عروسکهای دارا و سارا را همه به خوبی میشناسیم، همان عروسکهایی که
لباسهای محلی کشورمان در مناطق مختلف را به تن داشت و قرار بود در دهههای
اخیر در اتاق کودکان ایرانی جای گیرد. خواهر و برادر دوقلویی که نماد
عروسکهای ایرانی شدند، ولی حالا در سکوتی کامل به سر میبرند.
به
مناسبت روز کودک، گفتگویی با مجید قادری، طراح این عروسکها و مدیر سابق
مرکز سرگرمیهای سازنده کانون فرهنگی پروش فکری کودکان و نوجوانان که به
تازگی حکم بازنشستگیاش را دریافت کرده، انجام دادیم.
مجید قادری که
هماکنون در مرکز آموزشهای کانون مشغول به تدریس است، فارغالتحصیل رشته
طراحی صنعتی با گرایش طراحی عروسک از دانشگاه تهران و یکی از هنرمندان
ایرانی در عرصه نقاشی و گرافیک به شمار میرود.
*آقای قادری به عنوان سؤال اول، به نظر شما از لحاظ اقتصادی و فرهنگی صنعت اسباببازی دارای چه اهمیتی است؟
از
نظر ما اسباببازی یک کالای فرهنگی است و اگر در این کالا خودکفا و مستقل
نباشیم، مجبوریم آن را از خارج وارد کنیم و این حرف به معنای ورود یک فرهنگ
از کشوری دیگر است. اسباببازیهای خارج از کشور، مخصوصاً در حوزه
اسباببازیهای رایانهای و الکترونیکی و در گروههای دیگر مثل عروسکها
کاملاً دارای فرهنگ غربی هستند که مغایر با فرهنگ بومی و اعتقادی ماست. پس
ما به عنوان یک ضرورت بایستی در صنعت اسباببازی ورود پیدا کنیم و
تولیدکننده باشیم؛ چراکه بچهها از طریق اسباببازی فرهنگ را دریافت
میکنند و تربیت میشوند و بهترین وسیله برای ارتباط با دنیای کودکی و
آشنایی آنها با فرهنگ غنی خودمان، چه از نظر اعتقادی و چه از لحاظ تاریخی،
است.
از نظر اقتصادی هم باید گفت که اگر ما از دو ماهگی تا پایان 17
سالگی را مبنا قرار دهیم، تعداد دختران و پسران این سنین تقریباً به بیست
میلیون میرسد و این رقم بسیار خوبی برای یک فعالیت اقتصادی است. کمااینکه
الان کشورهای دیگر از طریق بازرگانان این سود و بهره را از جامعه ما منتفع
میشوند.
توجه به اسباببازی از نظر ما که در حوزه فرهنگ و تعلیم و
تربیت کار میکنیم، یک ضرورت فرهنگی است و به تبع آن در حوزه صنعت هم
میتواند اشتغالزایی و درآمدزایی داشته باشد و زمینههای صادرات را فراهم
کند.
*در حال حاضر وضعیت این صنعت در کشور به چه صورت است؟
متأسفانه
ما اصلاً صنعت اسباببازی نداریم و با چند کارگاه و یکی دو تولیدی
نمیتوانیم بگوییم دارای صنعت هستیم و فعالیتهایی که انجام میشود، چه از
نظر کمی و چه به لحاظ کیفیت، ساخت و محتوای سرگرمی قابل دفاعی ندارد.
در
هر صورت ما در این زمینه به حد کافی اشتغال به وجود نیاوردهایم و صنعتی
نداریم، ولی بازرگانی نسبتاً قابل قبولی در حوزه اسباببازی داریم که البته
آن هم با نقدهای زیادی همراه است؛ یعنی فقط کافیست به اسباببازیهای کشور
سری بزنید و ببینید از این همه مجموعه اسباببازیهای فرهنگی و خلاق و
آموزشی و کمکآموزشی، چه گروه اسباببازیهایی و با چه کیفیتهای پایینی
وارد کشور میشود.
