به گزارش 598، سایت "ایران هسته ای" نوشت:به دنبال
بالا گرفتن بحث ها درباره سرنوشت رابرت لوینسون مامور امریکایی که ادعا شده
در جزیره کیش مفقود شده، روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی مفصل به قلم بری
مییر اطلاعات مهمی را درباره جزئیات ماموریت وی در ایران فاش کرده است.متن
کامل این گزارش که روز 23 آذر منتشر شده چنین است:
***
رابرت ای لوینسون مردی عظیم الجثه بود
که زمانی برای اف بی آی کار می کرد و به شدت در پی آن بود که به بازآفرینی
یک زندگی رازآلود بین المللی بپردازد که به عنوان کارشناس جرایم سازمان
یافته روسی از آن لذت می برد. اما او هنگامی که اوایل سال 2007 در اتاق هتل
محل اقامتش در ژنو نشسته بود در اشتیاق ماموریتی سری به سر می برد که قصد
داشت در ایران آن را دنبال کند.
وی در یک ایمیل برای یکی از دوستانش
نوشت: «فکر می کنم در حالی که به پنجاه و نهمین سالروز تولدم در دهم مارس
نزدیک می شوم، و پس از برخی کارهای جنون آمیز دیگری که در زندگی ام درگیر
آنها بوده ام این را از خودم می پرسم که چرا، در این زمان، با هفت فرزند و
یک همسر عالی، بخواهم خودم را درگیر چنین کار پرمخاطره ای بکنم».
وی افزود دنبال این اطمینان خاطر است که «نمی خواهم سر از جایی درآورم که واقعا نمی خواهم در این مرحله از زندگی ام در آنجا باشم».
لوینسون دست به قمار زد و به جزیره ای
در ساحل جنوبی ایران سفر کرد تا با یک فراری آمریکایی ملاقات کند که
امیدوار بود به خبرچین او تبدیل شود. در آنجا بود که بدترین نگرانی اش محقق
شد، او ناپدید شد و از آن پس فقط یک بار سه سال قبل در یک فیلم ویدئویی و
در عکس هایی ظاهر شد که او را با لباس نارنجی زندانیان گوانتانامو نشان می
داد.
مقامات آمریکایی از زمان مفقود شدن او
در مارس 2007 در اظهارات عمومی خود بر این نکته اصرار داشته اند که لوینسون
به عنوان یک مامور تحقیق خصوصی که روی یک پرونده قاچاق سیگار کار می کرد
به ایران رفته است. در حقیقت، او پیمانکار سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا،
سیا، نیز بود. هنگامی که هدف واقعی ماموریت وی برای دولتمردان آمریکایی
روشن شد، یک رسوایی در سیا شکل گرفت که در آن سه مقام این سازمان به سبب
استفاده از لوینسون برای یک عملیات جاسوسی غیرمجاز کارشان را از دست دادند.
روزنامه نیویورک تایمز از اواخر سال
2007 از مناسبات لوینسون با سیا اطلاع داشت، یعنی از زمانی که یک وکیل
خانواده لوینسون دسترسی یکی از گزارشگرهای این روزنامه را به فایل ها و
ایمیل های وی فراهم ساخت. نیویورک تایمز این اطلاعات را فاش نکرد تا امنیت
لوینسون یا تلاش برای آزادی وی را به مخاطره نیندازد. خبرگزاری اسوشیتدپرس
نقش لوینسون را در سیا فاش کرد. کاخ سفید با صدور بیانیه ای اعلام کرد از
این خبرگزاری خواسته بود مقاله اش را منتشر نکند «زیرا نگران جان لوینسون
بود». پس از افشاگری روز پنجشنبه خانواده لوینسون اعلام کردند هیچ مخالفتی
با انتشار این مقاله در نیویورک تایمز ندارند.
دولت ایران اعلام کرده است هیچ اطلاعی
از سرنوشت لوینسون ندارد. مقامات ارشد دولت آمریکا از دیرباز به طور خصوصی
گفته اند به اعتقاد آنها ایرانی ها لوینسون را جاسوس می دانند و یک گروه
مرتبط با رهبران مذهبی ایران، احتمالا سپاه پاسداران انقلاب، او را در
اختیار دارد.
