دیشب قبل افطار و سرپایی یکی از فعالان عرصه مطالعات زن و حجاب را دیدم. از ویژه نامه خاتون ناراحت بود. از کل نشریه ناراحت بود، بخصوص مصاحبه مهدی کلهر. می گفت ما زمان اصلاحات کلی زحمت کشیدیم تا از رنگ مشکی چادر دفاع کنیم و بگوییم افسردگی نمی آورد و شادی اجتماع را از بین نمی برد، حالی یکی از خودمان آمده است و دوباره مسئله رنگ چادر را مطرح کرده است.
دیشب ویژه نامه خاتون را خواندم. ریخت کلی مجله خیلی دلسوزی نسبت به وضعیت بد موجود را القاء نمی کند. یا حداقل اینکه ما عادت نداریم اینجور صفحه بندی کردن یا تیتر انتخاب کردنها را دلسوزانه تلقی کنیم. اما حرفهای این پژوهشگر محترم هم ناراحتم کرد. ناراحت شدم وقتی دیدم یک یک فعال شناخته شده در مطالعات زن و حجاب نمیتوانند فرق نگاه مهدی کلهر به چادر را با نگاه فائزه هاشمی تشخیص دهد. فهمیدن صحیح و غلط حرفهای مهدی کلهر در توان من نیست چون مصاحبه پر از زوایای تخصصی بود اما تفاوت این دو نگاه را که میتوانم بفهمم! مسئله کلهر استفاده از رنگ برای هرچه مخفی تر شدن بدن انسان و عبور از پوشش هایی است که بدن را به نمایش می گذارند و مسئله مطالعات زن مدرن زیبا شدن از طریق هر چه بیشتر دیده شدن آناتومی بدن است. درست است که هر دو اینها جامعه را نیازمند تغییر رنگ چادر میدانند، اما واقعا این دو حرف یکی است؟ مهدی کلهر می خواهد رنگ چادر لاجوردی و کرمی و قهوه ای باشد تا زن 70 ساله از دختر 17 ساله در فاصله کمتر از 20 متر قابل تشخیص نباشند! اما آن طرف کسانی هستند که می خواهند شادابی دختر 17 ساله، شکستگی بدنی زن 70 ساله را در کوچه و خیابان جبران کند!
دست آخر هم اینکه درست بودن نظریه مهدی کلهر منوط به این است که اگر رنگ چادر تغییر کند، دوستان و همفکران او میدان دار شوند و برنده نهایی، نه هیزها. یعنی این چادرهای لاجوردی و کرمی، تنگ و کوتاه و چسبان نشوند! اما این را می فهمم که تبلیغ مهدی کلهر برای تغییر رنگ چادر، مثل تبیلغ حسن عباسی برای دیدن سریال «ویکتوریا» است! «ویکتوریا» دیدن به سبک حسن عباسی کجا و «ویکتوریا» دیدن به سبک «فارسی وان» کجا!!!