*به اعتقاد شما، اصلاً بستر ایجاد این صنعت در کشورمان فراهم است؟
قطعاً
این بستر فراهم است؛ همانطور که گفتم ما بالقوه توانایی بالایی برای ایجاد
صنعت اسباببازی داریم. چون دانش فنی و تجهیزات آن در کشور وجود دارد، ولی
آنچه موجود نیست تفکر منطقی و سیستماتیک در حوزه اسباببازی است. البته در
یکسری روشهای تولید اسباببازی مثلاً تولید عروسک، دانش فنی بسیار ناقصی
داریم که این دانش فنی باید از کشورهای دیگر منتقل شود، تجهیزاتی نیز نیاز
داریم که این تجهیزات را با قیمتهای بسیار مناسب میتوانیم وارد کشور کنیم
و مطمئناً با توجه به سلیقه و روحیه ایرانی و تاریخ غنی کشور ما در حوزه
ادبیات و عروسکها و اسباببازیهای محلی، میتوانیم در این زمینه نوآور
باشیم و برای مصرفکننده امروزی و مصرفکننده حوزه خلیج فارس و آسیا بازار
خوبی را کسب کنیم.
*شما به عنوان
طراح تنها عروسکهای ایرانی، به نظرتان در ساخت اسباببازی ایرانی باید به
چه شاخصههایی توجه کنیم؟ درحقیقت چه زمانی میتوانیم بگوییم یک
اسباببازی، ایرانی است؟
در ارزیابی یک اسباببازی با
شاخصههای ایرانی، میبایستی مخاطب محور توجه قرار گیرد؛ یعنی باید یک
اسباببازی طراحی کنیم که مخصوص کودک ایرانی باشد؛ با توجه به منطقهای از
جغرافیا که در ان زندگی میکند، فرهنگ، گذشته، آمال و آرزوها و نیازهای
امروزش. از عنوان و نام این اسباببازی، تا اهداف پنهانی که طراح
اسباببازی بدان توجه میکند، باید کودکمحور باشد؛ چراکه او در تعامل با
اسباببازی بعضی کارها را یاد میگیرد و ملکه ذهن و رفتارش میکند. پس باید
این اسباببازی با فرهنگ کشورش همخوانی داشته باشد.
ممکن است یک
نفر در ایران اسباببازیای را تولید کند، ولی آن اسباببازی اصلاً ایرانی
نباشد و فقط ساخت ایران باشد؛ خیلی از کسانی که در ایران اسباببازی تولید
میکنند، دقیقاً همان اسباببازی خارجی را با همان فرهنگ کپی کردهاند،
حالا چه عروسک است، چه اسباببازی دیگر؛ ولی از نظر ما این اسباببازی فقط
در ایران تولید شده و ایرانی نیست؛ چون محتوای فکری که در اسباببازی وجود
دارد، هیچ تناسب فرهنگی، شناختی و روانی با کودک ایرانی نداشته و
نمیتوانیم بگوییم ساخت ایران است.
*بهتر
است به سراغ عروسک دارا و سارا برویم. آقای قادری اصلاً چرا عروسک و نه
اسباببازی دیگری؟ چه شد که ایده طراحی این عروسکها به ذهن شما رسید؟
سال
74 برای اولین بار از یک نمایشگاه بینالمللی اسباببازی بازدید کردم که
خیلی در روحیه و شناخت من تأثیر عمیقی گذاشت؛ اولاً دیدم این نمایشگاه با
همه عظمت و وسعتی که دارد بیش از 50 درصد تولیداتش معطوف به عروسک است و در
صنعت عروسکسازی تأکید پرشماری بر روی شخصیتهای انسانی شده است. بالاترین
آمار تولید یک چنین نمایشگاه بینالمللی که از خاور دور تا آمریکا
بهترینهای دنیا تولیدات خودشان را عرضه کرده بودند، معطوف به عروسکها
بود. این موضوع خیلی ذهن مرا مشغول کرد که چرا ما در ایران انقدر به عروسک
بها نمیدهیم. بعد از بازدید از این نمایشگاه موقعیت عروسک در ایران را
ارزیابی کردم و با یک نگاه آسیبشناسانه متوجه شدم که ما در واقع دچار یک
غفلت فرهنگی و تاریخی شدهایم که تنها به دوره بعد انقلاب مربوط نمیشود،
بلکه به قبل از انقلاب بر میگردد.
ما در این دوران، عروسک صنعتی با
ویژگیها بومی و ملی نداشتهایم وتنها عروسک سنتی و نمایشی تولید
کردهایم و هیچ عروسکی به عنوان عروسک ایرانی از قبل انقلاب در گروه
عروسکهای صنعتی به نام ایران ثبت نشده بود. شما اگر از مادر و
مادربزرگتان سؤال کنید که شما در دوره کودکی عروسک ایرانی داشتید که اسمش
ایرانی باشد، قطعاً میگوید نه.
من دیدم این خود موضوعی است که جای
کار دارد و ما بعد از انقلاب که این همه اهمیت به تعلیم و تربیت مخصوصاً به
گروه دختران و زنان جامعه چون مربیان واقعی خانواده هستند، دادهایم، ولی
این گروه را در اختیار عروسکهای خارجی با آن مشخصهها و ویژگیها که پیش
از این عرض کرد، گذاشتهایم. این بود که در واقع به صورت جدی این انگیزه در
من به وجود آمد که باید خیلی سریع به طراحی و ارائه یک مجموعه کاراکتر و
شخصیتهای عروسک ایرانی بپردازیم که از دل آن عروسکهای دارا و سارا بیرون
آمد.
*علت انتخاب این اسم چه بود؟
اسم
دارا و سارا چند علت داشت؛ علت اولش این بود که بتوانیم این شخصیت را جا
بیندازیم و به همین خاطر نیاز به یک زمینهای در خاطرات نوستالوژیک پدر و
مادرها داشتیم. تمام پدران و مادرانی که هم نسل من بودند اصلاً خواندن و
نوشتن را با دارا و سارا شروع کردند و وقتی این اسم را گفتیم، برای هیچکس
ناآشنا نبود. شما میدانید برای اینکه یک برندی در دنیا به وجود آید، نیاز
به سرمایهگذاری و تبلیغات دارد و در واقع من سعی کردم از این ظرفیتی که در
جامعه ما وجود داشت، استفاده کنم.
نکته دیگر این بود که دارا و
سارا اسامی بسیار بامحتوا و کهنی در فرهنگ ما ایرانیهاست، از نظر آوایی
هم همسان هستند؛ به همین خاطر به یاد میمانند و راحت ادا میشوند،
تحتتأثیر گویشهای مختلف قرار نمیگیرد و در شناختی که ما به دست آوردیم،
در خارج از کشور این اسامی خیلی سریع جا افتاد و این زمینهها باعث شد که
پیشنهاد این اسم برای عروسکها پذیرفته شود و در کانون این پروژه با نام
دارا و سارا جلو رفت.
*در طراحی این عروسکها چه ویژگیهای خاصی را لحاظ کردید؟
اولین
ویژگیاش، ویژگی فیزیکی بود تا از نظر چهره کسانی که این عروسک را
میبینند در مجموع ایرانی بودن آن را استنباط کنند؛ یعنی عروسک، عروسکی
نباشد که از عروسکهای دیگر الهام گرفته باشد. با توجه به وسواس و دقتی که
به خرج دادیم و زحمتی که خانم فرزانه بابایی که مدلسازی این عروسک را به
عهده داشتند، در اقصی نقاط ایران مورد پذیرش قرار گرفت.
برای من
خیلی مهم بود که این عروسکها از نظر چهره، حد نصاب زیبایی را داشته باشند؛
چون خودمان میدانستیم که این عروسکها بایستی در آینده باز طراحی شوند و
اکثر عروسکهای بسیار مشهوری که در دنیا هستند، مثل باربی، بیش از 200 بار
بازطراحی شدهاند و با عروسک اولیه خیلی تفاوت کرده است. میدانستیم که ما
هم این مسیر را باید برویم؛ به همین خاطر تمام تلاشمان این بود که این
چهره، چهره خودمانی و ایرانی باشد و این اولین اولویت ما بود.
اولویت
دوم ما کیفیت تولید بود، در واقع میخواستیم این عروسکها از نظر
استاندارهای داخلی و بینالمللی دارای کیفیت باشد که الحمدالله این هم
احراز شد.
بحث اینکه این دو تا عروسک خواهر و برادرند و اتفاقاً
دوقلو هم هستند، موضوع دیگری بود که بدان توجه کردیم و این برای ما خیلی
مهم بود؛ یعنی با این ترفند سعی کردیم هر نوع نگاه برتریطلبی جنسیتی را از
همان ابتدا از بین ببریم تا کسی نگوید ما به دختران اهمیت دادهایم و به
پسران توجهی نکردهایم. از نظر ما هم دختران و هم پسران نیاز به عروسک
دارند و این کار تأثیر مثبتی بر تعلیم و تربیت جدید داشت.
*یکی
از ایراداتی که در این سالها به این دو عروسک وارد شد و بارها مورد
انتقاد قرار گرفت، قیمت گران دارا و سارا بود. آیا شما این موضوع را قبول
دارید؟
من در بحثهای بازرگانی و اقتصادی این پروژه، نقشی
نداشتم، اما به عنوان یک رأی و اظهارنظر آن زمان همرأی با شما بودم و روز
اول گفتم که پروژه دارا و سارا اولا امری است فرهنگی و پس از آن اقتصادی؛
به همین خاطر ما باید در حوزه فرهنگ جایگاه خودمان را باز کنیم و بایستی
زیر ده هزار تومان در اختیار مصرفکننده قرار بگیرد؛ یک چیزی حدود 5 یا 6
هزار تومان مدنظرم بود و معتقد بودم این عروسکها میتوانند با توجه به
استقبال عمومیای که شده در تجدید تولید، هزینههای اولیه را برگردانند و
بعداً به سودآوری هم برسند. کماینکه بعدها کانون با فروش برند دارا و سارا
به یک درآمد و سودآوری رسید، ولی از نگاه خود صرفنظر نکرد و در قیمتها
تجدیدنظری نداشت.
این یک اختلافنظر و سلیقهای بود که من از همان
ابتدا با مسئولان تصمیمگیر داشتم، ولی رأی من پذیرفته نشد و این عروسک با
قیمت 12 هزار و پانصد تومان وارد بازار شد؛ اما یک نکتهای که همان زمان
خیلی مرا آزار داد این بود که اولاً این عروسکها را مدام با عروسکهای
خارجی مقایسه میکردند که قیمتش 2000 تومان بود و میگفتند وقتی باربی در
این کشور 5000 تومان است، چرا باید انقدر قیمت دارا و سارا گران باشد؟؛ این
در حالی بود که همان زمان عروسک باربی تولید شرکت متل یعنی باربی اصل
قیمتش 30 هزار تومان بود و همواره قیمت عروسک دارا و سارا کمتر از باربی
بود، ولی مردم هر عروسکی را که شبیه باربی بود، باربی تلقی میکردند که این
قابل اغماض بود. من به خیلی از خبرنگاران میگفتم که خواهر من، برادر من،
عروسک باربی کمتر از 30 هزار تومان وجود ندارد، ولی دارا و سارا 12500
تومان است؛ چرا شما فکر میکنید که از باربی گرانتر است؟ آنچه شما فکر
میکنید باربی است، عروسکهای غیربهداشتی و غیراستاندادی هستند که با قیمت
پایین عرضه میشوند، ولی ما با این استانداردها دارا و سارا را تولید
نکردیم. استاندارد ما یک استاندارد بینالمللی است و به اعتقاد من در
ارزشگذاری و قیمت دارا و سارا یک قدری توسط رسانهها اغراق شد و مخصوصاً
همان زمان خیلیها این عروسک را از نظر قیمت با باربی مقایسه میکردند.
نکته
دیگر این بود که ما نیاز به فرهنگسازی داشتیم و من امیدوار بودم که
رسانهها بتوانند این نگرش را تغییر دهند که متأسفانه در رسانهها هم احراز
نشد و خود آنها در این زمینه معضل شدند؛ یعنی همه تصور میکردند که اگر
چیزی ایرانی است، باید حتماً ارزان هم باشد و من حرفم این بود که ملی بودن
در حوزه فرهنگ، با حوزه صنعت خیلی متفاوت است. در حوزه صنعت میتوانیم یک
چیزهایی را مترتب بر آن کالا بدانیم، ولی در حوزه فرهنگ نمیتوانیم؛
مخصوصاً اینکه ما در ساخت و تولید این عروسک به تولید خارجی وابسته بودیم و
دارا و سارا در خارج از کشور تولید میشد؛ پس بنابراین چیزهایی بر ما
تحمیل میشد که نمیتوانستیم آنها را کنترل کنیم و این تلقی که یک جنسی که
ایرانی است باید ارزان هم باشد یک غلط مصطحی بود که اصلاح نشد. این درست
مثل این میماند که ما بگوییم چون فرش و قالی کرمان ایرانی است، باید ارزان
به فروش برسد؛ در صورتی که شما میبینید قالی دستباف کمتر از 5 میلیون
تومان نیست. حالا شما بگویید چون ایرانی است، بشود صد هزار تومان؛ اینکه
منطقی نیست. همه افراد به نظر من این منطقی نبودن را درک میکردند، ولی
دوست داشتند این حوزه را به چالش بکشند و در رسانه هیجان به وجود بیاورند و
همین امر به جریان فرهنگی دارا و سارا لطمه زیادی وارد کرد و آنها
مظلومانه مورد اتهامات قرار گرفتند.
ما زمانی واژه گران را به یک
کالا اطلاق میکنیم که بیش از ارزش آن کالا به مصرفکننده داده شود؛ یعنی
کالا ارزشش 1000 تومان است و ما 2000 تومان بفروشیم؛ این گرانفروشی است،
ولی وقتی کالایی 1000 تومان هزینه داشته، نمیتوانیم بگوییم که این کالا
گران است و همه مردم نمیتوانند خرید کنند. ارزش این کالا در وهله اول
تقریباً همان قیمتی بود که برای کالا هزینه شده بود؛ یعنی از شروع فروش خود
عروسکها کانون ضرر نداد و سود در فروش هم نداشت، ولی از برند دارا و سارا
در تولیدات دیگر که با بخش خصوصی قرار داد بست، مثل لوازمالتحریر، سود
سرشاری عایدش شد ولی باز تأکید میکنم که من معتقد بودم باید دارا و سارا
با قیمت 5 الی 6 هزار تومان وارد بازار میشد.
*البته
آقای قادری یک بخش از این موضوع هم بر میگردد به اینکه خانوادههای ما
دغدغه فرهنگی برای خرید کالای ایرانی ندارند، مثلاً اگر همان زمان باربی
اصل و دارا و سارا یک قیمت بود؛ قطعاً خیلی از آنها باربی را انتخاب
میکردند.
بله متأسفانه ما یک فقر فرهنگی در خصوص اسباببازی در
جامعه خودمان داریم و آن این است که هنوز جامعه ما اسباببازی را بک کالای
فرهنگی تلقی نمیکند، من تقریباً 12 سال زحمت کشیدم که جامعه فرهنگی مان
اسباببازی را کالای فرهنگی تلقی کند؛ چراکه مسئولین فرهنگی ما هم
اسباببازی را یک کالای فرهنگی نمیدانند و نتیجه تلاشهایم این شد که
شورایی به نام شورای نظارت بر اسباببازی در شورای عالی انقلاب فرهنگی شکل
گرفت و برای آن زحمت زیادی کشیده شد و نشستهای متعددی را برگزار کردیم و
گفتیم ما ریزشهای فرهنگی داریم؛ به خاطر اینکه بچههای ما دارند از
اسباببازیهای وارداتی استفاده میکنند و شواهد متعددی را آوردیم که در
سطح شورا عالی انقلاب فرهنگی و رؤسای کشور قانع شدند که اسباببازی یک
کالای فرهنگی است؛ اما این نوع نگاه هنوز به جامعه تسری پیدا نکرده است و
هنوز در جامعه حتی در خانوادههای مذهبی، پدربرزگ و مادربزرگ، وقتی مشرف
میشوند به مکه عروسک باربی سوغاتی میآورند و وقتی به مشهد مقدس میروند
عصای جادویی هری پاتر؛ و متوجه این نیستند که این عصای جادویی ترویج
شیطانپرستی است. چرا این توجه وجود ندارد؟ چون با این فرهنگ آشنا نیستند.
به همین خاطر به نظرم یکی از وظایف رسانهها مخصوصاً در حوزه تعلیم و تربیت
این است که مردم را آگاه کنند که هر اسباببازی هر چقدر هم ساده و
بیاهمیت باشد، ولی یک کالای فرهنگی است.
البته من منظورم این نیست
که هر اسباببازیای که از خارج آمد در واقع یک بار منفی فرهنگی دارد. خیلی
از اسباببازیها چون گروهشان جز گروه اسباببازیهای فرهنگی نیست و حرکتی
و مهارتیاند، اصلاً بار فرهنگی نداشته و مغایرتی با فرهنگ ما ندارد. به
همین خاطر در شورای نظارت بر اسباببازی مجوز این اسباببازیها را صادر
میکنیم، اما خیلی از عروسکها هستند که نه تنها مغایرت دارند، بلکه بر
علیه نظام فرهنگی، فکری و تمدن ایرانی طراحی شدهاند که اگر بخواهم نام
آنها را بگویم سر به صدها آیتم و نمونه میگذارد.
*بعد از مدتی که از تولید نسل اول این عروسکها گذشت، نسل دوم آنها هم وارد بازار شد. تفاوت نسل اول و دوم دارا و سارا چه بود؟
یک
انتقادی که آن زمان به دارا و سارا میشد، اندازه آنها بود؛ به همین خاطر
ما در نسل دوم عروسکهای دارا و سارا وزن و اندازه عروسک را تقلیل دادیم و
از چهل سانت به سی سانت رسانده و وزن این عروسکها کمتر از نصف نمونه اولیه
شدند و این مشکل حل شد و توانستیم در نسل دوم عروسکها مشکل وزن و اندازه و
قیمت را حل کنیم و این هم گام خیلی مهمی بود و توانستیم توسعه مخاطب را
با نسل دوم دارا و سارا بیشتر کنیم؛ هر چند که همین الان هنوز متقاضی برای
نسل اول این عروسکها وجود دارد.
*آقای
قادری خیلیها انتظار داشتند که دارا و سارا جای باربی را گرفته و در واقع
با باربی مقابله کند، چرا این اتفاق رخ نداد و دارا و سارا در این زمینه
شکست خوردند؟
ببنید اولاً خود این سؤال قابل تأمل است؛ به این
خاطر که من به عنوان طراح عروسک دارا و سارا قصد مقابله با باربی را
نداشتم. دارا و سارا برای یک نیاز بدیهی دختربچهها و پسربچههای ایرانی
طراحی شدهاند و منفک از ورود هر عروسک بیگانهای مثل باربی و عروسکهای
دیگر بود.
*یعنی هدف اولیه شما مقابله با باربی نبود.
دقیقاً
همینطور است. من دیدم که در جامعه خودمان یک فقدان داریم و هیچ عروسکی با
ویژگیهای بومی و ایرانی و ملی ما وجود ندارد و از این بایت آسیب
میبینیم. به همین خاطر این عروسکها را به این نیت طراحی و وارد بازار
کردیم؛ هرچند که عروسک باربی، عروسک بدی است و وجود عروسک دارا و سارا جای
فرهنگ باربی را در ایران تنگ کرد و ما در شورای نظارت بر اسباببازی واردات
اینگونه عروسکها را ممنوع کردیم؛ اما من از روز اول میدانستم که برای یک
رقابت رودررو با باربی، دارا و سارا ا طراحی نکردهام. باربی 40 سال سابقه
در تولید، یک بازار جهانی و یک پشتوانه تولیدی و اقتصادی قوی دارد و حالا
ما میخواهیم بگوییم که با ساخت دارا و سارا میخواهیم با این عروسک مقابله
کنیم؟!؛ این رقابت اصلاً منطقی نبود، ولی غربیها مخصوصاً خبرگزاری فرانسه
دلشان میخواست این را القا کنند.
این خبرگزاری در اولین مصاحبه
با من میخواست که دارا و سارا را در مقابل باربی قرار دهد؛ چراکه این
رقابت میتوانست در واقع خبر را داغتر کند و ابعاد فرهنگیای را که ما به
دنبالش بودیم، به مسائل سیاسی بکشاند. همانطور که میدانید باربی نماد یک
عروسک آمریکایی بود و ما به عنوان جمهوری اسلامی آمدیم یک عروسک ساختیم.
هر خبرنگار خارجی که برای مصاحبه میآمد دلش میخواست که در این حوزه بیشتر
صحبت کنم و من با آگاهی مقابله میکردند هرچند که آنها کار خودشان را
میکردند بعید هم نمیدانم که این کار یک نوع بازاریابی مضاعف برای باربی
در منطقه بود که این اتفاق هم صورت گرفت؛ چراکه بعد از مصاحبه من که گفتم
باربی یک شخصیت ضدخانواده است و هیچوقت همسر ندارد و همیشه دوستپسر دارد و
به همین خاطر هیچوقت باربی را در مقام مادر نمیبینیم، سال بعد باربی
باردار وارد بازار شد و آنها از موضع جمهوری اسلامی در مقابل باربی یک
اتتفاع بازاریابی در منطقه هم داشتند و آن را همیشه در خبرها زنده نگه
میداشتند.
ولی ما در مقابل باربی این دو عروسک را طراحی نکردیم؛
چراکه مخاطب کودک و نوجوان ما نیاز به یک شخصیت عروسکی داشت که این مورد
غفلت واقع شده بود و ما رفع این نیاز را با طراحی این عروسک شروع کردیم و
هیچوقت هم ادعا نکردیم که دارا و سارا تنها عروسکی است که باید در این
مملکت در دسترس بچهها باشند.
من با تحقیقاتی که انجام دادم بارها
تأکید کردم که دختربچهها و پسربچهها از دو ماهگی تا پایان 12 سالگی به
شصت شخصیت عروسکی نیازمندند و عروسک دارا و سارا یکی از آن شصتهاست. به
همین خاطر بعد از آن عروسک بندانگشتی، مبارک و عمونوروز را طراحی کردم و
انتظارم این بود که شخصیتهای عروسکی تحتتأثیر سریالهای تلویزیونی و تلاش
بخش خصوصی، همینطور رونق پیدا کنند که متأسفانه این اتفاق رخ نداد تا بعد
از مجموعه شکرستان که شخصیتهای عروسکی شکرستان را وارد بازار کردیم که
این حرکت خیلی خوبی بود، ولی متأسفانه باز در حد یک اتفاق بود و به جریان
تبدیل نشد.