داستانی که به شکل های مختلف از میان
فایل ها و دهها مصاحبه بیرون می آید این است که لوینسون یک جاسوس غیرمعمول،
یک مامور تحقیق پیر و در عین حال پرشور و حرارت بوده است که می کوشید راهی
برای ایفای نقش در این بازی پیدا کند. از این ماجرا همچنین این نکته به
ذهن می رسد که مقامات یکی از ادارات نسبتا ناشناخته و مبهم سیا در تلاش
بوده اند مرزها را میان بخش تحلیلی این سازمان و عملیات مخفی آن جابجا
کنند. تحقیقات سیا به این نتیجه رسید که این دسته از تحلیلگران لوینسون را
تشویق کرده بودند دل به دریا بزند و پس از آنکه او مفقود شد آنها اطلاعاتی
گمراه کننده درباره فعالیت های او بیرون دادند.
از دید خانواده و دوستان لوینسون، دولتی
که وی چند دهه به آن خدمت کرده بود مدتها او را به حال خود رها کرد و
ابتدا تلاش چندانی از خود برای یافتن وی یا اذعان به اینکه او برای چه به
ایران رفته بود نکرد.
آنها جستجوهای خود را شروع کردند و
مجموعه ای از شخصیت های نامعمول وارد این جستجو شدند که بسیاری از آنها این
ماموریت را فرصتی برای به دست آوردن چیزی برای خود می دیدند. در میان آنها
یک دلال بدنام اسلحه به نام سارکیس سوقانالیان Sarkis Soghanalian و یکی
از قدرتمندترین تجار روس به نام اولگ دریپاسکا Oleg Deripaska حضور داشتند.
اواخر سال 2010 وقتی خانواده لوینسون یک
نوار ویدئویی از وی دریافت کردند، مردی را در فیلم دیدند که به سختی شبیه
لوینسون بود. او نحیف بود. پیراهن تنش نخ نما و مندرس بود. او را در اتاقی
که به شکل سلول زندان بود نشانده بودند.
در این فیلم در حالی که صدای موسیقی در
پس زمینه شنیده می شد لوینسون می گفت: «من به کمک دولت آمریکا برای پاسخ
دادن به درخواست های گروهی که مرا در اختیار دارد نیاز دارم. لطفا کمک کنید
به کشور بازگردم. باید جواب سی و سه سال خدمت به آمریکا داده شود».
حرفه ای که «توتس» Toots آن را احیا کرد
لوینسون می توانست کل دوره کاری اش را
در اف بی آی سپری کند اما او در سال 1998 بازنشسته شد زیرا به پول نیاز
داشت. او و همسرش کریستین، هفت فرزند داشتند و او می بایست شهریه دانشگاه
فرزندانش را می پرداخت.
او هنگامی که در اف بی آی بود به
کارشناس شخصیت های جرایم سازمان یافته روسی تبدیل شد و مهارت زیادی برای
تبدیل کردن افراد به خبرچین داشت. طبیعت لوینسون اینگونه بود که در جمع
باشد. او «پلیسی خوب» بود که همه را دوست داشت و می خواست محبوب همه نیز
باشد. اما او این عادت را نیز داشت که اگر به پرونده ای اعتقاد داشت افراد
مافوق خود را نادیده می گرفت و همین عادت گاهی برای او دردسر ایجاد می کرد.
یک مقام سابق اف بی آی گفت: «بابی (لوینسون) فکر می کرد هر چیزی که به دست
می آورد طلاست. گاهی اوقات او طلا به دست می آورد و گاهی اوقات نیز خیر».
لوینسون پس از بازنشستگی برای چندین
سازمان تحقیقی بزرگ کار می کرد و سپس از خانه اش در کورال اسپرینگز در
ایالت فلوریدا تجارت خودش را راه انداخت. اما او به شدت نیاز داشت که به
کار دولتی بازگردد و یک تحلیلگر سیا به نام «آن جابلونسکی» به او در این
راه کمک کرد.
این دو در زمینه جرایم سازمان یافته
روسیه تخصص داشتند و دوستان نزدیک هم بودند. او در ایمیل هایش او را «توتس»
خطاب می کرد و با نام «باک» امضا می کرد.
خانم جابلونسکی اواسط 2006 به لوینسون
گفت که برای یک قرارداد مشاوره ای مورد تایید قرار گرفته است که این خبر وی
را بسیار خوشحال کرد.
به او گفتند گروه مالی (سیا) دنبال
اطلاعاتی درباره چند کشور، به ویژه ایران و ونزوئلاست. تحلیلگران سیا در
خصوص ایران می خواستند بدانند این کشور به تحریم های تجاری چه واکنشی نشان
خواهد داد. یادداشت های این مامور تحقیق نشان می دهد آنها همچنین دنبال
اطلاعات رسوا کننده ای بالقوه ای درباره مقامات ایرانی بودند.
