سرویس فرهنگی پایگاه 598 - علی رمضانی/ معضل آلودگی هوای تهران که هر از چندی خبرساز میشود، آوازهاش به گوش همه رسیده است. وقتی هوا ناسالم باشد به افراد مسن، کودکان و بیماران و در یک کلام قشر آسیبپذیر توصیه میشود که از منازل خود خارج نشوند، مگر برای موارد ضروری. آمار مراجعه به بیمارستانها زیاد میشود و نگرانی از آینده سلامت جامعه افزایش پیدا میکند.
اما کسی برای وضعیت فرهنگی اعلام خطر نمیکند. دلیلش را قبلاً هم گفتهایم؛ چون خونی به زمین ریخته نمیشود که نگران شویم و آژیر وضعیت قرمز را به صدا درآوریم. البته لزومی هم ندارد که وضعیت را قرمز بدانیم. اما اگر کسی وضعیت را سفید هم بداند قطعاً به خطا رفته است. اگر کسی بعد از عیان شدنِ نتایج تهاجم فرهنگی باز هم بگوید که تهاجم کجاست، فقط یک تبادل است!
قطعاً خود را به تغافل زده است. سؤال نگارنده از این افراد اینجاست؛ این چه تبادل و تعاملی است که جلوی رسیدن پیام ما به جهانیان گرفته میشود؟ چه تبادلی است که عقاید و باورهای ما به سخره گرفته و هتک میشود اما افسانههای طرف مقابل جزء مقدسات است و سؤال از آن نیز جایز نیست؟
به هر حال روی سخن ما در اینجا با کسانی که خود را به تغافل زدهاند نیست؛ چون آنکس که خود را به خواب زده نمیتوان بیدار کرد. روی سخن با کسانی است که زخم تهاجم را بر تن نحیف جامعه دیدهاند و با آسیبدیدگان این حوزه برخورد داشتهاند.
نکته اولی که باید دانست این است که همۀ افراد جامعه به بیماری فرهنگیِ حاد دچار نیستند و به قول دوستی، نود درصد افراد با یک مُسکّن معمولی درمان میشوند. پس ما نباید بهراسیم و با یک دستهبندی منطقی و دقیق به فکر نسخۀ اختصاصی برای هر دسته از افراد جامعه باشیم.
دوم اینکه در مواجهه با نسخههای ارائه شده از خودمان سؤال کنیم که ابزارهایی که از آن استفاده میکنیم شفابخش است یا خودش سفیرِ فرهنگ دیگری است. مثلاً موسیقی؛ سؤال کنیم که آیا موسیقی تنها یک قطعة شنوایی است یا خود میتواند یک سفیر فرهنگی یا حتی بالاتر، خود یک فرهنگ باشد؟
به نظر میرسد یک فرد با انتخاب قطعات موسیقی، سبک زندگیاش را انتخاب میکند. این انتخاب به انتخاب نوع لباس و پوشش منجر میشود. مرحلة بعد همسانگزینی است. فرد به گروههایی که مانند او به آن موسیقی گوش میدهند گرایش پیدا میکند. چون علایق مشترک دارند، احتمالاً تکیهکلامها و تکیهرفتارهای شبیه به هم پیدا میکنند. با آنها گروه دوستی تشکیل میدهد و مسیر خود را با آن گروه به پیش میبرد.
از ابزار موسیقی در دنیا استفادههای مختلفی میشود. به رادیو و تلویزیون خودمان دقت کنید؛ آنچه توان یادآوری یک کارتن، سریال یا فیلم سینمایی را دارد، موسیقیِ آن فیلم است. به تعبیری فیلم را با موسیقی آن جا میاندازند. تیتراژ یک سریال بدون احتساب تکرارهای آن حداقل بیست بار پخش میشود، که اگر مناسبتی هم باشد، مثلاً در ماه رمضان، حداقل سی بار پخش میشود.
اگر نحلههای انحرافیِ نوپا در دنیا مثلاً شیطانپرستی را مطالعه کنید، میبینید از ابزارهای مهم آنها موسیقی است. آنها با استفاده از ابزار موسیقی مفاهیمشان را منتقل میکنند و پس از تبدیل این مفاهیم به مبانی اعتقادی برای فرد، همواره با پخش همان قطعه یادآور عملکرد مورد انتظار از مخاطبشان میشوند. حال میخواهد آن عمل مطابق با ارزشها و هنجارهای فرد باشد، خواه نباشد.
پرداختن به مصداقی مانند موسیقی، به معنای نفی کلی آن نیست. بلکه موسیقی تنها یک نمونه است که برای دقت کردن به ابزارها بسیار کمک میکند.
در پایان دوباره میپرسم آیا موسیقی (به عنوان یک مصداق از ابزارهای فرهنگی) صرفاً یک ابزار است یا خود میتواند یک سفیر فرهنگی باشد؟