*به نظر شما دارا و سارا تأثیرات برونمرزی هم داشت؟
بله،
خیلی زیاد که من به چند تا از آنها اشاره میکنم، اولین اینکه اگر خاطرتان
باشد آن سالها درگیریهای منطقه بالتیک و جنگهای داخلی بوسنی در اوج
خودش بود. در همان دوران که با یک مصالحهای جنگ خاتمه پیدا کرده بود،
بوسناییها ملهم از عروسک دارا و سارا یک عروسکی طراحی کردند به نام
اِمینای. این عروسک در واقع همان امینه لقب خانم فاطمه زهرا (س) است که
آنها گفتند ما در واقع با الگوگیری از عروسک دارا و سارا که عروسک ملی است،
این عروسک را درست میکنیم. یک عروسک پارچهای بود که من به زحمت توانستم
از طریق رایزن فرهنگی ایران در بوسنی آن را تهیه کنم.
ازطرفی در
منطقه حوزه خلیجفارس خیلی این اشتیاق به وجود آمد که به تقلید از
ایرانیان، عروسکی را وارد بازار کنند که هیچگاه این اتفاق نیفتاد؛ آنها
میخواستند برای ترویج پوشش زنان حوزه خلیجفارس، عروسکی را به نام لیلا
وارد بازار کنند. چون اسم سنتی و مشهوری در این منطقه بود، ولی هیچگاه
اتفاق نیفتاد.
حتی در مصر این جریان به وجود آمد که گروههایی به
این فکر افتادند که عروسکی را در مقابل عروسکهای رژیم صهیونیستی درست کنند
به نام منصوره، البته باز این اتفاق صورت نگرفت، ولی انگیزهاش به وجود
آمد.
باز در آمریکا یک جماعتی از مسلمانان آمدند عروسکی را با پوشش
شرعی درست کردند به نام رضانه که فروش خیلی خوبی داشت که در اخبار هم آمد.
اینکه
عروسکهای دارا و سارا باعث شدند این انگیزشهای فرهنگی در جهان اسلام به
وجود آید، خیلی محرز بود؛ البته نه تنها جهان اسلام، بلکه خود رژیم
صهیونیستی در مقابل دارا و سارا که تلقی آنها از این دو، عروسکهای جهان
اسلام بود، اعلام کردند که در مقابل عروسکهای دارا و سارا عروسکی طراحی
میکنیم به نام شیمی مخفف شمعون که این عروسک 9 انگشت دارد و آنها به لحاظ
فقهی معتقدند که عروسک نباید کامل باشد و باید نقص داشته باشد تا حرام
تلقی نشود و کف دست این عروسک را که فشار دهید اوراد تورات را میخواند.
برای
ما مهم این بود که آنها در مقابل دارا و سارا یک واکنش نشان دهند و آنها
نیز برخلاف همیشه یک واکنش سریع و رویی انجام دادند. یادم است که نشریهای
در واتیکان، چندین گزارش در خصوص دارا و سارا تهیه کرد و در مقابل این دو
عروسک خضوع و خشوع نشان داد و تأیید کرد که ایرانیها برخلاف ما
ایتالیاییها که خودمان صاحب صنعت عروسکسازی هستیم، در مقابل عروسک باربی
قد علم کردهاند و خودشان عروسکهایی باعفت و باپوشش برای دختربچهها و
پسربچههای ایرانی طراحی کردند. در گزارش دیگری هم که تهیه کردند،
عروسکهای ما را بارقه تمدن اسلامی نشان دادند و گفتند دیدگاه رهبر ایران
در ارتباط با طلوع تفکر و تمدن اسلامی در دو حوزه قابل درک و دریافت است؛
اول سینمای ایران و دوم عروسکهای دارا و سارا. خب این خبر انعکاس مهمی
برای ما بود و آنها از اتفاقی سخن میگفتند که خود مسئولین ما از آن
غافلند. خیلی جالب است که بین اولین خبر مربوط به دارا و سارا که خبرگزاری
فرانسه آن را نقل کرد، تا اولین خبری که خبرگزاری جمهور ی اسلامی نقل کرد
یک سال فاصله وجود داشت؛ یعنی بعد از یک سال خبرگزاری جمهوری اسلامی سراغ
این عروسک را گرفت.
*گویا تولید این عروسک در چین اتفاق میافتاد. دلیل آن چه بود؟
همانطور
که عرض کردم ما فاقد صنعت اسباببازی هستیم؛ از جمله صنعت تولید عروسک،
منظورم عروسکهای صنعتی است. دانش فنیمان در این حوزه بسیار پایین و نکات
فنی در این حوزه خیلی زیاد است. یعنی دوخت مو و نصب چشم، آرایش چهره و
مفاصل عروسک و... چیزهایی هستند که در حد نصاب و کیفیت نمیتوان در داخل
کشور آنها تولید کرد.