لوینسون در مدت 9 ماه قبل از مفقود شدن
خود بیش از 100 یادداشت بیرون داد که در مجموع شبیه یک کاتالوگ از هم منفک
شده و در هم ریخته درباره جرم و جنایت و دسیسه در سرتاسر کشورهای آمریکای
مرکزی و جنوبی و اروپای شرقی بود -- یعنی عمدتا کشورهایی که وی به عنوان
مامور تحقیق خصوصی به آنها سفر می کرد.
پس از آنکه لوینسون مفقود شد، برخی
مقامات سیا ارزش گزارش های او را زیر سوال بردند. اما در سال 2006 خانم
جابلونسکی و همکارانش معتقد بودند گزارش های لوینسون به آنها در کسب امتیاز
در رقابت میان دو بخش سیا، یعنی بخش های تحلیلی و عملیات مخفی، کمک زیادی
کرده است. تصور بر این است که فقط بخش عملیات مخفی می تواند به فعالیت های
مخفیانه بپردازد اما از آنجا که سیا پس از حملات 11 سپتامبر مقرراتی درباره
عملیات پیمانکاران وضع نکرده بود، لوینسون با فراغ بال بیشتری فعالیت می
کرد و روسای او در سیا مشتاق بودند به او فضای کار بیشتری بدهند.
ارتباط با ایران
لوینسون اطلاعات زیادی درباره بخش هایی
از جهان داشت اما او درباره کشوری که روسایش در لانگلی بیش از همه توجه خود
را به آن معطوف کرده بودند، یعنی درباره ایران، چیزی نمی دانست.
راهی که وی را به ایران رساند از یک
دوست دیگر به نام «آیرا سیلورمن» Ira Silverman تولید کننده تحقیقی
بازنشسته شبکه ان بی سی شروع می شد. لوینسون به سبب اخباری که از اف بی آی
به خبرنگاران ان بی سی می داد به یکی از منابع خبری این شبکه تبدیل شده بود
اما حالا آقای سیلورمن پاداشی برای این مامور تحقیق آماده کرده بود. او می
توانست لوینسون را به کسی معرفی کند که می توانست منبعی برای او در ایران
باشد. این فرد داود صلاح الدین نام داشت، شهروند آمریکایی که در سال 1980
پس از ترور یکی از دستیاران سابق شاه ایران در بتسدا Bethesda در ایالت
مریلند به ایران گریخته بود.
سیلورمن در سال 2002 هنگامی که به تهران
رفته بود تا شرح حالی از صلاح الدین برای نشریه نیویورکر بنویسد با او
ملاقات کرده بود. این مرد فراری بسیاری از مقامات ایرانی را فاسد می دانست و
سیلورمن معتقد بود شاید او بخواهد اطلاعاتی در این باره به لوینسون بدهد.
صلاح الدین به ویژه اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور اسبق ایران را بسیار
خوار می کرد و در گفتگوهای خصوصی مدعی بود هاشمی رفسنجانی میلیون ها دلار
از درآمدهای نفتی را به سرقت برده و مخفیانه در بخش املاک و مستغلات کانادا
و بخش های دیگر سرمایه گذاری کرده است. سیلورمن تلفنی این دو نفر را به هم
معرفی کرد.
لوینسون در نامه ای به سیلورمن نوشت فکر
می کند که این ارتباط می تواند بسیار سودمند باشد و «چیزی که به آن
امیدوار بودم این بود که چیزی بیش از یک صدای دیگر در تلفن باشم.»
لوینسون به تورنتو رفت تا رد پول های
رفسنجانی را دنبال کند. او در کانادا همچنین با یک تاجر متولد لیتوانی به
نام بوریس جی بیرشتین Boris J. Birshtein ملاقات کرد که در وقتش وی را به
برخی ایرانی ها رساند. اما دنیایی که لوینسون به زحمت راه خود را در آن باز
می کرد ، روز به روز مکارانه تر می شد. مقامات سیا معتقد بودند بیرشتین ،
مرد کوتاه قامت چهارشانه ای که شصت و چند ساله بود، در دهه 1980 میزبان
چندین ملاقات با شخصیت های مهم دنیای جرایم سازمان یافته روسیه بوده است.
