند. هنر موظف است که دغدغه‌ها را پررنگ کند تا حساسیت‌ها را برانگیزد تا اراده برای تحول میسر گردد. ما برای پرداختن به فرهنگ و نشان دادن اهمیت موضوعِ فرهنگ، نیازمند کار جدی در عرصه هنر و ادبیات هستیم. به عنوان مثال ساخت مستندی که بتواند اهمیت فرهنگ و پرداختن به فرهنگ عمومی را عیان کند امروز امری ضروری است. ما تجربه سطحی‌نگری روشنفکران و مواجهه صرفاً تکنیکی و صوری را داریم و احتمالاً دیگر باید ملتفت شده باشیم که نقدی هم اگر قرار است به فرهنگ خودی بکنیم، باید نقدی درونی باشد نه اینکه مدام فرهنگ غرب را به رُخ ایرانی بکشیم و به فرهنگ ایرانی تو سَری بزنیم. که این کار نه تنها کمکی به تحول فرهنگی ما نمی‌کند بیشتر باعث سرخوردگی و فروبستگی فرهنگی ما خواهد شد.

شاید بتوان ادعا کرد که مستند جای خالی، یکی از اولین تولیداتی است که در عرصه تصویر قرار است این کار را شروع کند. علاوه بر جریانات روشنفکری‌ای که در حوزه جامعه‌شناسی خلقیات ایرانی و نقد به فرهنگ خودی قلم زده‌اند، حرف‌های دیگری نیز وجود دارد که باید شنیده شود تا این بحث علاوه بر خروج از محدوده محافل خاص، شکل عام‌تری به خود بگیرد و تلنگری نیز به سایر علاقمندان به مباحثی چون سبک زندگی و فرهنگ عمومی بزند.

همچنین در این مستند سعی بر آن بوده است که پرداختن به نقد فرهنگ ایرانی از تحقیر فرهنگ خودی و ستایش فرهنگ بیگانه فاصله گرفته و روزنه‌های امید برای ارتقاء فرهنگ عمومی گشوده شود. در مستند جای خالی که در آن با مدیران و اندیشمندان بسیاری که به طور مستقیم با فرهنگ سروکار داشته‌اند مصاحبه شده است، تنها به ضعف‌های فرهنگ ایرانی پرداخته نمی‌شود، بلکه ظرفیت‌ها و توانمندی‌هایی که درون این فرهنگ وجود دارد نیز به نمایش گذاشته می‌شود.

هنگ، آهنگ و قصد اراده است و فر به معنای شکوه. فرهنگ اراده شکوه است. درون فرهنگ ما قابلیت‌های فراوانی نهفته است که می‌تواند فرهنگ ما را دوباره به رونق و شکوفایی بیندازد و به پرواز در بیاورد.

یادداشت: محمد الیاس قنبری

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها