به گزارش خبرنگاری " خالینا" شخصی به نام " ز.ن " که ادعا می کرد فامیل امام می باشد ،
و سخنان کذبی را به امام منتسب کرده بود به دادگاه فراخوانده شد .
قاضی دادگاه جناب " وجدان نیمه بیدار " ،
دادستان جناب " نفس لوامه" و وکیل مدافع " نفس اماره " بودند.
در اینجا شما را در جریان خلاصه جلسه علنی دادگاه قرار می دهیم
قاضی : جناب فامیل تقلبی ، شما در این دادگاه حاضر شده اید که حتی برای یکبار هم شده
راست بگویید .
ما از شما می خواهیم جز سخن راست بر زبان نرانید .
دادستان : شما علاوه بر این که مدعی هستید فامیل امام هستید ، سخنان کذبی را از امام
نقل نموده اید که به صورت خلاصه به شرح زیر می باشد :
می گویید که برای امام مسئله پوشش زیاد مهم نبوده است ،
هرگز به حجاب برتر یعنی چادر نیز اعتقادی نداشته اند .
در جایی دیگر هم گفته اید که امام به مسئله امر به معروف و نهی از منکر نیز اهمیتی
نمی داده اند ، مخصوصا در خانواده خود .
لطفا بفرمایید که چرا اینچنین ادعاهایی از جانب شما بیان شده ؟
فامیل تقلبی : با عرض سلام خدمت جناب آقای قاضی محترم و دادستان گرامی
امروز خیلی خوشحالم که برای اولین بار شما را ملاقات می کنم .
من امروز قصد دارم صادقانه به تمامی اشتباهات خود اقرار کنم .
به امید اینکه دادگاه محترم نیز ، تخفیف قابل توجهی در حکمم در نظر بگیرد .
قاضی : جناب فامیل تقلبی، اگر تصمیم گرفته اید که برای اولین بار صداقت را در سخنان خود استفاده نمایید ،
دادگاه نیز سعی خواهد کرد که در حکم شما ، تخفیف مناسبی اعمال نماید .
فامیل تقلبی : با عرض تشکر از جناب قاضی و دادستان گرامی
که باعث بیداری من از خواب چندین ساله شدند .
فقط قبل از شروع سخنانم از شما خواهش می کنم که این " نفس اماره " را که امروز به
عنوان وکیل مدافع من حاضر شده است ،
و تمامی بدبختیهایم از اوست را از جلسه دادگاه بیرون نمایید .
قاضی : صد البته خود شما باید سعی کنید که دیگر در دام این " وکیل مدافع " نیفتید .
فامیل تقلبی : جناب قاضی ، داستان از انجا شروع شد که
امام عزیز پس از سالها تحمل رنج و سختی تبعید ، به خواست مردم به ایران برگشتند
تا حکومت دست نشانده پهلوی را سرنگون کنند و
حکومتی بر پایه احکام اسلام تشکیل دهند
دست ابرقدرتها را از این مملکت کوتاه کنند و در مردم حس خود باوری را زنده نمایند .
و شاید یکی از مهمترین اهداف امام ، از بین بردن فسادی بود که در دوران پهلوی دامنگیر این مملکت شده بود .
مردم هم با تمام وجود به امام عشق می ورزیدند .
و کافی بود که امام اشاره ای کنند تا مردم جان خود را برای دفاع از این کشور ، فدا کنند .
مردم ، به ما هم به عنوان فامیل امام خیلی احترام می گذاشتند .
این احترام روز به روز بیشتر می شد ،
تا بجایی رسید که با خود فکر می کردیم شاید مردم به خاطر خصوصیات شخصی خود
ماست که اینقدربه ما احترام می گذراند .
و همینجا بود که غرور و تکبر و خودبرتر بینی دامنگیر ما شد .
خودمان را یک سر و گردن بالاتر از دیگران می دانستیم .
به تدریج این حس خود برتر بینی ، ما را به جایی رساند
که با خود گفتیم برای اینکه ثابت کنیم کسی هستیم ،
باید دستورات و رهنمودهای امام را نیز نادیده بگیریم .
کسی را که همه به حرفش عمل می کردند ،
اگر ما این توانایی را داشته باشیم که به سخنانش عمل نکنیم
، احساس کاذب، بزرگ بودن و با شخصیت بودن به ما دست خواهد داد .
حتی می شد گاهی امام با مهربانی به ما تذکر می دادند که ،
" این پوشش شما حتی در شان یک مسلمان مخصوصا خانواده رهبر جامعه نیست .
شما باید الگوی بقیه باشید .
اخلاق و اعمال و گفتار شما نباید بازیچه دشمنان و شیپورهای خبرپراکنی آنها قراربگیرد .
مراقب باشید که شما زیر ذره بین این دشمنان هستید و کوچکترین حرکت شما به وسیله آنان
مورد توجه قرار می گیرد.
شما بایستی بهترین و کاملترین پوشش را داشته باشید .
با هرکسی نباید هم کلام شوید .
هر سخنی را نباید بر زبان بیاورید .
هر جایی نباید بروید .
و بدانید که باید سخت مراقب کارهای خود باشید .
شاید جمله ای را سهوا بر زبان بیاورید ، و همین جمله دستاویز دشمنان قرار بگیرد و
صدمات و لطمات جبران ناپذیری را به انقلاب و مردم وارد نماید .