او منکر هرگونه ارتباط با تبهکاران بود اما مقامات آمریکایی نام او را در
فهرست ممنوع الورودها درج کرده بودند و او نمی توانست به سادگی وارد آمریکا
شود.
لوینسون در ازای اطلاعاتی که از بیرشتین
دریافت می کرد به او وعده داده بود که تلاش خواهد کرد مشکل او را برای
ورود به آمریکا رفع کند. او در نامه ای به بیرشتین نوشت: «اجازه بده من
تلاشم را برای حل و فصل دائمی و همیشگی این مسئله بکنم».
اندکی پس از آن بیرشتین ترتیب ملاقات
لوینسون را با دو ایرانی در هتلی در استانبول فراهم ساخت. این دو ایرانی
نیز ماموریت خودشان را داشتند. آنها به دنبال خرید برخی مواد حیاتی برای
ایران بودند تا در صورتی که تحریم های غرب علیه تهران شدت یافت بتوانند این
مواد را به دست آورند. آنها در عوض وعده فروش نفت به قیمت ارزان را داده
بودند.
لوینسون در گزارشی به سیا در دسامبر
2006 تحت عنوان «کله گنده های واقعی» این ملاقات را به تفصیل شرح داد. اما
در همان زمان او کل پولی را که بر اساس قرارداد اولیه اش با سیا دریافت
کرده بود خرج کرده بود. خانم جابلونسکی به او پیشنهاد کرد تا وقتی که پول
بیشتری دریافت کند استراحتی به خود بدهد.
خانم جابلونسکی نوشت: «رابرت، همه بیش
از اندازه راضی و هیجان زده اند. اما حالا مشکل این است که خزانه خالی است
بنابراین در این برهه برای کارهای اضافه پولی وجود ندارد. اما به من اعتماد
کن. همه هیجان زده اند».
حتی در این شرایط هم آقای لوینسون به
نوشتن گزارش ها ادامه داد. لویسنون فوریه سال 2007 نامه ای الکترونیکی
فرستاد که بعدا به سبب این پرسش که سیا درباره سفر لوینسون به ایران چه
اطلاعاتی دارد اهمیت پیدا کرد. این نامه برای خانم جابلونسکی فرستاده شد که
در قسمت موضوع نامه، عنوان «یادداشت فوری برای آقای تیم» نوشته شده بود.
تیموتی سمپسون رئیس «گروه تامین مالی غیر قانونی» بود.
لوینسون نوشت قصد دارد به دبی در امارات
عربی متحده برود تا بر روی چند پرونده غیر مرتبط با سیا از جمله مسئله
قاچاق سیگار کار کند. لوینسون امیدوار بود در دبی یا «جزیره ای نزدیک» با
فردی دیدار کند که ادعا می کرد در مورد پولشویی مقامات ایرانی اطلاعاتی
دارد.
در این اثناء، آقای سیلورمن برای ترتیب
دادن دیدار لوینسون با آقای صلاح الدین در هتل مریم جزیره کیش که از دبی تا
آنجا پروازی کوتاه بود کمک می کرد.
سیلورمن در نامه ای الکترونیکی نوشت:
«طرف ما همین الان تلفن زد و خیلی آرام بود. آن شخص پیش بینی نمی کند برای
خودش یا تو مشکلی بوجود بیاید. می گوید صبح زود در لابی خواهد بود و کلاه
بِرِه بر سر دارد».
لوینسون هشت مارس 2007 کیف کوچک خود را
جمع کرد ولی اتاقش را در هتل تحویل نداد چون پیش بینی می کرد روز بعد از
جزیره کیش باز می گردد.
لوینسون در نامه ای الکترونیکی به سیلورمن گفت به طرف جزیره کیش حرکت کرده و همه چیز روبراه است و از کمک های وی قدردانی کرد.
سیلورمن نیز در پاسخ نوشت که لوینسون پس از بازگشت پیش وی برود.
سیلورمن تا روز بعد از لوینسون خبری نداشت بنابراین پیش از رفتن به رختخواب، نامه ای الکترونیکی برای وی فرستاد و حالش را پرسید.
وقتی سیلورمن از خواب بیدار شد، نامه
های خود را چک کرد ولی پاسخی از طرف لوینسون داده نشده بود. آن روز دهم
مارس و پنجاه و نهمین سالگرد تولد لوینسون بود.
عذرخواهی رسمی
زمانی که سیلورمن در روزهای بعد با تلفن
سراغ لوینسون را می گرفت ، چند توضیح از آقای صلاح الدین دریافت کرد. صلاح
الدین نخست به سیلورمن گفت پلیس ایران ناگهان وارد هتل مریم شد و صلاح
الدین را برای بازجویی برده است. صلاح الدین همچنین به سیلورمن اطلاع داد
وقتی روز بعد بازگشته است، به وی گفته شد لوینسون همین الان به طرف فرودگاه عزیمت کرد.
چند روز بعد صلاح الدین گفت مقامات ایران، لوینسون را برای بازجویی به تهران برده اند.
سیلورمن نگران بود که درباره صلاح الدین
درست قضاوت نکرده است. سیلورمن همچنین هرگز تصور نمی کرد دوستش بدون
موافقت سیا یا طرحی جایگزین برای نجات پیدا کردن به ایران رفته باشد.
به تدریج برای خانواده لوینسون و دوستان
مشخص شد، پیدا کردن لوینسون برای سیا و اف بی آی در اولویت قرار ندارد.
مقامات سیا همچنین دلایل زیادی داشتند ارتباط داشتن خود را با لوینسون از
مردم و اعضای دیگر سیا مخفی کنند.
خانم جابلونسکی زمانی که از خبر ناپدید
شدن لوینسون مطلع شد این موضوع را به سیا اطلاع داد. جابلونسکی چند سال بعد
به یک خبرنگار گفت فورا به مافوق های خود اطلاع داده لوینسون از طرف سیا
به کیش رفته است. در عین حال، بررسی های داخلی این صحبت جابلونسکی را به
زیر سئوال بردند.
اف بی آی نیز در ابتدا اقدامات اندکی
صورت داد. کارشناسان اف بی آی دیسک سخت رایانه لوینسون را در داخل خانه اش
در فلوریدا بازیابی کردند. در عین حال، ظاهرا محتویات آن به مدت بیش از
یکسال بررسی نشده بود.
مقامات اف بی آی پیشنهاد همکاران لوینسون را برای کمک رد یا به آن بی اعتنایی کردند.
دیوید مک گی وکیل خانواده لوینسون نیز بی توجهی اف بی آی را به پرونده موکلش تایید می کند.
یکسال پس از ناپدید شدن لوینسون، همسرش
در مارس 2008 به نشستی در مقر اف بی آی دعوت شد. مقامات سیا در آنجا برای
نخستین بار اذعان کردند آقای لوینسون برای سیا کار می کرده است. اگر راه
دیگری برای سیا باقی مانده بود، بعید بود آن دیدار برگزار می شد.
آقای مک گی و آقای سیلورمن سوابقی از
فایل های آقای لوینسون را در اختیار کمیته منتخب اطلاعاتی سنای آمریکا قرار
دادند که به طور مستند نشان می داد وی برای سیا کار می کند. سناتور باب
نلسون از ایالت کالیفرنیا مقامات ارشد سیا را احضار کرد و از آنها توضیح
خواست. این مقامات گفتند هرگز به آنها هشدار داده نشده بود که یک پیمانکار
سیا مفقود شده است و قول دادند در این باره بررسی کنند.
مدتی بعد دو مقام سیا با خانم لویسنون و
آقای مک گی دیدار کردند. آقای مک گی گفت: «این دو نفر شروع به خواندن
پیامی کردند که می خواهند از طرف سیا به طور رسمی از خانواده لوینسون
عذخواهی کنند».
به گفته آقای مک گی، مقامات سیا اعلام
کردند در بررسی ها «مدرک جرمی» بدست نیامده است که ثابت کند سیا از قبل از
سفر لوینسون اطلاع داشته است. در عین حال، آنها به این نتیجه نرسیده اند که
خانم جابلونسکی و رئیس وی آقای سمپسون مقامات آمریکایی را درباره فعالیت
اش منحرف کرده باشد.
سیا به خانم جابلونسکی، آقای سمپسون و
یک مقام تحلیلگر عالی رتبه سیا اعلام کرد یا باید از سیا استعفا کنند یا از
آنجا اخراج شوند. آقای سمپسون و آن مقام دیگر استعفا کردند. خانم
جابلونسکی گفت از استعفا کردن خودداری کرد و اخراج شد. زمانی که آقای مک گی
سال 2008 اعلام کرد آماده است از سیا شکایت کند، سیا موافقت کرد خواهر
شوهر خانم لوینسون بازگردد خواه بازنگردد، مبلغ دو میلیون و دویست و پنجاه
هزار دلار به وی پرداخت کند.