من از سال 75 تا سال 78 سه سال تمام تلاشم
این بود که این عروسک در ایران تولید شود؛ اتفاقاتی هم افتاد و بعد برایم
کاملاً روشن و مسلم شد که این عروسک با حد نصاب کیفی مورد قبول نمیتواند
در ایران تولید شود. در نتیجه مجبور شدیم برای همه نقشهها، مدلها و
طراحیهایی که انجام دادیم اول با اروپا وارد مذاکره شویم، ولی اروپاییها
به خاطر موضعگیریهای سیاسی با ما همکاری نکردند.
بعد از مطالعه
دیدیم که 90 درصد عروسکهای آمریکایی و اروپایی در چین تولید میشود و
اینگونه شد که رویکردمان به سمت چین و شرکتهای معتبر رفت؛ شرکتی که
صادرات آن عمدتاً به اروپا بود و تمام پروتکلهای استاندارد بینالمللی را
رعایت میکرد و این برای ما خیلی مهم بود. رویکرد ما از روز اول انتقال
تکنولوژی بود، ولی نتوانستیم این انتقال تکنولوژی را مدیریت کنیم و این ضعف
مدیریتی بود که در کانون بدان مبتلا شدیم.
الان هم چارهای نداریم
و برای اینکه بتوانیم در حوزه تولید عروسک صنعتی به استقلال برسیم باید
شریک خارجی داشته باشیم و در این شراکت مهارتهای فنی و ساختاری را یاد
بگیریم، تجهیزات را وارد کنیم و کارگر ماهر و متخصص تربیت نماییم؛ از متخصص
موادشناس گرفته تا تخصصهای دیگر. اگر همین امروز کار را شروع کنیم فکر
میکنم پنج سال طول میکشد تا این تکنولوژی منتقل شود، چون تکنولوژی متکی
بر مهارتهای فردی است؛ مثلاً شما میروید بهترین تجهزات تولید ماکارنی را
وارد میکنید این ظرف دو سال نصب میشود و از روز اول به بهترین کیفیت
میتوانید محصولتان را صادر کنید، ولی عروسک اینگونه نیستند. عروسکسازی
متکی بر کارگر ماهر، موادشناسی، کار دقیق با تجهیزات است.
*آقای قادری در هفته اسباببازی خبر رسید که نسل سوم عروسکهای دارا و سارا به زودی تولید میشود، شما در جریان این موضوع هستید؟
پروژ
دارا و سارا به لحاظ فرهنگی پروژه مؤثری بود، ولی به لحاظ اقتصادی این
پروژه به دلیل سوءمدیریت شکست خورد و علیرغم تأکیدی که من در جای جای
انجام این پروژه داشتم، مسیر به سمتی رفت که اصلاً ارتباط من با پروژه دارا
و سارا کاملاً قطع شد و من هم تا به امروز سکوت کردم. همانقدر که هنوز
موضوع دارا و سارا موضوع مورد بحث من و شماست، نشان از اهمیت این پروژه
دارد و این پروژه هنوز زنده است و دارد نفس میکشد و علیرغم اینکه
عروسکها در دسترس بچهها نیستند و موجودی رو به اتمام است، کارهایی
میکنند که من بیاطلاع هستند و شما امروز به من خبر دادید که نسل سوم
میآید. من از نسل سوم اطلاعی ندارم و این حرف نگرانم میکند؛ چون مثل
بچهای برایم میماند که نمیدانم چه کسی آن را سرپرستی میکند؟؛ آیا
میتوانند آن حساسیتی که معمولاً طراح پروژه نسبت به موضوع دارد را اعمال
کند یا نه؟
در حوزه آسیبشناسی نظام فرهنگی چندینبار گفتهام که ما
عجز وافر و عمیقی داریم و آن این است که ما نمیتوانیم اتفاقات خوب فرهنگی
را تبدیل به یک جریان فرهنگی کنیم. پروژه دارا و سارا از نظر من به لحاظ
فرهنگی بسیار برای کشور سود فرهنگی داشت، ولی به دلیل نوع مدیریت این پروژه
به آن موفقیتی که باید، دست پیدا نکرد.
عروسکهای دارا و سارا زمانی موفق بودند که تبدیل به یک جریان میشدند؛ هم به لحاظ فرهنگی و هم به لحاظ اقتصادی، ولی متأسفانه نشد.
منبع: رجانیوز