در تمام مراحل زندگی خود باید پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به مملکت شما آسیبی نرسد .
مراقب باشید که انقلاب ثمره خون هزاران شهید می باشد ،
هنگامیکه شما در راحتی و آسایش تحصیل می کردید ، هزاران جوان در جبهه های جنگ
، جان خود را مقابل تانکهای دشمنان قرار می دادند .تا دشمنان نتوانند بر شما مسلط شوند .
مبادا روزی به آنها توهین نمایید .
مبادا بازیچه دست دشمنان قسم خورده انقلاب نشوید
از تشویق و هورای آنها به خودتان مغرور نشوید .
اینرا بدانید ، اینان تا زمانی شما را بالا می برند که به مردم خود خیانت کنید .
و روزی که احساس کنند دیگر برای آنها کارآیی ندارید ،
شما را به زباله دانی تاریخ می اندازند و
آنجاست که هم از مردم رانده می شوید و
هم به آن چیزهایی که می خواستید برسید، نخواهید رسید."
دادستان : شما بر خلاف اظهارات کذب خود که همیشه بر زبان می راندید و به امام ربط
می دادید ،
امروز جملاتی بر زبان آوردید که شان واقعی امام را مشخص می کند و این می تواند
مجازات شما را تخفیف دهد .
ولی سوال من از شما اینست که آیا رهنمودهای آن امام راحل را به کار بستید ؟
و اگر جواب شما منفیست ، علت را بفرمایید ؟
فامیل تقلبی : راستش را بخواهید ، از همان روز اول هم به علت تکبر وغرور و
خود برتر بینی ، هرگز این حرفها را قبول نداشتیم .
اصلا نصیحت را دوست نداشیتم .
دوست داشتیم راحت و آزاد باشیم.
هرچه که می خواهیم بپوشیم .
هرکار که می خواهیم بکنیم . و به هیچ کس جواب پس ندهیم .
یادم می آید که چقدر امام را اذیت می کردیم . به جای اینکه قوت قلبی برای او باشیم ، تا
بتواند با خیالی آسوده از جانب خانواده ، به مقابله با مشکلات بزرگی که دامنگیر انقلاب شده
بود بپردازد ، خود ماهم شده بودیم مایه دردسر امام ،
و روزی نبود که خبری از جانب ما پخش نشود و امام را غمگین نکند .
البته دلیل مهم دیگری هم هست و آن حس حسادت است .
وقتی می دیدیم که بعضی از فرزندان مقامات که از نظر شان اجتماعی از ما خیلی پایین تر
بودند ، دربسیاری از فعالیتهای اجتماعی شرکت داشتند،
طرفدارهای خاص خودشان را داشتند ،
به راحتی و با حمایت پدرانشان مقابل اصول نظام می ایستاند ،
ولی امام اگر می دیدند که ما مقابل نظام حرکت می کنیم ،
با قدرت با ما برخورد می کردند ،
و این هم مایه حسادت می شد و هم خیلی رنج می بردیم .
برای همین پس از امام احساس کردیم که هیچ مانعی وجود ندارد
و قدر آزادی جامعه را ندانستیم .
سعی می کردیم در جهت جریانهای مخالف نظام حرکت کنیم .
بر خلاف اصول نظام و امام حرف می زدیم .
دوست داشتیم که بیشتر دیده شویم و مردم از ما صحبت کنند .
دوست داشتیم تاثیر گذار باشیم .
ولی هرچه بیشتر صحبت می کردیم ، مردم کمتر به ما توجه می کردند .
و فقط به خاطر احترام امام به ما کاری نداشتند و این خیلی برای ما سخت بود .
و ما اشتباها امام را مسبب این شرایط می دانستیم .
به همین دلیل تصمیم داشتیم به هرقیمتی شده ،
این کوه اعتقادی را که امام بنا کرده بود را تخریب نماییم .
ولی این را نمی دانستیم که با این کار چاهی کندیم و خود در این چاه سقوط کردیم
و همان اندک اعتبار را هم از دست دادیم و
افکار امام بیشتر و دقیقتر مورد توجه جوانان قرار گرفت
و باعث شد جایگاه امام در جامعه رفیع تر بشود .
از اینطرف دیدیم کسانی را که به ظاهر الگوی خود قرار داده بودیم نیز روز به روز در دره
گمراهیخود بیشتر سقوط کردند و جز بدنامی چیزی سوغات نبردند .
پشیمانیم از اینکه ،
چرا به جای اینکه از افکار و آرمانهای امام در مقابل کسانی که قصد تحریف آنها را
داشتند دفاع کنیم ،
خود نیز آنها را همراهی می کردیم و خود نیز آرمانهای امام را واژگون نشان می دادیم.
امروز هم ناراحتیم که چرا اینچنین گذشته خود را تباه کردیم و هم خوشحالیم که بالاخره این
وجدان خوابیده بیدار شد و ما را به پای میز محاکمه کشاند .
امیدواریم که بتوانیم ذره ای از کارهای اشتباه خود را جبران نماییم .
دادستان : اینجانب به عنوان دادستان از قاضی محترم دادگاه تقاضا دارم ، به علت اینکه ،
مجرم ، به اشتباه خود پی برده است ،
فرصت دیگری را در اختیار وی قرار دهیم تا بتواند ، گذشته خود را جبران نماید .
قاضی : تنفس اعلام می نمایم .